خبرگزاری کار ایران

شیما مهدوی از تجربه «متاستاز» می‌گوید:

نقش «بهاراناتیام» در التیام رنج‌ معاصر/ حیات تئاتری و اجتماعی را پیوند بزنیم

شاید پیش از اجرای شهرستانها تصور می‌کردم مشکلات در تهران خلاصه می‌شود؛ اما وقتی تجربه‌ مردم بوشهر و شیراز را شنیدم همه چیز تغییر کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نمایش «متاستاز» برای تمامی گروه اجرایی‌اش تجربه‌ای متفاوت به همراه داشت. نکته‌ای که اصغر دشتی، طراح و کارگردان این نمایش نیز در گفتگوی خود با خبرگزاری کار ایران به آن اشاره کرد. اما برای بازیگرانی که شصت شب تجربه حضور روی صحنه را پشت سر گذاشتند چطور؟ آیا تجربه‌های زیسته‌ی ما، آیین‌ها و توجه بیشتر به هم‌نوع برای تحمل رنج ناشی از سرطان که همچنان ریشه‌ای ناشناخته دارد پیشنهادی دارد؟

شیما مهدوی، یکی از بازیگران نمایش «متاستاز» که به عنوان مربی رقص (حرفه‌ اصلی‌اش) در طول اجراها گروه را همراهی کرد؛ در جریان بازگو کردن تجربه‌های خود از همکاری با اصغیر دشتی تا حدی به این پرسش‌ها پاسخ داده است.

آشنایی با فرهنگ هند و سفر به این کشور

او درباره تجربه آشنایی خود با رقص سنتی/ آیینی مردم هندوستان (بهاراناتیام) گفت: ‌سال ۲۰۰۷ با مهدی فرج‌پور برای اجرای نمایشی به کشور هند سفر کردیم. آنجا با این رقص آشنا شدم و بلافاصله علاقه‌مند شدم برای یادگیری بیشتر بهاراناتیام در هند بمانم که به سال‌ها اقامت و زندگی در این کشور منجر شد. سال ۸۸ به ایران بازگشتم و با اصغر دشتی در نمایش «ملا نصرالدین» همکاری کردم و بار دیگر به هند بازگشتم اما آن زمان اصلا به این فکر نمی‌کردم که امکان پیوند بین بهاراناتیام و تجربه‌های بیرونی ما در اجتماع وجود دارد.

مهدوی به همکاری در پروژه «متاستاز» اشاره کرد و ادامه داد: اصلا تصور نمی‌کردم بتوانیم به این رقص مثل یک فرم اجرایی نگاه کنیم تا اینکه اصغر دشتی نشان داد چنین چیزی امکان‌پذیر است. متاستاز در بدن بیماران مبتلا به سرطان رفتاری بی‌قاعده دارد و ممکن است هر بار به نقطه‌ای متفاوت از بدن حمله کند. در حالی‌ که بهاراناتیام قاعده‌مند است و می‌خواهد رفتاری منظم پدید بیاورد. این ویژگی با وضعیت روزمره اجتماع ما که مدام درحال شکستن این قواعد و نامنظم کردن آن است در تضاد قرار می‌گیرد.

او افزود: این تفاوت از نظر اجتماعی نیز بین عرف رایج جامعه ما و مردم هندوستان به چشم می‌خورد. زندگی در هندوستان اصولا برای همه مردم دنیا آسان است و آزادی‌هایی وجود دارد که به شما اجازه می‌دهد بیشتر ذات خودتان نزدیک باشید. البته در زمینه رقص مسائلی وجود دارد که گاهی ناچاریم به دلیل مسائل سیاسی رقص را سانسور کنیم. اما بطور کل زندگی متفاوتی در جریان بود تا اینکه ماجرای بیماری مادرم پیش آمد و همه چیز را تحت تاثیر قرار داد و تصمیم گرفتم به ایران بازگردم.

بازیگر نمایش «متاستاز» تصریح کرد: آبان دو سال قبل به ایران بازگشتم؛ البته خانواده توصیه می‌کردند به کار ادامه بدهم به هندوستان بازگردم ولی در نهایت به این نتجیه رسیدم این انتخاب اشتباه است چون نمی‌توانستم مسئولیت‌هایم را به درستی انجام دهم.

12

تجربه اول/ بهاراناتیام با رنج پیکار می‌کند

مهدوی اندکی درباره این رقص آیینی توضیح داد و گفت: بهاراناتیام رقصی است که شما بواسطه آن داستان‌های اسطوره‌ای و دینی را بیان می‌کنید. یا قصه‌هایی که دهان به دهان بین مردم گشته و امروز نه در فرهنگ مکتوب که به‌ صورت شفاهی حیات دارد. اما در تمام مدت من به این فکر بودم که چطور می‌توانم به کارم عمق و معنای بیشتری بدهم؛ ‌چون صرف طراحی و اجرای یک‌سری حرکات فیزیکال برایم راضی کننده نبود و تجربه رقص همواره در سطح می‌ماند.

او ادامه داد: البته تجربه‌های مدرنی در هندوستان اتفاق افتاده ولی هیچ‌یک برایم رضایت‌بخش نیست. در مقابل من هم نمی‌دانستم چیزی که در ذهن دارم چطور بوجود می‌آید؛ تا اینکه ماجرای بازگشت من به ایران و برگزاری یک کارگاه آموزشی و همکاری با اصغر دشتی پیش آمد.

این هنرمند درباره چگونگی پیوند بهاراناتیام و نمایش متاستاز توضیح داد: در اجرای «متاستاز» گرچه طراحی‌ وجود داشت ولی باید طوری رفتار می‌کردم که قصه اسطوره‌ای مطابق با داستان اصلی و مرتبط پیش برود. مثلا جایی که به یاسی می‌گویم «گانش» می‌آید و مشکلات را از سر راه برمی‌دارد؛ تجربه‌ای جالب بود که کاملا در زندگی اصلی و روزمره ما معنا داشت.

او افزود: رقص همواره برای من حالت تراپی – درمانی - داشته و بزرگترین مشکلات را بواسطه آن فراموش می‌کنم؛ اما به این ترتیب می‌توانستم برای دیگران نیز تجویزی داشته باشم.

مهدوی همچنین در پاسخ به پرسشی پیرامون افزایش ویژگی‌های تراپی این هنر بعد از تجربه اجرای متاستاز گفت: اما به دلایلی گاهی به اینکه چطور می‌شود کارکرد تراپی بهاراناتیام را افزایش داد فکر می‌کنم. مثلا شاگردی دارم که هر جلسه باید برای آموزش او زمان بیشتری صرف می‌کردم؛ بعد از مدتی متوجه شدم از نظر جسمی - حرکتی دچار مشکل بوده و رقص برایش حالت تراپی دارد. چنین عواملی و تجربه‌هایی مثل حضور در اجرای «متاستاز» موجب شد بیشتر به رویکرد درمانی بهاراناتیام فکر کنم.

آنچه روی صحنه می‌گوییم را زندگی کنیم

این دانش آموخته بازیگری دانشگاه سوره درباره تجربه هر شب همراهی در نمایشی با موضوع سرطان گفت: اصغر دشتی هر شب اجرا برای شب بعد ایده‌های تازه دارد؛ در «متاستاز» هم همینطور بود و از نظر اجرایی‌ هم تفاوت‌هایی در نظر گرفتیم. در این مدت موضوعی را زندگی کردیم که از همه ما بزرگتر بود و موجب شد بین بچه‌ها ارتباط عاطفی عمیقی بوجود بیاید که همچنان ادامه دارد. ما اگر در اجرا شعار توجه به مشکلات عاطفی جامعه را مطرح می‌کنیم، این ایده را باید بعد از پایان نمایش نیز ادامه دهیم. تجربه متاستاز باعث شد همه گروه یاد بگیرد باید به پیرامون خود توجه بیشتری داشته باشد.

او با بیان مثالی ادامه داد: بیماری مادر من این روزها وارد فاز شیمی‌ درمانی کبد شده و او بسیار ناامیدانه با بیماری‌اش مواجه می‌شود. بچه‌های گروه وقتی متوجه شدند مدتی از من خبری نیست به سرعت تماس‌ گرفتند و حمایت و همراهی کردند. این رفتار در ادامه کار و تحمل رنج ناشی از بیماری و پیگیری مسائل درمانی تاثیر بسیار زیادی دارد.

11

گسترش سرطان هم‌دردی جمعی پدید آورد

مهدوی درباره واکنش مخاطبان تهران و شهرستان‌ها در مواجهه با این نمایش توضیح داد: فراگیری جغرافیایی بیماری موجب می‌شد مواجهه مخاطب با نمایش در نقاط مختلف تهران شباهت زیادی به یکدیگر داشته باشد. البته مثلا در مصاحبه‌ها احساس کردم افرادی که مشکلات مالی بیشتری داشتند در رابطه با همین مسئله صحبت می‌کردند و افرادی که از این نظر با کمبود مواجه نبودند از جنبه‌ای دیگر مانند مسائل روحی دچار لطمه شده‌ بودند.

او افزود: در اجرای هر شش شهرستان مقاطعی پیش می‌آمد که من بی‌اختیار به گریه می‌افتادم. تجربه اجرا در شیراز و بوشهر از این نظر حس عجیبی داشت. هم‌پاهایی که روی صحنه می‌آمدند به قدری صادقانه‌ مشکلات خود را با حاضران در میان می‌گذاشتند که جو تغییر می‌کرد و شما از این میزان خلوص و رنج‌هایی که متحمل شده‌اند تحت تاثیر قرار می‌گرفتید.

این هنرمند به یکی دیگر از نتایج ایفای نقش در نمایش «متاستاز» اشاره گرد و افزود: شاید پیش از اجرا در دیگر شهرها تصور می‌کردم همه مشکلات در تهران و محل زندگی ما خلاصه می‌شود و به‌نوعی خودم را در مرکز جهان می‌دیدم؛ اما گروه به شهرهایی سفر کرد که اصلا فکر نمی‌کردم آنجا هم چنین تجربه‌های مشابه اتفاق افتاده باشد. نمایش ما کاری می‌کرد که اکثر تماشاگران دوست داشتند به صورت جمعی با حاضران در سالن درد دل کنند و حتی نیاز داشتند بعد از پایان اجرا نیز ادامه یابد.

ابتدا فقط قصد اطلاع‌رسانی داشتیم اما ...

بازیگر نمایش «ملانصرالدین» در پاسخ به این پرسش که آیا گروه به کارکرد درمانی نمایش فکر کرده بود یا خیر؟ گفت: روزی که تمرین‌ها آغاز شد قراری برای تراپی نداشتیم و فقط قصد اطلاع‌رسانی عمومی از خطر فراگیری بیماری و آسیب روحی هم‌پایان بیماران مبتلا به سرطان مطرح بود. مثلا در تمام روزهای تمرین تصور من این بود که برای مادرم کاری انجام می‌دهم. حتی به این نکته هم فکر می‌کردم که اگر ببیند ما در نمایش می‌گوییم باید به هم‌پاها اهمیت بدهیم چه واکنشی نشان خواهد داد. تا اینکه کار روی صحنه رفت و بعد از دیدن اجرا بسیار خوشحال شد. «متاستاز» برای مادر بیمار من حالت درمانی داشت؛ شاید اینطور تصور کرد که همچنان به او فکر می‌کنم و اصولا در مبارزه تنها نیست.

مهدوی به کارکرد درمانی ایفای نقش در این نمایش برای بازیگران گروه اشاره کرد و افزود: هیچ شبی زمان کار را نفهمیدم چون بسیار به سرعت می‌گذشت. بداهه‌های موجود در نمایش موجب می‌شد احساس کنم هر شب یک کار جدید روی صحنه می‌رود و برایم تازگی داشت. این یکی از ویژگی‌های کارهای اصغر دشتی است اما به‌طور کل حضور در متاستاز بر بازیگران تاثیر زیادی می‌گذاشت.

ای‌کاش در هفته‌ سه‌ روز «متاستاز» اجرا می‌کردیم

او درباره روزهای بعد از پایان اجراهای «متاستاز» گفت: آن زمان گاهی دلم می‌خواست استراحت کنم، چون فشار کاری زیادی وجود داشت و من بعضی شبها بعد از اجرا کلاس هم داشتم. این روزها اما دلم برای اجرا تنگ می‌شود؛ ای‌کاش می‌گفتند قرار است در هفته سه‌شب «متاستاز» را اجرا کنیم.

کد خبر : ۳۵۱۸۹۷