در "گلها" فخر موسیقی ایران حسمیشد /انتقاد از تکرار و بیاساس بودن آوازهای امروزی
بابک بابای میگوید: ما کمتر اثری را میشنویم که ساختار آن اساس درستی داشته باشد. عموم تصانیفی که میشنویم را چند خواننده به راحتی میتوانند اجرا کنند. درحالیکه آثار گذشته موسیقی ملی وحتی پاپ ما بیشتر به این موضوع توجه داشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ بابک بابایی با انتشار نخستین آلبومش تحت عنوان "بر من گذشت" نشان داد که به شیوهای غیر از شیوهی رایج علاقه دارد. او موسیقی عصر گلها را بسیار میپسندد و همین علاقمندی و تبحر او به عنوان یک استاد و مدرس نقاشی از شخصیت صوتی او یک صدای مستقل ساخته که انتقال مفاهیم موجود در شعر و تطابقش با موسیقی را برای وی به یک اولویت تبدیل کرده است.
"آوار نگاه" دومین اثر اوست که به تازگی منتشر شده است. این اثر در ادامه و مکمل آلبوم قبلی اوست اما بیشک تفاوتهایی با یکدیگر دارند که حاصل تجربههای اخیر بابایی است.
به همین بهانه با وی گفتوگویی کوتاه کردهایم که میخوانید:
باتوجه به موفقیت آلبوم قبلیتان فکر میکنید با "آوار نگاه" آن موفقیت را تکرار خواهید کرد؟
من در آلبوم اول سعی کردم تمام فاکتورها در حد بضاعت خودم به عنوان اولین آلبوم را رعایت کنم و البته خوشبختانه مورد توجه و استقبال هم قرار گرفت اما در آلبوم دوم سعی کردم با کمی تنوع بیشتر این فضا را حفظ و مستحکمتر کنم که به نظرم تا حدی موفق شدم. به هر روی هر هنرمندی سعی میکند اثر به اثر در مسیر تعالی گام بردارد. بیشک یکی از این عوامل تعالی استقبال مخاطبانی است که هنر آن هنرمند را به خوبی درک میکنند. من در آوار نگاه نیمنگاهی هم در خودآگاهم به این مساله داشتهام که بتوانم گسترهی مخاطبانم را افزایش دهم.
شما از خوانندگانی هستید که شیوهی خوانندگان گلها را خوب میشناسید و سالها در این زمینه فراگیری کردهاید. این نوع از موسیقی ایرانی چه ویژگیهایی دارد؟
موسیقی گلها همانطور که از اسم آن پیداست حاصل کار عدهای از اساتید موسیقی ایران است که به نظرم بهترینها بودند. آنها در آن سالها به هنرنمایی و خلق آثار وزین و ارزشمند پرداختند و قاعدتا این نوع موسیقی فاخر از کودکی در من اثرگذار شد واندیشهام بر آن شد که اگر زمانی تصمیم بر اجرای موسیقی گرفتم؛ از آثار این بزرگان استفاده کنم. از ویژگیهای شاخص این دوره موسیقی میتوان تکیه بر اشعار فاخر و بزرگان ادب و فرهنگ این مرز و بوم را نام برد. لذا مرحوم پیرنیا حتی از اشعار بزرگانی در این برنامه استفاده میکرد که مردم عادی کمتر با آن آشنا بودند. مسئله بعدی این بود شما با شنیدن این آثار به یک آرامش ویک حس خوب میرسیدید و فخر موسیقی ایرانی در آن حس میشد. دیگر اینکه در آوازها و تصانیف ادای شعر و جملات به وضوح پیدا بود و شنونده میتوانست شعر را بدون مشکلی درک کند و اشعار خوانشها تنظیمها و حتی جنس صداها کاملا متنوع بود و هر استادی شیوه خود را داشت.
شما کدام بخش از ویژگیهای گلها را در صدای خود یافتهاید و آنها را چگونه پرورش دادید؟
سعی میکنم در آثارم شعر را فدای تکنیک نکنم و با این کار حق مطلب را ادا کنم. این موضوع یکی از اصلیترین دلایل ماندگاری موسیقی گلها در میان تودهی مردم بود. فرهنگ ما؛ یک فرهنگ شعرمدار و کلاممحور است و موسیقیاش از این قاعده جدا نیست. من هم به عنوان یک خوانندهی علاقمند به موسیقی گلها سعی میکنم این موضوع را از نظرم دور نکنم.
شما نقاش و نگارگر هستید. آیا میتوان ربطی مستقیم میان عناصر تصویر و عناصر موسیقی پیدا کرد؟
به نظر من؛ رابطه هنرها با هم انکار ناپذیرند و همه آنها به هم مرتبطاند. در هنرهای تجسمی شما با تجسم درونی و برونی و ارتباط آنها با همدیگر در گیرید و در موسیقی به همین شکل است. زیباشناسی و دقت در کمپوزیسیون در نقاشی مانند مدلاسیون و سازبندی یا مرکبخوانی در موسیقی است و البته هدف همه هنرها رسیدن به آرامش واقعی و تعالیست.
به نظر میآید آگاهانه خود را از کلیشهخوانیهای رایج دور کردهاید. چرا؟
به نظر من؛ در موسیقی یا بهطور کلی در هنر همه باید تلاش کنند تاچ یا اثر انگشت خود را داشته باشند. زیرا هر هنرمندی تفکر وبینش و اندیشه خود رادارد فقط کافیست ما بینش خود را البته با مطالعه کافی با اصول صحیح و اولیه هنر و زیباشناسی هنری تلفیق کرده و آن را عرضه کنیم.
شبیهخوانی مانند این است که ما بخواهیم اثر انگشت شخصی را برای خود درست کرده و از آن بهره مند گردیم. البته مقوله جامعهشناسی در هنر بسیار حائز اهمیت است که ما باید بدانیم براساس نیاز جامعه و اقسام مختلف اثری ارائه کنیم که در آن هم فضای هنری و تخصصی کار لحاظ شود هم سلایق صحیح و درست جامعه را پوشش دهیم که البته این مسائل خود باعث تنوع و فضای نسبتا جدید در اثر میشود.
شما برخلاف اکثریت؛ آثار آهنگسازی شده میخوانید. چرا؟
ایدهآل من همیشه این بوده و هست که در آثارم تبادلی در رابطه با انتخاب اشعار و تلفیق آن با آهنگساز داشته باشم و به نظرم این امر باعث میشود تا فضای اثر بهتر شود و عموما آهنگساز ملودی را روی صدای من میسازد تا نتیجه مطلوبتر شود.
امروزه کمتر این فضا در موسیقی شنیده میشود و در برخی اوقات ما کمتر اثری را میشنویم که ساختار آن اساس درستی داشته باشد و عموما تصانیفی که میشنویم به نحویست که چندین خواننده به راحتی میتوانند آن را اجرا کنند. با نگاه به آثار گذشته درمییابیم این مهم در موسیقی ملی و حتی پاپ ما بیشتر موردتوجه قرار میگرفت. بهنظرم حتی در بازخوانی که در نوع خود کاری است دشوار؛ بهتر است به این مقوله توجه بیشتری کنیم و فقط این مسئله مقصود ما نباشد که فلان تصنیف زیباست یا میتواند مد روز شود بلکه به این توجه کنیم که با ساختار حنجره و دیدگاه و درونیات ما همخوانی دارد یا خیر.