حذف لابیرنت های فشار در تلویزیون با کرامالکاتبین است/ مسئولان نه میبینند؛ نه میشنوند
کارگردان قصههای مجید میگوید: تلویزیون (مثلا به من) اصلا کار نمیدهد و من هم دیگر اشتیاقی برای کار کردن در رسانهای که بین مردم بیاعتبار شده؛ ندارم. خیلی از کارگردانهای معتبر دیگر هم همینجور هستند. وقتی حسن فتحی میرود خارج از تلویزیون؛ سریال جذاب و درخشان شهرزاد را میسازد؛ این از بیلیاقتی تلویزیون است.
تازهترین فیلم کیومرث پوراحمد به نام "کفشهایم کو" بعداز نمایش در جشنواره فیلم فجر در سال 94، به اکران عمومی درآمده. پوراحمد در این فیلم که رضا کیانیان، مجید مظفری، رویا نونهالی و مینا وحید در آن ایفای نقش میکنند بازهم سراغ خانواده ایرانی رفته است. دلایل ساخت فیلم و فعالیت پوراحمد در سینما و تلویزیون محورهای اصلی این گفتگو را تشکیل میدهند. این گفتوگو با همان لحنی که موردنظر کارگردان بود؛ تنظیم و منتشر شده است.
در فیلمهای شما خانواده اهمیت زیادی دارد. به اعتقاد شما چه مسئلهای بیش از همه خانواده را تهدید میکند؟
مشکلات و فشارهای اقتصادی، فقر و نابرابریهای هولناک که خیلی فاجعهها دنبالهش میآد. مثل اعتیاد، فحشا، طلاق و مهاجرت و... فکر کن امروز چند میلیون ایرانی سراسر جهان پراکندهاند. تعدادیشون موفق هستند و زندگی میکنند ولی غالبا زندگی نمیکنند. دختری که از هشت نه سالگی رفته اروپا و اونجا بزرگ شده؛ میگفت سی ساله زندگی نکردم، همهش فکر میکنم بعد که برگردم ایران زندگی خواهم کرد. و الان میبینم دارم به میانهسالی میرسم و هنوز منتظر روزی هستم که از این زندگی موقت دربیام و زندگی دائمی رو شروع کنم... میبینی چقدر تلخه!
در شب یلدا نشان دادید یک نفر عمدا کشور و خانواده را ترک میکند ولی در کفشهایم کو موضوع این است که ترک خانواده به دیگر اعضای خانواده لطمه میزند؟
آنچه که در این فیلم نشان داده میشود تفاوت و اختلافاتی است که بعد از انقلاب بین دو نگاه سنتی و غیرسنتی به خانواده وجود دارد. و این اختلافات؛ تضادهای عمیقی ایجاد میکند و باعث بحران و به دنبالش ناهنجاریها میشود.
از واکشنهای شما در جشنواره فیلم فجر مشخص است گویا به این فیلم بیشتر از فیلمهای دیگرتان علاقه دارید...
من چندتا فیلم دارم که زمانی که ساختهام برایم در اولویت نبوده و فقط به دلیل اینکه شغلم فیلمسازیست و شغل دیگری ندارم؛ آنها را ساختهام، خب این فیلمهایم را زیاد دوست ندارم و اما فیلمهایی هم هست که دغدغهام بوده و با تمام وجود و دلم ساختهام، بدیهیست که این فیلمهایم را بیشتر دوست دارم. کفشهایم کو جزو گروه دوم است. نکته دیگر اینکه در گذشته این همه کانالهای ماهوارهای به زبان فارسی نبود. تلفنهای هوشمند با این همه امکانات نبود و طبعا فیلمهای خوب با تبلیغ خیلی کمتر جواب میداد ولی الان خیلی مشکل شده.
پایان فیلم نیز خیلی تعجب برانگیر بود؟
پیش از ساخت فیلم به این پایان فکرکرده بودم. آلزایمر بیمار هولناکی است و پایان تلخی دارد. توی فیلم هم دختر از مادرش میپرسد آخر آلزایمر چی میشه و مادر میگوید آخرش دیگه گریه هم نمیتونه بکنه وآخر آخرش دیگه سرش هم نمیتونه روی گردنش نگه داره، درست مثل یک نوزاد. تازه من که آلزایمر مادرم را دیدهام آخرش از این هم دردناکتر است. سلولها به تدریج میمیرند و زخمهای بدی روی بدن ایجاد میشود. این زخمها که میگویم اصلا ربطی به زخم بستر ندارد... خب این پایان خیلی تلخ است، مگر تماشاچی چه گناهی کرده که این همه تلخی را تحمل کند، میخواستم در پایان تماشاگر با اندکی امید از سینما بیرون بیاید.
اشاره کردید در گذشته نیاز نبود برای فیلمها تبلیغ کرد اما امروز بدلیل وجود شبکههای ماهوراه مردم سینما نمیروند لذا باید برای فیلمها بسیار تبلیغ کرد یعنی دلیل اصلی سینما نرفتن مردم ماهوارهها هستند یا مشکلاتی دیگری وجود دارد؟
دلیل اصلی آن شبکههای ماهوارهای است. مردم سرگرمی میخواهند و امروز کانالهای ماهوارهای انبوه سریالهای جذاب و همه نوع سرگرمی را عرضه میکنند به همین دلیل فیلم سینمایی باید خیلی با ذائقه مردم سازگار باشد که آنها را از جلوی تلویزیون بکشاند توی صف سینما. از طرف دیگر تبلیغ باید خیلی وسیع و گسترده باشد که مردم را تحریک کند به دیدن فیلم. رسانه به اصطلاح ملی برای پخش تیزر یک فیلم سینمایی شرط و شروطی دارد که هر کس باشد عطای آن را به لقایش میبخشد. از طرف دیگر تلویزیون ایران آنقدر سخیف و فقیر شده که در قشر متوسط کمتر کسی آن را تماشا میکند. این همه ضوابط دست و پا گیر که در تلویزیون هست؛ هرکسی را فراری میدهد. حسن فتحی با آن سابقه درخشان ترجیح میدهد برای رسانه خانگی کار کند، بسیار هم موفق است و جای دست مریزاد دارد. از طرف دیگر مسئله فقر هم هست، مردم وقتی محتاج نان شب هستند، کارگری که نمیتواند شکم زن و بچهاش را سیر کند چطور میتواند برود سینما. آمریکا بخشی از ثروتش و بخش بزرگی از نفوذش در جهان را از سینما میگیرد. در تلویزیون دولتی صدای آمریکا هر شب فیلمهای روی پرده آمریکایی تحلیل و تبلیغ میشود. در ایران متاسفانه دنیای تلویزیون با سینما بسیار متفاوت است. توی سینما هم بکن نکن هست ولی توی تلویزیون دیگر غیرقابل تحمل است واقعا. هرچند همچنان گروهی هستند که اگر فیلم خوبی باشد به سینما میروند. ما مردم شفاهی هستیم یعنی باید جذابیت فیلم دهن به دهن بچرخد تا مردم به سینما بروند. فیلم گنج قارون که تحول بزرگی در اقتصاد سینمای ایران به وجود آورد دو هفتهٔ اول فروش خوبی نداشت و از هفته سوم بود که ناگهان مردم هجوم بردند تا فیلم را ببینند. مسئله دیگر حواشی است. مثلا عدهای میریزند و تصویر بیحجاب بازیگر خارجی فیلم سالوادور را پاره میکنند. این اقدام یک انفجار اطلاعاتی در فضای مجازی ایجاد میکند و مردم که با شرایط سر ستیز دارند و خشم دارند؛ هجوم میآورند برای دیدن فیلم سالوادور. یعنی اقدام آن گروهی که به گروههای خودسر معروف شدهاند و صد البته که خودسر نیستند! به نفع فیلم تمام میشود. یا اقدامات همین گروه هنگام اکران فیلم «من مادر هستم» کلی به نفع فیلم تمام شد. این همه محدودیت مردم را جری کرده. و سینما رفتن مردم میشود گونهای اعتراض به وضع موجود. عجیب است که مسئولان انگار نه میبینند و نه میشنوند.
شما در تلویزیون نیز موفق بودید. قصههای مجید و سر نخ بسیار مورد استقبال قرار گرفت. چرا آن روند ادامه پیدا نکرد؟
من فیلم قصههای مجید را در شرایطی ساختم که رئیس سازمان صدا و سیما محمد هاشمی بود و ما به او میگفتیم محمد... و چه اشتباهی میکردیم که به او این لقب را میدادیم؛ ایشان اجازه نداد که پای برخی نیروهای فشار به صدا و سیما باز شود ولی بعد از ایشان نیروهای امنیتی زیادی وارد صدا و سیما شدند و به تدریج لابرینتهای فساد در تلویزیون بوجود آمد که به ضرر صدا و سیما شد و امروز هم این لابرینتها وجود دارند و چنان قدرت گرفتهاند که دیگر حذف آنها با کرام الکاتبین است! آقای ضرغامی تلاش زیادی کرد و توانست بخشی از این لابرینت را از بین ببرد ولی لابیرنتهای دیگری در همان دوره ضرغامی در تلویزیون شکل گرفت که هنوز هم هستتند و کارشان را میکنند و کارشان فقط کارشکنی برای افراد مستقل است. امروز در تلویزیون کاری انجام نمیشود مگر اینکه از این لابرینتها بگذرد. زمانی فساد زیرمیزی بود و الان رومیزی شده. در چنین شرایطی تلویزیون (مثلا به من) اصلا کار نمیدهد و من هم دیگر اشتیاقی برای کار کردن در رسانهای که بین مردم بیاعتبار شده؛ ندارم. خیلی از کارگردانهای معتبر دیگر هم همینجور هستند. وقتی حسن فتحی میرود خارج از تلویزیون؛ سریال جذاب و درخشان شهرزاد را میسازد؛ این از بیلیاقتی تلویزیون است.
شما در دولت قبل هم فیلم نساختید؟
در دولت قبل من نمیتوانستم جواد شمقدری را به عنوان مدیر و رئیس سازمان سینمایی و رهبر ارشد سینمای ایران تحمل کنم، خیلی هم رک و پوست کنده از سیاستهایش انتقاد میکردم، البته او هم نمیخواست سر به تن من باشد. خب در این شرایط چطور میتوانم فیلم بسازم.
چطورشد در دوره جدید فیلم ساختید؟
مدیران جدید حسن نیت دارند منتهی آقای ایوبی هم مسائلی را نمیداند و باید بداند که سینمای مستقل ایران در خطر جدی و حذف شدن است و اگر این اتفاق بیفتد تعداد محدودی فیلم خوب میماند برای گروه هنر و تجربه که در سرتاسر ایران فقط ۹ سالن دارد و یا اینکه تبدیل میشود به سینمای بدنه که غالبا مبتذل است و سطح سلیقه مردم را کاهش میدهد.
ایوبی حسن نیت دارد ولی قصد دارد همه را راضی نگهدارد؟
سینما بدلیل اینکه اهمیت و ارزش زیادی دارد و همه به این مسئله پی بردهاند بسیار زیر ذرهبین است. قبلا سینما فقط یک مبصر داشت و آن هم وزارت ارشاد بود؛ امروز سینما هزار تا مبصر دارد و آقای ایوبی و وزارت ارشاد هم تحت فشار هستند و شاید توانایی آن را ندارند که در برابر این همه فشار مقاومت کنند البته ما توقع معجزه از ایوبی نداریم اما این انتظار که کمی ایستادگی کنند و جلوی فشارها مقاومت کنند؛ توقع عجیبی نیست. هرچند سنگاندازی هم زیاد است. درست مثل دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی که سنگاندازی گروهای فشار زیاد بود.
یکی از بحثهایی که همیشه در سینمای ایران وجود داشته؛ رابطه اکران فیلمها در سینما و موضوع جشنواره فیلم فجر است که آیا جشنواره به اکران کمک میکند یا خیر؟
جشنواره فیلم فجر معمولا به اکران فیلمها کمکی نمیکند. حتی یک مثال هم نمیتوان آورد که در سینمای ایران و در زمان جشنواره یک فیلم موفق باشد و بعد این موفقیت را در اکران ادامه بدهد اصلا مردم اهمیت نمیدهند به اینکه کدام فیلم چندتا جایزه در جشنواره گرفته است بسیاری از فیلمهای پرفروش اصلا به جشنواره راه پیدا نکردند حتی در جهان هم کم و بیش همین جور است. البته جایزه اسکاراز این قاعده مستثناست.
بنابراین با چه هدفی در جشنواره فیلم فجر شرکت میکنید حتی زمانی که خود جشنواره هم به فیلمهایی همچون کفشهایم کو؛ ارزشی که باید را نمیگذارد؟
من تصمیم داشتم چند روز مانده به برگزاری جشنواره، نامهای بنویسم به آقای حیدری (دبیر جشنواره) و خواهش کنم که کارگردانی من را از دور رقابتها خارج کند، به دلایلی کاملا شخصی و بعضی اصول که به آن پابندم اما دوستان گفتند اگر این کار را بکنی یا میگویند از پیش میدانسته به فیلمش توجهی نمیشود (که این برایم مهم نبود) یا میگویند فلانی خودش را بالاتر از بقیه میداند که این موضوع برایم خیلی اهمیت داشت، چون من هرگز فکر نکرده و نمیکنم که از دیگران برتر هستم. به هرحال منصرف شدم از نوشتن نامه. بعدهم تو وقتی فیلمات را به جشنواره میدهی نباید توقع داشته باشی که حتما داوران بگویند به به! خب این همه فیلم هست ممکن است فیلم من به سلیقه اکثر داوران فیلم خوبی نباشد. داوران که همه مردم را نمایندگی نمیکنند. آنها فقط طبق سلیقه خودشان عمل میکنند. من هم حق ندارم اعتراضی داشته باشم.
فیلم بعدیتان چیست؟
رمانی هست به اسم «کی از این چرخ فلک پیاده میشوم» که گلرنگ رنجبر نوشته است. با نویسنده که دختری جوان است حرف زدهام و قرار داد خرید این رمان را با آقای کیائیان مدیر نشر چشمه بستهام و فعلا با کمک فرید مصطفوی روی آن کار میکنیم.
گفتوگو: علی زادمهر