بریل بینبریج با تایتانیک به ایران آمد
رمان «هر کسی به فکر خودش» اثر بریل بینبریج با ترجمه سلما رضوانجو از سوی نشر «شورآفرین» منتشر شد.
به گزارش ایلنا؛ بریل بینبریج (۱۹۳۲-۲۰۱۰) بریل بینبریج (۱۹۳۲-۲۰۱۰) از بزرگترین نویسندگان ادبیات انگلیسی است که او را به سبب داستانهای روانشناسانهاش میشناسند، همچنین از او با عنوان «جواهر ملت انگلیس» و «بانوی نویسنده» یاد میکنند. بینبریج بیشترین نامزدی جایزهٔ بوکر را – پنج بار- در کارنامهی خود دارد، و در سال ۲۰۱۰ به پاس همین حضور پیوسته در نامزدی نهایی جایزهٔ بوکر، از سوی آکادمی بوکر تقدیر شد و جایزهیی ویژه به او تعلق گرفت. بینبریج در سال ۲۰۰۹ نیز نامزد دریافت جایزهٔ نوبل شده بود. همچنین او دوبار جایزهٔ ادبی کاستا (ویتبرد) را برای بهترین رمان سال بریتانیا در سالهای ١٩٧٧ و ١٩٩۶ برای رمانهای «هر کسی به فکر خودش» و «وقت هرز» دریافت کرد. رمان «روز گردش کارخانه» نیز علاوه بر نامزدی بوکر، جایزهٔ کتاب اول گاردین را از آن خود کرد و در روزنامهٔ معتبر انگلیسی آبزِروِر در فهرست صد رمان برتر دنیا جای گرفت. سال ٢٠٠٨، روزنامهٔ تایمز، بریل بینبریج را در فهرست خود، جزو ۵٠ نویسندهٔ بزرگ بریتانیایی از سال ١٩۴۵ تا ۲۰۰۸ قرار داد.
رمان «هر کسی به فکر خودش» روایتی است جسورانه، استادانه، شگفت، نو و تازه از یکی از بزرگترین و تراژیکترین حوادث تاریخ بشر: تایتانیک، کشتی غولپیکری که در سال ۱۹۱۲ مسافرانش را با «رویای انگلیسی-آمریکایی» به قعر آبها کشاند. بینبریج در این رمان، تصاویری از تایتانیک را جلوی چشم ما میگذارد که در سالهای اخیر با آنها کاملا آشنا شدهایم، از پلههای سرسرای اصلی تایتانیک و میزهای شام پرزرقوبرق گرفته تا وضعیت فلاکتبار عرشههای درجه سه. در این رمان ما همهٔ اینها را از دریچهٔ چشمهای جوان بیستودوسالهیی به نام مورگان میبینیم که خود از طراحان کشتی است؛ تصاویری اعجابانگیز از یکی از عجایب دههٔ اول قرن بیست که همهچیز آن حتا تصویر آن در اذهان ما عظیم و بزرگ است: از نامش که به معنای عظیمالجثه است، عظمت ابعادش، فلسفه و بهانهٔ ساختهشدنش و بحثوجدلهای اخلاقی دربارهٔ ماجرای غرقشدنش گرفته تا امروز که بیش از یک قرن از فاجعهٔ تایتانیک میگذرد که این نیز خود رویداد بزرگی به شمار میرود؛ آنطور که مورگان میگوید: «جالبترینقصهیدنیا.»
بینبریج از یک روز پیش از حرکت تایتانیاک از بندر ساوتهمپتون به نیوریوک، داستان این تراژدی را روایت میکند تا لحظههایی که مسافران با غرور به عظمت تایتانیک مینگرند و با شوروشوق و هیجان و بیخبر از حادثه، رویاهایشان را روی عرشهٔ کشتی پرواز میدهند تا بامداد ۱۵ آوریل که تراژدی در قلب اقیانوس اتفاق میافتد؛ بینبریج، مرثیهوار و با تصاویری بکر و بدیع، ما را کلمهبهکلمه به قلب حادثه میکشاند؛ آنطور که سوزان هیل نویسندهٔ بزرگ بریتانیایی میگوید، بینبریج نفسمان را با نبضِ هر کلمه و حسِ هر تصویر تا پایانِ ناتمامِ تراژدی بند میآورد، و وادارمان میکند که باز برگردیم عقب، به خوانشِ دوباره و دوبارهٔ «هر کسی به فکر خودش» تا همهٔ آدمهای این کشتیِ شکسته را که با چشمهای باز روی آب به بالا، به آسمان نگاه میکنند، دوست بداریم، زیرا «فرصتماآدمهابرایخوشحالکردنزندههاخیلیکم است، ولیتاابدبرایدوستداشتنمُردههاوقتداریم.»