دو مجموعه شعر از فریاد شیری منتشر شد
دو مجموعه شعر از فریاد شیری با نامهای «کلاغها زبان گنجشکها را نمیفهمند» و «آغوش من پر از سفر است» به تازگی منتشر شده است.
به گزارش ایلنا، "کلاغها زبان گنجشک را نمیفهمند" اولین مجموعه شعر فارسی فریاد شیری که اولین بار در سال 1376 توسط نشر پاسارگاد منتشر شده و در سالهای پیش نیز توسط ناشردیگری تجدیدچاپ شده بود، آذر ماه امسال برای سومین بار توسط نشر ثالث روانه بازار کتاب شد.
این کتاب اولین تجربههای فریاد شیری در دهه هفتاد و شامل دو دفتر شعر با مضامین اجتماعی و عاشقانه است. شیری در این کتاب با زبانی ساده سعی در ایجاد فضاهایی مناسب برای اندیشهگرایی و تفکرانگیزی خواننده دارد.
حضور اشیاء پیرامون، مسائل اجتماعی و حوادث مختلف و... در جای جای شعرها، به چشم میخورند. آنچه که به شعرهای این مجموعه انسجام بخشیده، استفاده درست از فرم است. شاعر در بسیاری از کارها، تبحرش را در ساختار ابتدایی و انتهایی شعرها به خوبی نشان میدهد.
فریاد شیری در دفتر اول این کتاب، با حالتی انتقادی و همراه با تاسف به دنبال چیزهاییست که یا از دست رفته یا در حال از دست رفتن هستند. و در دفتر دوم نیز با نگاهی نوستالزیک به مضمون عشق پرداخته است.
این کتاب با تیراژ 1100 نسخه و قیمت 7000 تومان توسط نشر ثالث روانه بازار کتاب شده است.
بخش از شعر از این کتاب:
«نام این خیابانها را میخواهید چه کار
و نام میدانی که آن سوی پل جا مانده است
باید از این پل بگذرید یا نه؟
اصلاٌ نام حضرت عزراییل برای این خیابانها
و نام کوچک مرگ هم برای آن میدان
حالا آهسته بگذرید از حاشیهی آن حضرت
و دور بزنید نام کوچک مرگ را
و دوره کنید هر چه درس آن سال ها را»
"آغوش من از سفر پر است" دومین مجموعه شعر فریاد شیری است که اولین بار در سال 1380 توسط نشر نیم نگاه منتشر شد و در سومین دوره "جایزه شعر امروز ایران- کارنامه" برگزیده شد. این کتاب در سالهای پیش نیز توسط ناشر دیگری تجدید چاپ شده بود و آذر ماه برای سومین بار توسط نشر ثالث منتشر شده است.
این کتاب شامل چهار دفتر با عناوین زیر است: " نشد که بیش از این زنده بمانم"، " تهران 78" ، " بعد از جنگ" و " فاصله یعنی تو".
شیری در مجموعه "آغوش من از سفر پر است" به فرم و تکنیک اهمیت بیشتری داده و با طنزی تلخ و گزنده رویکردی اجتماعی- سیاسی پیش گرفته است.
بخشی از شعر این کتاب:
عصر ملاقات شیشهای:
«پرندهها از پیراهن تو پریدهاند
و بر این خطّ فاصله ـــ آرام نشستهاند
من اینجا نیستم
این جا که تو هستی من نیستم
ببین!
چه ساده خط خوردهام در این لباس راه راه
انگار پشت میلههام
و این خطهای عمود
افق دید مرا کور کردهاند».