علی باباچاهی از خالق "حیدربابایه سلام" گفت
27 شهریور ماه سالروز درگذشت سید محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) است که به نام روز شعر و ادب فارسی نیز نامگذاری شد.
علی باباچاهی (شاعر) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا ضمن تاکید بر اینکه به برخی از غزلهای درخشان شهریار علاقه زیادی دارد و از کودکی بسیاری از غزلهای او را حفظ بوده که تاکنون هم در خاطرش باقی است، گفت: شهریار به عنوان یک غزلسرای معتبر مطرح است و تا اینجا هیچ مشکلی نیست اما اینکه روز شعر و ادب فارسی با نام او گره بخورد جای تامل و سوال دارد. البته برای اینکه سوءبرداشت نشود باید تاکید کنم ادبیات مرکز دوستی و مهربانی است و چیزی که اکنون با شنیدن روز شعر و ادب فارسی به ذهن من میرسد این است که کدام شعر و ادب فارسی؟ کدام روز شعر؟ در شرایطی که تیراژهای کتابهایی که برجسته شعر و رمان نهایتا بین 500 تا هزار نسخه منتشر میشوند کدام خوشدلی باقی میماند که بخواهیم درباره روزی به نام شعر و ادب فارسی صحبت کنیم؟ مسلما تنزل تیراژ کتابها امر مقدری نبوده و هر چه هست این بلا و آسیب آسمانی نیست و حاصل شرایط بد اقتصادی و فرهنگ کسالت روحی و حال مردم ایران است که ضمن نبود میراث مطالعه در جامعه کار را به اینجا رسانده است.
وی ادامه داد: خود من به عنوان یک خواننده حرفهای شعر با قاطعیت میتوانم بگویم با نامگذاری یک روز با این شرایط موافق نیستم؛ یعنی اگر فرض هم کنیم شهریار شاعر فوقالعاده برجستهای باشد مسلما شاعران دیگری نیز در حد و اندازههای او وجود دارند. ضمن اینکه شهریار به دلیل دوری و مهجوری از روح دوران معاصر (که طبیعی هم هست) نمیتواند نماینده اصلی جریان شعری باشد که آوانگاردیسم و مدرنیسم را مد نظر خود دارد. اگر خیلی علاقهمند هستیم و اصرار داریم نام شخص خاصی روی روز شعر و ادب فارسی گذاشته شود من معتقد به انتخاب اولیها هستم. اولیها کسانی هستند که در جامعه ادبی ما به عنوان یک نماد برجسته از شعر و ادب شناخته میشوند و معمولا هم یک نفر نیستند و یک طیف چند ده نفره را شامل میشوند. شاید برای خیلیها عجیب باشد که چنین صحبتی می کنم اما به نظر من برای گرامیداشت این روز همان روز شعر و ادب کافی است و نیازی به اضافه کردن نام اشخاص نیست. غزل سرایانی در ایران داریم که امتیازدهی و سنجش هر کدام از آنها نهایتا با چند میلیمتر فاصله صورت میگیرد. مگر اینکه طیفی از دوستان اراده کنند و خواستشان این باشد که فقط جمعی از شاعران و شاعر مد نظر آنهامطرح شود.
باباچاهی همچنین دربارهی جایگاه مفاهیم اجتماعی در شعر شهریار تصریح کرد: به طور کلی میگویم که معتقدم اصولا معانی معتبر، لزوما تضمینکننده ارزش ادبی یک اثر نیست. ممکن است در شعری از عدالت، آزادی و غیره صحبت کنیم، اما این حتما به معنی خوب بودن شعر نیست. شعر یک کار اجرایی زبانی است، نه کار معانی معتبر. منظورم این نیست که چنین معانی نباید در شعر باشد و یا مثلا در شعر شهریار ممکن است مسائل عاشقانه، اجتماعی وجود داشته باشد؛ اما صرف وجود اینها نیست که میتوان گفت شعر شهریار خوب است یا نه.
این شاعر همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه جایگاه شهریار در میان غزلسرایات معاصر چگونه ارزیابی میشود و او چقدر در کار اجرایی زبان موفق بوده است، بیان کرد: بحث نظر و انتقاد با حس فردی فرق میکند و من به دلیل حسی که از بچگی با شهریار درگیر بوده نمیتوانم خیلی نظرات خود را دخیل کنم. اما باید بگویم حتی الان هم میشود غزل خواند و از غزل لذت بود و اصولا لازم است که غزل بخوانیم و غزلواره بنویسیم. پس ضمن اینکه علاقه به خواندن غزل دارم و به عنوان یک ژانر ادبی از آن لذت میبرم، تاکید میکنم غالب غزل در مورد هر شاعری چه شهریار چه سلطان الشعرا محدودیت خاص خود را دارد. به عبارت دیگر، این سبک شعری محدودیت میآورد و بسیاری از معانی و مولفههای روز و این دوران به دلیل همین محدودیتها یا از بین میروند و یا حذف میشوند. اگر هم حذف نشوند معمولا جای چندانی در شعر پیدا نمیکنند. به همین دلیل است که حتی در غزلهای سیمین بهبهانی که چند درجه هم نوآورتر هستند همچنان این محدودیتها احساس میشود.
بابا چاهی اضافه کرد: بالاخره وقتی غزل در عصر ما متولد میشود مقداری آسیبپذیری با خود دارد. البته منظور این نیست که آثار جنابان سپیدسرا مصون از آسیب و خطاست اما بالاخره به دلیل پیشینه و ژنی که از گذشته دارد و همین طور با توجه به تکرار کثرت که از این سبک شعری دیدهایم شاید جای کار چندانی نداشته باشد. وقتی ما تبلور عالی نمونههای غزل را در سخن و سرایش گفتاری سعدی میبینیم و یا غزلهای حافظ را میخوانیم در انتخاب غزلی از عصر معاصر کمیتمان لنگ میزند. حتی میتوان گفت غزلهای حافظ نسبت به خیلی از شاعران معاصر که در عصر تکنولوژی و فناوری زندگی میکنند هم نوآورتر است.
شهریار در سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادریاش -قیشقورشاق- و روستای پدریاش -خشگناب- در بخش تیکمهداش شهرستان بستانآباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری کرد. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد.
حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری بهعلت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. شهریار پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او بهسال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا کرد در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود «حیدربابایه سلام» را میسراید. گفته میشود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبانهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شدهاست.
در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود بهنام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- میشود.
استاد شهریار سرانجام به دنبال کسالتی، از بیستم آذر ۱۳۶۶ در بیمارستان بستری شد. این شاعر به رغم معالجه موقت، سرانجام روز شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۶۷، به ابدیت پیوست و پیکر او روز دوشنبه ۲۸ شهریور ماه در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.