برنامههای اتحادیه ناشران برای بهبود وضعیت مطالعه در کشور/ انتقال کتابفروشیهای راسته انقلاب
اگر فرصتی مهیا شود که دولت تسهیلاتی در اختیار کتابفروشیهای راسته انقلاب قرار دهد تا بتوانند در محل دیگری مجتمع کتابفروشی درخور توجه با کاربری فرهنگی احداث کنند میتواند کمککننده باشد.
عدم توجه به کتابفروشیها و حذف آنها از چرخهی نشر، یکی از معضلات و مشکلات صنعت نشر کشور است که فارغ از چالشهایی که برای این صنعت به وجود آورده، نتایج منفی قابل تاملی هم بر میزان سرانهی مطالعه و کتابخوانی کشور داشته و دارد. با توجه به صحبتهای سخنگوی دولت مبنی بر ارائهی بودجه سال آتی به مجلس در هفتهی آتی با محمود آموزگار (رئیش اتحادیه ناشران و کتابفروشان) دربارهی نیازها و خواستهای صنعت نشر بهویژه کتابفروشیها گفتوگو کردیم و نظر او را در مورد راهکارهای برون رفت از رکود کتابفروشیها پرسیدیم.
این روزها به بهانهی هفتهی کتاب مدام از اهمیت کتاب و کتابخوانی میشنویم و تقریبا تمامی مسئولین دولت چه مرتبط با حوزهی فرهنگ و چه غیر مرتبط با این بخش به نیاز به تغییرات اساسی در نوع نگاهمان به اولویت فرهنگ اذعان کردهاند. آیا سخنانی از این دست میتواند نویدی برای بهبود شراط فعالیت فرهنگی مثل کار در حوزهی کتاب و نشر هم تلقی شود؟
سخنرانی مسئولین و به ویژه آقای صالحیامیری از این جهت اهمیت داشت که اول از همه از زبان یک مقام دولتی نسبت به وضعیت فرهنگ اعلام هشدار میکند و برای استدلالهایش به آمار و ارقامی ارجاع میدهد که بیانگر سقوط مسئله فرهنگ در سالهای اخیر است. گذشته از اینکه سهم فرهنگ در بودجه کاهش چشمگیری داشته است و به طور کلی شاهد وضعیتی هستیم که همه، حتی رئیس هیات دولت نیز به آن اذعان دارند. خود این مسئله تعجبآور است که حالا که وضعیت نابسامان فرهنگ اینقدر برای همه از جمله مسئولین و دولتمردان روشن است چرا باز هم دیواری کوتاهتر از دیوار فرهنگ پیدا نمیشود. گویا از هر طرف که فشار مالی به دولت وارد میآید اولین راهحل را حذف مسائل فرهنگی و بودجههای مرتبط با آن میدانند. مسئله اصلی اینجاست که این دغدغه بارها و بارها با عبارات مختلف از زبان انواع شخصیتها شنیده میشود اما متاسفانه توجهی به راهکار و برنامه اصولی برای برون رفت از وضعیت مذکور نداریم.
یکی از سخنان مهمی که این روزها از یک مقام دولتی شنیدیم، اعلام مشخص شدن بودجهی سال آینده در هفتهی آتی است و اینکه آقای نوبخت تاکید داشتند که این همزمانی میتواند به شنیدن خواست اهالی فرهنگ در نوع بودجهی بندی بخش فرهنگ تاثیر داشته باشد. شما چه استنباطی از طرح مسئلهی بودجهی سال آینده و برنامهی ششم توسعه در جمع اهالی فرهنگ داشتید؟
پیرو صحبتی که آقای نوبخت داشت و اشارهای که به تکمیل لایحه بودجه سال آینده تا پایان هفته کرد این پیام را دریافت کردیم که در این چند روز فرصت باقی مانده خواستهها و مطالبات خود را مطرح کنیم. واقعیت این است که اگر بناداریم سهم فرهنگ را اضافه کنیم باید موضوعات بسیاری را مد نظر داشته باشیم. ما تاکنون 28 دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب را برگزار کرده و پشتسر گذاشتهایم پس میتوانیم بگوییم 28 سال یارانه حداقل در نمایشگاه کتاب صرف خرید و فروش کتاب شده است اما علیرغم چنین حمایتهای مالی وضعیت کتاب و کتابخوانی امروز را که بررسی کنیم ملاحظه میشود که نه تنها تاثیر مثبتی برآن نداشته است بلکه تخصیص این یارانهها به خرید کتاب و کاغذ، به فروش کتاب و ترویج کتابخوانی کمکی که نکرده هیچ، سرانه مطالعه افزایشی نشان نداده است. با این تفاسیر نتیجه میگیریم که یا یارانهها به محل مناسبی تخصیص پیدا نمیکند یا تعریف درستی از نحوه پرداخت و استفاده آنها نداریم و نمیدانیم یارانهها کجا باید در نظر گرفته شود.
به همین دلیل من فکر میکنم که در حال حاضر و همین الان اگر دقت کنید میبینیم حتی در نمایشگاههای استانی و سایر محلهای فروش کتاب تنها میخواهند به صرف جاذبه تخفیف و فروش کمتر از قیمت پشت جلد کتاب مخاطبان را نسبت به خرید کتاب جذب کنند ولی همانطور که اشاره شد طی نزدیک به سی سال چنین طرحی جواب نداده است و مسائل و مشکلات خاص خودش را هم بوجود آورده است. صنعت نشر ما نتوانسته اقتصاد مستقل و بدون اتکا به یارانه داشته باشد و به نوعی شاهد یک اقتصاد گلخانهای در حوزه کتاب و نشر هستیم که هر زمان دولت حمایتهای خود را قطع کند توانایی حرکت و فعالیت نخواهد داشت. فکر میکنم اگر به ترویج کتابخوانی فکر میکنیم باید سهولت دسترسی به کتاب برای همه شهروندان کشور را مد نظر داشته باشیم علاوه بر این و قبل از آن باید روی ایجاد تقاضا برای کتاب متمرکز شویم و مردم بیاموزند و تجربه کنند که به کتاب احتیاج دارند. باید بررسی کنیم که در کشورهای دیگر روی این موضوع که مردم چگونه باید به کتاب عادت کنند چگونه کار شده و میشود و حتی در فیلمها سریالها و هر مناسبتی که بدست میآورند به نوعی قضیه مطالعه و کتابخوانی را مطرح میکنند و سعی دارند کتاب را به عنوان پدیدهای لازم و ضروری در ذهن جامعه برجسته کنند. برای کودک و بزرگسال. از خانه و مهد کودک و دبستان تا پایان عمر. نیاز به گفتن نیست خانواده مدرسه و مهدها چه نقش مهمی میتوانند در تربیت مطالعاتی کودکان که آینده جامعه توسط آنها ساخته خواهد شد ایفا کنند.
اگر قصد اصلی ما بالارفتن سرانه مطالعه در کشور است و دورنمایی از جامعهای کتابخوان را مد نظر داریم باید کتاب در دسترس همه قرار بگیرد و ویژگیهای کتابخوانی برایشان تعریف شود وقتی کتاب میخوانیم تازه متوجه میشویم که چقدر نمیدانیم. هیچ چیز بدتر از این نیست که ملتی فکر کند دانای کل است و همه چیز را میداند و نیازی به مطالعه ندارد.
در اهمیت بالا رفتن امکان دسترسی به کتاب شکی نیست و همه روی این قضیه اتفاق نظر دارند، اما از نظر شما بر سر راه عرضهی گستردهی کتاب در کشور با چه چالشهایی روبرو هستیم؟
در این مسیر با دو ناهنجاری بزرگ و عمده روبرو هستیم اول میزان چندین برابری ناشران نسبت به کتابفروشیها در سراسر کشور که موجب شده است مکان عرضه کتاب به اندازه کافی نداشته باشیم شاید یکی از دلایل این همه تنوع در عناوین کتابهای منتشر شده و نگاه کمی به بالا بودن تعداد عناوین به همین دلیل است که با نبود محل عرضه مواجه هستیم و ناشر اگر 20 کتاب هم منتشر کرده باشد حق دارد و باید این کتابها را در بازار عرضه کند. نبود کتابفروشی به اندازه کافی باعث میشود این فشار موجود به نمایشگاهها منتقل شود و نمایشگاه نیز معنا و مفهوم واقعی خود را از دست میدهد و به فروشگاهی موقت تبدیل میشود همین مسئله عادت خرید به کتاب را در جامعه از بین میبرد و مراجعه به کتاب را دچار چالش میکند متاسفانه در حال حاضر صدور پروانه نشر بر همان روال سابق جریان دارد و تعداد کتابفروشی ها متناسب با آن افزایش پیدا نمیکند و حتی متاسفانه از تعداد کتابفروشیها هم کاسته میشود. به دلیل فقدان برنامه جامع کتاب و نگاه نادرست به کتابفروشیها یا تغییر کاربری میدهند و یا تعطیل میشوند. سیاستهای نادرست باعث شده حلقه مهمی از صنعت نشر که باید بار اصلی فروش و معرفی کتاب را برعهده داشته باشد حذف شده از میدان بیرون انداخته شده است. وقتی نتایج نمایشگاههای کتاب را بررسی میکنیم کاملا مشخص است کتابفروشی هیچ جایگاهی در چرخه نشر ندارد. مساله اینجاست که حذف کتابفروشیها تنها منوط و محدود به ایام نمایشگاه نیست و قبل و بعد از نمایشگاه نیز تاثیر برگزاری این فروشگاههای بزرگ را در کتابفروشیها به وضوح میتوان دید. به همین دلایل شاهد هستیم کتابفروشیها نه تنها افزایشی پیدا نمیکنند بلکه روز به روز از تعدادشان کاسته میشود.
اگر بخواهیم موضوع را دقیقتر بشکافیم در حوزه دیگر یعنی سیاست آموزشی کشور ما به نظر میرسد مدرکمحوری و گرایش به صرف تحصیلات تقریبا فضای حاکم بر سیستم آموزشی را پر کرده است. با وجود این مساله طبیعی است که کتابمحوری نیز توسط این سیستم رواج داده شود. بسیاری از دانشگاهها و دانشکدهها هستند ولی کمتر استادی است که به غیر از کتابهای درسی صحبت از کتابهای دیگری کند. در چنین شرایطی کتابهای دانشگاهی و کمک آموزشی دست کم از یک ضریب اطمینانی (هر چند پایین) برای فروش برخوردار هستند و با موضوع ممیزی و فروش مشکلات کمتری دارند. به هر حال این همه دانشجو برای تکمیل تحصیلات خود ناگزیر از خرید و مطالعه تعداد قابل توجهی از کتابهای درسی و آموزشی هستند.
البته طبیعتا این دسته از همکاران ما نیز در پاسخ به این نیاز سیستم آموزشی است که اقدام به تولید و عرضه کتابهای درسی و دانشگاهی میکنند. خود ناشران آموزشی و درسی نیز از چالشها و معضلات صنعت نشر در امان نیستند، چراکه وقتی یک کتاب درسی و دانشگاهی مطرح شده و اقبالی نسبت به آن پیدا میشود متاسفانه سودجویانی دست به کار میشوند و با چاپ غیرقانونی کتاب مذکور عملا دسترنج ناشر و مولف را به یغما میبرند. چاپ غیرقانونی باعث میشود حتی تقاضا برای تولیدات اورجینال کتابهای آموزشی و درسی نیز کاهش پیدا کند و حتی به نصف برسد. در حوزه عمومی وضعیت از این هم اسفبارتر است و شمارگان کتاب به 300 و 400 رسیده است.
با این تفاسیر نیاز به یک همت از طرف دولتیها برای رفع چنین مشکلاتی هستیم اما در این سالها، دولت هر طرحی برای حمایت از صنعت نشر ارائه داده به دلایل مختلف شکست خورده است؟ یارانه کاغذ؛ یارانه خرید کتاب و ... هیچکدام نتایج لازم را به دنبال نداشتهاند. پیشنهاد مشخص شما برای دولت در این مسیر چیست؟ مشخصا چه درخواست عملیاتی دارید؟
حتی شما هم در صحبتها روی ناشران تاکید میکنید و در مورد کتابفروشیها حرفی نمیزنید. خود اتحادیه هم آنقدر که در پیگیری کارها روی ناشران تمرکز میکند شاید به کتابفروشیها توجه کمتری داشته باشد. فکر میکنم شاید یکی از موضوعاتی که چهره تازهای به هفته کتاب داده همین توجه به کتابفروشیهاست. طرح ابتکاری احمد مسجد جامعی برای اختصاص یک روز برای رفتن به کتابفروشیها و خرید کتاب که عنوان بامسمای کتاب گردی یافته است و در وهله بعد طرح کتابفروشی به وسعت ایران، توجهها را به اهمیت موضوع کتابفروشیها و تلاش برای بقای آنها در صحنه زندگی اجتماعی معطوف کرده است. از دید من دولت در بودجه سال 95 باید به وضعیت کتابفروشیها توجه ویژهای داشته باشد تا شغل کتابفروشی به کسب و کاری تبدیل شود که فرد شاغل بتواند از طریق آن امرار معاش کند. همچنین با توجه بیشتر به نقش کتابخانههای عمومی و تامین بودجه لازم برای خرید کتاب توسط آنها میتوان عادت به کتاب خوانی را در جامعه تقویت کرد.
در واقع اگر دولت میخواهد برای فرهنگ و مشخصا کتاب و نشر کاری بکند تا سرانهی مطالعه هم بالا برود باید روی هر دو موضوع یعنی کتابفروشی و کتابخانه کار کند. این مواردی که در بالا مطرح شد در صورت تخصیص یارانه دولتی به منظور ایجاد زیرساختهای لازم در این بخشها مرتفع خواهد شد.
طبعتا اقتصاد نشر متکی به خود نیست و ناگزیر از دریافت حمایت است ولی اگر میخواهیم به صنعت نشری پویا و مستقل دست پیدا کنیم باید تاجایی حمایت شویم که از حمایت بینیاز گردیم. اصولا خود حمایت هم باید هدفی داشته باشد و این گونه نباشد که تنها بودجهای را به عنوان یارانه پرداخت کنیم که رفع تکلیف شود. پرداخت ها باید بر اساس مقصودی باشد. آن مقصود چیست؟
در حال حاضر مدعی هستیم که یارانه را برای خریدار پرداخت میکنیم که فرد کتاب بخرد و سرانهی مطالعهی کشور بالا برود، ولی میبینیم نه فروش کتاب تعریفی دارد و نه سرانهی مطالعه بالا میرود. این یعنی کارکرد درستی برای یارانههایمان انتخاب نکردهایم. بنابراین تغییر و تحول در این خصوص خیلی اهمیت دارد تا دسترسی به کتاب را برای همه ممکن کنیم.
خود شما هم میدانید که تنها تهران و چند شهر بزرگ دیگر در کشور فروشگاههای بزرگ کتاب دارند و بسیاری از مناطق کشور اصلا کتابفروشی ندارند. با کمک وسایل ارتباطی جدید، تازگیها خیلی در جریان قرار میگیریم که فردی در فلان نقطهی کشور علاقهمند به تهیه و مطالعهی کتابی خاص است اما نمیداند با نبود کتابفروشی در شهر یا شهرستان خود از چه طریقی میتواند به کتاب مذکور دسترسی پیدا کند.
میتوان با ساخت و احداث بازارچههای کتاب و یا کتابفروشیها و شروع طرح از محرومترین مناطق و اجاره آن با قیمتهای نازل به علاقهمندان به کار در حوزهی فروش کتاب زمینههای کاهش فاصله بین مرکز و پیرامون، کاهش فاصله ناشران و کتاب فروشان را عملیاتی کرد. این کار ضمن اینکه اشتغال ایجاد میکند، دسترسی به کتاب را هم ممکن میسازد.
البته در کنار این قضیه ایجاد تقاضا برای کتاب هم خیلی اهمیت دارد. مردم باید متوجه شوند که کتابخواندن معیار لوکسی نیست و یک موضوع ضروری محسوب میشود. اگر جامعه به کتابخواندن همپای عبادت نگاه کند، مطالعه را بر خود ضروری میکند. در اماکن مقدس وقتی وارد میشوند کفشهای خود را درمیآورند، در افعانستان بدون کفش به کتابفروشی وارد میشوند و کف کتابفروشی را باموکت میپوشانند. آمار و ارقام را هم که بررسی میکنیم، میبینیم مکانهایی که در آنها کتابفروشی وجود دارد میزان بزه و آسیبهای اجتماعی کمتر است. نیاز به اثبات هم نیست که مطالعه نقشی مهم را در پیشرفت و شکوفایی جامعه بازی میکند.
شاید دشوار باشد در برنامهی یک ساله فکری به حال این دغدغهها کرد منتها در کوتاه مدت نهادی مثل نهاد کتابخانههای عمومی میتواند نقش موثری داشته باشد. این نهاد طی چند سال اخیر نشانههای مثبتی از خود نشان داده و مثلا الزام دریافت فایل دیجیتالی و پی دی اف نسخههای کتابها برای خرید کتاب جهات ارائه در کتابخانهها را متوقف کردهاند. در ثانی موسسهی انتشاراتی خود را که به نوعی رقیب ناشران به حساب میآمد را هم تعطیل کردهاند. نکتهی دیگر اینکه به لزوم توجه و علاقه مراجعین به کتابهایی که برای کتابخانه تهیه میشود هم عنایت داشتهاند و سعی دارند کتابهایی را برای کتابخانهها تهیه کنند که برای مراجعان قابل استقاده و خواستنی باشد. اینها یعنی نگاه مثبت و خوبی از سوی نهاد کتابخانههای عمومی شکل گرفته که امیدواریم تداوم یابد.
کتابخانههای عمومی هم میتوانند روی ایجاد تقاضا برای کتاب تمرکز کنند.
همانطور که اشاره کردید، تهران حدود75 درصد صنعت نشر کشور را در خود جا داده چه تولید و چه فروش. اگر بازارچهی کتابی هم باشد مورد حمایت قرار نمیگیرد و تا سه چهار سال آینده فروش محدودی خواهند داشت چون مردم هنوز با کتاب دمخور نشدهاند. این طرح (احداث بازارچهی کتاب) در شهرستان برای کوتاه مدت هم جواب نمیدهد چراکه حتی در تهران هم کتابفروشیها نتوانستهاند نقشی در سرانهی مطالعهی تهرانیها داشته باشند. مشخصا منظور شما از حمایت از کتابفروشیها چیست؟ و چگونه میتواند این حمایت به بالارفتن سرانهی مطالعه منتج شود؟
باید موضوعات کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را از هم تفکیک کنیم. احداث بازارچهی کتاب قطعا به بودجهی سال آتی نمیرسد. در این فرصت محدود باقیمانده تحقق این امر امکان پذیر نیست و نیاز به بررسی و مطالعه داریم. باید ببینیم از کجا شروع کنیم، چه وسعتی را دربربگیرد و ... در کنار این ماجرا حتما باید روی ایجاد تقاضای کتاب کار کنیم و ببینیم کشورهای دیگر چه مسیری را برای علاقهمند کردن مردمشان به کتاب در نظر گرفته و اجرایی کردهاند. مسئلهای که میتواند فوری و کوتاه مدت مطرح و اجرا شود این است که ما به عنوان صنف مطالبات را در تمامی سه حوزه کتاب (تولید، توزیع و فروش) مطرح کنیم. مشخصا در مورد کتابفروشیها، یک موضوع هزینههای تحمیلی به کتابفروشیهاست. باید برای حذف مالیات، عوارض و انواع هزینههای تحمیلی به کتابفروشیها اصرارکنیم تا این فروشگاهها بتوانند بمانند. کاملا واضح است که گردش مالی یک کتابفروشی اصلا توجیه اقتصادی برای ادامهی کار ندارد. داشتن کتابفروشی یعنی سرمایهات را در کاری حبس کنی که از عهدهی هزینههای خودش هم برنمیآید.
راهکاری که میتواند کمک کند تا در آینده به راهحلهایی دست یابیم و وضعیت را بهبود بخشیم این است که در حال حاضر بقای کتابفروشی را تضمین کنیم. ما برای کتابفروشی تسهیلات و بودجه نمیخواهیم فقط میگوییم انواع عوارض و مالیات و بیمه را از کتابفروش نگیرند و از فروش کتاب با تخفیف و به اتکای یارانه در مسیری که کتابفروشیها حضور ندارند، همچون نمایشگاهها خودداری کنند.
ممیز مالیاتی برای محل و ساختمان مالیات تعیین میکند و مثلا میگوید این مغازه 100 مترمربع است پس فلان قدر درآمد دارد و باید مالیاتی با این مبلغ را بپردازد. توجه نمیکند که درآمد یک کتابفروشی چقدر است. البته این مسئله ناشی از یک بیاعتمادی دوجانبه است. اتحادیه ناشران و کتابفروشان فعالیتهای زیادی را در همین مورد انجام داده و نتایجی هم به دست آورده است و تمام کتابفروشان کشور از ثمرهی آن بهرهمند میشوند. همین چند روز گذشته بخشنامهای از سوی آقای دکتر عسگری رییس کل سازمان امور مالیاتی به تمام حوزههای مالیاتی ابلاغ شد و طی آن تفویض اختیار صدور مجوز کتابفرشیها از ارشاد به اتحادیههای کتابفروشان به رسمیت شناخته شد. در ادامه هم لیستی از کتابفروشیهای دارای مجوز برای استفاده از معافیت مالیاتی به سازمان مربوطه ارسال میشود. وقتی یک کتابفروشی نمیتواند از عهدهی هزینههای جاری و روزمره بربیاید طبیعی است نتواند مالیات چند میلیونی هم پرداخت کند.
طرح معافیت مالیاتی و امثالهم برای ناشران اعمال میشود اما آنها هنوز هم گلایه دارند که علیرغم این معافیت فروش ندارند و ...، پس غیر از معافیت مالیاتی مسائل دیگری هم هست که باید رفع شوند. این مسائل از دید شما چست؟
نباید به مالیات تنها اکتفا کرد. بحث مالیات تنها یکی از موارد قابل پیگیری بود. یا عقیده داریم که کار نشر در این کشور از پایه و اساس عبث و بیهوده است یا باید برای خروج از وضعیت فعلی کاری کرد. وضعیت فعلی ناشی از سیاستهای غلط چند دههای است، پس با بررسی و ارائه راهکار میتوان شرایط را بهبود بخشید. باید نشان داد کجا اشتباه شده، کجا باید درس گرفت و تعریف درستی از مقصد و مقصود ارائه کنیم.
خطری که کتابفروشیها را در دنیای امروز تهدید میکند فروش آنلاین و کتابهای دیجیتال است. بخش قابل توجهی از کتابفروشیهای اروپا با قانون تثیبت قیمت کتاب در بازار مقاومت میکنند و سر پا ایستادهاند. این سیاستی است که دولت هایشان مصمم به اجرای آن هستند. مثلا حتی سایت آمازون هم حق ندارد زیر قیمت تعیین شده در پشت جلد کتاب فروش داشته باشد تا کتابفروشیها با افت فروش مواجه نشوند.
در آلمان یک کتابفروشی بزرگ در پایتخت حتی با داشتن توانایی مالی حق ندارد قیمت فروش کتاب را پایین بیاورد برای اینکه کتابفروشی کوچک واقع در یک منطقه دور افتاده حمایت شود. آمازون با استناد به اینکه عضو اتحادیه آلمان نیست، خود را مکلف به رعایت قیمت پشت جلد ندانست و شروع به فروش با تخفیف کرد اما دولت آلمان با فوریت لایحهای را به مجلس برد و با تصویب تثبیت قیمت کتاب توسط مجلس آمازون را مکلف به مراعات آن کرد.
هدف از اعمال تخفیف ایجاد جاذبه برای خرید بیشتر کتاب است که سرانه مطالعه بالا بیاید ولی وقتی نتایج را بررسی میکنیم؛ میبینیم این طرح جواب نمیدهد. علاوه بر این فروش کتاب با تخفیف, ما را از قیمتگذاری صحیح دور میکند و اجازه نمیدهد از استانداردهای موجود که در زمینه تعیین قیمت وجود دارد استفاده کنیم.
چرا سهم کتابفروشی که به عنوان آخرین حلقه قرار است کتاب را از ناشر بگیرد و در معرض دید مخاطب بگذارد در کشور ما اینقدر پایین است؟ یا برگشت کتاب هم برای صنعت نشر کشور ما تعریف نشده است؟ وقتی یک کتابفروش مبلغ نقد یا چکی را بابت خرید تعدادی مشخص کتاب پرداخت میکند در صورت عدم فروش کتاب و ماندن آن در انبار هیچ راهی برای برگشت هزینهاش ندارد. در همه جای دنیا برگشت کتاب به عنوان یکی از راههای حمایتی برای کتابفروشان در نظر گرفته میشود و اگر کتابی فروخته نشد و چاپ جدید آن آمد کتابفروش میتواند موجودی مذکور را عودت دهد. به همین دلایل است که کتابفروشیهای این کشورها میتوانند سرپا بمانند.
نکتهای که تاکنون به آن توجه نکردهایم این است که صنعت نشر به مفهوم امروز بعد از اختراع ماشین چاپ متولد و شناخته شد. البته تالیف و نویسندگی مسئلهی دیگری است و قبل از اختراع ماشین چاپ هم وجود داشته است اما تکثیر کتاب با اختراع ماشین چاپ آغاز شد و حرفهای به نام نشر و شخصی به نام ناشر به بازار کار راه یافت.
مطمئنا شکلگیری حرفهی نشر حقوق و قوانینی را هم به دنبال داشت و اساسا حقوق مالکیت فکری از همین جا شکل میگیرد. پس وقتی نگاه میکنیم، میبینیم بسیاری از استانداردهایی که در نشر دنیا وجود دارد در کشورهای دیگر مطرح شده. ما هم باید به سیستمهایی که برای حوزهی کتاب و نشر در سطح جهانی مطرح شده و وجود دارد؛ توجه نشان بدهیم و از آنها استفاده کنیم. ما در روال سنتی نشر خود چنین مواردی را نداشتهایم. مثلا همین شابک که مهمترین ابزار شناسایی یک کتاب است، به نوعی که حتی نوع جلد آن را هم بتوان تشخیص داد در سال 1967 میلادی در نشر جهان مطرح شد و مورد استقبال ناشران کشور های مختلف قرار گرفت، ولی سی سال بعد توسط تصویب نامه هیئت وزیران استفاده از آن اجباری شد.. باید از روال جهانی تعریف شده درس بگیریم. چانهزنی در بازار ما ریشه داشته است درحالیکه در اقتصاد جدید چنین مسالهای تعریف نشده است. تمامی این معیارها و استانداردهای بینالمللی که صحبتش شد برای این است که نشر و کتابفروشی بتواند روی پا بایستد و اگر فردی حتی سرمایهای اندک را در کسب و کار فروش کتاب انداخت از نظر امنیت اقتصادی آسوده خاطر باشد.
وقتی چنین امنیت خاطری نباشد و هر روز به این فکر کنی که ممکن است به زودی حذف شوی و یا سرمایهات را از دست بدهی مطمئنا هیچ انگیزهای برای حفظ و یا ورود سرمایهگذاران در کتابفروشیها نیست. اگر میخواهیم برداشت دقیقی از وضعیت موجود کتاب و نشر کشور داشته باشیم باید بررسی کنیم چرا کاهش شمارگان کتاب عمدتا حوزه عمومی (ادبیات، رمان و ...) که فرهنگساز هستند را شامل میشود؟ کتاب درسی را به دلیل لزوم آزمون و امتحان مجبور به تهیه آن میشویم ولی توجهی به کتابهای عمومی نداریم.
پیشنهاد مشخص شما برای بهتر شدن شرایط کاری یک کتابفروش چیست؟
پیشنهاد ما حداقل درباره تهران ایجاد کتابفروشیهای جدید نیست چون طبعا دولت نمیتواند برای این قضیه دخالتی داشته باشد. در هر صورت منطقه جلوی دانشگاه تهران به عنوان محلی برای کتابفروشیها شناخته میشود که این اتفاق هم به یکباره نیفتاده و طی یک دوره زمانی تجمع کتابفروشیها در این منطقه شکل گرفت. در حال حاضر میبینیم که در حوزه کتابهای عمومی که بحث انتخاب در آنها مطرح است کتابفروشی به فضایی نیاز دارد که مراجعان در آن بتوانند آزادانه کتابها را بررسی کنند تا اثر مورد علاقه خود را پیدا کنند. در بحث جذب و ایجاد علاقه هم میدانیم که کتابفروشیهای بزرگ موفقیتهای بیشتری کسب میکنند. به همین دلایل است که در حوزه فروش جلوی دانشگاه ما با افت فروش مواجه هستیم ولی اتفاقا در تعدادی از کتابفروشیهای بزرگ که در پاساژها و مجتمعهای بزرگ احداث شده است استقبال بهتری برای خرید کتاب میشود ولی در شهر تهران کدام عقل سلیمی حاضر میشود یک زیربنای 100 متری را با سرقفلی تجاری برای کتابفروشی مصرف کند؟
ما از یک امر نشدنی صحبت نمیکنیم و میتوان با راههایی امکان استفاده از کاربری فرهنگی برای کتابفروشیها را فراهم آوریم و تحقق حمایت از کتابفروش را در عمل ببینیم. در حال حاضر هم شاهد هستیم که در برخی از پاساژها و مجتمعهای تجاری کتابفروشیهای موفق و بزرگی فعالیت میکنند. این مساله دقیقا ناشی از مصوبه کاربری فرهنگی است که میگوید اگر سازنده یک مجتمع تجاری 10 درصد فضای زیرساخت خود را به امور سه گانه نشر و پخش و کتابفروشی اختصاص بدهد ضمن اینکه از پرداخت 90 درصد عوارض معاف میشوند مابقی ساختمان و واحدها در مجمع مذکور نیز 10 درصد تخفیف میگیرند. پس میتوان انگیزههایی ایجاد کرد تا حتی شخصی که هیچ ارتباطی با فرهنگ هم ندارد حاضر باشد قسمتهایی از ساختمانهای احداثی خود را به کتاب و کتابفروشی اختصاص دهد. به عنوان مثال در مجتمعهای بزرگی مثل کوروش، پالادیوم و .... کتابفروشیهایی داریم که در کنار انواع بوتیکها و برندها و لوازم مصرفی به خوبی روی پای خود ایستادهاند و حتی مردمی که برای کارهای دیگری مثل خرید، گردش و ... آمدهاند جذب می شوند و کتابی هم می خرند..
این نکات نشان میدهد که چنین تصمیمی مطمئنا اشتباه نبوده اما شاید بتوان نکات منفی را هم در آن دید مثلا اینکه چنین مجتمعهایی عمدتا مختص تهران هستند و از این نقطه نظر تهران برخوردارترین شهر ایران است و در بسیاری از شهرستانها هیچ کتابفروشی نداریم.
به خاطر دارم چند سال پیش مذاکراتی با شهرداری داشتیم که 3، 4 مجتمع فروشگاه کتاب بزرگ در کنار دانشگاههای شناخته شده ساخته شود و بحث به اینجا کشید که فعالین کتاب و نشر هم آوردهای بیاورند. منتهی همانطور که قبلا هم گفتهایم از نظر مالی ناشران و کتابفروشان مبالغ نقد قابل توجهی ندارند و نهایت سرمایهشان کتابهایی است که در انبارها خاک میخورد. ما حتی پیشنهاد کردیم از کتابهای آنها برای کتابخانههای شهرداری و دیگر اماکن مرتبط استفاده کنند که بنا به دلایل مختلف این طرح کنار گذاشته شد ولی منظور اصلی این است که همه کتابفروشیهای جلوی دانشگاه فارغ از بافت فرسوده و نحوه استفاده نادرستی که از برخی از این اماکن میشود و همچنین مخاطرات احتمالی میتواند با دید تغییر و تحول در کتابفروشیهای تهران فکری به حال آنها کنیم.
به عنوان مثال، اگر فرصتی مهیا شود که دولت تسهیلاتی در اختیار کتابفروشیهای راسته انقلاب قرار دهد تا بتوانند در محل دیگری مجتمع کتابفروشی درخور توجه با کاربری فرهنگی احداث کنند میتواند کمککننده باشد. من فکر میکنم در صورت اجرایی شدن چنین طرحی خود کتابفروشیها نیز استقبال میکنند چراکه میدانند وقتی با فروش سرقفلی تجاری ملکشان در جلوی دانشگاه میتوانند امکانی داشته باشند تا در محل دیگری و در شرایط بهتری به فعالیت کتابفروشی ادامه دهند چرا این کار را نکنند؟ این کار حتی میتواند انگیزهای شود تا مشارکتهای مالی بیشتری هم داشته باشند.
تمامی این مواردی که ذکر شد همچون حلقههای زنجیر به یکدیگر متصلند. به این صورت نیست که مثلا شورای شهر یک مصوبه ای را تصویب کند و دیگر چنین طرحهایی ادامه نداشته باشد. مطمئنا برای نتیجهدهی بهتر طرحهایی از این قبیل باید بعد از اجرایی شدن آنها دستگاهها و نهادهای دیگری در اجرایی شدن آنها کمک کرده و بستر را فراهم سازد. در همین طرح چنانچه مورد موافقت قرار بگیرد شهرداری باید بیاید و زمینهایی را برای احداث چنین مجتمعهایی معرفی کند یا موسسات مالی و اعتباری مختلف تسهیلات لازم برای اجرای طرح را در اختیار علاقهمندان قرار دهد.
آیا در این صورت بافت فرهنگی انقلاب از بین نمیرود؟
این بافت خواه ناخواه همین الان هم در حال نابودی است و روز به روز شاهد تغییر کاربری فروشگاههای راسته انقلاب هستیم. این مسالهای است که نمیتوان جلوی آن را گرفت و واقعیتهایی وجود دارد که نمی توان چشم بر آنها بست. اگر کتابفروشی ملک خود را به پول نقد تبدیل کرده و در بانک بگذارد سودی که به دست میآورد بسیار بیشتر از درآمد آن کتابفروشی خواهد بود، بدون آنکه هزینهای هم به وی تحمیل شود.
همین کتابفروشیهایی که تاکنون باقی ماندهاند به صرف علاقه، رو دربایستی و عرق خانوادگی است که با تغییر نسل شاید دیگر فرزندان آنها چنین حسی نداشته باشند که حاضر شوند در شرایط سخت این حرفه را ادامه دهند، پس خواه ناخواه به سمت تغییر کاربری راسته انقلاب خواهیم رفت. افزایش ارزش ملک و سرقفلی و کاهش مستمر درآمد کسبی تداوم آن کسب را به طور جدی ناممکن می کند.
در همین راسته انقلاب هم بسیاری از کتابفروشیها تبدیل به کافه شدهاند و یا رستوران و سایر مشاغلی که توجیه اقتصادی داشته باشد. بافت فرهنگی در حال تغییر است. کتابفروشی سپهر به یک کافه تبدیل شده است. کتابفروش میسنجد و میبیند مگر تا کجا میتواند دوام بیاورد؟ زمانی میرسد که فرد دیگر منابعی برای پر کردن کسریها ندارد.
آیا نمیتوان امکان استفاده از کاربری فرهنگی را برای کتابفروشیهای راستهی انقلاب هم فراهم کرد تا این منطقه با تغییر بافت مواجه نشود؟
چنین امری ممکن نیست چراکه مبلغ مرتبط با کاربری تجاری قبلا پرداخت شده و شدنی نیست که قیمت سرقفلیها را از شهرداری مطالبه و به کتابفروش پرداخت کنیم.
پیشنهاد مشخص شما در مورد سه حوزهی مرتبط با کتاب که مثلا تاسیس فروشگاه های بزرگ کتاب را مطرح کردید آیا باعث نمیشود فقط در مناطق اعیاننشین دسترسی به کتاب آسان شود؟ در حال حاضر هم حوزههای فرهنگی تنها در اختیار ثروتمندان و قشر مرفه قرار گرفته است و مثلا پردیسهای سینمایی و مجتمعهای فرهنگی بزرگ عمدتا در مناطق بالای شهر احداث میشود و به لحاظ تجاری هم موقعیت بهتری خواهند داشت. فروش این مجتمعها بسیار بالا و با تفاوت زیاد از یک کتابفروشی کوچک سطح شهر و یا یک سینما در فلان منطقه از مرکز شهر است. این یعنی حتی در صورت سرمایهگذاری دولتی و احداث مجتمعهای کتابفروشی جدید بخش عظیمی از جامعه همچنان کتاب نخواهند خواند، چه راهکاری برای این مسئله میتوان ارائه کرد؟
فرمایش شما درست است و این نگرانی طبیعی است. اگر این اتفاق بیفتد بخش قابل توجهی از جامعه را از چرخه فرهنگ حذف کردهایم درچنین شرایطی این بخش عظیم با فراهم نشدن ابزار مطالعه از استفاده و انس با کتاب محروم میشوند. اینجاست که تقویت کتابخانههای عمومی اهمیت پیدا میکند. به نظر من این کتابخانههای عمومی هستند که باید چنین شکافی را پر کنند. واقعیت این است که کتابخانهها در ایران هنوز جایگاه واقعی خود را پیدا نکردهاند. ایجاد تقاضای کتاب باید منتج به ایجاد تقاضای کتابخانه شود. مخصوصا وقتی قیمت کتاب به عنوان یک کالای فرهنگی اهمیت پیدا کند کتابخانه باید فعالتر عمل کند.
در کشورهای غربی هم قیمت کتاب بالاست و خیلیها نیازی به خریدن کتاب نمیبینند چون به راحتی میتوانند با هزینه اندک عضویت در کتابخانه خوراک مطالعاتی خود را به دست بیاورند. شاید یک فرد غربی کتاب نخرد ولی حتما و صددرصد به کتابخانه نزدیک محل کار خود مراجعه کرده وکتابهایی برای مطالعه به امانت میگیرد. در جوامع توسعه یافته حتی اگر کتابخانه اثر درخواستی اعضای خود را نداشته باشد موظف به تهیه و خرید آن است. به هر حال واقعیتی که وجود دارد این است که ما نمیتوانیم یارانه خرید کتاب را به تکتک افرادپرداخت کنیم. خود این مسئله همچنان که قبلا شاهدش بودیم باعث شکلگیری رانت میشود، مثل همین الان که بن کارتها بفروش میرسد و پول نقد آن صرف امورات دیگر میشود. من اگر آدم علاقهمندی به کتاب باشم و امکان مالی خرید کتاب را ندارم حداقل باید شرایطی مانند کتابخانه برایم فراهم باشد تا کتاب مورد نظر خود را تهیه کنم.
یکی از حسنهای برنامه روز کتابخوانی معرفی کتابخانهها و نهاد کتابخانههای عمومی کشور به جامعه بود و اینکه مردم بدانند چنین نهادی و چنین فعالیتهایی هم در کشور داریم. از سه هزار و 200 کتابخانه عمومی که در کشور فعالیت میکنند تنها حدود 20 درصدشان در مناطق روستایی و شهرستانهای دورافتاده قرار دارند. مراسم پایتخت کتاب که از سال گذشته آغاز شده خیلی واقعیتها را نشان داد و مشخص کرد مسئله تمرکز گرایی در حوزه کتاب و نشر چه وضعیت اسفباری برای این صنعت به وجود آورده است.
باید ادارات کل ارشاد استانها فعالتر شوند. در وهله اول برنامه میخواهند. در وهله بعدی هم اختیارات و بودجه نیاز دارند. در جریان پایتخت کتاب ما شهری بود که اداره ارشاد آن از صاحبان صنعت حوزه خود مبلغی را برای مصرف در کار فرهنگی و کتاب تهیه کردهبود اما فاقد برنامه بودند و نمیدانستند با این پول چه کنند. نمونه دیگر اینکه یک اداره کل ارشاد از استانداری زمینی گرفته بود و نمیدانست با این زمین چه کند. اینها همه یعنی ما برنامه لازم داریم و جای خوشبختی است که بعد از این همه سال تازه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی متوجه شده باید به این مسائل اهمیت دهد. وضعیت دشوار فعلی حاصل همین روزمرگی سالیان گذشته و آنی برخورد کردنهاست.
به اهمیت کتابخانهها برای وارد کردن کتاب به سبد خرید ماهانهی کتاب اشاره کردید. نهاد کتابخانههای عمومی و کتابخانههای موجود در کشور مشخصا باید چه نقشی در بهبود شرایط کتاب داشته باشند؟
نهاد کتابخانهها را از این نظر مهم میدانم که فکر میکنم حتی خود که اهل کتاب هستیم هم با کتابخانه غریبهایم. من به شخصه به غیر از مراسمی که حکم بازدید داشته دیگر به کتابخانه مراجعه نکردم که مثلا بخواهم کتاب مورد نظرم را از یک کتابخانه به امانت بگیرم. در حالی که اگر مجبور به سکونت درخارج از کشور باشم قطعا بخش قابل توجهی از روز را در کتابخانه میگذرانم، چون مبلغ کتاب آنجا برایم اهمیت دارد. کتابخانهها وظیفه دارند جاذبه ورود را برای مراجعان ایجاد کنند و مثلا با تعبیه امکاناتی همچون اینترنت و سیستمهای کامپیوتری باعث شوند افراد بیشتری ساعتهای طولانی را در کتابخانه بگذرانند. در حال حاضر اگر فردی به کتابخانه مراجعه کند تنها در ایام امتحانات و برای استفاده از سکوت آنجاست البته این مسئله به خودی خود یک ایراد نیست. ممکن است از یک خلاء حکایت کند ولی همین که فرد میآید و متوجه میشود مکانی به اسم کتابخانه هم در کشور داریم که کاربردهای فرهنگی دارد نکته مثبتی است.
علیرغم همه این صحبتها به نظر نمیرسد یک اهتمام جدی از سوی دولت در حوزه فرهنگ را شاهد باشیم و شاید وقت این باشد که شما شخصا تعدادی سرمایهگذار را در حوزههای مختلف وارد کار کنید یا میتوان با کمک شهرداری یا سازمانهای دیگر استارت برنامههای حداقل کوچک و پایه را زد و گرنه به نظر نمیرسد دولت در این سطح بتواند با شما همکاری کند.
این موضوع را رد نمیکنم همه میدانیم که شاهد وضعیت مساعدی به حال فرهنگ نیستیم و مسئله ارتباطی هم به این دولت ندارد وبه طور کلی بهای لازم به فرهنگ داده نمیشود. این نشان میدهد اهمیت لازم را برای فرهنگ قائل نیستیم. در حالی که برای رسیدن به یک توسعه پایدار همانطور که آقای صالحیامیری هم تاکید کرد باید از مسیر توسعه فرهنگی عبور کنیم. حتی اگر میخواهیم کار اقتصادی کنیم باید فرهنگ اقتصادی داشته باشیم و فرهنگ رکن اصلی هر ماجرایی است.
داستان خیرات فرهنگ و سرمایهگذاری امور فرهنگی موضوعاتی است که کار سازمانهای مردم نهاد است و کار درستی است که باید انجام شود. طبیعی است که اتحادیه ناشران و کتابفروشان به عنوان یک نهاد صنفی وظیفه مطالبهگری را برعهده دارد، چون اگر ماهم این صحبتها را هر چند وقت یکبار تکرار نکنیم کاملا به فراموشی سپرده میشود و فکر میکنیم وضعیت درست همین است که در آن به سرمیبریم. تجربه خود من میگوید در دو سال اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گوشهای شنوای بیشتری در اختیار ما گذاشته است. همین تفویض اختیار در امر مالیاتی یک همکاری جدی از سوی فرهنگ و ارشاد اسلامی محسوب می گردد. این اتفاق حاصل همان مطالباتی بود که ما بارها و بارها پیگیری کردیم. چنین مسئلهای میتواند در موضوعات دیگر نیز محقق شود.
همین هفته کتاب امسال را که در نظر میگیرم ابتکارات و اتفاقات خوبی برای آشتی با کتاب و کتابفروشی افتاده است. مثلا فراخوان آقای مسجد جامعی برای رفتن به کتابفروشیها یا طرحهای دیگر ولی مگر آقای مسجدجامعی یا مسجدجامعیها چقدر نیرو و توان دارند که برای تغییر در وضعیت فرهنگ صرف کنند هر چه هست حضور شخصی مانند آقای مسجد جامعی هر آدمی را به بهبود وضعیت امیدوار میکند، انسانی که هم به تماشای تئاتر وویتسک مینشیند و هم در نصف صفحه روزنامه از کتاب جای پایی که در جبهه جاماند می گوید.
البته تاثیرات برنامهای مانند روز سرزدن به کتابفروشیها کوتاه مدت است ولی دست کم امید را زنده نگه میدارد و من کتابفروش میفهمم کاملا حذف نشدهام. در همین هفته کتاب برای اولین بار است خود وزارت ارشاد که متولی اصلی حذف کردن کتابفروشیها از چرخه نشر بود چراکه برگزاری نمایشگاههای بینالمللی و استانی ضربه سختی کتاب فروشی وارد کرد. رویکرد جدیدی را آغاز کرده و طرح کتابفروشی به وسعت ایران را معرفی میکند. براساس طرح کتابفروشی با وسعت ایران این کتابفروشیها مبلغ مشخصی در هفته کتاب به مشتریان تخفیف میدهند و وزارت ارشاد میزان این تخفیفها را به آنها برمیگرداند. تخفیف و یارانه کماکان محل اشکال است ولی این برای اولین بار است که میبینیم به ادعای حذف کتابفروشیها از چرخه نشر توسط وزارت ارشادتوجه میشود
مسئلهی مهمتر آنکه، اگر برای برنامهریزیهای بلندمدت و میان مدت شروع نکنیم، تمامی طرحهایی که نتایج کوتاه مدت داشتهاند به زودی تاثیرات خود را از دست میدهند.
چند روز پیش آقای امیرزداده از تغییرات یارانههای صنعت نشر خبر دادند. فکر میکنید این تغییرات از چه فقدانی حکایت میکند؟ و اینکه به نظرتان آیا میتوان بخشی از این تغییرات به سررریز شدن یارانه به سمت کتابفروشیها منتهی شود؟
تجربهی تغییرات دریارانهی کاغذ نشان میدهد هرچند که اتخاذ این تصمیم اشتباه نبود ولی وقتی جایگزین آن را میبینیم به این نتیجه میرسیم که درست عمل نکردهایم. اگر آن موقع احتمال داشت 20 درصد سوء استفاده شود و 20 درصد آن مبلغ یارانه به جیب فردی برود ولی با استفاده از بنکارتها دستکم 50 درصد مبلغ از چرخه نشر خارج میشود. ضمن اینکه در آن زمان به هرحال کاغذ حتی اگر با دور زدن فروش آزاد میداشت باز به نوعی به چرخه نشر برمیگشت. البته مجددا تاکید میکنم اساسا با یارانه مخالفم و فکر میکنم اگر روزی بتوانیم استقلال صنعت نشر را رقم بزنیم میتوانیم موفقیتهای چشمگیری به دست آوریم.
یادمان هم نرود که در کنار تمامی این تغییر و تحولها باید موضوع توجه به بازارهای خارجی راهم باید مد نظر داشته باشیم.