خبرگزاری کار ایران

به مناسبت چهلمین روز درگذشت محمدعلی سپانلو؛

واپسین تصویر شوالیه

محمدعلی سپانلو، تاریخ شفاهی ادبیات ایران بود و حافظ تمامی رخدادهای ادبی. بی‌شک او یکی از زحمتکشان عرصه‌ی ادبیات به‌شمار می‌رود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، چهل روز از مرگ شاعر تهران، محمدعلی سپانلو گذشت. شاعری که فرهنگ‌ساز بود و این می‌تواند بزرگترین رسالت یک شاعر باشد که سپانلو آن را تمام و کمال به انجام رساند. 

سپانلو بارها می‌توانست ایران را ترک کند و در کشورهای اروپایی ساکن شود اما عشق به میهن و هم‌میهنانش او را تا واپسین لحظات در این خاک نگاه داشت. گرچه که در خاموشی و سکوت و حتی می‌توان گفت غریبانه از بین ما رفت اما حاضر نشد حتی لحظه‌ای وطنش را ترک بگوید. 

او شاعر تهران بود. در تهران ماند و برای تهران سرود و در تهران چشم از جهان فروبست. روحش شاد و یادش گرامی.

درباره سپانلو

او متولد آبان ماه 1319 و درگذشته 21 اردیبهشت 1394 شاعر، پژوهشگر و مترجم ایرانی بود. سپانلو درکنار برگردان آثار ادبی، مجموعه‌های شعری ازجمله رگبارها، پیاده‌روها، نبض وطنم را می‌گیرم، تبعید در وطن، ساعت امید، فیروزه در غبار، پاییز در بزرگراه، و قایق‌سواری در تهران را در کارنامه خود دارد. سپانلو آثاری از نویسنده‌های مطرح دنیا مثل آلبر کامو و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کرده‌است. او دانش‌آموخته دانشکده حقوق دانشگاه تهران و از نخستین اعضای کانون نویسندگان ایران بود.

محمدعلی سپانلو شاعر، منتقد ادبی، و مترجم بود. وی بیش از شصت جلد کتاب در زمینه‌های شعر و داستان و تحقیق، به صورت تألیف یا ترجمه، منتشر کرد. در بیست سال گذشته، او به عنوان یکی از چند نماینده‌ی معدود ادبیات معاصر فارسی در بسیاری از گردهمایی‌های بین‌المللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده و گفته می‌شود که سهمِ بزرگی در معرفی ادبیات ایران به جهانیان دارد. بسیاری از آثار او تا به حال به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شده‌است. کتاب نویسندگان پیشروِ ایران که گلچینی از آثار داستانی نویسندگان قرن بیستم ایران، به همراه بررسی آنهاست، جزوِ منابعِ درسی در بسیاری از دانشگاه‌های ایران است و تابه‌حال فروش بسیار بالایی داشته‌است.

ضمناً سپانلو از معدود شاعران و نویسندگان ایرانی است که در دنیای ادبیات غرب نیز شناخته شده، و توانسته است نشان شوالیه نخل (لژیون دونور) آکادمی فرانسه، و جایزه‌ی ماکس ژاکوب را دریافت کند.

سپانلو در سال ۱۳۸۰ در فیلمی به نام رخساره به کارگردانی امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت و با میترا حجار همبازی بود. پیش از آن وی همچنین در فیلم‌های شناسایی (۱۳۶۶) به کارگردانی محمدرضا اعلامی، ستارخان (۱۳۵۱) به کارگردانی علی حاتمی و آرامش در حضور دیگران (۱۳۵۱) با کارگردانی ناصر تقوایی نیز به ایفای نقش پرداخته بود.

سپانلو درباره بازی در فیلم آرامش در حضور دیگران چنین می‌گوید: من تقوایی را به نام می‌شناختم، روزهایی که او داستان می‌نوشت و در مجله آرش منتشر می‌شد. روزی او را در منزل سیروس طاهباز دیدم و این اولین آشنایی من با او بود. بعد در هتل مرمر یک بار دیگر تقوایی را دیدم، از من پرسید که فیلم بازی می‌کنی؟ من نمی‌دانستم که او فیلم‌ساز هم هست. گفت که همه برای من مجانی بازی می‌کنند چون پولی ندارم و به جایی هم وابسته نیستم. قرار شد که من در این فیلم بازی کنم. غلامحسین ساعدی فیلمنامه را داد و سیروس طاهباز هم‌خانه‌اش را، هر دو هم بدون دریافت پول و این‌طور بود که آرامش در حضور دیگران ساخته شد.

فیلم نام تمام مردگان یحیی است، مستندی نود دقیقه‌ای است که آرش سنجابی دربارهٔ محمدعلی سپانلو ساخته است. در این فیلم چهره‌هایی مانند مسعود کیمیایی، آیدین آغداشلو، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، علی باباچاهی، جواد مجابی و ناصر تقوایی درباره زندگی و آثار سپانلو نظرشان را بیان می‌کنند.

سپانلو نمونه ویژه‌ای از اهل قلم ما بود

یادداشت سیدعلی صالحی برای چهلمین روز درگذشت شاعر تهران به ایلنا:  

«سخت است رخ به رخ سونامی این همه سخن کج و راست، قامت بیارایی و چندان گزندت نیاید از هرچه درد و هرچه درشت. رندتر... او که جایی میان سایه روشن‌ها بایستد آن‌گونه که محمدعلی سپانلو! چپ نمی‌رفت چندان که عناد راست برانگیخته شود و آن‌قدر رو به راست رها نمی‌شد که چپ از وی به گلایه! نه فروتر از  عقاید آسان روزگار، نه فراتر از هر بیرق و بالا و حزب و حضر...!

سپانلو نمونه ویژه‌ای از اهل قلم ما بود که نمی‌خواست به‌طور مطلق در یک جبهه غلیظ جهان سومی قرار بگیرد. او موطنی جز اقلیم خاکستری نداشت. از خیر سیاه و سفید و دواکیزم تقدیری درگذشته بود. همین سرشت وی را وامی‌داشت تا هم جلال آل‌احمد را احترام گذارد هم «ب.آذین» را صاحب عزت بیابد.

پناهیده شدن به اقلیم شناوری از این دست... هم هزینه‌های خود را دارد. محمدعلی سپانلو از معدود شاعران معاصر ما بود که انگار هیچ باکی از تنها ماندن نداشت. نگهداشت ثقل فردی و جنم اجتماعی ‌آن هم در شرایط دشخوار این روزگار کار ارزان و آسوده‌ای نیست.

دشواری دقایق لغزنده در تعادل این لایه خاکستری خواب را بر سنگ هم حرام می‌کند چرا...؟! به دلیل مزمن شدن جراحت قضاوت عاری از اخلاق در همه لایه‌های اجتماعی! بحران خرد، به تکلم کور و تاریکی دامن می‌زند. همین است که هرکسی از جبهه چپ سوژه را می‌نگریست او را متعلق به جهان راست می‌دید. و هرکسی از جنبه راست وی را برانداز می‌کرد ناخواسته ایشان را همدل چپ می‌یافت.

تنها ماندن سرنوشت همه روشنفکرانی است که نمی‌خواهند گماشته هیچ طایفه ای باشند. دستاورد بی‌نظیر چنین راه و رنجی یقیقنا استقلال است اما تحمل چنین سرنوشت خود انگیخته‌ای در جهان زنجیرزار، پناه بردن به تفردی است که هر لحظه ممکن است در نبرد با نومیدی درهم شکسته شود: هدایت، اخوان، غزاله علیزاده، محمدعلی سپانلو...

مقاومت در چنین شرایطی (اگر آرمان آزادی به سکون و انفعال بگراید) غیرممکن است. همین جاست که تنها ماندگی در مقام مزبله‌ای معناکش، فرسایش زودرس خود را آغاز می‌کند. سپانلو... شاعر ایران به دلیل مقاومت طولانی مدت برای تعریف همین موطن خاکستری، فرسوده و فرسوده‌تر شد... تا آن سحرگاه اردیبهشتی که به سیمین بهبهانی بزرگ پیوست. یادش... خوش‌تر تا هرچه ترانگی، تا هرچه ترانگی...!»

سپانلو تاریخ شعر معاصر ایران بود

متن یادداشت غلامحسین سالمی به ایلنا نیز به شرح زیر است: 

«تازه از خرمشهر آمده بودم تهران و نخستین بار سپانلو را در دفتر مجله‌ی فردوسی به سردبیری عباس پهلوان دیدم. هر هفته بعدازظهرهای روز سه شنبه گروه زیادی از هنرمندان، شاعران و نویسندگان و فیلمسازان و... در دفتر مجله فردوسی جمع می‌شدند و با هم گپ می‌زدند. خدا رحمتش کند، آقا رضا آبدارچی برای همه چای می‌آورد و گپ و گفت تا شب ادامه داشت و آن موقع یا به تماشای تئاتری می‌رفتیم یا توی یکی از کافه‌های مثل سلمان، جهان نو، ریویرا، هتل پالاس یا هتل مرمر دور هم جمع می‌شدیم. پاره‌ای وقت‌ها هم سری به کافه فیروز یا هتل نادری می‌زدیم.

دکتر براهنی بود، عبدالعلی دستغیب، محمدعلی سپانلو، اسماعیل نوری اعلا، فریدون معزی مقدم، ابولقاسم ایرانی، برخی اوقات هم مهدی اخوان لنگرودی، ستار لقایی و گاهی هم زنده‌یاد دکتر هوشنگ کاووسی می‌آمد. بعضی سه‌شنبه‌ها هم پرویز دوایی، منتقد سینما- که یادش گرامی باشد و الان ساکن پراگ است و فراموش نکنیم که هم او بود که چگونه فیلم دیدن و چه فیلمی دیدن را به ما یاد داد- در تمامی این نشست‌ها سپانلو همواره حرفی برای گفتن داشت یا توصیه‌ای برای خواندن کتابی که تازه خوانده بود.

یادم می‌آید یک روز دور هم جمع شده بودیم و کسی آمد و گفت تا یک ربع دیگر نمایش «آسید کاظم» اجرا می‌شود. سپانلو جلو افتاد و ما هم به دنبالش و همه به دیدن نخستین اجرای این نمایش رفتیم که زنده‌یاد محمود استادمحمد آن را نوشته و کارگردانی می‌کرد.

سپانلو شاعر صمیمی و محافل بود. او دوستی را پاس می‌داشت و همواره در گفتگوها حضورش فعال و چشمگیر بود. به جرأت می‌توانم بگویم او تاریخ شفاهی ادبیات ایران بود و حافظ تمامی رخدادهای ادبی. بی‌شک سپانلو یکی از زحمتکشان عرصه‌ی ادبیات به‌شمار می‌رفت. او در جریان برپایی و راه‌اندازی و شروع فعالیت کانون نویسندگان ایران بیشترین بار را بر دوش خود داشت و هیچ وقت هم گله نکرد.

وقتی با آن چشم‌های نجیب خوش‌رنگش به تو نگاه می‌کرد و آن خنده دلچسب را روی لبهایش می‌دیدی احساس می‌کردی سال‌های بسیار است که می‌شناسی‌اش.

او شاعر تهران بود. تمام محله‌های تهران در شعرهایش دیده می‌شود. از دیگر ویژگی‌های سپانلو نگاه دقیقش به عناصر داستان‌نویسی و چیره‌دستی‌اش در گزینش داستان‌ها را می‌توانم نام ببرم و در دو کتاب «بازآفرینی واقعیت‌ها» و «در جستجوی واقعیت» این تیزاندیشی به روشنی دیده می‌شود. در انتخاب‌هایش هرگز به چیزی غیر از خود داستان یا شعر توجه نداشت.

آدمی منصف و واقع بود. بی‌تردید سپانلو تاریخ شعر معاصر ایران بود و بر تمامی جبنه‌های شعر اشراف داشت.

سپانلو نخستین کسی بود که در دوران محمدرضا شاهی برای چریک‌های فلسطینی شعر گفت. البته چوب آن را هم خورد و به زندان رفت اما خم به ابرو نیاورد. همان شعر یکی از زیباترین شعرهای سروده شده درباره مقاومت و فلسطینی‌هاست که این‌طور شروع می‌شود:

چریک‌های عرب شعله بلند به شب می‌برند

چریک‌های عرب از شط سیاه به مهتاب و ماه می‌نگرند

و زیر بدر تمام، در ماه عالم 

وقتی سحر کناره گرفته است 

و رستخیر صلا می‌دهد، ز پهنه بحرالمیت 

به کهربای مسین گلوله می‌اندیشند

سپانلو یکی از پرشعرترین شاعران ایران است. پرشعر نه مثل آنهایی که کارخانه شعرسازی دارند. او متجاوز از شانزده مجموعه شعر دارد و چندین ترجمه و اگر اشتباه نکنم ده تایی پژوهش ادبی و یک مجموعه داستان به نام «مردان». در سال 2005 کتاب ترجمه شعرهایش به زبان فراسنه جایزه شعر ماکس ژاکوب را برایش به ارمغان آورد. ضمناً او نشان شوالیه فرهنگ و ادب فرانسه را نیز دارد.

شعر او توسط دوست چینی من خانم «موهونگ یان- پرستو» شاعر و نویسنده چینی به زبان چینی ترجمه شد که نسخه‌ای از آن را توسط من برایش فرستاد که به او دادم. مراسم روگشایی کتابش را به اتفاق آقای فرید مرادی از سوی انتشارات نگاه در خانه کتاب برگزار کردیم و جماعت چه استقبال قشنگی کردند و در پایان او با چه شور و شوق و خوش‌رویی کتاب را برای دوستدارانش امضا کرد. در آن مراسم، مانایاد بانو سیمین بهبهانی نیز حضور داشت که یاد و خاطره‌اش همواره با ماست.

واقعیت این است که من هیچ وقت دل ندارم دوستان را در بستر ببینم و آن‌هم با حالت رنجور. دلم برای دیدنش پرپر می‌زد اما نخواستم در آن موقعیت و با آن حالت ببینمش. شب‌ها توی ذهن من غوغایی برچاست. ویدیوی ذهنم شروع می‌کند به نمایش فیلم آدم‌های از دست رفته. دکتر غلامحسین ساعدی، حمید مصدق، دکتر سیاوش مطهری، عمران صلاحی، محمد نوری، جاهد جهانشاهی، محمدعلی سپانو، حمید رفیعی، مسعود میناوی، محمد ایوبی، جفعر پوینده، محمد مختاری، مهدی اخوان ثالث، علیشاه مولوی، فریدون مشیری، احمد شاملو، نادر نادرپور، غزاله علیزاده، ایرن، شهین حنانه و ده‌ها نفر دیگر که توی ذهنم دور هم جمعه می‌شوند و بیا ببین که چه خبر است...

بگذریم و چه تلخ است گفتن این نکته که همان سپانلویی که پس از انقلاب تمام راه‌های ورودش به کشورهای دیگر و اقامت در آنجا برایش باز بود، در میهنش ماند، نبض وطنش را گرفت و در کشورش غریبانه رفت...» 

کتابشناسی 

مجموعه اشعار

۱۳۴۲ - آه... بیابان

۱۳۴۴ - خاک

۱۳۴۶ - رگبارها

۱۳۴۷ - پیاده‌روها

۱۳۵۲ - سندباد غایب

۱۳۵۶ - هجوم

۱۳۵۷ - نبض وطنم را می‌گیرم

۱۳۶۶ - خانم زمان، انتشارات تیراژه

۱۳۶۸ - ساعت امید

۱۳۷۱ - خیابان‌ها، بیابان‌ها، انتشارات شیوا

۱۳۷۷ - فیروزه در غبار، نشر علم

۱۳۷۹ - پاییز در بزرگراه

۱۳۸۱ - ژالیزیانا

۱۳۸۱ - تبعید در وطن، انتشارات ققنوس

۱۳۸۸ - قایق‌سواری در تهران انتشارات افق

۱۳۹۳ - زمستان بلاتکلیفِ ما- نشر چشمه

سایر تألیفات: 

۱۳۴۹ - مردان (مجموعه ۵ قصه)

۱۳۴۹ - بازآفرینی واقعیت: مجموعه ۲۷ قصه از ۲۷ نویسنده معاصر ایران

۱۳۶۲ - نویسندگانِ پیشروِ ایران (تاریخچه رمان، قصه کوتاه، نمایشنامه و نقد ادبی در ایران معاصر)

سرگذشت کانون نویسندگان ایران

۱۳۷۴ - محمدتقی بهار، ملک الشعراء- انتشارات طرح‌نو

۱۳۷۶ - شهر شعر ایرج: زندگی و نمونه آثار ایرج میرزا جلال الممالک، نشر علم

۱۳۷۷ - چهار شاعرِ آزادی: جستجوی در سرگذشت و آثار عارف، عشقی، بهار، فرخی یزدی چاپ استکهلم

۱۳۸۷ -شعر رقصان شمس، انتشارات کاروان

۱۳۷۹-تعلق و تماشا منتخبی از مقالات، گزارش‌ها، و یادداشت‌ها درباره ادب و فرهنگ، نشر قطره

۱۳۹۰ - قصهٔ قدیم - ۱۱۱ قصه از سرچشمه‌های ایران و اسلام، نشر چشمه

۱۳۹۰ - بهترین رودکی همراه با اشعار نویافته نشر چشمه

۱۳۹۱ - دیده‌بان خواب‌زده (دیدارهای پراکنده با ادبیات و زندگی) انتشارات نیلوفر

۱۳۹۳ - هزار و یک شعر؛ سفینه شعر نو قرن بیستم ایران نشر چشمه

ترجمه‌ها:

۱۳۴۰ - عادل‌ها، نوشته آلبر کامو

۱۳۶۲ - آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند، نوشتهٔ هوراس مک‌کوی، نشر نو

مقلدها، نوشته گراهام گرین

در محاصره، نوشته آلبر کامو - عنوان معروفتر این اثر حکومت نظامی (به فرانسوی: Etat de siège) است.

۱۳۷۲ -شهربندان، نوشته آلبر کامو، انتشارات تیراژه

افسانه سیزیف، نوشته آلبر کامو با همکاری علی صدوقی

کودکی یک رئیس، نوشته ژان پل سارتر

۱۳۷۲ - گیوم آپولینر در آیینه آثارش، اشعار و زندگینامه گیوم آپولینر نشر چشمه

۱۳۸۰ - دهلیز و پلکان، اشعار یانیس ریتسوس، انتشارات ققنوس.

کد خبر : ۲۸۵۶۲۸