شعر یعنی اعتراض/ شعر امروز گرفتار لیدرها و جریانسازهای کاذب است
علی باباچاهی میگوید: با جریان مسلط موافق نیستم. جریان مسلط یعنی اینکه کسی از حنجرهی خودش آواز یا آوایی برمیآورد که دیگران خواسته یا ناخواسته از آن پیروی میکنند. ما باید به جریانهای متفاوت فکر کنیم و اصل «تفاوت» را قدر بدانیم.
علی باباچاهی، شاعر، نویسنده و منتقد نامآشناییست که در آبان ماه سال 1321 در بوشهر متولد شد. او سالهاست که به فعالیتهای ادبی از سردبیری مجلات گرفته تا ویرایش کتابهای مختلف و تنظیم نمایشنامههای رادیویی؛ مشغول است. اما در کنار تمامِ این فعالیتها، شاعر بودنِ باباچاهی، او را به گونهای دیگر معرفی میکند.
شعرِ باباچاهی دارای ویژگیهای خاص خودش است که یکی از این ویژگیها داشتن پایان باز است. اشعار او عموماً دارای پایان باز هستند به گونهای که شعر در ذهن مخاطب تمام نمیشود. از دیگر ویژگیهای شعرِ باباچاهی باید به تکرار نرسیدن او اشاره کرد. او شاعر باهوشی است که از منتقدانش استقبال میکند.
با علی باباچاهی گفتگویی داشتیم دربارهی کاربردِ شعر به عنوان یک عامل فرهنگساز، تئوری در شعر و پیروی از تئوریها و عارضههای شعرِ امروز.
آقای باباچاهی برای شروع؛ آیا شعر را باید بهعنوان یک کنش فرهنگساز شناخت یا تنها یک محصول فرهنگی-هنری؟
اگر فرهنگ را یک کلیت به حساب بیاوریم، شعر جزیی از این فرهنگ است و اگر فرهنگ بهطور کلی ایجاد کنش میکند؛ بنابراین شعر هم که جزیی از این فرهنگ است، کنشساز میشود. البته من اصولا در میان این مقولهها قائل به تفکیک نیستم. حضور شعر، نوعی اعتراض است. اعتراض به دروغ، اعتراض به فضاحت، اعتراض به مصرفگرایی و روزمرگیهای دست و پاگیر. وقتی شعر بهوجود میآید، اعتراض به همهی اینهاست. یعنی همان وقتی که شعر یا شاعری تصمیم میگیرد که برای نجات بشریت قدمی بردارد، به قول فروغ فرخزاد: «دروغ، وزیدن میگیرد».
یکی از فلاسفه میگوید: «وقتی کسانی از نجات بشریت صحبت میکنند، من پا به فرار میگذارم!». در جامعهی ما همانطور که همهی آدمها با هم تفاوت فکری و رفتاری دارند، شاعران نیز چنین هستند و هر شاعری خصوصیت و ویژگی خاص خودش را دارد و فردیت و هویت خودش را جستجو میکند.
معتقدم که مولف (شاعر) در لحظهی نوشتن به اهداف نوشتن فکر نمیکند، چراکه اهداف "با نوشتن" و "در نوشتن" تعبیه شدهاند. این نظر من است ولی مخالفان زیادی هم دارد. آن فردیت یگانه که هیچ مسئولیتی در قبال شاعران دیگر ندارد، بهطور استشعاری و غیراستشعاری به تعبیر شما، کنش خود را در نوشتار نشان میدهد.
داشتن تئوری در نگارش شعر تا چه حد ضرورت دارد و این ضرورت به چه علت است؟ آیا تئوری نمیتواند جلوی رهایی اندیشه را بگیرد؟
تئوریها لزوماً به قلمروی شعر محدود نمیشود. تئوریهای زیادی درمورد شعر گفته شده. ما با انواع تئوریها روبهرو هستیم، فرضاً گزارههای تئوریک فلسفی. تئوری در هر زمینهای فرهنگساز است. درعین حال تئوریها یکدست نیستند. در هر زمینهای ما با تکثر تئوریهای در مقولههای مختلف روبه رو هستیم.
به نظر من؛ هیچ آدم دموکراتی به خودش اجازه نمیدهد و نباید هم بدهد که به شاعر یا غیرشاعر اخطار کند که خواندن این تئوریها ممنوع است. شاعرانی که در دههی هفتاد از نسل گذشته، بهویژه با خشم و عصبیت دیگران، دیگر شاعران را به رونویسی از روی گزارههای تئوریک محکوم میکردند، در واقع کنار گود ایستاده بودند و از نگاه کردن به اعماق گودان وحشت میکردند. چون حال و حوصله خواندن را نداشتند.
اما شاعرِ مولف، موظف است که بر فرهنگ دوران خودش آگاهی داشته باشد. مسئلهی تأثیرپذیری و تأثیرگذاری از محورهای خلاقیت است. همانگونه که گلستان سعدی در قرن هجدهم و نوزدهم در اروپا و به ویژه در فرانسه، تأثیرگذار بوده است. افرادی مثل ویکتور هوگو، آلفردوموسه و لویی آراگون، از سعدی تأثیر پذیرفتهاند. یعنی شاعران اروپایی هم بدین وسیله، به فرهنگ خود ارتقا میبخشیدند و نه اینکه از روی دست سعدی و دیگران بنویسند. گزارههای مورد اشاره و دیگر مقولات جهانی و سرزمینی، جذب بدنهی فرهنگ و دانش و در نتیجه بینش یک شاعرِ مولف میشود و از این منظر، شاعر ِمولف ضمن ارتقا دادن دانش خود به فردیتی خلاق میرسد که رد پای نوشتههای هیچ مولف دیگری بر نوشتارش دیده نمیشود.
جریان شعری که بر این دوره حاکم است تا چه حد از تئوریها پیروی میکند و چقدر نیاز به یک جریان مسلط در شعر داریم؟ شعر در این دوره دارای جریان خاصی است یا آن را یک بلبشو میدانید؟
با جریان مسلط موافق نیستم. جریان مسلط یعنی اینکه کسی از حنجرهی خودش آواز یا آوایی برمیآورد که دیگران خواسته یا ناخواسته از آن پیروی میکنند. ما باید به جریانهای متفاوت فکر کنیم و اصل «تفاوت» را قدر بدانیم. در تفاوتهاست که فردیت، نگاه و نگارش و در نهایت دموکراسیِ خلاقیت، احداث میشود.
این نکتهای که به آن اشاره میکنید، میراث قهرمانمحوری است که از زمانهای دور به ما ارث رسیده است. یعنی یگانه کردن یک چهره و تعیین فرد اول در شعر. جریانسازی فینفسه چیز بدی نیست ولی اگر ذوب در آن شاعر شوند، مثل افرادی که جذب زبان و بیان شاملو شدند؛ چهرههایشان مهآلود شد و فقط بعضیهایشان توانستند بعدِ مدتی از زیر بار سلطهی زبانی شاملو جدا شوند.
باید به این نکتهی بدیهی اشاره کرد که شعر بعد از انقلاب- البته در نوع خلاقانهی آن- شعر تأملات است و نه شعر اعتراض به پارهای از رویدادها. یعنی چیزی که شعر نو، در همهی دورانها جز در مواردی اندک، فرصت اندیشیدن مستقل و فارغ از عارضهها و انضمامهای غیرشعری را نداشته است.
این عارضهها در روزگار ما، چقدر کمتر یا چقدر بیشتر شده است؟
شعر امروز، شعر خسته و کوفتهای بهنظر نمیآید. شعر امروز شعر فعالی است و همه در کار سبقتگیری از یکدیگر هستند که میتوانند مثبت باشد. اما یکی از آسیبهای شعر امروز این است که ما با لیدرهای کاذب و جریانسازهای کاذب روبهرو هستیم. یعنی هرکسی که فرصتی بهدست میآورد برای شعری که گفته؛ یک عنوان تعیین میکند و بدون اینکه شعر او به تصویت رسیده باشد، خود را مکتبدار میداند و این هم به یمن رسانههای الکترونیکی است. این رسانهها خیلی آسان و راحت میگیرند. این رسانهها، کار را بدون عرقریزی روح صورت میدهند.
البته این رسانهها در شعر حداقل برای خودِ من، بسیار سودمند هستند. چون من شعری را میگذارم که بهجای هزار نفر، پنج هزار نفر میبینند ولی از آن طرف جوانی که عرق ریزی روح را از سر نگذرانده، معلوم است که این جهان مجازی عرصه ترکتازیهای او خواهد بود. ولی یادمان باشد که امروز جهان مجازی در ارتباط با جهان واقعی معنا پیدا میکند.
جهان واقعی و مجازی غیرقابل تفکیک هستند. و از این رو فرد باید به جهانی بیندشید که چهره شدن در آن کار آسانی نیست. تکثر اشعار، نامها و... در این شبکهها زیاد است و چهره شدن در این عرصه کار مشکلی است. برخی از جوانان، کار را بسیار دمدستی گرفتهاند. کم و بیش ما شاهد فقدان تنهایی بزرگ هستیم و درنتیجه شاهد فقدان خلاقیتهای بزرگ هم هستیم.
رفتار ما در مقابل این شبکهها باید چگونه باشد؟
نوشتههای مکتوب را هم میشود توریستی خواند. بنابراین باید دید فرد چه کاره است و چه پشتکاری دارد. اما بهنظر من باید عادت کنیم که متنهای الکترونیکی را هم مثل متنهای کاغذی ببینیم. همان دقتی که در آنجا اعمال میکنیم، بر متنهای الکترونیکی هم اعمال کنیم. اگر عادت کنیم که به صفحات مجازی هم مثل صفحات کاغذی بنگریم، به همان اندازهای تلاش میکنیم که حق ما را ادا میکند. بنابراین کارها سروسامان پیدا میکند. در اروپا؛ جوانانی که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده میکنند، هم کتاب کاغذی میخوانند و هم کتاب الکترونیک. در کل باید به اصل مطالعه به هر شکلی، حتی بر لوح تخته سنگ هم باشد، توجه کنیم.