تئاتر هیچ کجا به اندازه ایران بیخاصیت نیست/ مسئول نالایق تقاص پس نمیدهد
عباسی گفت: اطلاعی از گروه مشاوران هنری سالن اصلی تئاتر شهر ندارم اما اگر خروجی کار آنها نمایشیست که امروز در این سالن روی صحنه رفته، یا باید گروهی استعفا دهند؛ یا عذرخواهی کنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، عباسی با بیان اینکه در هر دورهای وقتی با هنرمندی صحبت میکنیم؛ میگوید هنر نمایش یکی از بحرانیترین دورههای خود را پشت سر میگذارد، اظهار کرد: فکر میکنم علاوه بر تمام نگرانیهای موجود، تئاتر نیازمند حرکتی جدی و تولد گروهی مثل «لیوینگ تئاتر» است. چون تئاتر ایران از نظر بحران به مرحلهای رسیده که فقط اعتراض آن را درست میکند. مقابله با تالار وحدت و سیستمی که در آن بوجود آمده حل شدنی نیست، چرا؟ به این دلیل که هرچه رسانهها و هنرمندان گلایه میکنند گوش مسئولان بدهکار نیست و وزیر هم توجهی ندارد. تعیین شعار «سال تئاتر» هم حرفی بیش نیست و در عمل اتفاقی رخ نمیدهد.
او افزود: در چنین شرایطی به نقدهای تند نیاز است. به اعتراض مخاطب و هنرمندان واقعی به سالنی که سخیفترین کارها را تبلیغ میکند. فقط در چنین شرایطی است که پای وزیر برای پاسخگویی به مجلس و دستگاههای ناظر بازمیشود.
این کارگردان تاکید کرد: متاسفم چنین چیزی را پیشنهاد میدهم ولی وخامت حال تئاتر شوخیبردار نیست. کار تئاتر ما از حرف زدن گذشته است. وقتی پای کارهای سخیف و آدمهای سطح پایین به سالنهای مطرح تئاتری بازشود، یعنی اینکه کار تئاتر تمام است و فقط با یک شوک میتواند آن را به حالت عادی بازگرداند.
عباسی با ذکر دلایل طرح نمونهای مانند گروه تئاتر «لیوینگ تیاتر» ادامه داد: اگر گروهی مثل «لیوینگ تیاتر» داشتیم و مخاطب ما تا این حد راحتطلب و خسته نبود، وضعیت به شکل دیگری رقم میخورد و بعضی گروهها امکان اینکه هر نمایشی با هر کیفیتی روی صحنه ببرند؛ پیدا نمیکردند. نمیدانم چرا تماشاگر ما علیه نمایشهای ضعیفی که به صحنه میرود؛ اعتراض نمیکند. تئاتر در هیچ کجای کره زمین به اندازه ایران بیخاصیت نیست و تماشاگر هیچ کجای دنیا مثل تماشاگر ایرانی منفعل نیست.
این نویسنده و کارگردان تصریح کرد: یا مثلا وقتی یک داستانخوانی که در بهترین حالت باید در کافهای با ده تماشاگر اجرا میشد، امروز در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است، باید شاهد اعتراض مخاطب باشیم؛ اما وقتی سکوت میکند و نه تنها اعتراض ندارد بلکه برای گروه دست میزند؛ شما نمیتوانید به چنین تماشاگری امیدوار باشید، چون بعضا نشان داده از بدترین نمایشها حمایت کرده است.
وی به یکی از دلایل چنین رویکردی اشاره کرد و گفت: چون تماشاگر آموخته که در تئاتر دنبال وجه سرگرمی کار باشد، اما در دیگر نقاط جهان تئاتر سرگرمی کار خود را انجام میدهد و تئاتر اندیشمندانه کار خودش را میکند.
عباسی با بیان اینکه بین تئاتر ایران و جهان یک تفاوت عمده وجود دارد؛ افزود: تفاوت این است که هیچ مدیر یا هنرمندی در تئاتر ایران اشتباهات خود را پس نمیدهد. مدیر با خیال راحت هر کاری دوست دارد؛ انجام میدهد و میرود و خیالش هم از عدم پیگیری راحت است. مانند معاون هنری سابق که انواع لطمهها را وارد کرد و رفت. نمونه، طرح استقرار گروهها که کمر تئاتر ایران را شکست و هزینههای جبران ناپذیری تحمیل کرد؛ اما امروز به سادگی فراموش شده.
او تاکید کرد: مثل همین امروز که معاون امور هنری انواع اشتباهها را انجام داده اما با خیال آسوده به اشتباهات خود ادامه میدهد؛ در حالیکه در هر کشور دیگری بود پیش از پایان دوره کاریاش به دلیل خسارتهایی که وارد کرده محاکمه میشد. مرادخانی تنها در ایران میتواند کار کند وگرنه در هر کشور دیگری بود، با این شکل عملکرد هیچ مسولیتی به او محول نمیکردند، اما الان برای سه حوزه تئاتر، موسیقی و تجسمی تصمیم میگیرد.
کارگردان نمایش «نویسنده مرده است» به وضعیت نابهسامان بنیاد رودکی اشاره کرد و گفت: مدیریت تالار وحدت که تمام ذهنش معطوف به کار اقتصادی و کسب پول است؛ بهترین سالن کشور را در دست گرفته و فردا هم به راحتی میرود.
عباسی؛ وضعیت بعضی اجراها در مجموعه تئاتر شهر را متفاوت از تالار وحدت و دیگر سالنها ندانست و گفت: نمیدانم چه افرادی مشاوران هنری سالن اصلی تئاتر شهر را برعهده دارند اما اگر خروجی کار آنها نمایشیست که امروز در این سالن روی صحنه رفته یا باید گروهی استعفا دهند؛ یا عذرخواهی کنند. آنها باید دلایل خود برای انتخاب این نمایش را به مخاطب اعلام کنند. من چرا باید برای هنرمندی که در یک تفاهم زشت، برای خالی نماندن سالن و کسب درآمد، کاری را طی ده روزه جمع کرده و به خورد تماشاگر داده؛ احترام قائل باشم؟ مسئول انتخاب این نمایش حتی تفاوت داستان و نمایشنامه را نمیداند. این داستان خوانی است. هیچکس حق ندارد بگوید آنچه در سالن اصلی به صحنه رفته؛ یک تئاتر است.
او افزود: این نمایش نه اندیشه تئاتری دارد و نه زیباییشناسی. در سالن شاهد استفاده ابزاری زشت از موسیقی و طراحی صحنهای بیمصرف هستیم. این نمایش از تعداد زیادی پرژکتور بهره گرفته اما در نهایت نمیتواند هزینه برق خود را تامین کند.
عباسی به موضوع تشکیل شورای هنری برای انتخاب آثار اشاره و خاطرنشان کرد: با اینکه هنرمند در امور مدیریتی حضور داشته باشد؛ بسیار موافقم چون در تمام جهان مهمترین پستهای هنری برعهده هنرمندان درجه یک است. این پذیرش مسئولیت اتفاق خوبی بهنظر میرسد اما در صورتیکه پاسخگو هم باشد.
این کارگردان در پاسخ به این سوال که چرا برخلاف دیگر نقاط جهان در ایران؛ هنرمندان کار پیشبرد اهداف مدیران را برعهده میگیرند، درحالیکه خارج از کشور روند دیگری جریان دارد؛ گفت: این روند کاملا نادرست است. چون هنرمند به جمع مدیران میرود تا ناآگاهی پایان یابد و برنامهها بیشتر به نفع هنرمندان باشد اما اگر خودش همسو با مدیر عمل کند؛ فاجعه است.
او تصریح کرد: مثلا در تئاتر شهر طرح قشقایی خوب بود اما دلیل ندارد من با دیگر مسائل موافق باشم. مثلا وقتی یکی از آن شوراها چنین اشتباه روشنی را انجام میدهد چرا باید سکوت کنم؟ مدیران و افراد باید برای نتیجه کاری که انجام میدهند؛ نگران باشند و بدانند تاوان دارد.
کارگردان نمایش «آفتاب از میلان طلوع میکند» در ادامه به یکی از آسیبهای جدی تئاتر این روزها اشاره کرد و افزود: در ایتالیا با مجلهای گفتگویی داشتم که خبرنگار آن پرسشی درباره تفاوت تئاتر ایران و ایتالیا مطرح کرد. آنجا هم گفتم تفاوت اصلی این است که در ایران مرز میان هنرمند آماتور و حرفهای مشخص نیست. شما به عوامل 80 درصد از نمایشهایی که در سالنهای جدی تئاتر پایتخت روی صحنه میروند؛ دقت کنید. خواهید دید حتی سابقه کاری آنها مشخص نیست. بعد وقتی مسئله پیش میآید خانه تئاتر نهایتا بیانیهای بیمعنا صادر میکند؛ اینکه هرکس پول داشت سالن اجاره کند برای تئاتر ما خطرناک است.
عباسی تصریح کرد: چرا در اروپا این تعداد کارگردان جوان وجود ندارد و آنها از دیدن این وضع در کشور ما متعجب میشوند؟ چون شخصی که عنوان کارگردان را یدک میکشد باید تجربه زندگی و طی مراحل هنری در کنار یک استاد معتبر را داشته باشد. فردی که میگوید «من در تئاتر بیپدر و مادر هستم»! نشان میدهد تئاتر ما با یک معضل اساسی و با دنیایی از بیهویتی مواجه است. نسلی بیهویت که شش ماه قبل نمایشی به شدت رئالیستی به صحنه میبرد تا حدی که میوه تازه پشت صحنه میگذارد که حساش روی صحنه دیده شود، اما شش ماه بعد نمایشی با معیارهای میرهولدی اجرا میکند که نشان از بیهویتی محض دارد. بعد اینها میشوند استعدادهای درخشان کشور و مدیران هم به کشف خود افتخار میکنند. تمام تاریخسازان تئاتر ایران، شگفت انگیزها، متفاوتها، پولیتزر بگیرهای تئاتر ایران حداقل 70 سال از تئاتر اروپا عقب هستند. هیچکدامشان آن طرفتر از عوارضی کرج نمایش ندیدهاند وگرنه میفهمیدند کاری که میکنند هیچ است و این چنین نباید خود شیفته شوند.
این کارگردان که تماشاخانه تازه تاسیس انتظامی را برای اجرا انتخاب کرده؛ درباره دلایل این انتخاب بیان کرد: دلیل این بود که میخواستم از مرکز شهر دور باشم چون توان و حوصله توضیح دادن و توجیه آوردن برای مدیران سالنها را ندارم و اصولا با مدیر سالنی که همان اول درباره بازیگران کار از من میپرسد؛ وارد مذاکره نمیشوم.
او ادامه داد: احتمال تماشاگر نداشتن آنجا زیاد است اما من کار خودم را انجام میدهم. بهترین عنوان برای تئاتر این روزهای ما "تئاتر بلیت فروش" است. رویش قارچگونه سایتهای بلیت فروشی و فربه شدن آنها را تماشا کنید متوجه جریان این روزهای تئاتر میشوید. کافیست پوسترهای امروز تئاتر را با دهه 50 مقایسه کنید؛ حتی کارهای روشنفکری ما عکس بازیگر با کلاه شاپو نشان میدهند. پس ترجیح دادم جایی بروم که درگیر این مسائل نباشم. اگر کار جذاب باشد تماشاگر میشنود و دورترین فاصله را طی میکند.
این کارگردان در پاسخ به این پرسش که چرا نمایشنامه قدیمی خود را برای اجرا انتخاب کرده است؛ توضیح داد: یک دلیل علاقه شخصیام به نمایشنامهای بود که گروه ده سال قبل یکبار کار کرد اما شخصی به نام محسن اسلامی در وزارت علوم، آن زمان اجازه نداد در مولوی روی صحنه برود. حتی پوستر کار هم چاپ شده بود اما مینو میرشاه ولد؛ کارگردان نمایش موفق به اجرا نشد. این توقف چند سال گروه را به محاق برد و جلوی اولین کار عمومی گرفته شد که لطمهای جدی به عدهای جوان وارد آورد.
او افزود: از طرفی تغییر جغرافیایی محل زندگی دستم را برای نوشتن بست اما علاقه داشتم نمایشی کارگردانی کنم؛ پس جای نوشتن یک متن بد؛ نمایشنامهای قدیمی را بازنویسی و تکمیل کردم. این متن به نسبت دوازده سال قبل تغییرات زیادی داشته و به نوعی میتوان گفت تنها ایده اصلی باقی مانده است. من دوزاده سال بزرگتر شدهام و تجربه دوزاده سال نمایشنامه خواندن و تئاتر دیدن دارم.
عباسی به موضوع نمایش اشاره کرد و گفت: این متن ماجرای خواهر و برادری را روایت میکند که سالهاست در خانهای قدیمی متعلق به یک سرهنگ فراری زندگی میکنند اما همیشه نگران بازگشت او هستند.