سینایی: طیاب سعی کرده تصویر ایران زمان ما را بسازد
مجموعۀ چهار جلدی «سفر در ایران» با حضور منوچهر طیاب، خسرو سینایی، اسعد نقشبندی، اسماعیل میرفخرایی، مسعود کازری و مهدی میردشتی، پروفسور کارلو چرتی، هایده مشایخ و حسین راسی رونمایی شد.
به گزارش ایلنا، عصر پنجشنبه، یکم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و نود و چهار، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار با همراهی گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد ملت، انتشارات فرهنگسرای میردشتی، انتشارات کتاب خورشید و مجلۀ بخارا در دویست و بیست و ششمین نشست از مجموعه شبهای بخارا، میزبان شب «سفر در ایران» بود.
در ابتدای جلسه علی دهباشی درمورد مجموعۀ چهار جلدی سفر در ایران به کوشش منوچهر طیاب و فصل مشترک ایرانشناسی و ایران پژوهشی او با ایرج افشار گفت: سخنانم را با یاد و نام استاد ایرج افشار آغاز میکنم که که اگر در کنار ما بودند، بیشک یکی از شبهای مورد علاقۀ ایشان بود زیرا عشقی که آقای منوچهر طیاب به این سرزمین و سفرهایی که به تمام نقاط ایران داشتند و با دوربین خود و کار عکاسی استاد اسعد نقشبندی و به ثبت رساندن این تصاویر به انجام رساندند؛ زنده یاد ایرج افشار با قلمشان به تنهایی این کار را انجام دادند. این عشق مشترک در کمتر محقق و پژوهشگری در زمان ما تا به این حد عمیق وجود داشته است. شاید ایرج افشار بیش از شصت سال با دکتر منوچهر ستوده تمام ایران را سفر کردند و به قول خودشان هیچ سوراخ و سنبهای از این جغرافیا نبوده که سرک نکشیده باشند. یادشان را گرامی میداریم.
او سپس به بیان کوتاهی از بیوگرافی منوچهر طیاب پرداخت و اضافه کرد: مفتخر بودیم که یکی از شبهای بخارا را به استاد طیاب اختصاص دادیم. همه ایشان را میشناسیم. متولد ۱۳۱۶ در تهران، منتقد فیلم و مترجم و عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ ستارۀ سینما و فارغ التحصیل رشتۀ معماری در دانشگاه فنی وین در اتریش، فارغ التحصیل رشتۀ کارگردانی سینما و تلویزیون و طراحی صحنه از دانشکدۀ سینمایی آکادمی دولتی موسیقی و هنرهای نمایشی وین و نویسنده و کارگردان بیش از صد فیلم مستند و آموزش، مدرس رشتۀ سینما در دانشکدۀ هنرهای دراماتیک و تلویزوین تهران و سرپرست رشتۀ سینما توگرافی و عکاسی دانشگاه علوم ارتباطات و.... هستند. امشب گوشهای دیگر از کارهای استاد طیاب را رونمایی خواهیم کرد و آن مجموعهای چهار جلدی از سفر در ایران است. هر کدام از آنها حوزۀ بزرگی از ایران پهناور ماست که در این چهار جلد استاد اسعد نقشبندی عکاس و مدیر تولید تمام این فیلمها بودند. در مورد ناشرین این کتاب باید بگویم که آقای مسعود کازری مدیر کتاب خورشید و آقای مهدی میردشتی مدیر انتشارات فرهنگسرای میردشتی با دست خالی پای پروژهای رفتند که یک وزارتخانه باید برود و این افتخاری است که بخش غیر دولتی ایران به عهده گرفته است و باید به این دو ناشر تبریک عرض کنیم و خوب میدانیم که وارد چه مخاطرهای شدهاند تا بتوانند کار پنجاه سال استاد طیاب را به این نحو عرضه کنند. امیدورایم ایرانیانی که به فرهنگ و تاریخ و جغرافیای ایران علاقهمند هستند به این مجموعۀ کتاب توجه کنند و حداقل با تهیۀ این کتابها امکان ادامۀ حیات نشر برای این دو ناشر فراهم نمایند.
در ادامه خسرو سینایی نیز رابطه و آشنایی شصت سالهاش با نویسندۀ کتاب سفر در ایران را یادآور شد و گفت: اگر بخواهم در مورد رابطۀ نزدیک شصت سالهام با منوچهر طیاب که از منوچهر طیاب به منوچهر و از منوچهر به منو خان و کم کم منوجان تبدیل شد، بگویم؛ این داستان مثنوی هفتاد من کاغذ شود. اما امشب میخواهم در مورد مجموعۀ چهار جلدی سفر در ایران صحبت کنم. در مورد فیلمهای طیاب هم صحبت نمیکنم چون بیش از صد فیلم ارزنده است که در مورد ایران ساخته است و بیان این موضوع وقتی مفصل و جداگانه میطلبد. اگر از من بپرسید طیاب کیست؟ با تکیه بر شصت سال شناخت پاسخ خواهم داد که فیلمساز تحصیل کردهای که بر فیلمسازی تسلط دارد و جهان دیده است و فرهنگ شرق و غرب را به خوبی میشناسد و بر این اساس از روزنهای تنگ به جهان نمینگرد. سرزمینش و مردمان آن را عمیقا دوست دارد و بیش از پنجاه سال از عمرش را صرف آن کرده که از طریق ابزار کارش یعنی سینما، سرزمینمان و مردمانش را به خودمان بشناساند و برای آیندگان حفظ کند. به آنچه از نوشتههایم خواندم معتقدم. طیاب طی سالهای درازی که میشناسمش همۀ انرژی جوانی خود را برای این کار گذاشت و در این سالها او را کمتر در منزلش دیدیم. یا در کویر بود یا در کوه بود و یا در بیابان. خود من به عنوان فیلمساز، سفرهای زیادی به نقاط مختلف ایران داشتم و در واقع باید بگویم که یک سوم طیاب هم سفر نکردم و فیلمساز دیگری هم در ایران نمیشناسم که چون او تمام سختیها را برای سفر و جمع آوری تصاویر تحمل کرده باشد. اما چرا این موضوع را با تأکید گفتم؟! چون معتقدم شاید بیش از هشتاد درصد مردم ما، ایران ما را نمیشناسند. از هر کسی بپرسید ایران را دوست دارد؟ پاسخ خواهد داد:» البته! من ایران را خیلی دوست دارم.
سینایی افزود: میپرسیم «ایران چیست و مردمش که هستند؟» در اینجا باید تردید کنیم چون خیلیها خواهند گفت که دوشهر بیشتر نرفتهاند و مردم آذربایجان و خوزستان را میشناسند اما بیشتر خیر! اجازه دهید چند مثال بزنم و بگویم. یک فیلمساز به نقاط مختلفی از ایران سفر میکند. به یاد دارم سفری به اصفهان داشتم. نزدیک میدان نقش جهان از دور مجسمهای را که در سفرهای قبل به این شهر ندیده بودم از پشت سر دیدم و بسیار کنجکاو شدم که تندیس کیست؟! از یک رهگذر اصفهانی هم سن و سال خودم که از لحن صحبتش متوجه شدم فرد باسوادی است، پرسیدم که این مجسمه سالها پیش در این مکان نبود! گویا به تازگی در این مکان نصب شده است. این مجسمۀ کیست؟ گفت: «من نمیدانم ولی فکر میکنم فردوسی است.» تعجب کردم و با خود گفتم که در اصفهان مجسمۀ فردوسی چه میکند؟ از ایشان تشکر کردم و نزدیکتر رفتم و دیدم که مجسمۀ استاد علی اکبر اصفهانی است. کسی که مسجد شاه را ساخته و یکی از بزرگترین معماران زمان خود بوده است.
این سینماگر ادامه داد: عجیب اینجاست که ما عادت داریم بگوییم شاه عباس مسجد را ساخت! درحالیکه شاه عباس شرایطی را فراهم کرد که هنرمندان زمان او توانستند کارهایی را انجام دهند. تنها ارزش کار او استفاده از قدرت خود برای فراهم نمودن شرایط بود نه خلق یک اثر هنری! اینها را هنرمندان زمانه ساختند و یک شخص ایرانی و اصفهانی الاصل آن شهر نسبت به تاریخ و شهرش و شخصیتهای تاریخی امان بیتفاوت میگذرد.. شش سال پیش سفری طولانی به بیست شهر ایران و پژوهشی در زمینۀ خانههای تاریخی ایران و تناسبشان با اقلیم ایران (که البته این کتاب هنوز به چاپ نرسیده است) داشتم. از یکی از استانهای دیگر برای سخنرانی در مورد همین تحقیق دعوت شدم تا سخنرانی کنم. گفتم من برای این استان نیستم. به این شهر رفتم و اولین جملهام این بود که همه جای ایران سرای من است. حدود ششصد نفر در سالن بودند. گفتم که من در شهر شما بودم و در اینجا خانههای فاخر بسیار ارزشمندی وجود دارد. چند نفر از شما این خانهها را میشناسید؟ باور کنید میان این جمعیت سه نفر دست بلند کردند و باقی هیچکدام از آثار تاریخی شهر خود اطلاعی نداشتند!
سینایی همچنین تاکید کرد: در مجموعۀ این کتابها طیاب در یک سفر طولانی به چهار قسمت ایران سعی کرده که تصویر ایران زمان ما را بسازد و برای آیندگان حفظ کند، آیندگانی که با اطمینان خاطر میتوانم بگویم کمتر سند و مدرکی در اختیار دارند که بدانند ایران ما چه بود و ما چگونه زندگی کردیم؟! چنانکه ما از ایران ماقبل خود هیچ ندانستیم و بسیاری از نکات تاریخ و جغرافیای ما بصورت تحریف شده منتقل شد و وسیلهای برای شناخت نداشتیم. در اینجا یادی از فیلسوفی بزرگ میکنم که میگفت: «قرن بیست و یکم قرن تصویر است.» طیاب در کنار ساخت فیلمهای سراسر تصویر، کتابهایش نیز پر از تصویر است. با خوانش این کتاب میتوان فضا را شناخت. تصویری را از ایران برای خودش شکل میدهد که قبلا اصلا چنین تصویری وجود نداشته است.
او به بیان خاطراتی از فیلمسازیهایش در نیشابور نیز پرداخت و گفت: در نیشابور دو فیلم ساختم: «سفر به تاریخ» و «ابر شهر پیر». در پایان فیلم ابر شهر پیر یک مرد نیشابوری ایستاده و میگوید: ما که جوان بودیم کارگر بودیم، از خارج میآمدند و این گودالها را میکندند و اتاقهای باستانی نیشابور را کشف میکردند و دیوارهایش را که پر از نقش و نگار بود برمی داشتند و با زحمت بسیار و مراقبت برای جلوگیری از آسیبها، میبردند و کجا میبردند نمیدانم؟! اما شاید اگر به یکی از موزههای معروف دنیا بروید، در آنجا باشد. «و چند سال بعد آن در سیراف بودم. در این شهر آثار یک مسجد قدیمی وجود دارد. یک آقای اروپایی روی یکی از پایۀ این ستونها در سیراف ایستاد و گفت چند سال پیش که ما به این منطقه آمدیم آثار با ارزش تاریخی زیادی را کشف کردیم که خیلی برایمان جالب بود. با لبخندی پرسیدم که این آثار در حال حاضر کجاست؟ نگاهی به من کرد و لبخندی زد و جوابی نداد اما هر دو فهمیدیم که منظور چیست! این آثار دیگر در ایران نیستند. اینجاست که ارزش آدمی مثل منوچهر طیاب پیدا میشود. ثبت میکند که ایران چگونه است و آیندگان خواهند فهمید که ایران دوران ما چه بود و امیدوارم آنچه که بود بماند و آیندگان بتوانند به آن رجوع کنند.
کارگردان فیلم «عروس آتش» به چهار کتاب سفر در ایران و نثر تصویر ساز و روان منوچهر طیاب نیز اشاره کرد و بیان داشت: کتابهای طیاب شامل: «همراه باد در دل تنهایی کویر»، «البرز، زادگاه فرهنگی به قدمت تاریخ»، «دریای پارس»، «زاگرس، گاهوارۀ تمدنی کهن» میباشد. این کتابها را خواندم و به یک نکته که بسیار معتقد به آن هستم رسیدم. جملهای از سالها پیش دارم و دوباره تکرار میکنم و این است:» آسان را مشکل گفتن، آسان است. مشکل را آسان گفتن، مشکل است. «تاریخ، جغرافیا، مردم و آداب و سنن، موسیقی، رفتارهای اداری و خشکی و داغی کویر و سرسبزی البرز، گذشته و حال و در همۀ اینها، طیابِ فیلمساز و تخیلش حضور دارد و چنان آسان و صمیمی و روان، مخاطبش را با خود همگام میکند که باید نویسنده باشی تا بدانی که ادغام همۀ آن معقولات در یکدیگر بدون آنکه پیچیده باشی و مخاطب را سردرگم کنی، چه کار مشکلی است. من این بُعد هنری طیاب را بعد این شصت سال کشف نکرده بودم. کتابهایش را که میخوانم، واقعا لذت میبرم. چون فیلمسازی را تجربه کردم و با خواندن این کتابها با او همسفر میشوم. خصوصیترین مسائل ذهنی و حسی خود را مطرح میکند و در عین حال تاریخ و موقعیت جغرافیایی و شرایط اجتماعی آن لحظهای که در آن کار میکند را به تصویر میکشد و همۀ اینها در کنار هم بدون اینکه ذهن من را آشفته کند، اتفاق میافتد.
سخنران دوم این نشست اسعد نقشبندی (عکاس پروژۀ سفر در ایران)، به خصایل منوچهر طیاب اشاره کرد و گفت: بیست سال در کنار منوچهر طیاب هستم و این بخشی از بزرگترین افتخاراتی است که دارم. اگر بخواهم خود را معرفی کنم چیزی حدود سی و پنج سال است که عکاسی مستند میکنم و رشتۀ تحصیلیام عکاسی بوده است. اگر مقطعی را برای یک نشانه در این دورۀ سی و پنج سال بگذارم میتوانم این سالها را اینگونه تقسیم بندی کنم: دورهای که قبل از آشنایی با ایشان داشتم و دوم دورهای بود که بعد از آشنایی با ایشان در زندگی حرفهای خود به دست آوردم. در سال ۱۳۷۵ آقای طیاب، قصد ساخت فیلم «همراه باد در دل تنهایی کویر» را داشتند و من در کنار این پروژه به عنوان عکاس بودم. آشنایی مختصری از کارها و سابقه اشان داشتم ولی چنان وابسته و مجذوب این انسان شدم که هنوز هم بعد از بیست سال به عنوان یک شاگرد و یک کلاس درس از او آموختم. بخشی در مورد کار حرفهای است که امشب کمتر از آن خواهم گفت و بیشتر به شخصیت اخلاقی منوچهر طیاب میپردازم. در وجود آقای طیاب مسألۀ بزرگی به اسم بخشندگی وجود دارد. کافی است که متوجه این شود که شما تشنۀ آموختن هستید. سطح دانش شما برای ایشان اهمیت ندارد.
نقشبندی اضافه کرد: مهم این است که قصد آموختن دارید و آن زمان بیدریغ حاضر هستند تمام اطلاعاتشان را با انرژی و با دقت در اختیارتان بگذارند. اشخاصی چون منوچهر طیاب که با تواضع و حوصله با تمام ندانستنهای شما کنار بیایند و به سوالات پیش و پا افتادۀ اشخاص پاسخ گویند، نایاب هستند. من از ایشان اخلاق را یاد گرفتم و هرگز ندیده و نشنیدهام که در مورد شخصی بدگویی کنند. دروغ نمیگویند و حرفی را به اشتباه نمیگویند و آن چیزی که ممکن است ندانند به راحتی میگویند که نمیدانم! این خصلتها ی اصلی بود که از ایشان یاد گرفتم. آقای طیاب فیلمسازی بودند که خود بسیار به عکاسی علاقه داشتند و تمام زمانهایی که با هم بودیم با وجود عکاسانی که در تیم بودند خودشان هم دوربینی در دست داشتند و عکس میگرفتند. مهمترین اتفاق دیگری که در خصلتهای ایشان است و همانطور که جناب سینایی فرمودند، قلم و تصویر فیلمهایشان به گونهای است که ناخود آگاه زمانهای مختلف تاریخ را چنان ادغام میکنند و چنان مخاطب را در زمان پیش میبرند یا در تاریخ به عقب میرانند که شخص متوجه این گذر نمیشود و بخوبی یاد خواهد گرفت. این هنر معلم و استاد است.
این عکاس همچنین تعدای از عناوین مستندهای طیاب را نام برد و گفت: حاصل این سالها تنها این چهار فیلم و چهار کتاب نیست. ما در طول این بیست سال فیلمهای بسیاری کار کردیم. از جمله فیلمهایی در مورد استاد «علی اکبر صنعتی» کار شد. مجموعهای در مورد نقاشی ایران از ابتدای تاریخ نقاشی در ایران تا دورۀ قاجار و فیلمی در مورد معماری آستان قدس رضوی ساخته شد و دهها طرح و فکر و ایدۀ دیگری که مدتها با هم نشستیم و حاصلش همیشه ارزشمند بوده است. در مورد این چهار کتاب باید بگویم که تلاش پیگیرانۀ خود ایشان بود. خستگی و بیحوصلگی در ایشان نبوده و نیست و این جدیت سفرها، باعث بدخلقی یا حاکمیت او در کار نبوده است. در چنین پروژهای ایجاد چنین شرایطی آسان نیست. برای اولین بار است که در تاریخ ایران اتفاق میافتد که کتابی بعد از نشر همراه با یک دی وی دی فیلم حرفهای سینمایی مستند همراه باشد. این دو مکمل هستند و در واقع آنچه را که در مدت زمان فیلم نمیتوانستیم بگنجانیم، در کتاب و آن چیزی که در کتاب نمیتوانستیم تصویر کنیم در فیلم آوردیم.»
در بخشی دیگر علی دهباشی از اسماعیل میرفخرایی دعوت کرد تا به عنوان سخنران میهمان در مورد منوچهر طیاب و آثارش سخنانی را بیان دارد. میرفخرایی نیز گفت: آقای نقشبندی لطف کردند و به من گفتند که گویندۀ این تصاویر باشم و تعجب کردم که مگر آقای طیاب من را میشناسد؟! چرا؟! چون دانشجو بودم و روبروی دانشگاه تهران کانونی بود و فیلمهای سینایی و طیاب و هژیر داریوش را برای ما دانشجوها نشان میدادند و من با کارهای آقای طیاب و بخصوص در آن زمان با تأکیدی که بر معماری ایران داشتند، آشنایی داشتم ولی گمان نمیکردم که روزی آقای طیاب به من بگویند که روی فیلم ایشان گویندگی کنم و با ذوق این کار را پذیرفتم. حدود سال ۱۳۴۶ بود و تصور نمیکردم که کارهای آقای طیاب اینطور به درد امروز بخورد چون در آن زمان میگفتیم که ایران در مسیر خودش میرود و فیلم هم ساخته میشود اما بعدها متوجه شدیم که چقدر کارهای آقای طیاب در این عصر و زمانه ماندگار است. نگاه به ایران یا عربی و یا بوتیکی شده. کمتر میبینیم که دوربینی ایران را از صمیم قلب به ما نشان دهد. با یک ریتم شش و هشتی ایرانی را به ما نشان میدهند که برای خود ما بیگانه است و اینجاست که متوجه این میشویم که فیلمهای طیاب برای ایران ابدی است و امیدورارم روزی رادیو و تلویزیونی داشته باشیم که فیلمهایی نظیر فیلمهای طیاب و سینایی بسازد نه فیلمهای بوتیکی! «
همچنین سخنران بعدی این جلسه مسعود کازری (مدیر مسئول انتشارات کتاب خورشید)، گزارشی از چگونگی انتشار مجموعۀ سفر در ایران را با بیان اینکه شخصیتهای فرهنگی مانند منوچهر طیاب به مرور زمان تبدیل به گنجی بیپایان میشوند، برای حضار قرائت کرد و گفت: برگزاری شب سفر در ایران مرا به یاد رونمایی از چاپ اول کتاب دریای پارس انداخت که با همت دوست گرامی آقای علی دهباشی در سال ۱۳۸۵ در خانۀ هنرمندان ایران برگزار شد. در آن سال تنش در منطقۀ خلیج فارس بالا گرفته بود و کتاب تقریبا همزمان با فیلم رونمایی شد و به فاصلۀ دو ماه به تجدید چاپ رسید. در آن سال شبکههای اجتماعی مانند امروز حضور و نفوذ نداشتند. بنابراین حضور کتاب و فیلم مستند راجع به ایران و خلیج فارس جایگاه ویژهای پیدا کرد. پیش از آن هم در سال ۱۳۸۱، یکسال پس از تولید فیلم همراه باد در دل تنهایی کویر، کتابی با همین نام و با عنوان دوم «یادداشتهای تصویری کارگردان» منتشر شده بود که به صورت تک رنگ و با طراحی کاملا آزاد متن و عکس-تمرین و تجربۀ خوبی بود برای گامهای بعدی و رسیدن به طراحی و ترکیبی که بار تصویری متن را خنثی نکند.
مدیر مسئول انتشارات کتاب خورشید افزود: در طول مسیر این آزمون و خطاها، فیلمهای زاگرس و البرز هم ساخته شد و ما از آقای طیاب جا ماندیم. دلیل هم داشت. ایشان استاد مسلم کار خویش بودند و زمان زیادی هم درگیر تولید فیلم. یک دلیل دیگر هم داشت. ما پس از چند آزمون و خطا به این نتیجه رسیده بودیم که ساختار هشت عنوان کتاب را با هم تعریف کنیم. جملۀ کلیدی آقای طیاب برای من این بود که کتاب و فیلم دو رسانۀ متفاوت هستند و هر کدام کارکرد خودش را دارد؛ ما در فیلم بیان خودمان را داریم و شما هم برای کتابها بیان و ساختار خود را تعریف کنید. رسیدن به این تعریف برای ساختار چهار کتاب فارسی و چهار کتاب انگلیسی، تعریف مخاطب و زبان مقصد، ترجمه و ویرایش زبان انگلیسی که تقریبا همزمان با زیرنویس فیلمها انجام میشد بسیار دشوار بود. به دلیل افزایش حجم متن ترجمه نسبت به متن فارسی باید به الگویی میرسیدیم که هر فصل کتاب فارسی مانند همان فصل کتاب انگلیسی باشد، با همان عکسها در همان جایی از متن که در نسخۀ فارسی تعریف شده. بنابراین هر عنوان کتاب فارسی با نسخۀ انگلیسی کتاب همزمان طراحی میشد تا با کم و زیاد شدن صفحهها ضرباهنگ متن کتاب و عکسهای انتخاب شده تغییر نکند و در جای خود قرار گیرد. برای پدید آوردن چنین آثاری که مانند آثار ترجمه شده مرجعی در مبدأ ندارد و شاید آن نیز موجود نیست و همچنین برای همسازی تمام موارد (از متن و منابع، سطر و اندازۀ حروف، تا رنگ و طرح و نقشه و عکس) باید فکر شود و چند باره کنترل شود بخصوص که این آثار در حوزۀ ایرانشناسی قرار داشته باشد.
کازری ادامه داد: چهارده سال زمان واقعی برای شکل گیری این مجموعه است ولی در حقیقت بخشی از آن در هم نشینی با آقای طیاب سپری شد. گاهی هم حضور دوست عزیزی همچون آقای نقشبندی یا جا گذاشتن کتابی و کلاهی دستاویز میشد برای دیدار مجدد. شخصیتهای فرهنگی مانند آقای طیاب به مرور زمان تبدیل به گنجی بیپایان میشوند. دانش و تجربه در هم افزایی قرار میگیرند و نتیجۀ آن بینش خلاق میشود که به هر پدیده از زاویههای دیگری هم نگاه میکند. مجموعه کتابهای سفر در ایران و فیلم همراه نیز بر همین مبنا شکل گرفت تا باشناختی جدید چشم ما را روشن کند. در نهایت، فکر و اجرای این مجموعه روایت ماست از سفر در ایران و مهمترین چیزی که از آقای طیاب آموختم این است که در حوزۀ کار فراهنگی همیشه جای کار برای همه هست. از خانم هایده مشایخ و خانم صوفیا کوتلاکی که در ترجمه و ویرایش به زبان انگلیسی و زیر نویس فیلمها با صبوری یاری گر این پروژه بودند تشکر میکنم و همچنین از دوست و همکار خوبم آقای مهدی میردشتی و همکاران فرهنگسرای میردشتی که اگر یاریشان نبود این مجموعه با این کیفیت اینجا نبود. امیدوار هستم گشایشی نیز در شرایط اقتصادی چاپ و نشر مجموعه سفر در ایران به زبان انگلیسی به وجود آید تا در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با حضور آقای طیاب و دوستان گرامی رونمایی شود. همچنین امیدوارهستم مجموعۀ سفر در ایران مورد پسند دوست داران فرهنگ ایران قرار گیرد.»
سخنران آخر این مجلس منوچهر طیاب بود که از سختیها و پستی و بلندیهای پژوهش در گذشته برای جمع سخن گفتو اظهار داشت: چه بگویم که ناگفتم بهتر است! در این سالها که گذشته و سن و سالی را گذراندیم با خود میگویم کهای داد! ما که هیچ یاد نگرفتیم و بسیاری چیزها را باید یاد میگرفتیم که به ما یاد ندادند و چقدر وقتمان تلف شد و متأسفانه جایی هم نبود که بتوانیم با مراجعه به آن یاد بگیریم. بایستی که کوله باری بر میداشتیم و دور این مملکتی که وسعت بسیار بزرگی دارد با فراهنگهای اقوام و جغرافیایی بسیار مختلف و زیبا که هر کدام بازده فرهنگ و زندگی این ناحیه بوده است، میگشتیم اما در طول این مدت بیشتر از اینکه بخواهیم چیزی به کسی یاد بدهیم از انسانهای شریفی که با آنها روبرو شدیم و بدون کمک آنها نه فیلمی ساخته میشد و نه کتاب و اطلاعاتی کسب میشد خود یاد گرفتیم. باید از آنها بابت راهنماییهایشان تشکر کرد. این مسأله مسألهای نبود که به یکباره اتفاق بیفتند.
طیاب تاکید کرد: نامی از آقای ایرج افشار و استاد منوچهر ستوده برده شد. که ایشان در دبیرستان البرز معلم من بودند. به یاد دارم انجمن فرهنگی داشتیم و بین کلاسهای نهم و دهم یکی از پایه گذاران اولین مجلۀ سینمایی در ایران با عنوان مجلۀ «ستارۀ سینما» بودم. این خود باعث میشد که برای تهیۀ مقالاتی که در مجله درج میشد مطالعه کنیم. اما همین کمبود دانش و مسئولیتی که قبول کرده بودیم باعث میشد به دنبال کسب اطلاعات بیشماری برویم. به یاد دارم روزی در آن زمان که سینمای ما سینمایی بود به عنوان فیلم فارسی،
خالق اثر سفر در ایران سپس یادآور شد: من در مورد «سرگئی آیزنشتاین» و «فسیه والات پودوفکین» دو فیلمساز بزرگ روس مقاله مینوشتم. اطلاعات کمی داشتم. به کتابخانۀ مقابل سفارت روسیه رفتم و کتابی در موضوع آیزنشتاین خواستم و خانمی که روس بودند پرسیدند تو روسی میدانی و برای چه کتاب را میخواهی؟ گفتم: «شما کتاب را بدهید و شخصی را پیدا خواهم کرد که روسی بداند.» این کتاب را گرفتم و هر جا در این شهر گشتم هیچکس را برای ترجمه نیافتم. گفتند خانم ارمنی در خیابان منوچهری هستند که روسی میدانند. حال بماند که روسی و فارسی این خانم به چه شکلی بود که من بتوانم در مورد یک چنین مقالۀ تخصصی در مورد آیزنشتاین مطالبی دستگیرم شود! مونتاژ روشنفکرانه را فرا بگیرم. ما تمام دانشی را که کسب کردیم به سختی به دست آوردیم. مگر اینکه در سر راه ما استادانی همانند دکتر ستوده قرار میگرفتند که ما را راهنمایی میکردند. اما ایشان یک چیزی را گفتند که شما به عنوان یک ایرانی باید کشورتان را بشناسید. کسانی هستند که از خارج میآیند و ایرانشناس هستند. چطور است که ما خودمان در ایران به این مسأله توجه نمیکنیم. خب به هر جال آن کسانی که به ایران آمدند و زحمت کشیدند مقامشان در کنار فرهنگ ما کاملا روشن است و به همۀ آنها احترم میگذاریم اما در اینجا مطرح میشود که ما چه میکنیم؟! البته این مسائل دیگر نو نیست. امروزه اشخاص زیادی هستند که مطالعات بسیاری در مورد ایران دارند و کتابهای بسیار زیادی در داخل مملکت چاپ شده و اطلاعات بین ما رد و بدل میشود. اما صحبت بر سر این است که باید این قدم برداشته میشد. «
این مستندساز در ادامۀ سخنانش به چگونگی شکل گیری مستند سفر در ایران و مجموعۀ چهار جلدیاش اشاره کرد و گفت: اتفاقی در زندگی من افتاد. در سال دوم دانشکده در وین معلم تاریخ سینما به من گفت که اسناد بسیار زیادی در دوران هیتلر از اتریش به آلمان رفته است و حالا که مجددا اتریش مملکتی است که جدا از آلمان مطرح میشود این اسناد برمی گردد و ما بایستی که آرشیوهایی را برای اتریش تهیه کنیم. ایشان من را مأمور کردند که بروم و در این زیرزمینی که کوهی از فیلمهایی از دوران پادشاهی اتریش جمع شده بود، فیش برداری کنم. متوجه شدم سینما چقدر میتواند در جمع آوری سند برای یک ملتی لازم و حیاتی باشد. حال آن زمان سینما جای خود را داشت. اما امروز وقتی نگاه میکنیم میبنیم دنیا دنیای تصویر است. واقعا با تصویر و نشان دادن مسائل خود و هر آنچه را که در فرهنگ و... کشور خود داریم میتوانیم فرهنگ سرزمین خود را قبل از اینکه شخص دیگری در مورد ما بنویسد به دنیا ارائه بدهیم. در آن زمان تصمیم گرفتم که کارم را باسینمای مستند، به نمایش بگذارم و در این پنجاه سال گذشته هم جز فیلم مستند کار دیگری نکردم اما در گذشتهای دور که سینمای مستند در ایران شروع شد اکثر کسانی که دست به تهیۀ فیلم مستند بردند بیشتر همه از شعر و ادبیات به سینما آمده بودند و پایههای سینمای مستند ما براساس ادبیات شکل گرفت. در عین حال که فیلم میساختم همیشه در این فکر بودم که میشود ادبیاتی داشته باشیم تصویری. یعنی اینکه جمله بندی و داستان سرایی نکنیم بلکه خواننده وقتی این جملات را میخواند، تخیل خود را به کار بیندازد و آنچه را که من مینویسم را ببیند. بنابراین از کتابی که میشود دید و فیلمی که میشود خواند، نام بردم! این سعی را کردم حال آنکه تا چه اندازه موفق بودم نمیدانم.
طیاب افزود: با کمک دوستانی که در این راه کمک حال من بودند و این راه را برای من هموار ساختند. بارها با آقای سینایی در مورد این کتاب صحبت کردیم. من و آقای سینایی با هم موزیک میزدیم. ایشان آکاردئون مینواختند. ارکستر کوچکی در دوران دبیرستان داشتیم. خسرو به شعر و موسیقی علاقهمند بود و من به سینما و عکاسی. همیشه با هم جلسه داشتیم و بحث میکردیم. به یاد دارم سینایی شعری در مورد کلیسایی در وین گفته بود و من همیشه فیلم آن شعر را در ذهنم میساختم. این روابطی است که انسان میتواند در راههای مختلف هنر به هم قرض بدهد و کمک بگیرد تا بتواند به جلو برود. دیگران از ادبیات به سینما رسیدند و من سعی کردم از سینما به ادبیاتی برسم که مکمل کارهای من بود. وقتی کار تحقیقی و پژوهشی انجام میدهم، شاید یک چهارم آن را میتوانم در فیلم بگنجانم اما کتاب هم مکمل کار من است. این دو را از هم تفکیک نمیکنم. آن روزی که شروع به یادداشت برداری کردم و فکر هم نمیکردم که امروز به چهار کتاب ختم شود، آرزو داشتم این یادداشتها در انبار خانۀ من نماند. همانند کسانی که یادداشتها و تمام دانششان در انبارها و صندوقها ماند و از این دنیا رفتند و بعد دیگران آمدند و در آن صندوقها را باز کردند و گفتند کهای داد و بیداد که ما چه دانشی در این صندوقها داشتیم و هیچکس به دادش نرسید. همانطور که ما از گذشتگان این فرهنگ را گرفتیم وظیفۀ خود دانستم با دانشی که از آنها کسب کردم حداقل یک گوشهای هم به آن اضافه کنم و برای آیندگان بگذارم و در این مجموعه چه بخواهیم از دیگری کمک فکری یا مالی بگیریم و چه معنوی یکی از وظایف ما این است که اگر چیزی برای ارئه دادن داریم هرچه سریعتر انجام بدهیم. برای اینکه ممکن است وقت تنگ باشد. از خانم کوتلاکی و مشایخ بابت ترجمۀ این اثر تشکر میکنم که با دقت بسیار این کار را انجام دادند. گمانم تشکر از آقای نقشبندی و آقای خسرو سینایی معنا و مفهومی نداشته باشد چون ما دائما در حال مباحثه و بده بستان علمی و هنری و فرهنگی با دوستان هستم و کامل کنندۀ یکدیگر هستیم و اگر یکی نباشد کل پروژه دچار مشکل خواهد شد. از تمام اعضای گروه تولید هم تشکر میکنم. چه بسا کار دشواری بود و در این حد دشوار که ما زمان میگذاشتیم و کوه بلندی را به سختی بالا میرفتیم تا به یک نقش برجسته برسیم که هیچ احدی از آن اطلاع ندارد. ما بیش از دو هزار عکس گرفتیم و امیدورایم این هم بصورت یک نمایشگاه به نمایش گذاشته شود.»
در پایان این نشست از مجموعۀ چهار جلدی سفر در ایران با حضور منوچهر طیاب، خسرو سینایی، اسعد نقشبندی، اسماعیل میرفخرایی، مسعود کازری و مهدی میردشتی، پروفسور کارلو چرتی، هایده مشایخ و حسین راسی رونمایی شد و گزیدهای از فیلم مستند سفر در ایران نیز به نمایش درآمد.