آیدین آغداشلو: به سختی میخواهند مینیاتور را زنده نگه دارند
آغداشلو میگوید: بسیاری از مینیاتورهای بازسازی شده برای من شبیه زامبیها هستند، زامبیها وقتی زنده میشوند موجودات غیرقابل تحملی هستند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، عصر روز گذشته (۸ آذرماه) جلسه نقد و بررسی آثار ناصر عصار با حضور آیدین آغداشلو و ابوالقاسم سعیدی در گالری شهریور برگزار شد.
در ابتدای مراسم؛ ابوالقاسم سعیدی (نقاش) با اشاره به دوستی نزدیکش با ناصر عصار گفت: ما جمعی از دوستان بودیم که با یکدیگر رابطه داشتیم اما هرکدام راه خودمان را میرفتیم. ناصر انسان بسیار با شعوری بود و به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط. آشنایی او با هنر غرب نیز خیلی عجیب بود.
سعیدی با اشاره به چگونه آشنایی خود با عصار افزود: روزی در فرانسه؛ نقاشی کوچک انتزاعی دیدم که با دیگر آثار هنرمندانی که میشناختم؛ متفاوت بود. آن روز همراه با زندهرودی تصمیم گرفتیم به دیدن نقاش برویم. گالری در محل شناخته شدهای بود. آن نقاش؛ عصار بود که همان روز کارهای خود را به ما نشان داد.
وی تاکید کرد: ناصر خیلی از ما جلوتر بود. او نقاشی را در تهران زیرنظر استاد حیدریان آغاز کرده بود. حیدریان از شاگردان کمالالملک و در انجام کارهای ظریف معروف بود که سهراب سپهری نقل مشهوری از او دارد. این جمله که «این رز را یک کمی رزتر کنید.» آن زمان عصار علاوه بر شاگردی حیدریان چون با زبان فرانسه آشنایی داشت؛ خیلی زود در پاریس به جرگه نقاشان و شاعران پیوست. ما خیلی سریع متوجه شدیم اگر زندهرودی ایرانی بود و سلیقه سقاخانهای داشت (درحالیکه من اصلا سقاخانه را نمیشناسم) ناصر سلیقهاش به طرف شرق دور بود.
این نقاش با اشاره به سبک نقاشی و خوشنویسی شرقی گفت: در شرق دور مسئله تکنیک و به کاربردن قلم مطرح است. قلم برای ناصر؛ قلم ژاپنی و چینی است. وقتی که رنگ ریخته میشود باید سنگینی قابل حس داشته باشد که آن سنگینی روی سطح حرکت کند و آن حرکت؛ نشانه ایجاد کند و در آن نشان؛ حرفهایی هست. در اینگونه قلمزنی زمان مطرح میشود. در خوشنویسی ما هم وقتی حرف سین را مینویسیم اثر حرکت قلم و گذر زمان مشخص است. این حرکت قلم چه در آثار پولاک امروزی چه در آثار ناصر شرقشناس معنی زمانی دارد.
سعیدی تاکید کرد: ناصر وسواس تکنیک نقاشی داشت به عنوان مثال بوم را خود روی چارچوب سوار میکرد و کاغذی روی بوم میچسباند که نرم شود. بعد رنگ میزد و قبل از اینکه رنگ خشک شود؛ شتاب قلمش را شروع میکرد و این شتاب برای او خیلی مهم بود. این شتاب کم کم از انتزاعی به فیگوراتیو تبدیل شد مانند گل یا درخت. حتی اواخر به مناظر طبیعی کوهستان تبدیل میشد. ناصر کارهایی در سایزهای بزرگ دارد و پرترههایی که بعد از آن حرکت شتابدار ایجاد کرده است که متاسفانه در این نمایشگاه نمونه آنها موجود نیست.
وی افزود: ناصر چهار دوره آثار دارد که ما نتوانستیم از همه آنها نمونه بیاوریم و امیدواریم در نمایشگاههای بعدی آثار بیشتری از وی به نمایش بگذاریم.
در ادامه برنامه؛ آیدین آغداشلو یکی از کلیدهای اصلی دریافت معنا و مضمون کار عصار را در تفاوتهای خوشنویسی ایرانی با چینی و ژاپنی دانست و افزود: وقتی خوشنویس چینی و ژاپنی یک سطر مینویسد هرکدام از حروف آزادانه شکل میگیرد. هر حرفی در کار یک هنرمند معین با هم تفاوت دارد. یک حرف اگر صدبار هم نوشته شود در هر صدبار با هم متفاوت است و حرکت قلمو به حس و حال هنرمند بستگی دارد.
وی تاکید کرد: در صورتی که در خوشنویسی ما اهمیت وقتی است که اگر خوشنویس پانصد حرف به عنوان مثال «ن» را مینویسد حتما همه باید مشابه هم باشند اما این دو زمینه کار به کلی متفاوت و در عین حال هر دو مهم و مقدس و هنرمندانهاند.
آغداشلو افزود: خوشنویسی فقط برای پدید آوردن یک معنا نیست. خوشنویسی به معنای یک تجربه هنری است و آن بلافاصلگی با این دقت و انضباط بسیار متفاوت است، مانند تفاوت موسیقی کلاسیک ایرانی و هندی. نوازنده هندی میتواند در همان لحظه شکلهای متفاوتی را اجرا کنند در حالی که موسیقی ایرانی یک موسیقی حساب شده و منظم است که ردیفهای آن قابل تخطی نیستند.
وی؛ دلیل توجه عصار به این گونه خوشنویسیِ رها، آزاد و پر از بلافاصلگی را شرایط زندگی در آن دوره پاریس دانست و گفت: وی در دورهای در پاریس زندگی میکند که آن محیط، فضا و جامعه در دهه پنجاه؛ زمینهای شده بود تا بعضی از هنرمندان شرق دور گردهم بیایند و آثارشان مورد علاقه و توجه قرار گیرد.
آغداشلو اشاره کرد: افراد زیادی از مکتب بعد از جنگ جهانی دوم فرانسه استفاده کردند و به عنوان نقاش غربی شروع به کار کردند اما در جزء جزء آن ردپای هنر شرقی را میتوان دید. اینکه هرکدام از هنرمندان از ملیتهای متفاوتی آمده بودند؛ موجب شده بود مکتب پاریس جذاب شود.
وی با اشاره به آثار سهراب سپهری و ناصر عصار افزود: عصار از دستمایه ملی خود چیزی به مکتب پاریس اضافه نکرد اما توجه او به شرق دور بسیار مشخص است. در میان هنرمندان ما؛ سهراب سپهری و عصار به شرق دور توجه کردند و هر کدام بخشی از آن را گرفتند و هنرمند سوم ابوالقاسم سعیدی است که معنای جهانبینی مینیاتورهای ایرانی را در آثار خود دارد. جستوجوی خاستگاه هر اثر؛ کار بسیار دلپذیر و دشواریست که به روانشناسی هنرمند و دوران و جامعهای که در آن زندگی میکند و کار را عرضه میکند؛ مربوط است. شاید فضای اشباع شده آن دوران که هنوز کوبیسم و آبستره در نقاشی مسلط است؛ موجب شد کار هنرمندانی مانند عصار و سعیدی درک و دریافت شود و یک نقاشی استثنایی و متفاوت در آنجا عرضه شود.
آغداشلو افزود: عصار در نقاشی وسواس زیادی داشت. شاید انجام و آموزش آثار وی ساده به نظر برسد. من میتوانم به شما آموزش دهم که یک بوم و قلمو پهن بگیرید و رنگهای افقی روی بوم بگذارید و با رنگ تیرهتری با هرگونه ریتم و ضرباهنگی که دوست دارید وقتی که هنوز رنگها خشک نشدهاند؛ خطوط سیال، زیبا و رها را در آن بگسترانید. بسیار ساده است اما چگونه به این سادگی در شیوه و روش میرسد. ما با زمینههای بسیار متنوعی در همین روش ساده برخورد میکنیم.
وی تاکید کرد: برای من بسیار جالب است که عصار چگونه با سنت نقاشی چینی و ژاپنی و نحوه بکارگیری قلم رقیق و سیال و اضافه کردن رنگهای غلیظ یعنی دو شیوه و بافت متفاوت موفق میشود به منظرهسازی برسد و همه اینها به منظرههای وهم آلود تبدیل میشود. گویی بیننده خواب میبیند.
آغداشلو؛ عصار را هنرمندی جستجوگر دانست و گفت: یکی از مشکلات ما جستجوگر بودن نقاشان است. هنرمندان ما همیشه در حال جستجو هستند و کاش یابنده هم باشند. ماحاصلی میخواهیم که ای کاش حاصلی هم بدهند. بعضیها در میانه جستجو متوقف میشوند، اما عصار اینگونه نیست. او به هرچه که رسید فوقالعاده تردستانه بود. کارش با استادی تمام و کمال صورت گرفت. استادانه بودن آثار اغلب با ساخت و ساز و دقت خیل زیاد اشتباه گرفته میشود. عصار استادکار است زیرا خوشنویسی را همراه میکند و مناظر را در آثار او براحتی میتوانیم تشخیص دهیم. منظره در حقیقت شبیه یک رویا و خواب است و عناصر آن را خود ابداع میکند و بکار میگیرد. هیچ کدام را به صورت یک معنای از پیش تعیین شده بکار نمیگیرد. در کار هر هنرمندی میتوانیم این را جستجو و پیدا کنیم. در کارهای سهراب سپهری هم مشخص است. سپهری به درخت به زمین و خاک به معنای دقیق کلمه نگاه میکند و میپردازد.
وی با اشاره به آثار ابوالقاسم سعیدی افزود: در کار استاد سعیدی درختهایی را میبینیم که بهشت مینیاتور قرن دهم هجری به صورت حساب شده، درخشان و عالی در آنها بازسازی شدهاند. در نتیجه من همیشه فکر میکردم مینیاتور ایرانی در یک دورهای یعنی در اواخر دوره صفوی در قرن هفدهم میلادی تمام میشود و پس از آن نقاشی قاجار است و به زور سعی میکنند مینیاتور را زنده کنند. بسیاری از مینیاتورهای بازسازی شده برای من شبیه زامبیها هستند. زامبیها دورهای رفت و آمد داشتند و بعد مردند، اما وقتی زنده میشوند دوباره موجودات غیرقابل تحملی میشوند، بنابراین من همیشه فکر کردم اگر قرار بود عمر مینیاتور ایرانی از قرن دهم هجری قمری تا دوره ما ادامه یابد؛ در کار آقای سعیدی جای خودش را پیدا کرده و روحش را بازسازی میکرد.
آغداشلو تاکید کرد: عصار از همین نوع هنرمندان است که به جای تقلید در شکل و فرم، روح بزرگی را که از قدیم در وجودش جاری بوده یعنی روح شرقی را به معنای گستردهترش خلاصه میکند و موفق میشود این معنا را روی بوم بیاورد.
وی با اشاره به اینکه آثار عصار سهل و ممتنع است، گفت: خیلی ساده میتوان مانند عصار اثر تولید کرد اما نمیتوان عصار شد. نگاه خاص و گسترده و عمیقی میخواهد که از این مجموعه بتواند به اثری برسد که هر خطی که روی بوم بکشد نشانهای باشد. همه این آثار مهر عصار را دارند و از حس و حال او سخن میگویند.
آغداشلو افزود: من با عصار در ۲۲ سالگی آشنا شدم که خیلی دیر بود اما از همان زمان دلبسته آثارش شدم همانگونه که با آثار سعیدی آشنا و دلبسته شدم و به کارهای سهراب کمتر دلبسته شدم. در هر دو حس و معنا به صورتی شگفتانگیز بر فن و تکنیک و روش غلبه میکند، اما متوجه شدم در این آثار با جهانی سروکار دارم که فقط مفهوم خود را نمیدهد و نکتهای را بازگو میکند. ما از قرن یازدهم و دوازدهم هجری قمری چرخیدیم و رویمان را به جهان غرب کردیم، نقاشی خریدیم، نسلی از نقاشان اروپایی به ایران آمدند و همان جا مردند و صنیعالملک و سپس کمالالملک به اروپا رفتند، سعیدی لزومی ندید به جای دورتری نگاه کند، به نقاشیهای کوچک نسخههای خطی با آن رنگها دلفریب نگاه کرد و آن دو نفر دیگر سفر طولانیتری را آغاز کردند و به جای دورتری رفتند و ماحصل دورتری را برداشتند و با خود آوردند.
وی تاکید کرد: این نگاه به شرق در همین حدودها باقی ماند و دیگر ادامه پیدا نکرد تا به معنای گستردهتری برسد شاید آن بخش شرق هم به دنیای خود پایبند نماند. اما درس آموزندهای در شرق بود، برداشتهایی که برای روح ما آسودگی به ارمغان میآورد که خاص خودش است هر وقت به آثار عصار نگاه میکنم روحم آسوده میشود که از آشفتگی بیرون میآیم.
آغداشلو با اشاره به آثار سپهری، عصار و سعیدی گفت: نقاشی این سه هنرمند به شدت تغزلی است. هیچ کدام تنبیهکننده و اشارهکننده نیستند. این آثار هیچیک پس گردنی به ما نمیزنند بلکه این امکان را میدهند که آدم دلش را به اثر بدهد و احساس امنیت کند. هیچ کدام از نقاشیهای عصار، سعیدی و سپهری نیست که این حس امنیت و آسودگی را به بیننده نبخشد.
وی افزود: من هربار پاریس میرفتم عصار را ملاقات میکردم و برای من بسیار دلپذیر بود و از وی میآموختم، متاسفانه جایگاه عصار دیر شناخته شد. این مجموعه مجالی شد تا ما بتوانیم عصار واقعی را بشناسیم، آثار عصار به قیمت واقعی هنوز نرسیده است.
آغداشلو تاکید کرد: بهمن محصص هم خیلی دیر شناخته شد تا ده سال قبل کارهای محصص را با قیمت ۲۰ میلیون تومان میتوانستید از یک حراج خریداری کنید. و در طول ده سال گذشته قیمت کارهایش ۲۰ برابر شد که نشان میدهد در حق وی جفای بسیاری شده است. خدا را شکر که این مجال پیدا شده آثار محصص، عصار و سعیدی بارها و بارها دیده شود و درموردشان بحث شود و ما مطمئن باشیم گنجینههای انسانی ما در گوشههای دنیا پراکنده هستند اما وجود دارند.
وی با اشاره به تغزلی بودن این آثار گفت: مطمئن نیستم این جهانبینی تغزلی همچنان در جهان معاصر ما ادامه پیدا کرده و جایی داشته باشد و این میسر نیست جز نوشتن و نمایش آثار و یادگرفتن اینکه چگونه یک اثر را تماشا کنیم و چگونه از آن لذت ببریم و چه چیزی در اثر مهم است و از چه چیز آن میتوانیم لذت ببریم. از نقاشی نمیتوانیم لذت ببریم مگر اینکه همراه با شناخت باشد، لذت موقتی مانند بوی عطریست که پراکنده میشود و از بین میرود بنابراین نمیدانم آینده این نگاه چگونه است و نمیدانم این نگاه چقدر در میان ما درک و دریافت میشود. تماشای هرکدام از آثار عصار حس آرامش و امنیت و تغزل را باید بدهد و اگر کسی این حس را دریافت نکند مشکل عصار، سعیدی و سپهری نیست. سعدی میگوید آن گیاهی که به نوروز نجنبد؛ حطب است آن گیاهی که وقتی باد نوروزی میآید تکان نخورد هیزم است مگر اینکه هیزم باشیم که از تماشای نقاشی عصار لذت نبریم.
در ادامه ابوالقاسم سعیدی با اشاره به آثار هنرمندان آن دوره گفت: ما خیلی خودمان را ایرانی میدیدیم و در ضمن میخواستیم به هنر کشورها ی دیگر هم نگاهی داشته باشیم اما ناصر از ابتدا به شرق نگاه کرد. نسل ما حب وطن داشت و این پرسش را مطرح کردیم که در کجای جهان هستیم. قبل از انقلاب با زندهرودی، تناولی، محصص و سهراب گروهی داشتیم به نام گروه پنج و ما آنجا فکر کردیم چقدر دلمان میخواهد کارمان به پای کارهای امثال ماتیس برسد و قوی باشد و در ضمن ایرانی بماند. من ناصر را خیلی ایرانی میدانم، نسل ما حسنی داشت که هرکدام راه خودمان را میرفتیم، در کارپردازی تفاوت داشتیم، آنچه ما را به هم نزدیک میکرد حب وطن بود. و اینکه چیزی که ما کم داشتیم را پر کنیم و به نسل بعد برسانیم.
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد. ابوالقاسم سعیدی در پاسخ این سوال که نقاشی یک ایرانی که دهه پنجاه در پاریس زندگی کرد و اثرش او با هنر شرقی نزدیکی بسیاری دارد؛ چه خصوصیت ایرانی دارد؛ گفت: در نقاشی ایرانی و حتی در دکوراسیون ایرانی یک صلح و آرامشیست. شاید به این دلیل که در بیرون جنگ و خشونت بوده اما فضای هنر تصویری ایرانی متشخص است و زیبایی فرم و رنگ برای آن مهم است. اولین خصوصیت کار ایرانی رعنایی آن است. ایرانی به شرق نگاه میکند چون با طبیعتش بیشتر سازگار است، ناصر ناب بودن نقاشی را به آخرین حدش رسانده است به انتزاعی کامل که اگر یک نفر بخواهد راحت نگاه کند؛ میبیند در همین آشفتگی نظم نقاشی ایرانی هست. نگاه ایرانی را فرد در ذهن خود جای میدهد و با استفاده از ذهن خود کاری را انجام دهد.
آغداشلو هم تاکید کرد: کجای کار ما ایرانی است؟ ما ایرانی هستیم یا نیستیم؟ علائم ایرانی بودن ما چه در زندگی روزمره چه در آثاری که بوجود میآوریم چیست؟ بعضی نقاشان با گذاشتن علائم و نمادهایی سعی در ایرانی نما بودن اثر میکنند از ابتدا این تله دهان بازی بود که خیلی آسان بعضی از نقاشان را به درون خود میکشید.
وی افزود: من اشاره کردم چگونه یک نقاشی عصار یا محصص را بکشیم؟ چگونه یک خوشنویسی زندهرودی را بنویسیم؟ بسیار آسان است اما در جاهایی ما باید جستجوی خود را گستردهتر از این کنیم که به دنبال ابروی کمانی نباشیم. جستجوی ما باید گستردهتر و درمورد روح ایرانی باشد. روح ایرانی را در آثار سیاه ارمجانی در سیاتل و روح معماری ایرانی را در کارهای کامی یوسفزاده در نیویورک میبینم. شاید آنها نتوانند فارسی را به درستی صحبت کنند اما معنایی در آثار این افراد هست که گرتهبرداری و تقلب نیست بلکه در ادامه روحی هستند که ۲۰۰ سال گذشته در محاق فرو رفت تقلید و ادا نیست. نمیگویند پنجه بگذاریم و مکتب سقاخانه درست کنیم در این میان نوابغی مانند پرویز تناولی بودند که آثار درخشانی خلق کردند، اما بعضی هم از شکل ظاهری فراتر نرفتهاند.
آغداشلو با اشاره به پیشینه خانوادگی ناصر عصار گفت: وی پسر آسید کاظم عصار آخرین فیلسوف بزرگ ایرانی بود. بخشی از معنا ظاهرا در روح ناصر عصار بود. در خواهرش شاید به این صورت جاری نشد که موسیقی پاپ میخواند اما از بروزات آثار ناصر عصار میتوانیم بفهمیم. اگر به بروزات نگاه کنیم و به قصهها توجه نکنیم در آثار هر کسی معنایی را میبینیم که متوجه میشویم ریشه در کجاست.
وی تاکید کرد: سپهری هم وارد بروزات فرمگرا نمیشود. در آثارش بته جقه ندارد. اثر سپهری از نوع خوشنویسی زندهرودی نیست اما در نگاهش به خاک، درخت و محل نگاه ایرانی خود را دارد. نقاشی گواهی میدهد که ایرانی بودن این در چه حدی است و لزومی ندارد به اشعار وی مراجعه کنیم. این افراد انسانهای اصیلی هستند برای کار تقلبی کمی نون و الف را در هم گره بزنید اما این کار بنیان ندارد و پوچ است. باید دید که این معنا را نقاش چگونه درون یک قیف ریخته و از آن معنا بیرون آمده؟ این سوال را در یک مکاشفه شخصی و نه در فرمول بندی میتوانیم جستجو کنیم. نمیتوان گفت که هر کس خوشنویسی کرد ایرانی است و هرکس مانند سهراب سپهری در کارهای آبستره چهارتا مربع گذاشت؛ آبستره است.
یکی از حضار با اشاره به سخنان سعیدی درباره مکتب سقاخانه این پرسش را مطرح کرد که چرا مکتب سقاخانه را در نقاشی ایران قبول ندارد؟ و او پاسخ داد: مجموعهای که میگویند سقاخانه اصلا معنا ندارد در آن زمان جامعه روشنفکری به دنبال آنچه خود داشت میگشت و مرسوم بود تا بگردیم ببینیم خودمان چه چیزی داریم. وقتی تناولی و زندهرودی به ری میروند به زیباییهایی برخورد میکنند که برای آنان بسیار تاثیرگذار است. آثار زندهرودی و تناولی اصالت دارد اما برای آثار دیگران موافق نام سقاخانه نیستم.
آغداشلو تاکید کرد: شرایطی که مکتب سقاخانه بوجود آمد شاید در حقیقت پیش زمینه سوال قبلی بود اینکه ما کی هستیم و آیا جای خاص و مشخصی در این جهان مدرن و در عرصه هنرهای تجسمی داریم؟ هرکسی بدون تعمد در جستجوی این پرسش باشد؛ با سیال و روان کردن معنا در درون معنا و راه بروزش را پیدا میکند.
وی افزود: نقاشان بزرگ دوره فتحعلی شاه که نمیخواستند نقاشی ایرانی بکشند متوجه لفظ نقاشی ایرانی نمیشدند اما در هر نقاشی و داستانی چیزی را هم اضافه میکردند در مکتب سقاخانه و زمانی که هنرمند ایرانی ناچار شد به جهان خارج و به مردم توضیح دهد که ایرانی بودن آثارش کجاست. این پاسخی سریع بود به اینکه ایرانیت ما کجاست وقتی آثار قندریز یا پیلارام یا تناولی را نگاه میکنید به این فوریت پاسخ پی میبرید. کسی نیست که آثار این افراد را نگاه کند و به ایرانی بودن آنها شک کند در صورتیکه در کار عصار یا سپهری میتواند شک کند چون کار سپهری بعد دارد و تخت نیست و به تنه درختان پرداخته است.
آغداشلو تاکید کرد: در حال حاضر سقاخانه تمام شده است و نقاشی خط با سعی و کوشش جانکاه خود سعی میکند عمرش را دراز کند. نقاشی خط میراث بر دری شده است که مکتب سقاخانه باز کرد. این تمهید پاسخ فوری و نشانهگذاری بود استفاده از علائم و نشانهها که هنوز هم هست. تناولی به فرهنگ عامه رجوع میکند و تمام اینها به پوپولیست تکیه میدهند.
وی گفت: آل احمد چند نقد نقاشی نوشت که همه به دلیل نثر آن خواندنی هستند بدون اینکه با آنها موافق باشم، آل احمد نمایشگاه آثار زندهرودی را دیده است و نوشتهای را در آثار خوانده که به بیننده ناسزا میگویند. زندهرودی قصد توهین ندارد. زندهرودی یک جنون مطبوع دارد. من از آثار زندهرودی به دلیل این جنون مطبوع رنگارنگ لذت میبرم.
وی در پایان تاکید کرد: سقاخانه پاسخی به این پرسش بود اما نه از طریق نقاشی رسمی و قاجاری و نه از طریق سنتی که دائم حرکت کند و زندگی خود را ادامه دهد. مکتب سقاخانه مانند آثار هنرمندی همچون علی اصغر معصومی نبودند که استادانه نقاشی قاجاری را تبدیل به نقاشی مدرن میکرد. مکتب سقاخانه دیدگاهشان پوپولیستی بود و میخواست از جمع چیزهایی را بگیرد و پاسخی را به این سوال ایرانی بودن بدهد.