اشکهای گوهر خیراندیش به یاد همسرش جمشید اسماعیلخانی
عدالتجویی معصومی در رسم عاشقکشی بهشکل زیرپوستی بیان شده و فریاد زده نمیشود. فضای مهآلود و یخ زده و زمستان پُر برف جنگل نیز به خلق فضای مورد نظر فیلمنامه کمک کرده است.
به گزارش ایلنا؛ در یکصد و یازدهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه 15 تیر در تالار استاد ناصری برگزار شد، فیلم «رسم عاشق کشی» روی پرده رفت و در ادامه؛ نشست نقد و بررسی فیلم با حضور خسرو معصومی، کارگردان فیلم، حسن حسندوست، تدوینگر فیلم، محمد جعفری، منتقد سینمایی و کیوان کثیریان، مدیر سینماتک خانه هنرمندان ایران برگزار شد. گوهر خیراندیش نیز از طریق تماس تلفنی در برنامه حاضر شد و دقایقی برای حاضران در سالن سخن گفت.
در ابتدای این نشست محمد جعفری این فیلم را رنسانسی در خسرو معصومی عنوان کرد و گفت: کارنامه خسرو معصومی تا پیش از ساخت این فیلم، چندان قابلدفاع نبود. اما از این نقطه او به زادبومش بازمیگردد که از محیط آن شناخت کامل دارد و همین امر موجب تجدید حیات معصومی میشود. فیلم با یک ریاضت و در فضایی سرد و محیطی خشن ساخته شده است. هماهنگی میان عوامل فیلم، انگیزهای که برای ساخت این فیلم داشتهاند و بالانس بودن آنها در فیلم کاملا مشهود است. فیلمنامه هم بسیار خوب نوشته شده است و کشش آن و پیشبینی ناپذیریاش باعث میشود که تماشاگر تا انتها فیلم را دنبال کند.
این منتقد سینمایی ادامه داد: معصومی با خودش قرار گذاشته سینمای مستقلی داشته باشد و پای آن هم میایستد، به این معنا که دنبال سوژهها و موضوعات مد روز نمیرود بلکه موج خودش را ایجاد میکند. فیلم متکی به فیلمنامهای است که عناصر درام و تعلیق و.. در آن بهدقت رعایت شده است. عدالتجویی معصومی در فیلم بهشکل زیرپوستی بیان شده و فریاد زده نمیشود. فضای مهآلود و سرد و یخ زده و زمستان پُر برف جنگل، انتخاب درستی بوده که به خلق فضای مورد نظر فیلمنامه کمک میکند. خشونت نیز یک عنصر قوی و حاکم در فیلم است که از محیط و فضای ترسیم شده ریشه میگیرد؛ خشونت سرما، خشونت فقر و بیکاری، خشونت بیعدالتی حاکم در محیط و.. این خشونت را در جایجای فیلم میبینیم و یخِ این خشونت در نهایت با عشق میشکند. شخصیتپردازی صورت گرفته از طریق پرداختن به جزئیات نیز بسیار خوب انجام گرفته و همین امر موجب شده است بازیگران از سطح تیپ فراتر رفته و شخصیت پیدا کنند.
در ادامه حسن حسندوست به ویژگیهای این فیلم پرداخت و گفت: «رسم عاشق کشی» فیلم درخشانی است که متاسفانه مهجور مانده. البته فیلمهای خوب تا ابد پنهان نمیمانند و بالاخره دیده خواهند شد. خوشحالم که از زمان ساخت این فیلم تاکنون در کنار خسرو معصومی فعالیت کردهام. فیلم دوران سربی هم جزو فیلمهای خوب کارنامه او محسوب میشود اما از زمان ساخت این فیلم، کلاس کارگردانی او متفاوت شده و نوع دیگری از سینما را آغاز کرده که تا امروز هم آنرا ادامه داده است. البته ریشه فیلمهای متاخر او را در فیلمهای اولیهاش نیز باید جستجو کرد.
پس از آن کیوان کثیریان کارگردان فیلم را مخاطب قرار داد و از او خواست در مورد تحقیقات صورت گرفته برای ساخت این فیلم توضیح بدهد. معصومی پاسخ داد: موضوع فیلم کاملا مستند و واقعی است. حدود سال 80 با چند قاچاقچی چوب قرار گفتگو داشتم که به همین جرم زندان هم رفته بودند. اما چون خود را قربانی و بیگناه میدانستند حاضر به گفتگو نشدند، با وکیل آنها گفتگو کردم که از دل آن داستان این فیلم در آمد.
معصومی در ادامه در پاسخ به نقد یکی از تماشاگران در مورد قطع کردن یک درخت در فیلم گفت: ما فقط یک درخت چکشخورده را قطع کردیم. درخت چکشخورده یعنی درختی که درون آن سوراخ و پوک است و در نهایت میمیرد. البته در نهایت کار اشتباهی است چون ما نسبت به درختان و جنگلها مسئولیت داریم. در زمان فیلمبرداری هم حسین محجوب از این اتفاق بسیار اندوهگین بود و بلند بلند گریه میکرد. متاسفانه جنگلهای مازندران و نوشهر همه تبدیل به تپههای بدون درخت شدهاند که در آنها ویلا میسازند و هیچکس هم کاری برای نجات جنگلها نمیکند.
حسندوست این انتقاد را وارد ندانست و گفت: قطع درخت و نابودی محیطزیست ناراحتکننده است اما اگر فیلم واقعا تاثیرگذار باشد و بیننده را به واکنش وا دارد، قطع یک درخت چکشخورده ایرادی ندارد، بلکه بشود جلوی نابودی بقیه جنگل را گرفت. در کلِ فیلم فقط یک درخت را قطع کردیم و در مونتاژ کاری کردم که به نظر میرسد چند درخت همزمان در حال سقوط هستند. در نهایت مفهوم فیلم این است که نابودی محیطزیست معادل نابودی انسانهاست.
در ادامه خسرو معصومی به ابعاد دیگر این فیلم اشاره کرد و گفت: در آن منطقه رسم عاشق کشی اینگونه است که قاچاقچیان چوب اگر ماموری را تنها گیر بیاورند او را میکشند و سر به نیست میکنند. اگر کسی از اعضای مافیای چوب به زندان بیفتد، تا زمانی که در زندان است هزینه زندگی خانوادهاش توسط مافیا تامین میشود. پس این افراد نه برای قطع درخت نگرانی دارند، نه از کشتن ماموران میترسند. وی ادامه داد: مشکل اصلی که در این فیلم مطرح میشود، بیکاری است. از منطقه هزارجریب که روستاهای فراوانی دارد، تا محیط شهری که ممکن است کاری وجود داشته باشد، چند ساعت فاصله است. در نتیجه مردم آن منطقه عملا نمیتوانند برای کار رفتوآمد کنند و در دسترسترین مسیر کسب درآمد، قاچاق چوب است. این افراد اگر به قدر گذران زندگی درآمد داشته باشند، درخت قطع نمیکنند. در این میان کسانی هم هستند که مثلا مجوز قطع یک درخت را میگیرند اما در عمل 30 درخت را قطع میکنند، الوارکشی میکنند و با زدوبندهایی که دارند چوبها را از منطقه خارج میکنند و کسی جلوی آنها را نمیگیرد. ما بدون جنگل قادر به ادامه حیات نیستیم، اما متاسفانه برای ویلاسازی جنگلها را به آتش میکشند.
در بخش بعدی نشست، گوهر خیراندیش از طریق تماس تلفنی در برنامه حاضر شد و ضمن ابراز تاسف به دلیل عدم حضور در سالن گفت: این فیلم هیچگاه تازگیاش را از دست نمیدهد و اگرچه در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی نمایش داده شده، باز هم مورد استقبال مردم و منتقدین قرار میگیرد. زمانی که فیلمنامه «رسم عاشق کشی» را خواندم در عین اینکه فضای آنرا دوست داشتم، از آن میترسیدم. چون گمان میکردم شاید قادر به ایفای نقش آن زن شمالی و حسهای دوگانه او نباشم و در واقع با این نقش دچار چالش بودم. ولی برای تحلیل این شخصیت و همینطور شناخت فضای کار در شمال، از خسرو معصومی کمک گرفتم. زمانی هم که در آن فضا قرار گرفتم، روز به روز بیشتر مجذوب این نقش شدم. سعی کردم در فیلم نقش مادری را بازی کنم که هم با گوهر خیراندیش و کارهایش فاصله داشته باشد و هم تناقضات و درگیریهای درونی این شخصیت در فیلم را نشان بدهد.
خیراندیش در ادامه ضمن اشاره صحنههای خاطرهانگیز این فیلم و همراه با بغض و اندوه گفت: در آن زمان جمشید اسماعیلخانی را از دست داده بودم و صحنه پایانی فیلم که در ادامه دچار تغییر شد، بهشدت مرا تحتتاثیر قرار داد. این فیلم یکی از آثار بسیار درخشان خسرو معصومی است که آنرا نقطه عطفی در کارنامه هنری خودم میدانم. «رسم عاشق کشی» در هر جشنواره داخلی و خارجی شرکت کرده برای گروه سازنده آن افتخارآفرین بوده است و متاسفم که امروز نتوانستم به تماشای آن بنشینم.
خسرو معصومی نیز که با یادآوری این لحظات دچار اندوه شده بود؛ گفت: در صحنه پایانی فیلم، گوهرخیراندیش با جنازه یخزده بچهاش مواجه میشد و این صحنه را آنقدر با احساس بازی کرد که نتوانستم کات بدهم. در آن لحظه از شدت بغض صحنه فیلمبرداری را ترک کردم و هنوز هم وقتی آن صحنه را به یاد میآورم اشکهایم جاری میشود. خیراندیش هنوز هم از تغییر آن پایانبندی گلایه دارد، اما دلیل تغییر پایانبندی این بود که به من میگفتند این سکانس خیلی تلخ است و در بسیاری از جشنوارهها قابل پخش نیست. بهعنوان مثال کیانوش عیاری هم همین نظر را داشت و میگفت تلخی آنرا کمتر کن. اگرچه واقعیت این است که کم نیستند آدمهایی که در این منطقه زندگی میکنند و در سن 12 سالگی رویایشان به فاجعه تبدیل شده و بهسرعت پیر میشوند. آنها قربانی فضایی میشوند که در آن زندگی میکنند.