مسئولان خود را به ندیدن میزنند
همه دولتها میدانند معضلات اجتماعی چیست و چگونه باید آنها را حل کنند. اگر خود را به ندیدن میزنند، مشکل از هنرمندان نیست.
صفی یزدانیان با اولین فیلم بلند خود «در دنیایی تو ساعت چند است؟» توانست در جشنواره فیلم فجر نظر مثبت منتقدان و مخاطبان سینما را جلب کند. این استقبال از فیلم در زمان اکران عمومی نیز دیده شد و فیلم در اکران بهرغم آن که از پخش تیزرهای تلویزیونی محروم بود اما با اقبال عمومی مواجه شد. با این کارگردان و فردین صاحبالزمانی (تدوینگر فیلم) درباره چند و چون «در دنیای تو ساعت چند است؟» گفتوگو کردهایم.
فیلم شما در اولین نمایش در جشنواره فیلم فجر با استقبال مواجه شد؛ این استقبال چقدر در دیده شدن فیلم تأثیر داشت؟
صفی یزدانیان: جشنوارههای فیلم مثل افتتاحیهٔ گالریهای نقاشی است. در چنین مراسمی همیشه آدمها بیشتر همدیگر را میبینند تا اثر هنری را، و بیشتر جوانب اثر دیده میشود و آنچه اهمیت ندارد خود اثر است. از طرف دیگر در فضای جشنواره، داوری کردن و قضاوت کردن کار سختی است و معیار درست برای قضاوت درست، اکران عمومی فیلم و دور شدن از فضای کاذب رقابتی میان آثار است. جشنواره فقط شرایطی را برای معرفی فیلم ایجاد میکند و به همین دلیل فقط یک ویترین است و جوایزش معیار درستی برای ارزش هنری یک فیلم نیست. موج جشنواره در همان محدودهٔ زمانی باقی میماند. دقیقاً مثل مسابقه فوتبال است، معمولاً کسی مسابقهای که پخش زنده نباشد را نگاه نمیکند به همین دلیل الان اگر شما از کسی بپرسید که سه سال پیش چه کسی در جشنواره فیلم کن جایزه گرفت هیچ جوابی نداریم، اگر هم بدانیم باید کمی فکر کنیم ولی اگر بپرسید آخرین فیلم خوبی که دیدید چه بود؛ سریع نام فیلم را میگوییم.
البته فیلم شما در اکران با استقبال همراه شد، هرچند از تبلیغات محروم بود و گروهی نیز فیلم را غیراجتماعی معرفی کردند.
صفی یزدانیان: فیلم غیراجتماعی هم مگر داریم؟ هر فیلمی مجموعهای از کدها را رد و بدل میکند درباره شرایطی که در آن ساخته شده است، ازجمله شرایط اجتماعی. البته میشود درباره هر معضل اجتماعی هم فیلم خوبی ساخت و هم فیلم بدی. اما اگر منظور از فیلم اجتماعی، فیلمی است که عین وضعیت امروز را نشان دهد خوب چه سودی دارد؟ ما که هر روز مشکلاتمان را خودمان میبینیم، چرا باید بازهم در سینما ببینیم؟ البته اگر نشان دادن مشکلات به زبان سینمایی خوب پرداخته شود قطعاً میتواند فیلم خوبی باشد اما این امر نباید توهم به وجود بیاورد که فیلمساز یک مصلح اجتماعی است و باید راه نجات جامعه را نشان دهد.
خیلیها میگویند مسئولان مشکلات را نمیدانند و فیلمهای اجتماعی ساخته میشوند تا مسئولان مشکلات را بدانند؟
یزدانیان: این حرف و نگاه نوعی کلک است. مخاطب اثر هنری صاحب قدرت نیست و وظیفه فیلمساز این نیست که مشکلات را نشان بدهد تا مسولان به آنها رسیدگی کنند. دولتها برای همین چیزها مالیات میگیرند و قدرت دارند و باید مشکلات را حل کنند. در ثانی همه دولتها میدانند که معضلات اجتماعی چیست و چگونه باید آنها را حل کنند و اگر خود را به ندیدن میزنند، مشکل از هنرمندان نیست. هنرمند که نمیتواند بگوید من بروم فیلم بسازم تا مسئولان بدانند که مشکلات چیست.
وقتی هم فیلم اجتماعی بسازی متهم میشوی به سیاهنمایی؟
یزدانیان: دقیقاً بزرگترین شوخی هم همین است مثلاً به فیلم ما میگویند شیک و دور از اجتماع، چرا؟! برای اینکه دارد مثلاً میگویند تبلیغ فرانسه را میکند درحالی که بیشتر کسانی که فیلم را دیدند و آن را دوست داشتند؛ میگویند فیلم تبلیغ شهر رشت است و دلشان میخواهد بعد از دیدن فیلم بروند رشت.
چرا آدمها بعداز دیدن این فیلم دوست دارند بروند رشت؟
یزدانیان: خوشبختی خود من در زندگی این بود که مدام بروم به رشت و این حس پذیرایی که شهر رشت دارد در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» درآمده است. البته ما یک رشت بدون حشو و زوائد ساختیم، نه عینیت محض آن را.
میگویند تفاوتی بین نسل گذشته با نسل فعلی در بحث عاشقی مطرح است و آن اینکه نسل گذشته مسیر عاشقی برایشان مهم است و نسل جدید نتیجه عشق. از طرفی نسل جدید هم میگوید نسل گذشته خیلی رؤیاپرداز بوده. آیا شما این مسئله را قبول دارید؟
فردین صاحبالزمانی: آنچه که در عاشقی مهم است خود مسیر عاشقی و رسیدن به عشق است و در واقع خود مسیر، هدف است حالا شاید این مسیر به جایی برسد یا نرسد، مثل خود زندگی است؛ همه ما روزی به مرگ میرسیم ولی هدف مان مرگ نیست. حالا نسل گذشته با احساس در این مسیر حرکت میکرد اما نسل جدید با عقل حرکت میکنند و این مسئله نیز از آنجا میآید که عقل روزمره، امروز بر همه مسائل سایه انداخته و همین عقل است که سود و زیان را طراحی و تعیین میکند، حتی در مورد عشق هم همینها را میگویند، مثلاً سعی دارند از طریق عقل و علم به صورت خیلی علمی ثابت کنند که در نتیجهٔ یکسری فعل و انفعالات شیمیایی در بدن، آدمیزاد احساس میکند که عاشق شده است.
این نوع نگاه یعنی نتیجهگرایی و سودمندی افراد را به روزمرگی دچار میکند اما عاشق هرگز دچار روزمرگی نمیشود، همانگونه که فرهاد(علی مصفّا) در فیلم دچار این روزمرگی نمیشود؟
یزدانیان: بله فرهاد در فیلم تن به زندگی روزمره نمیدهد و این خاطرهها را از گلی اگر حفظ کرده به این امید بوده که به یک کاری بزند و اگر گلی نمیآمد شاید به کارش نمیآمد اما حالش خوب بوده و یک فراغت بالی دارد. او چیزی را نمیخواهد به کسی ثابت کند؛ قضاوت بیرونی دیگران برایش اصلاً مهم نیست و همین که گلی بعد از 20 سال بازمیگردد و میتواند او را از نزدیک ببیند برایش کافی است، از طرفی گلی هم نمیخواهد بداند که چرا فرهاد این چیزها را میداند چون گلی آمده تا فقط یک سری به کشورش بزند و برود.
تدوین فیلم بسیار خوب است و با وجود آنکه فیلم بسیار آرام است؛ اما ریتمش کند نیست؟
صاحبالزمانی: موقع تدوین فیلم، هرسه نفر با هم صحبت میکنیم یعنی تدوین محصول نظر من و صفی یزدانیان و علی مصفّاست. البته من در تدوین دنبال این هستم که کارگردان به عنوان سازنده فیلم هیچ خواستهای نداشته باشد که اجرا نشود چون کارگردان بیشتر از هر کسی ریتم فیلم خودش را میشناسد.
یزدانیان: ریتم کند و تند یعنی چه؟ باید دید ریتم فیلم با فضای فیلم هماهنگ است یا نیست، یا ببینیم اصلاً از تأثیر ریتم روی کدام مخاطب حرف میزنیم. مثلاً ما اکشن تر از فیلمهای جیمز باند که نداریم، اما در یکی از فیلمهای جیمز باند که پیرس براز نان بازی میکرد ریتم تند فیلم بسیار آزار دهنده بود و برای من یکی این تأثیر را داشت که با وجود علاقهام به جیمز باندها وسطش خوابم برد!