صداوسیما با برنامهسازان قدیمیاش قهر است
هنوز هم شنیدن آهنگ خانه سبز ما را به حال و هوای آن روزها میبرد. انگار در خانه سبز همه چیز سر جایش بود. به اندازه. نه کم، نه زیاد. انتخاب صدای دلنشین خسرو شکیبایی برای تیتراژ سریال، اتمسفر گرم خانه مادربزرگ و پدربزرگ که وجودشان برای همه خانه سبزیها گرمابخش بود. خانه لیلی و فرید روی پشت بام خانه سبز که صمیمیت و کمتوقع بودن و خوش بودنشان این روزها بسیار حسادتبرانگیز است. حتی اگر علی کوچک خانه سبز نبود؛ سریال برای آنچه که میخواست بگوید؛ کم میآورد.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ علی بزرگ شد، رضا و مادربزرگ از بین ما رفتند، فرید وارد چلچلی شد و لیلی چروک روی پیشانیاش نشست و پدربزرگ این روزها سخت قدم از قدم برمیدارد و به سختی به عصایش تکیه میزند. اما ما هنوز دلتنگیم برای دیدن مجموعهای از آن جنس. جامعهی عشق از یاد برده امروز، تشنه خانه سبزیست برای این حال نزارش. اما سازندگان دیروز در چه احوالیاند که کاری برای این مخاطبِ بدحال و تشنه نمیکنند.
با بیژن بیرنگ گپی زدیم درباره شام ایرانی که به تعبیر خودش با این کار میخواست سفرهای پهن کند به اندازه ایران؛ اما مجبور به واگذاری سهم ٢٥ درصدی و همه حق و حقوقش از طرحی شد که برایش بسیار جنگیده بود. در میانه صحبتهایمان گریزی به مجموعه ناتمام عشق تعطیل نیست؛ زدیم که شاید اگر بیرنگ تصمیمش را برای ساخت تلویزیونی آن تغییر نمیداد؛ سرنوشت دیگری برای این پروژهی ناتمام رقم میخورد. در پایان هم رسیدیم به بیمهری و شاید قهر صداوسیما با برخی برنامهسازان قدیمیاش. بیرنگ آماده است برای همکاری، اما این همکاری نیاز به چراغ سبز و دعوت تلویزیون دارد که شاید خلق شود خانه سبزی دیگر ...
آقای بیرنگ در حال حاضر مشغول کاری هستید؟
فعلا مشغول کاری نیستم. فقط یک گالری دارم به نام گالری بیرنگ و سعی میکنم در حیطه نقاشی و هنرهای تجسمی فعالیت کنم.
بعد از سریال ناتمام عشق تعطیل نیست؛ اخیرابا شبکه نمایش خانگی یا تلویزیون فعالیتی نداشتید؟
اخیرا خیر.
آیا قصد ندارید همکاری رو شروع کنید؟
امیدوار هستیم.
برنامهای دارید؟
من که همیشه برنامه دارم.
صحبت جدی با تلویزیون برای همکاری داشتهاید؟
نه، ما همیشه منتظریم که دعوت به کار شویم و کار کنیم. به هرحال تلویزیون خانه ماست و عمرمان را در آن گذراندهایم.
مجموعه شام ایرانی با شما شکل گرفت و ساخته شد و موفقیت بهدست آورد اما بعد از شما نتوانست موفقیتش را حفظ کند. برای ساخت سری جدید این مجموعه که به نسبت قسمتهای اول به شدت افت داشته، تصمیمی ندارید؟
از من برای همکاری در سری جدید دعوت نشده. طرح شام ایرانی در شرایط بسیار سخت و فضای پرتنشی در وزارت ارشاد ثبت شد. در آن زمان این بحث مطرح بود که ما از شبکههای ماهوارهای تقلید میکنیم و کپیرایت را هم رعایت نمیکنیم. چنین ماجراهایی که به واقع درست نبود. ما سعی کردیم کپیرایت داشته باشیم ضمن اینکه این برنامه در ٣٦ کشور ساخته شده بود و ما هم قصد ساخت نسخه ایرانی آن را در شبکه نمایش خانگی داشتیم.
پس چرا در تلویزیون ساخته نشد؟ در نسخههای مشابه افراد معمولی باهم رقابت میکنند اما شما از مشاهیر برای ساخت برنامه استفاده کردید.
علاقه شخصی بنده ساخت این مجموعه در تلویزیون بود. اگر چه بعدا تلویزیون لطف کرد و هشت قسمتی که من ساخته بودم را از شبکه نسیم پخش کرد. جایگاه اصلی این کار تلویزیون است زیرا با مخاطب عام در تماس است و میتواند مسابقه پرهیجان و پر از نکتههای روانشناسی را با مردم معمولی پیش ببرد و جذابیتش هم در همین است. متاسفانه یا خوشبختانه شبکه خانگی برای جذب مخاطب مجبور به کار کردن با أفراد مشهور و شاخص است. از همین رو تصمیم داشتیم بعداز بازیگران سراغ ورزشکاران برویم.
کار کردن با بازیگرها چقدر مسابقه را از حالت اصیل و روراستی شرکتکنندهها با مخاطب دور کرد؟
طبیعتا این ماجرا برنامه را دچار افت خود به خودی کرد و از آن حالت "رئالیتی شو" بیرون آورد. زمانی که شما با بازیگر طرف هستید ماجرا فرق میکند. طبیعتا بازیگرها برای یک جایزه، راضی به بروز وجوهِ پنهانِ شخصیت خود نمیشوند.
و شما برای جبران ایجاد جذابیت و جبران این کمبود؛ مسابقه را به حال و هوای خانه سبز و جا انداختن مفهوم همدلی نزدیک کردید یعنی همان چیزی که این روزها به شدت کم است؟
بیشتر میخواستم این مفهوم را جا بیاندازم که این شام ایرانی، سفره ایرانیست و همه با هر رنگ و بینش و اعتقاد و جهانبینی کنار یکدیگر و دور یک سفره به اسم ایران نشستهاند و ما که دور این سفره نشستیم همدیگر را با همه اختلافسلیقهها میپذیریم. روی این اصل بود که سری اول این برنامه را تولید کردم. به نظر من؛ با ادامه آن مجموعه میتوانستیم حرفهای سبزی که جایش بسیار در جامعه خالیست را در قالب یک مسابقه و یک شام ایرانی مطرح کنیم. فرمتش تغییر کرده اما مفهوم همان بود. و این تمام تلاش من بود که با نریشن یا وارد شدن خودم به صحنه گروه را به سمت و سوی درستی هدایت کنم. تصمیم این بود که از مسابقه این چنینی بیرون بیاییم و برنامه را به "تاک شو" تبدیل کنیم تا نبود شرکتکننده معمولی پرشود.
تجربه ساخت شام ایرانی چگونه بود؟
از نظر من که سالها برنامهسازی کردهام، شام ایرانی سختترین برنامهای بود که ساختم. و این به این دلیل اتفاقهای پیشبینی نشده بود که در لحظه اتفاق میافتاد و بخش عمدهاش در مونتاژ شکل میگرفت.
دلیل ادامه پیدا نکردن مجموعه چه بود؟
برای اولین بار است که این مطلب را مطرح میکنم. این مجموعه فروش خوبی داشت و من هم ٢٥ درصد در فروش سهم داشتم. شاید بعدا فکر کردند که من نباشم و اگر نباشم کار کمدیتر و جذابتر میشود. زیرا من روی کمدی بودن کار تاکید زیادی نداشتم. فکر میکردم کار باید مخاطب را یاد خانه سبز بیاندازد و در ادامه کارهایی باشد که قبلا کار کرده بودیم.
پس اختلاف سلیقه و سهمخواهی؛ باعث این جدایی شد؟
این حس من است. اختلاف سلیقه تا زمانی که کار میکردیم وجود نداشت. بعد از هشت قسمتی که ما ساختیم به ما گفتند که قصد ادامه ساختن ندارند و بهتر است که سهممان را واگذار کنیم، ما هم مبلغی را به اندازه سهم ٢٥ درصدیمان گرفتیم و سهممان را واگذار کردیم. اما بعدا متوجه شدیم این شراکت ادامه دارد اما بدون من. مسئلهای هم نبود برای کار کردن با کسی نمیتوان اجبار کرد. چیزی دست من نیست که بخواهم ادامه دهم.
شما یک تجربه نیمه تمام دیگری هم در شبکه نمایش خانگی داشتید. "عشق تعطیل نیست" را هم نتوانستید به سرانجام برسانید. چرا؟
این سریال، یک کمدی جدید از همان جنس حرفها و حال و هوا بود. اما برای ارتباط با مخاطب به زمان نیاز داشت. شاید شبکه نمایش خانگی جایگاه چنین ایدهای نبود. کاری که از تلویزیون پخش میشود بعد از چند قسمت جریانساز میشود و یک فکر و اندیشه نو برای اینکه جایش را باز کند نیاز به زمان دارد که شبکه نمایش خانگی این فرصت را ندارد. ما ٥ قسمت کار را هم ضبط کردیم اما به دلیل عدم همکاری سرمایهگذار و گروه کار نیمه تمام ماند.
فکر نمیکنید بازیگرهایی که انتخاب کردید هم برای این جنس کار مناسب نبودند؟
چرا دقیقا. همیشه افتخار من و آقای رسّام کار کردن با بازیگرهایی بود که در آن زمان شناخته شده نبودند. خسرو شکیبایی تنها کسی بود که زمان کار کردن با ما در خانه سبز و سرزمین سبز چهرهای شناخته شده بود. که او دو سال تمام عاشقانه خودش را به پروژه سپرده بود. وگرنه بازیگرهای همسران، دنیای شیرین، دنیای شیرین دریا، محله بر و بیا که همگی درحال حاضر چهرههای محبوبی هستند در آن زمان ناشناخته بودند و شاید با کارهای ما شناخته شدند. دوستانی که اینبار بودند آنقدر سوپرستار بودند که حرف کارگردان را قبول نمیکردند و اعمالنظر میکردند. اما برایاینکه سرمایهگذار برای سرمایهگذاری رضایت دهد ناچاریم که به یکسری خواستههای بیمورد تن دهیم و انتخاب بازیگرهایی که او انتخاب میکند؛ یکی از این موارد است. نتیجه هم این شد که میبینید. برای هر پروژه باید آدمهای خودش را پیدا کرد.
پروژه متوقف است؟
فعلا که بله متوقف است.
هیچ صحبتی برای ساخت آن با دیگر گروهها و سرمایهگذار مطرح نشده؟
به هر حال سرمایهگذار تعهداتی با آدمها دارد و آنها را باید انجام دهد. باید ببینیم چه میشود کرد. این مجموعه پروژه خاصی نیست و میخواهد درباه عشق در قالب کمدی جدید صحبت کند و میتواند به هر شکلی خودش را در هر کاری بروز دهد چون اصل مفاهیم است نه آن شکل ظاهری پس میتواند با هر نام و فرمی ساخته شود که من امیدوار هستم اینبار این همکاری با تلویزیون باشد.
درحال حاضر طرح آمادهای برای تلویزیون دارید؟
این طرح برای تلویزیون آماده است.
آیا با مسئولان رسانه ملی ساخت آن را مطرح کردهاید؟
به نوعی بله صحبت شده. ما قبل از اینکه در شبکه نمایش خانگی آن را بسازیم قرار بر این بود که در تلویزیون آن را بسازیم. موافقت هم شده بود و قرارداد برای ساخت آن بسته بودیم اما متاسفانه ما فکر کردیم در شبکه نمایش خانگی هم میشود کار کرد که اشتباه بود. اشکال زمانی آغاز میشود که بر کار هنری فقط نگاه اقتصادی حاکم میشود. مسئلهای که در شام ایرانی هم میبینیم و به سمت فروش بیشتر میرود و از همانجا هم ضربه میخورد.
بعد از اینکه این پروه به شبکه نمایش خانگی راه پیدا کرد و نیمهتمام ماند؛ صحبت دوبارهای با تلویزیون نداشتید؟
فعلا که خیر.
اگر با شرایط فعلی جامعه بخواهید خانه سبز دیگری بسازید؛ این مجموعه باید چه مشخصاتی داشته باشد؟
باید مشخصات "عشق تعطیل نیست" را داشته باشد. من برای ساخت این مجموعه سه سال تحقیق کردم راجع به موضوعات و مخاطب. اینکه چه فرم و کلامی را انتخاب کنم که برای مخاطب دهه 70 و 80 امروز قابل فهم و جذاب باشد. اینکه شما میفهمید نیاز جامعه به چه چیز است به این معنی نیست که جامعه به راحتی و خیلی زود آن را قبول میکند و با آن ارتباط برقرار میکند زیار این نیاز جامعه است و سلیقه جامعه چیز دیگریست و بین این دو تفاوت وجود دارد. جا دارد در فیلمی که تولید میکنیم مسائل و مشکلات جامعه را بگنجانیم و به نیاز جامعه نگاه دقیقتری داشت. کمااینکه میبینید بسیاری سریالهای طنزی که در سالهای گذشته موفق بودند الان دیگر موفق نمیشوند و مخاطب آن ها را قبول نمیکند زیرا با زمان جلو نیامدهاند. حتی فرهنگ ما با فراگیر شدن تلگرام در جامعه تغییر کرده و امروز ما به چیزهایی میخندیم و برایمان جذاب است که یک سال قبل برایمان جذاب نبود. در زمان فعلی مردم از ما سازندگان جلوتر هستند.
وضعیت سریالسازی تلویزیون را چگونه ارزیابی میکنید؟
من درموردشان اظهارنظر نمیکنم زیرا با نگاهم متفاوت است. دوست دارم همیشه نگاه مثبتاندیشی، عشق، محبت در آثارم وجود داشته باشه و مهمتر از همه به مخاطب امید دهم. باز مهمتر از همه اینکه اگر کاری برای تلویزیون میسازیم حتما راهحلی نشان دهیم و تنها به طرح کردن مسئله بسنده نکنیم. همیشه فکر کردم باید در کارهایمان مسیر درست را هم به مخاطب نشان دهیم. هیچ قفلی بدون کلید نیست باید مهارت زندگی کردن را پیدا کرد که عشق مهمترین عنصر است. به نظرم؛ از این مسیر خیلی دوریم. من وقتی یک فیلم آمریکایی را نگاه میکنم؛ میبینم که چهقدر به مسائل نگاه انسانی دارد و مثبتاندیشی در آن وجود دارد. اکثر فیلمهای خوب هالیوود که ما آنها را تقبیح میکنیم نگاه تحقیقی، علمی، و جامعهشناسی دارند و از همه مهمتر فضای امید و زندگی را به مخاطب القا میکنند. فکر میکنم در کشور ما که کمتر به نیازهای سطحی و ابتدایی مردم در روابط توجهه شده؛ جای این مسائل کم است.
دلیل اینکه از تلویزیون دور شدهاید؛ چیست؟
به هر حال بعداز سال 80 شرایطی پیش آمد که نتوانیم خیلی زیاد با تلویزیون فعالیت داشته باشیم. در تلویزیون یک خشم و بغضی نسبت به ما؛ مخصوصا من؛ بهوجود آمده که موجب قطع این همکاری دیرینه شد.
آن شرایط تا امروز تلطیف نشده؟
شرایط مدتیست بهتر شده و حتی بعد از سرکار آمدن آقای سرافراز ما برای ساخت "عشق تعطیل نیست" صحبتهایی با سازمان داشتیم که میسر نشد.
این رابطه قرار نیست دوستانهتر شود؟
من همیشه برای همکاری آماه هستم اگر پیشنهادی مطرح شود.
شاید شما بهعنوان برنامهساز باید پیشقدم شوید.
ما سالها شرایطمان اینگونه بوده که سازمان به من و آقای رسام برای تولید برنامهای پیشنهاد داده. و بعد از این درخواست ما طرحی را براساس نیاز جامعه آماده میکردیم. اما سالهاست چنین پیشنهادی نیست. نه تنها برای من بلکه برای بسیاری از همکاران من چنین وضعی وجود دارد.
فکر میکنید اگر طرحی ارائه دهید؛ جواب منفی خواهید شنید؟
فکرم این است که شاید اتفاقی نیفتد. همیشه یک رسانه باید آدمها را دعوت به کار کند. مثلا آقای دکتر کرمی در سال 85 از من دعوت کردند که یک "تاکشو" داشته باشیم که نگاهی به مهارتهای زندگی باشد و این نمونه شد از یک سال کار تحقیقی و درنهایت "تاکشویی" به نام "باز هم زندگی" از آن بیرون درآمد. به هر حال من یک جوان 28 ساله که با تلویزیون کارش را شروع کرده؛ نیستم. شاید توقع بیجایی نباشد که برای همکاری باید از من دعوت شود. ما خیلی جاها سعی کردیم این شرایط بهوجود بیاید نه خودمان را بازنشسته کردیم و نه قهریم. همیشه سعیمان را کردیم و توقع داریم برنامهسازانیکه سالها برای تلویزیون کار کردند و جا پای فرهنگیشان در زندگی مردم این مملکت وجود دارد؛ دعوت به کار شوند.