مولانا با نژادگرایی مخالف است
بسیاری مثنوی را قرآن دانستهاند. ممکن است کسی که قرآن را متوجه نشود دچار ذلالت و بدبختی شود و از طرفی کسی که آن را متوجه شود نجات یابد.مولانا با نژادگرایی مخالف است به همین دلیل همه او را میخواهند.
به گزارش ایلنا، کیومرث فلاحی روز سهشنبه( 19 آبانماه) در مراسم شب مولانا در مرکز فرهنگی «یونس امره» ترکیه به سخرانی پرداخت.
او با اشاره به اینکه انسانگرایی مولانا، در جهانشناسی و جهانبینی او ریشه دارد، گفت: این جهانبینی عرفانی است که مبتنی بر وحدت وجود و تجلی است یعنی اینکه همه هستی جلوهای از صفات خداوندی است و تجلی صفتهای جلال و جمال اوست. راز شکل گرفتن این تجلی، عشق است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: خدواند به این جهان عشق داشت که انسان را آفرید. حضرت مولانا میگوید، خداوند ما را از عدم آفرید. حضرت موسی از جبرئیل و جبرئیل هم از حضرت حق میپرسد:
خلق عالم را چرا کردی پدید
گفت جبرئیل با رب جلیل
من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
این به معنای همان تجلی است که میگویم.
او در ادامه با اشاره به اینکه این تجلی به معنای آن است که فیض خداوند در هستی جاری شده و در همه چیز هست اما مرتبه دارد در یکی بیشتر و در یکی کمتر به نحوی که هیچ حقیقتی از خداوند خالی نیست، اظهار داشت: ما در زبان فارسی برای کودکان قصه را با یکی بود یکی نبود شروع میکنیم و راز این آغاز آن است که یکی هست و نیست جز او، "وحده لا اله الا هو". وقتی که انسان از عدم آفریده شد، باید دوباره عدم شود تا به تکامل برسد. به همین دلیل آخر هفت مرحله عرفان فناست. پس جهان شناسی حضرت مولانا وحدت وجودی عرفانی به معنی وحدت تجلی است.
فلاحی افزود: اما زمانی که این تجلی شکل گرفت جهان چه حالتی پیدا کرده است؟ از نظر مولانا جهان دوبُعدی است. یک بُعد مادی و دیگر غیرمادی است. به قول ایران باستان، بُعد مینویی و گیتیایی، عالم غیب و شهادت؛ طبیعت نیز عالم شهادت است. انسانِ مولانا مثل جهان دوگانه است یعنی اینکه نیمی از آن به مینو و نیم دیگر به گیتی برمیگردد. نیمی ملکوتی و نیم دیگر زمینی است. مثنوی یک کتاب تعلیمی است و این موضوع را ساده کرده تا ما متوجه آن شویم. حقایق مثل گِره در گلوی شمس تبریزی گیر کرده بود و نمیتوانست آن را برای کسی قابل فهم کند. میگویند راز اینکه شمس با مولانا آشنا شد این بود که حضرت مولانا میتوانست آن را بیان کند.
این پژوهشگر با بیان اینکه انسان به واسطه بُعد مینوییاش که روح خدا در آن دمیده عالم اکبر شده است؛ گفت: یعنی تمام دنیا که تجلی خدا در آن است عالم اصغر است. این انسان دوبُعدی و عالم اکبر تنها موجود تنهای روزگار است. زیرا انسان به دنبال یار حقیقی که همان روح است میگردد اما نمیتواند آن را پیدا کند. انسان مولانا تنها و غریب است. نمونه والای این غربت در ابتدای مثنوی دیده میشود. «بشنو از نی چون حکایت میکند /وز جداییها شکایت میکند». این حضرت مولوی است، انسان دور از اصل. درد ما انسانها این است که زبانمان را کسی نمیفهمد. اگر همین انسانِ غریب بُعد زمینیاش را پیدا کند وحشتناک میشود زیرا این بُعد حیوانی جسم و حس است. در ایران قدیم و اسلام دو صفت از همه بدتر بود. یکی خشم و دیگری آز است. هر چیز ضدعدالتی خشم است. آز در عربی شهوت یعنی میل به هر چیزی است.
فلاحی ادامه داد: زمانی که انسان میخواهد به حقیقت برسد و در وادی انسانیت قرار بگیرد راهی دارد و آن هم استفاده از اندیشهاش است. این اندیشه تقسیمبندی شده است؛ مرحله حسی، عقلی و فراعقلی. مرحله حسی همان حیوانی است اما در مرحله عقلی، حضرت مولانا با عقل جزئی که میتواند انسان را نجات دهد، چندان موافق نیست. ما با یک بهره هوشی متعادل میتوانیم کار کنیم و موفق شویم اما برخی از کلیات را ممکن است با این عقل متوجه نشویم و نیاز به مرتبه داشته باشیم. حضرت مولانا با عقل مخالف نیست. مولوی بیش از 300 مورد درباره عقل سخن گفته است. مولانا عقل را دو جور میداند، عقل جزئی و عقلی که مرتبه دارد و همه به آن دست پیدا نمیکنند. زمانی که انسان در مرحله حس بماند بخش حیوانی آن تقویت میشود.
این استاد دانشگاه و پژوهشگر با اشاره به اینکه به اعتقاد حضرت مولانا عشق دوای هر درد بی درمانی است، بیان کرد: یکی از استادان من میگفت واژه عشق از عشقه گرفته شده است، گیاهی که دور گیاه میپیچد و تا آن را خشک نکند دستبردار نیست. اگر با عشق پیش برویم از هر راهی که برویم میتوانیم به حقیقت برسیم. از نظر مولانا عشق طبیب و نهایت سلامتی است. از نظر او هر انسانی که عاشق میشود طور دیگری جهان را میبیند.
این پژوهشگر ادامه داد: حضرت مولانا 1200 آیه قرآن را بهطور صریح در مثنوی معنوی آورده است و بیشتر از 700 بیت را به احادیث معنوی اختصاص داده است. بسیاری مثنوی را قرآن دانستهاند. ممکن است کسی که قرآن را متوجه نشود دچار ذلالت و بدبختی شود و از طرفی کسی که آن را متوجه شود نجات یابد. مولانا با نژادگرایی مخالف است به همین دلیل همه او را میخواهند.