اندیشههای طالقانی بر قدرتطلبان گران آمد/ مخالفان طالقانی، مخالفان آزادی مردم هستند
نسل جدید با افکار و عقاید این روحانی آشنای ندارند چراکه از سال ۸۴ تا ۹۲ اجازه ندادند که هیچ مراسمی برای ایشان برگزار شود و اجازه ترویج افکار ایشان را نمیدادند.
۱۹ شهریور ماه روز درگذشت یکی از بزرگترین روحانیون مبارز، فعال سیاسی و اجتماعی و از فعالان نهضت ملی شدن نفت و نهضت مقاومت ملی و همچنین از بنیانگذاران جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران، از رهبران انقلاب ۵۷ و رییس شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان و نخستین امام جمعه تهران پس از انقلاب ۵۷ است. کسی که بین شاگردان و طرفدارانش به پدر و ابوذر زمان معروف بود. وی از معدود روحانیونی بود که که از علی شریعتی و محمد مصدق دفاع کرد.
با دکتر سیدمحمد مهدی جعفری، نویسنده، پژوهشگر متون دینی، فعال و زندانی سیاسی دوران پهلوی درباره اندیشههای آیتالله طالقانی گفتگو کردیم که در زیر میخوانید:
طالقانی نامیست که با روشنفکری دینی گره خورده. وجه ممیزه و جذابیت زبان ارتباطی و المانهایی که طالقانی در عرصهٔ تفکر به آنها پرداخت، با زبان ارتباطی سایر اندیشمندنی آن دوره در چیست؟ گفتمان دینی و روشنفکری او بر چه پایههایی استوار شده و چرا او را از دیگر روحانیون همعصرش متمایز میدانند؟ آیا ارادهٔ او بر آمیختن دو عنصر در آن روز کاملا متضاد یعنی روشنفکری و دین موجب شد برخی انتقادهای تند و برنده به او وارد آید؟
آیتالله طالقانی در عصری زندگی میکردند که علیه دین از جانب رضا شاه، به صورت وسیعی برنامهریزی شده بود و میخواستند دین را از اجتماع و مردم بگیرند و با تبلیغات وسعیی که میان روشنفکران شده بود تا اندازهای این اقدام نتیجه داده بود. طالقانی توانست به زبان روشنفکری و تحصیلکردهها دین را تبلیغ کند. و برخلاف برنامهٔ حکومت دین را میان روشنگران ترویج کند. به خصوص به صحنه آوردن قرآن از کارهای بزرگ ایشان بود.
قرآن در میان روشنفکران و حوزه علم مهجور بود و توجهی از نظر درسی، فرهنگی و سبک زندگی به آن نمیشد. آیتالله طالقانی قرآن را به صحنه آورد و پلی شد میان روشنفکران و حوزه که این در شرایط آن دوره اتفاق خوبی بود. قبل از شهریور ۱۳۲۰ یعنی در سال ۱۳۱۸ در زمان رضاشاه و بعد از رفتن رضا شاه، این کار را به صورت برنامهریزی شده ادامه داد.
ایشان انجمنی تأسیس کردند به نام «مجله دانشآموز» و به همین وسیله توانستند دین را به زبان روز و زبان روشنفکران و تحصیلکردهها ترویج کنند و بین روشنفکران و حوزه پلی ایجاد کنند و هر دو طرف را به هم نزدیک کنند و از آن بدبینی که نسبت به هم داشتند، بکاهند.
ایشان شخصیت سیاسی داشت و به آخوند سیاسی شهرت داشت. بعد از شهریور ۱۳۲۰ کسانی که روحانی بودند به مسائل سیاسی نزدیک نمیشدند و آن را کثر شأن میدانستند. اما آیتالله طالقانی این را وظیفه خودش میدانست و با فعالیت سیاسی و مبارزه علیه دیکتاتوری و ترویج دین؛ مترودِ حوزههای علمیه و روحانیون سنتی شدند. اما ایشان عنوان آخوند سیاسی را به جان خریدند. لذا هم زبان ایشان برای روشنفکران بسیار آشنا بود و هم ایشان زبان روشنفکران را خوب میدانستند و توانستند در هر موقعیتی دین را به زبان روز میان روشنفکران ترویج کنند.
مرحوم طالقانی توانمندی خارقالعادهای در سخن و سخنوری گفتن داشت و به معنای دقیق کلمه سخنور و خطیب بود. این موضوع به علاوهٔ شخصیت کاریزماتیک این روحانی او را به مرد شمارهٔ دوی انقلاب ایران بدل کرده بود. مردم پس از امام خمینی او را یگانه رهبری میدانستند که در نبود امام در ایران میتوانست بار هدایت انقلاب را پیش ببرد. خطابههای او تنها مردم عادی را به خود جذب نمیکرد بلکه تعامل او با دانشجویان و نخبگان نیز جایگاه ممتازی به او داده بود. چرا او بلافاصله پس از خانگی شدن انقلاب در ایران و پیروزی انقلاب با برخی نهادها و افراد دچار اختلافاتی شد؟ و چطور در مدت کوتاهی این رهبر مردمی به حاشیه رانده شد؟
ایشان تمام تلاشها و مبارزاتی که میکردند برای آزادی مردم بود، نه تنها سیاسی، اقتصادی و آزادی فرهنگی بلکه آزادی را بهطور وسیع در همه حوزههای زندگی انسان میخواستند. بعد از انقلاب با هر نوع دیکتاتوری مخالف بودند. میگفتند: «ما شاه را راندیم و عدهای شاهکار پدید آمدند» به این معنی که هرکسی با نظر خود میخواهد مردم را محدود کند. ایشان معتقد بودند که نباید مردم را برای انتخاب معیشت، زندگی و افکارشان محدود کرد. بلکه باید خودشان سرنوشتشان را به دست بگیرند و این با تشکیل شوراها امکانپذیر است. این مسئله برای کسانی که میخواستند قدرت را در انحصار بگیرند، گران میآمد.
اگرچه ایشان مدت زمان زیادی نماندند و شاید حدود ۸ ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی درگذشتند؛ اما در همین مدت کوتاه با آنها مبارزه میکردند و اجازه نمیدادند جلوی آزادیهای مردم گرفته شود و تشنگان قدرت را کنار زدند. هدفشان این بود که مردم به حقوق خود برسند و هرگز به دنبال قدرت نبودند. زمانی که گروهی او را کاندیدای ریاست جمهوری کردند؛ بسیار با آنها برخورد کردند. میگفتند که کار ما باید ارشاد و نظارت باشد و کار را باید به دست کاردان سپرد. کسی باید امور حکومتی را به دست بگیرد که بتواد به شکل علمی روز حکومت کند.
از ویژگیهای مرحوم طالقاتی دردمندی او بود. او اهل تکلف نبود و مشکلات و آفتهای فرهنگی و اجتماعی آن روز مسلمانان و ایرانیان را بیکم و کاست بیان میکرد. او با شناخت کاملی که از مکاتب سیاسی مختلف داشت و براساس نظرات اسلام نه تسلیم محض بودن را میپذیرفت و نه اجازهٔ فرورفتن در مانیفستهای غرب و شرق را میداد و شاید از این رو بود که حامیان زیادی داشت و هم منتقدان زیادی. آیا میتوان گفت او در شکاف میان سنت و مدرنیته وفاقی انقلابی به وجود آورده و حاصل آن دو را با چاشنی حال و هوای انقلاب ایران آگاهانه درهم میآمیخت؟
بله؛ ایشان از آثارشان پیداست. علاوه بر سخنرانیها، آثارشان پرتوی قرآن است. ایشان جزء به جزء قرآن را تفسیر کردند و به استناد روایات قرآن، مردم را به مسائل روز میخواندند. دائم به تازه کردن و نو کردن افکارشان مشغول بودند. لذا با مکاتب مختلف آشنایی داشتند.
در دهه ۳۰، کتاب «مالکیت در اسلام» را نوشتند. مالکیت سرمایهداری باعث برده ساختن انسان میشود و روش سوسیالیستی هم انسان را از حقوق خود محروم میکند. اقتصادی که اسلام توصیه میکند، نه به عنوان مکتب سیاسی، بلکه به عنوان یک مکتب انسانی در ضمن اینکه از مسائل اقتصادی و گرفتار شدن به معیشت آزاد میکند، از وابستگیهای اقتصادی نیز بینیاز میکند و اجازه نمیدهد که برده و وابسته باشند. ایشان اقتصاد را نوعی وسیله برای آزادی انسان میدانستند و طرفدار مدرنتیه بودند. نه مدرنتیهای که به طریقی دیگر انسان را بردهٔ ایسمها و قدرتها و مدها میکرد.
انتقادهایی بر ایشان وارد که میگفتند اسلامی که او عرضه میکند چیزی است که از خودش ساخته، در حالی که اینگونه نبود و ایشان تمام مسائلی که مطرح میکردند، از قرآن بود و مدام میگفتند که من چیزی را از خودم در نیاوردم اینها آیات قرآن است و من آنها تفسیر کردهام. این تفسیرها نو و به روز بود. معتقد بودند که پیوسته باید احایدث را به روز کرد و از آن سنت دست و پاگیر نجات داد. مردم باید نواندیشی کنند و مسائل را به شکل روز ببیند.
چگونه شد که اظهارنظر این روحانی درباره اجباری نبودن حجاب این اندازه واکنش به دنبال داشت؟ چه اندیشهای آیتالله را به این جمعبندی رسانده بود و آیا ایران آن روز ظرف مناسبی برای این اظهارنظر بود؟
کسی که با ایشان درباره حجاب مصاحبه کرد من بودم. در آغاز انقلاب که صداوسیما آزاد شد، عدهای در کمیته استقبال بودیم و بعد از انقلاب من مسئول مصاحبهها شدم خصوصاً مصاحبه با آیتالله طالقانی. آقای اشراقی داماد امام، سوال کرد که آیا زنان غیرمسلمان هم باید حجاب داشته باشند؟ ایشان گفتند به احترام انقلاب بله. و بعد از آن خانمها به خیابان ریختند و علیه حجاب تظاهرات کردند. امام به آیتالله طالقانی پیغام داد که این وضعیت را سروسامان بدهد.
ایشان حجاب را از نظر قرآن و سیره معصومین تبیین کردند و توضیح دادند که حجاب و اعتقاد به حجاب، یک فرهنگ است و نه یک عمل زودگذر. اگر رضا شاه به دستور غربیها بیحجابی را ترویج کرد، این درست برخلاف اعتقاد مسلمانان بود و خود مردم در مقابل آن ایستادگی کردند و بعد از ۱۳۲۰ که حجاب آزاد شد و مردم حق انتخاب داشتند که چه حجابی را انتخاب کنند که مطابق فرهنگ روز باشد اما بعد از آن غرب نفوذ کرد و بیحجابی را که نه، ولنگاری را ترویج کرد.
آیتالله طالقانی میگفتند که حجاب اجباری نیست چراکه اسلام احکام عقیدتی را به زور بر مردم اجبار نکرده است بلکه مردم را باید آگاه کرد و آزاد گذاشت که خود راه درست را انتخاب کنند. حجاب اجبار نمیشود چراکه اجبار، واکنش افراطی افراد را به دنبال دارد و با زور حجاب رواج پیدا نمیکند. تاریخچهای از مبارزات الجزایر را بیان کردند که مجاهدین الجزایر بر علیه فرانسه میجنگیدند اینکه حجاب را انتخاب کردند و به وسیله آن به مبارزره پرداختند. در ایران که یک کشور فرهنگی و با سابقه فرهنگی طولانی است نمیتوان حجاب را اجبار کرد. باید مردم را روشن کرد و آنگاه خودشان هر حجابی که خواستند بگیرند.
این سخنان در نزد سنتیها واکنش نامناسبی داشت و میگفتند طالقانی طرفدار بیحجابی است! با سخنان او آرامشی در میان زنان ایجاد شد و این فرهنگ میتوانست به تدریج رواج پیدا کرد. چند ماه بعد از فوت او اول در وزارتخانهها حجاب را اجباری کردند. چماق به دست گرفتند و نتیجهاش این شد که امروز واکنش نامناسبی در مقابل حجاب ایجاد شده که هر وقت خانمهای مخالف، فرصتی به دست میآورند کارهای ناپسندی انجام میدهند.
آیا سیر تحول و تفکر در زندگی طالقانی بهصورت یکنواخت است یا مراحل مختلفی در مسیر اندیشه وی را شاهدیم؟
اندیشههای قرآنی ایشان همیشه یکنواخت است. روی اصولی که در قرآن و سیره امامان هست پایبند بوده اما به تناسب اوضاع اجتماعی ایران و جهان تحولاتی در اندیشهاش ایجاد میشد. مهندس بازرگان میگفت از وقتی با او آشنا شدیم هم ما تحت تأثیر نو اندیشیهای دینی او قرار گرفتیم و هم افکار ما بر روی او تأثیر گذاشت و هم ما بر او تأثیرگذار بودیم که ایشان را متحولتر کرد. ایشان روی اندیشههای نو دینی متمرکز بودند. از نظر اجرایی و مسائل اجتماعی پیوسته متحول بودند.
امروز چگونه میتوانیم گوشهنشینی این روحانی را در روزهای پرتلاطم انقلاب تحلیل کنیم؟
گوشهنشینی نکردند اما خودشان از کار اجرایی ابا داشتند ولی پیوسته هرجا که حرکت نادرستی میدیدند؛ انتقاد میکردندو هر حرکت خوب و درست دولت را تأیید میکردند. امام خمینی در موارد بسیار به ایشان ارجاع میدادند. ایشان از مسائل اجرایی کنار میکشیدند و نمیخواستند که در رأس باشد. خود را نسبت به همه اقشار و گروهها مسئول میدید و دلسوز بود و روش پدرانهای در پیش گرفته بود.
مرحوم طالقانی مدت زیادی را در زندان و سلولهای انفرادی گذرانده بود. در احوال روانشناسی زندانیان انفرادی داریم که به مرور زمان و به سرعت ضریب تلقینپذیریشان افزایش مییابد. آیا در احوال وی پس از آزادی از زندان، نکتهای هست که بتوان به آن اشاره کرد؟
ایشان مدت زیادی را در سلول انفرادی نبودند اما زمانی طولانی در زندان و تبعید بهسر بردند اما هرگز تحت تأثیر زندان قرار نگرفتند بلکه زندان و زندانبان و زندانی را تحت تأثیر قرار میدادند. در زندان ۴ سال کنار ایشان بودم و شاهد رفتار و گفتارش بودم. در زندان هم علیه دیکتاتوری مباره میکرد. اگر مسئلهای بود به شدت مقابل آن ایستادگی میکرد. این روانشناسی که شما به آن اشاره کردید بر آیتالله طالقانی حاکم نشد بلکه محیط تازهای ایجاد کرد.
ایشان بین سالهای ۴۲ تا ۴۶در زندان بودند. اداره داخلی زندان را به عهده ایشان گذاشتند و زندان را به دانشگاه تبدیل کردند. حتی مارکسیستها نیز تحت تأثیر ایشان قرار داشتند حتی زندانبان هم تحت تأثیر ایشان بود. تا سال ۴۶ که از زندان آزاد شدند روحیه بسیار خوبی داشتند. از سال ۵۴ تا ۵۷ که جو زندان تغییر کرده بود؛ باز هم ایشان تحت تأثیر زندان قرار نگرفتند چه در زمانی که با روحانیون دیگر بودند چه وقتی که تنها بودند. بعضی زندانبانها هم در خاطرات خود گفتهاند که آیت الله طالقانی مرعوب و مجذوب نمیشد بلکه برنامه خود را در دادگاهها و بازجوییها پیش میبرد.
وقتی سال ۵۷ بر اثر انقلاب مردم از زندان آزاد شد و در زندان قصر از او استقبال کردند، گفت آرزوی ۴۰ سالهٔ من این بود که آزادی مردم را ببینم. ایشان هرگز تحت تأثیر زندان مخوف سال ۵۴ قرار نگرفتند و با همان روحیه مبارزهطلبانه و عشق به مردم و آزادی مردم در مقابل مردم بیرون آمدند.
باتوجه به اینکه ایشان از حامیان آزاداندیشی سیاسی بودند و به اندازهای به این مفهوم اعتقاد داشتند که حتی در تدوین قانون اساسی معتقد به شرکت تمام گروهها با عقاید مختلف بوده و هشدار میدادند «ما هیچ وقت نباید وحشت کنیم که گروههای دیگر راه پیدا کنند، حرفشان را بزنند...». به گمان شما اگر امروز آیتالله طالقانی هنوز در میان ما بود؛ مخالفان او را چه گروهها و افرادی تشکیل میدادند. آیا ایشان هنوز تحمل میشدند؟
چه در زندگی خودش و چه بعد از خودش مخالفان او، مخالفان آزادی مردم بودند. کسانی که میخواستند به شکل انحصارطلبانه عقایدشان را بر مردم تحمیل کنند. در شهریور ۵۹ در سالگرد ایشان امام خمینی بیانیه داد که اگر طالقانی زنده بود این همه تنش میان مردم نبود و میتوانست با روش خویش مردم را آرام کند.
معتقد بودند که نباید از شوراها بترسیم. آیتالله طالقانی در میان مردم که خواستار آزادی بودند میخواستند اندیشهها را آزادانه مطرح کنند حضور داشتند. مخالفان ایشان عدهای بودند که میخواستند انیدشههای خود را تحمیل کنند. بعد از فوت ایشان توطئه سکوت علیه افکار طالقانی در میان قدرت ایجاد شد و اجازه ندادند که افکار ایشان میان مردم ترویج شود و تا سال ۸۴ بزرگداشتهایی محدود برای ایشان برگزار میکردند و گاهی افکارشان به شکل مقاله یا کتاب منتشر میشد.
آیا امروز اندیشه و افکار مرحوم طالقاتی ماندگار شده و میتوان از مانایی او سخن گفت؟ تبلور این اندیشهها را در کجا و میان کدامیک از گروههای سیاسی یا روحانیون میتوان جستجو کرد؟
اندیشههای ایشان مانا است اما در میان عدهای محدود و منحصر به همان نسل. تفکرات ایشان میان روشنفکران و روحانیون طرفدار داشت. اما نسل جدید با افکار و عقاید این روحانی آشنای ندارند چراکه از سال ۸۴ تا ۹۲ اجازه ندادند که هیچ مراسمی برای ایشان برگزار شود و اجازه ترویج افکار ایشان را نمیدادند. این افکار چیزی نیستند که در پس پرده یا ممانعت عدهای همچنان مخفی بماند. این افکار میان نواندیشان دینی و غیر دینی رواج دارد. اما کوتاهی ما و یا عدم امکانات باعث شده نتوانیم این افکار را به نسلهای مختلف معرفی کنیم.
همه گروهها را به رسمیت میشناخت و معتقد به تکثر آزادیهای مختلف بود و میگفت که این کشور متعلق به همه این گروههاست. همه باید بیاییند و مذاکره کنند و مردم آزادانه انتخاب کنند. ما به هیچ وجه نباید افکار خاص خود را به مردم تحمیل کنیم. وقتی در کردستان تنش ایجاد شد پیشنهاد کردند شورایی از مردم و نمایندههای کرد در آنجا برپا کنند تا مسائل و مشکلات را حل کند.
در آن دوره، مرزبندیهای زندان چگونه بود و گروههای سیاسی چطور تقسیم بندی میشدند؟ روابط آیتالله طالقانی با آنان چگونه بود؟
در زندان سه گروه مشخص بودند. مبارزان مذهبی، مبارزان ملی و مارکسیستها. آیتالله طالقانی میان مبارزان مذهبی جای خودش را داشت و کسانی را وارد مبارزات مذهبی میکردند که در دین نواندیشی داشتند.
مبارزان ملی آیتالله طالقانی را از آن خود میدانستند و مارکسیستها وقتی با افکار باز او روبه رو میشدند به ایشان علاقهمند میشدند. آیتالله طالقانی مارکسیستها را نجس نمیدانستند. ایشان معتقد بودند که نجس دانستن آنان کار درستی نیست و باید با آنان ارتباط برقرار کرد. ایشان در زندان گاهی مارکسیستها را مهمان میکردند. هیچ مرزبندی مارکسیستی برای خودشان قرار نداده بودند. ایشان معتقد بود که باید در مقابل ظلم ایستادگی کرد و اسلام، به معنای تسلیم حق شدن است. باید وسیلهای فراهم کرد تا کسانی که با افکار این روحانی مبارز آشنایی ندارند، بیشتر او را بشناسند.
باید با افکار مختلف آزادانه برخورد کرد و تحت تأثیر هیچ قدرتی قرار نگرفت که اگر دین را به این شکل تعریف کنند، دین ستیزی به وجود میآید. آیتالله طالقانی الگوی خوبی برای شناساندن دین است. با این رویکرد، دین نه تنها دافعه ندارد، بلکه باعث جذب افراد میشود. بهتر است که اندیشههای ایشان را بیشتر و بهتر بشناسیم.
گفتوگو: زهرا حاج محمدی