فریادهای یک سیاهِ عاشق
تمامی حکومتها چه مذهبی و چه غیر مذهبی اگر مترقی و پیشرو باشند از نمایشی که آگاهی میدهد استقبال میکنند زیرا انسان را به تفکر وادار میکند.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ دندون طلا دومین سریالیست که داود میرباقری آن را برای شبکه نمایش خانگی ساخته و در این اثر هم سراغ خنده رفته است. با این تفاوت که خندانندههای دندون طلا در فضایی از نمایش تختحوضی و سیاهبازی جان گرفتهاند. او اینبار سراغِ متنی رفته که حدود 16 سال پیش آن را روی صحنه تئاتر برده بود. میرباقری با اندکی بسط و توسعه داستان آن را با سبک و سلیقه خاص خود برای مدیوم تلویزیونی ساخته و موفق شده رضایت تماشاگر را فراهم کند. با او درباره این اثر و و برخی دغدغههای این فیلمساز و کارگردان به گفتوگو نشستهایم.
دندون طلا بیش از هر چیز وامدار نمایشهای آیینی است. نمایشی که رگههای تئاتر مذهبی و نمایش روحوضی در اندیشهٔ سازندهاش به خوبی مشهود است. جز بازگشت به دغدغه دهه ۴۰ آیا انگیزه دیگری برای به دست گرفتن نمایشنامه دندون طلا و تبدیلش به فیلمنامه داشتید؟
یک اثر هنری وقتی متولد میشود و میتواند با مخاطب خودش ارتباط برقرار کند طبعا دغدغه خالق آن اثر این است که بتواند این ارتباط را گستردهتر کند. من در مجالی که پیش آمد قرار بود بعد از شاهگوش سریال ماه تیتی را شروع کنم که به دلایلی نشد و از آنجایی که به مردم قول داد بودیم ارتباطمان قطع نشود اقدام به تولید دندون طلا کردیم اما اصلیترین انگیزه من این بود که یک اثر نمایشی موفق را بهصورت تصویری ثبت کنم و تبدیلش کنم به جریانی که هر زمان اراده کنیم در اختیار و قابل دیدن باشد البته دلیل دیگرش مضامینی است که در نمایش دندون طلا وجود داشت. مضامین سریال مضامینی است که با فطرت بشری سر و کار دارد و تاریخ مصرفدار نیست و در هر نسلی و در هر زمانی قابل پیگیری است. در مجموع همه اینها من را مجاب کرد که در فرصتی کوتاه دندون طلا را بسازم که خوشبختانه این اتفاق افتاد و از ساخت آن راضی هستم البته ممکن است کمبودهایی وجود داشه باشد که ناشی از ساختار و شکل تولید و وسع ماست اما آنچه که ثبت شده برای خود من مقبول و دوست داشتنی است.
دندون طلا اولین سریال با ساختار سیاهبازی و تئاتر روحوضی و اولین مینیسریال موزیکال فارسی است. آیا یکی از دلایل ساخت این کار توجه به الگوهای کهن سیاهبازی و سپس اشعار و ملودیها نیست زیرا در سالهای اخیر با توجه به مشکلاتی که برای سعدی افشار بوجود آمد انگار سیاره بازی رو به فراموشی رفته است؟
این هم یکی از دلایلی بوده است. سیاهبازی یک سنت نمایشی است که پتانسیل زیادی دارد اما با آن برخورد خوبی نشده است درحالیکه بسیاری از پدیدههای نمایشی که امروز در اطراف ما اتفاق میافتد متاثر از سیاهبازی و تختحوضی است با این تفاوت که سیاه کمی رنگ عوض کرده و ریختش عوض شده است قبلا سیاه بوده است اما امروز عروسک است. سیاهبازی پتانسیل زیادی دارد. وقتی برای یک گونه نمایشی مشکل بوجود میآید اگر آن گونه پویا و خلاق باشد راه خودش را برای ادامه بقا و حیات پیدا میکند کمااینکه سیاهبازی این کار را کرده، در خیلی از برنامههای موفق حتی تلویزیونی رد پای سیاهبازی را میبینم و البته من در این سریال نگاهم مستقیمتر بوده است سیاهبازی برآمده از ذائقه و سنتها و باورهای فرهنگ ماست اگر درست برخورد شود با آن و نقاط ضعف و قوت با هم دیده شود و برای رفع نقاط ضعف تلاش بشود، به کمال نزدیکتر میشود و چه بسا بسیاری از معضلات ارتباطی را برای امروز با کارهای نمایشی حل شود. من کمی مستقیمتر به آسیبشناسی در این حوزه پرداختم و تلاش کردم طوری سیاهبازی را مطرح کنم که نقاط مثبت بیشتر دیده شود.
به شعر و ملودی در سریال خیلی پررنگ توجه شده است؟
بله دقیقا تصنیفها یکی از ارکان اصلی سریال است. تصنیفهای فیلم را هنگامه مفید گفته است. تصنیفهایی که در قهوهخانه است با تصنیفهایی که در گاراژ یا کارخانه است تفاوت دارد و هرکدام مفاهیم متفاوتی دارد اما همه آنها مفاهیمی بود که مورد نظر من بود. تصنیفها بخشی از خلقیات و تفکرات شخصیتهای سریال را بیان میکند. هنگامه مفید کاملاً به زبان و ادبیاتی که مورد نظر ما بود اشراف داشتند. من زمانی که دندون طلا را در تئاتر شهر روی صحنه برده بودم تسلط کامل ایشان را دیده بودم. یکی از دلایل اشراف ایشان زندگی در خانوادهای فرهنگی و بزرگ شدن در کنار افرادی همچون مرحوم بیژن مفید است. من به هنگامه مفید بسیار اعتقاد داشتم حتی بعضی از بازیگران را ایشان معرفی کردند و در سریال به خوبی بازی کردند. بهطور مثال بازیگری که در قسمت چهارم نقش پیشپردهخوان را بازی میکند توسط خانم مفید معرفی شدند.
رویکرد جامعه روشنفکر در حوزه نمایش و سینما و سریال تلویزیونی به نمایشهای روحوضی در هر قالبی جنسی از سخیف بودن را به مخاطب القا میکند که با اصول مدرنیته و اندیشه مدرنیسم سازگاری ندارد. چگونه میتوان میان این رویکردها آشتی به وجود آورد و شما در دندون طلا آیا تنها به احیای الگوهای کهن نمایش تعلق خاطر داشتید؟
سیاهبازی ویژگیهای دارد که سلیقههای گوناگون میتوانند با آن موافق و یا مخالف باشند. نشانههایی که در آن دارد این امکان را میدهد که ما موافق یا مخالف باشیم ولی فکر میکنم برخوردها با سیاهبازی سطحی بوده است و خیلی عمق و ریشه نداشته است یا از سر بیاطلاعی است یا خوب توجیه نشدیم یا خوب ندیدیم و یا اطلاعی از تاثیرگذار بودن آن نداشتیم والا نفس سیاهبازی خصلتهای زیادی دارد که یکی از آنها روحیه اعتراضی و انتقاد کردن است از طرفی نوع استفادهای که سیاه بازی از موسیقی میکند و سبقهای که در مجالس عروسی داشته است این امکان را هم به عدهای میدهد که مخالفت کنند این نوع برخورد میتواند درباره هر پدیدهای وجود داشته باشد یک فرم نمایشی برخواسته از یک سلیقه است طبعا اگر ما با آن سلیقه همراه باشیم آن پدیده موافق ما است اگر همراه نباشیم با آن مخالفت میکنیم. من فکر میکنم روشنفکر به معنای واقعی با هر پدیدهای منطقی و عالمانه برخورد میکند و اینکه یک عدهای ندانسته با یک موضوعی برخورد بکنند برخورد روشنفکرانه نیست و نمیشود به جماعتی که اینگونه برخورد میکنند بگوییم روشنفکر. سیاه بازی قابلیت این را دارد که بتواند در هر شرایطی برخورد درستی را با مسائل پیرامون و جامعه و فرهنگ خودش ایجاد کند و جریان درست را بسازد البته در کنارش ضعفهایی دارد که یکی از آنها استفاده از نوعی موسیقی مبتذل و عریان و دریده بود و اجازه سوءاستفاده و برخورد را به یک عدهای داد اما میشد آن مسئله را اصلاح کرد و یک زبان فاخری برای آن در نظر گرفت. من در دندون طلا تلاش کردم از موسیقی هدفمند استفاده کنم. واقعیت این است که یک سنت نمایشی اگر بضاعت ماندگاری داشته باشد میماند و برخوردهای مقطعی و سلیقهای نمیتواند آن را بکشد و نابود کند. ممکن است یک تاثیراتی بگذارد اما بعد از یک مدتی بلند میشود و به حیات خودش ادامه میدهد امروز خیلی از کارها عنوان تختحوضی ندارند اما ذاتش و ماهیتش برخواسته از همان ویژگیهای نمایشهای سنتی و تختحوضی است.
آیا یکی از دلایل مخالفت با نمایش سیاه بازی و تخت حوضی به علت انتقادها از شرایط موجود و در ادامه اگاهی دادن نیست و این مخالفت از طرف دولتها و یا صاحبان قدرت بوده است ما حتی در دندون طلا میبینیم که تمامی شخصیتها در مقام هشدار دهنده و آگاه کننده هستند و حتی نیر (ستاره اسکندری) نیز با اینکه به وی ظلم زیادی میشود اما هوچیگری نمیکند بلکه معترضان به خود را آگاه میکند؟
شعار انقلاب ما استقلال آزادی و جمهوری اسلامی بود و استقلال قبل از جمهوری اسلامی قرار گرفته است. آزادی و استقلال متکی به آگاهی است و تا آگاه نباشیم استقلال و آزادی معنایی ندارد. لذا هر جریانی که به آگاهی درست کمک کند باید از آن استقبال کنیم. نمایش اصولا ذاتش متکی به اندیشه و آگاهیبخشی است و خاستگاه نمایش اندیشه است و آن کسی که مسیر را غیر از این میبیند و انتخاب میکند به بیراهه رفتهاست. نمیشود نمایش کارکرد فقط با این انگیزه که میخواهم سرگرم کنم و فضای مفرح بوجود بیاورم این جزء خاصیت نمایش است اگر حکومتی بیاید با این مسئله مقابله کند قطعا حکومت متحجری است، تمامی حکومتها چه مذهبی و چه غیر مذهبی اگر مترقی و پیشرو باشند از نمایشی که آگاهی میدهد استقبال میکنند زیرا انسان را به تفکر وادار میکند. اگر عنصر آگاهی را از نمایش بگیریم، خنثی و عقیم میشود و مردم پشت میکنند به فرهنگ. شاید یکی از مشکلاتی که با آن دست بگریبانیم این است که سعی کردیم بهجای آنکه یک ساختار درستی برای بسط اندیشه ایجاد کنیم تسلیم شرایطی شدیم که فقط کارش ایجاد جاذبه و سرگرمی است. نمایش یک ساختار ویژهای است که در آن موثرتر اندیشه رابیان کنیم. گاهی ما حرف میزنیم و منبر میرویم و سخنرانی میکنیم و احتیاجی به نمایش نداریم اما وقتی وارد نمایش میشویم باید ساختار آن را رعایت کنیم و باید قصه خوب بگوییم تا حرفی را که میخواهید بگویید تاثیر گذار دربیاید غیر این باشد حاصل کار خنثی و بیتاثیر است و بعد از یک دورهای مردم با آن قهر میکنند. اگر به صرف سرگرمی باشد که آدم میرود سیرک تماشا میکند نه نمایش.
شخصیتپردازی در آثار شما بسیار نمایان است؟
بله به زعم من مهمترین رکن اساسی یک قصه شخصیتهای آن قصه است. شخصیت است که قصه را جلو میبرد وقتی شخصیت ضعیف باشد قدرت حرکت منطقی و جذاب را از دست میدهد از طرفی در شخصیتپردازی سعی میکنم مصلحتها را فدای حرکت و خصوصیات دراماتیک شخصیت نکنم. مبالغه نیست اگر بگویم بیشتر اوقات شخصیت است که مسیر اصلی قصه را تعیین میکند با شخصیتهای کلیشهای میانهای ندارم دلم میخواهد شخصیت مطابق با فطرت و فهم و درکش در نمایش حضور پیدا کند وگاه این نوع نگرش باعث دردسرهای زیادی هم میشود اما با سلیقه و روحیات من بیشتر سازگار است. به دردسرش میارزد.
در بحث مجوزها چطور این روش کار کردن با این سیستم اداری کار را سختر میکند؟
مشکلات همیشه وجود دارد و زندگی یعنی عبور کردن از مشکلات، زندگی مواجه شدن با مشکلات است. من یاد گرفتم اینگونه بیندیشم مشکلات نباید مانعی برای حرف زدن و کار کردن شود.گاه با رندی،گاه با مقاومت و گاهی با تعامل باید بر مشکلات غلبه کرد.
یکی از عناصر کلیدی شما بحث دیالوگها است در این دیالوگها هم به شاهکار فردوسی تنه میزند و هم آسیبشناسی جامعه امروز و دیروز ایران را بر پیشانی خود دارد. درباره این همنوایی و همفکری میان دیروز و امروز دنیای ارزشها و ضدارزشها بگویید؟
دیالوگ از نظر من یک ترکیب خلاقانه است. یعنی دیالوگی که روی آن فکر نشده باشد و کلمات با هم جدل نکنند تا به یک ترکیبی برسند دیالوگ هنرمندانهای نیست. آنچه در دندون طلا دیده میشود همه سبقه فرهنگی دارد. شکل آن جدید است و چیزی است که من ساختم اما سابقه فرهنگی دارد. میتوانم دهها مثال علاوه بر آنچه شما گفتید بیاورم.
مثلا وقتی مولانا را میخوانیم با زبانی مواجه میشویم که بسیار موثر است و آن ناشی از فکر کردن مولانا به ترکیب کلمات است و طوری کلمات را ترکیب میکند تا به معنی مورد نظرش برسد. من همیشه در کارهایم متکی به شخصیت هستم یعنی در اثر نمایشی ابتدا شخصیت به وجود میآید و بعد دیالوگها برای آن شخصیت نوشته میشود. این شخصیت است که دیالوگهای خودش را میسازد و من آنها را تراش میدهم تا به ترکیبی تازه و شکیل برسد.
من به دیالوگ بسیار دقت میکنم و حساسم زیرا معتقدم فرهنگ ما از لحاظ زبان بسیار غنی و زنده است. به همین دلیل کار هنری باید به دنبال ساخت ترکیبهای زنده و جذاب باشد. دیالوگهایی که بتواند تبدیل به مَثل شود. یکی از ویژگیهای دیالوگهای دندون طلا تبدیل شدن آنها به مثل است مثلا در سکانسی از فیلم یکی از شخصیتها میگوید رقاصی را غدقن کردن، ورافتاد نه همه یه جورایی خودکفا شدند.
واژه خودکفا کلمهای است که امروز بسیار به کار میبریم اما من آمدهام و آن را در کنار رقاصی قرار دادهام و با ممنوع بودن یک تمثیل ساختهام این ویژگی زبان است که به ما اجازه میدهد تمثیلهای جدید و کلمات جدیدی بسازیم که تاثیر آن بسیار بیشتر از دیالوگهای معمولی است مانند شعر میماند. وزن و آهنگ دارد. چنین دیالوگی قبل از آنکه بیننده و شنونده مفهومش را بفهمد متوجه لحن میشود و لحن دیالوگ بر روی او تاثیر میگذارد همان گونه که شاید در هنگام خواندن یک شعر ما متوجه معنی همه کلمات نشویم ولی لحن شعر ما را جذب میکند. به همین دلیل بعد از آنکه کارم با نوشته تمام شد بازمیگردم و دوباره دیالوگها را میخوانم و از نظر شنیداری و ترکیب بررسی و بازنویسی میکنم. از طرف دیگر اعتقادی به نقد مستقیم ندارم اگر یک اثر هنری بیپرده و عریان حرفهای خود را بزند تاثیرش کم میشود. همیشه براین باور بودم که کنایه زبان موثرتری است و اگر به تاریخ ادبیات نگاه کنیم زبان ادبیات ما زبانی رندانه و کنایی است.
هرچند در فیلم افرادی میبینیم که از طبقه فرودست هستند اما فضای نمایش و داستان به گونهای است که حس تحقیر به آدم دست نمیدهد و یکی از دلایل این مسئله دیالوگهایی است که نوشته شده؟
این مسئله به تجربه شخصی من از زندگی بازمیگردد. من همیشه در طول زندگیام بیشترین حکمت و پند و اندرزها را از آدمهای معمولی جامعه آموختهام؛ افرادی که به نظر میرسد کم اهمیت هستند اما بیشترین تاثیر را دارند. اگر فردی در نمایش حضور دارد، دارای ویژگی مشخصی است و تاثیر دراماتیک خوبی دارد به همین دلیل گاهی برای آدمهای فرعی وقت بیشتری میگذارم. مثل نگارش کتاب است. در نگارش کتاب نمیتوان بخشهایی از کتاب را به مسائل بیاهمیت یا کمارزش اختصاص داد. من این مسئله را از بزرگان ادبیات همچون مولانا، فردوسی، حافظ آموختم. در ادبیاتی که این شاعران نوشتند کوچکترین آدمها مسئولیتهای بزرگی دارند به همین دلیل من آدمی را که در نمایش فقط فضا بسازد و کار دیگری نکند نشان نمیدهم.
نمیتوان انکار کرد بخش نمایش خانگی درکنار گستردگی مخاطبان از مجال طرح نقدها و گفتگوهای جدی در جامعه همانگونه که نمایش یا سینما یا یک سریال تلویزیونی برخوردارند؛ به دور میماند. اصولا این موضوع چقدر برای شما مهم است و اصولا چرا چنین متنی را به تلویزیون ارائه نکردید؟
رابطه من با تلویزیون ویژه است. من حدود ۳۰ سال برای تلویزیون کار کردم. بعد از مختار نیز با تلویزیون درباره سریال سلمان صحبت کردم و هرگز مجالی پیش نیامد که کارهایی همچون دندون طلا را پیشنهاد بدهم. البته میدانم که با معضلاتی که تلویزیون دارد این متنها و آثاری شبیه دندون طلا را برای ساخت قبول نمیکند. البته کار کردن در بخش خصوصی بسیار مشکلتر است زیرا بخش خصوصی ارتباط مستقیم با مردم دارد و باید یک اثری را بسازید، عرضه کنید و اگر مردم خوششان آمد آن را بخرند اما در تلویزیون اینگونه نیست. تلویزیون با بودجهای که دارد اثری را میسازد و در نهایت فقط نظرسنجی میکند نتیجه نظر سنجی هر چه باشد تاثیری تولید ندارد. اما در شبکه نمایش خانگی اگر اثری تولید کنیم که بیننده نپسندد حیات اثر به مخاطره میافتد و قدرت سازندگان کاهش مییابد. به همین دلیل من شبکه نمایش خانگی را رقیب تلویزیون نمیدانم. امروز ما در دورهای زندگی میکنیم که با اشاره یک انگشت بر روی تلفن همراه بروزترین اطلاعات و تازهترین تولیدات جهان را میتوانیم نگاه کنیم. تلویزیون برای آنکه بتواند به حیات و زندگی خود ادامه دهد آنقدر برنامههای خود را جذاب کند که تماشاگر وی را انتخاب کند وگرنه حذف میشود. همانگونه که امروز شبکههای ماهوارهای به راحتی جای تلویزیون ما راگرفتهاند. مخاطب وقتی از یک شبکه تلویزیونی راضی نیست منتظر نمینشیند بلکه به شبکههای دیگر سر میزند تا برنامهای براساس سلیقه خود پیدا کند. لذا اگر میشنویم که ماهوارههای خارجی این روزها بیشتر در خانههای مردم حضور دارند به خاطر ضعف بزرگی است که تلویزیون داخلی پیدا کرده است و تلویزیون نیز باید در این دوره پر تکثر رسانهها به شکلی برنامهریزی کند که همه او را به عنوان یک گزینه مهم تلقی کرده و به آن مراجعه کنند. ما در یک مجموعه زندگی میکنیم منی که دندون طلا را میسازم میروم ارشاد متن فیلمنامه را ارائه میکنم، مجوز میگیرم و میسازم و برای نمایش نیز مجوز میگیرم. اثری را که وزارت ارشاد مجوز میدهد و تشخیص میدهد که برای جامعه مفید است نباید از سوی صداوسیما مضر تلقی شود مگر ما آثارمان را برای مریخیها میسازیم ما دندون طلا را برای همین مردمی ساختیم که تلویزیون میبینند و احساس کردیم این مفاهیم بسیار مهم است و انتظار همکاری از تلویزیون را داشتیم. فکر کردم اگر خودم به تلویزیون بگویم به خاطر سابقه همکاری ۳۰ ساله کمک بیشتری به ما کنند تا اطلاع رسانی کنیم متاسفانه این طور نشد علیرغم مکاتبات و تقاضاها کمک ما نکردند و دندون طلا مهجور ماند. در حالی که صداوسیما در اطلاعرسانی برای محصولات فرهنگی نقش دارد و اگر قطعاً اثر خوبی اطلاعرسانی داشته باشد مردم از آن حمایت و استقبال میکنند. متاسفانه در دندون طلا ما از این امکان محروم شدیم امیدوارم در ادامه خودِ کار آنقدر هویت داشته باشد تا دهان به دهان به گوش مخاطبین و علاقهمندانش برسد.