یادداشت سارا جلوداریان به بهانه همایش بزرگداشت طاهره صفارزاده
سارا جلوداریان در یادداشتی که در آستانه برگزاری همایش بزرگداشت طاهره صفارزاده نوشته، به تشریح این شخصیت برجسته شعر و ادبیات متعهد کشور پرداخته است.
به گزارش ایلنا به نقل از حوزه هنری؛ سارا جلوداریان در یادداشتی به تشریح شخصیت برجسته طاهره صفارزاده پرداخته است.
هرکس در این دنیای خاکی، قصهای دارد
پس سعی کن تا برگ آخر، قهرمان باشی
هنر، نقطه عطف تمام فرهنگها و تمدنهای بشری ست.
هنر، زبان مشترک قلبهای سرشار و مشتاق است.
هنر، عرصه تجلی آن ذات نیکوست که هرچه زیبایی است از اوست.
هنر، پنجره ایست گشوده روبه آفتاب که از هر زاویهاش، تلالو تازهای چشمها را مینوازد.
و شاید هنرمند، همان فرشتهای است که با نگاه ماوراییاش، الواحی را خلق میکند به بلندای آسمان و فراخنای گستره آفرینش!
و در این میانه، شعر از تمام هنرها، یک سر و گردن ارزشمندتر است (پس شعرا آمد و پیش انبیا).
شعر متعهد نیز، شاخهای است پربار از درخت تنومندی به نام هنر متعهد.
دکتر طاهره صفارزاده از آن دست نویسندگانی است که میتوان قاطعانه گفت: در غالب لحظات حیاتش، رسالت خویش را رعایت کرد و آنی بیشعر و تعهد نزیست.
او بانویی است فرزانه که بیوقفه، افقهای روشن پیشرفت را درنوردید و نام بلندبالایش را بر پیشانی ادبیات انقلاب اسلامی برای همیشه تاریخ، چنان شکوهمندانه حک کرد که اگر بخواهیم نظیرش، نمونهای بیاوریم یا در خور مقامش قلمی بزنیم، باید به سکوت پناه برد.
مرتبه او را، تنها خودش میداند و معبودش....
ایشان الگویی بود فاخر در آینه زنیت که نه تنها از حیث علمی و معنوی با بسیاری از مردان برابری میکرد که به هزار و یک دلیل، در ویژگیهایی برتر و والاتر هم مینمود.
زندگی این ملکه قبیله علم و هنر، پر از فراز و نشیبهایی است که روح نجیبش را به بوته امتحانات سخت، گرفتار میآورد اما از آنجا که به قول حضرت حافظ: نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست، شیوه رندان بلاکش در پیش میگیرد و عاشقی پیشه میکند.
آنگاه قدرتمندانه از مصب این مصیبتهای دنیوی عبور میکند، دل به دریا میزند، سر به صخرهها میکوبد و نهایتا به اقیانوس میپیوندد.
کم کم جانش صیقل مییابد و بلورینه میشود.
آری! این شاعر طاهر همروزگار ما، چه پیروزمندانه از پس تلخیها برمی آید و نشان میدهد که:
میتوان زن بود و مرد میدان بود در «بیعت با بیداری».
میتوان زن بود و افتخار جهان تشیع بود در طلیعه «دیدار صبح».
میتوان زن بود و ایرانی بود و به «پیشواز صلح» رفت.
طاهره صفازاده، کسی نبود که هنرش را فدای غم نان کند، او رهرو صدیق مولایش حسین (ع) بود و به آزادگی میاندیشید، اگرچه راز دل او را خدا میداند و بس....
باری، سوار بر اسب سپید ایمان و مراقبت، پای در بیابان معرفت مینهد و در آن خلوتگاهها و عبادتگاههای شبانه، با خالق خویش پیمان میبندد که جز از حقیقت ننویسد.
پس به بدیهیترین حقیقت، به کلام الله سلام میکند، سالها با ندای آیات مقدس مانوس میشود، آنگاه حلاوت درک این معجزه خاتم، این وحی منزل را به اهل عالم میچشاند و قرآن را به زبان انگلیسی ترجمه میکند تا ماندگارترین یادگار خویش را برای ابد، رونمایی کرده باشد و این هنوز از نتایج سحر است....
حالا انگار ماهبانوی اندیشمند اسلام دیگر عرضی ندارد جز دوری محبوبش.
حالا دیگر به وصال میاندیشد و آرامش.
طاهره صفارزاده شاعرانه زیست، صادقانه نوشت و غریبانه رفت.
کاش او را بیشتر میشناختیم.
کاش قدر این نوابغ ملی را زودتر میدانستیم.
میخواستم به رسم ارادت، برای این یگانه خاتون ادیب، این بزرگ بانوی فرهیخته و این شیرزن نخبه شعری بسرایم اما فقط این بیت به فریادم رسید:
از بزرگان نوشتن، آسان نیست
شعر، در حد وصف خوبان نیست