الگوی رزمندگان ما لنین و استالین نبود
خطکشی بین ادبیات جنگ و دفاع مقدس مسائل دیگری مثل سیطرهی ایدئولوژی در داستانهای دفاع مقدس، سیاه یا سفید بودن مطلق کاراکترها در این داستانها و نهایتا یک هدفمندی در بحث مالی تولید کتابهای دفاع مقدس را به دنبال خود میآورد.
در شکل جهانی برای پرداختن به موضوع جنگ، با ادبیات جنگ یا ادبیات ضدجنگ مواجهیم اما در ایران عملا ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس (یا ادبیات پایداری) را از هم جدا میکنند. کتابهایی مثل زمین سوخته (احمد محمود)، پل معلق (محمدرضا بایرامی)، من قاتل پسرتان هستم (احمد دهقان)، سگسالی (بلقیس سلیمانی) و گاماسیاب ماهی ندارد (حامد اسماعیلیون) خارج از محدودهی ادبیات دفاع مقدس تلقی میشوند و حتی از آنها با تعابیری مثل لکهی سیاه بر دامن ادبیات دفاع مقدس یاد میشود. همین خطکشی بین ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس و پایداری مسائل دیگری مثل سیطرهی ایدلوژی در داستانهای دفاع مقدس، سیاه یا سفید بودن مطلق کاراکترها در این داستانها و نهایتا یک هدفمندی در بحث مالی تولید کتابهای دفاع مقدس را به دنبال خود میآورد که نتیجهاش جز جبههگیری درصد بالایی از مخاطبان و حتی نویسندگان مستقل نسبت به این ژانر ادبی نبوده و نیست. برای بررسی و آسیبشناسی ادبیات دفاع مقدس و پرسش درمورد اینکه این جداسازیها چه سرانجامی برای ادبیات داستانی و ادبیات دفاع مقدس رقم خواهد زد؛ با احمد شاکری (نویسندهی ادبیات دفاع مقدس) به گفتوگو نشستیم.
داستانهایی که با نام «ادبیات دفاع مقدس» شناخته میشوند معمولا خودشان را از زیرمجموعهی «ادبیات جنگ» جدا میدانند، به نظر شما این تفکیک کردن ادبیات دفاع مقدس از ادبیات جنگی که اتفاقا پیشینهای قدیمی و قوی هم دارد و حتی نویسندگانی مثل احمد محمود را هم در خود جای داده، از کجا ناشی میشود و آیا نمیتوان گفت این خطکشی و جداسازی چندان هم به نفع این ژانر داستانی و کلیت ادبیات داستانی کشور نیست؟
مسلم است اتفاقی که طی 8 سال در تاریخ کشور ما رخ داد و ما آن را با ویژگیها و خصوصیات خودش میشناسیم بر پایهی ارزشها و آرمانهای انقلابی، اسلامی شکل گرفت و منتج از اهداف انقلاب اسلامی بود. وقتی کلیت ماجرا را نگاه کنیم؛ میبینیم با تمام شباهتهایی که جنگها با هم دارند، دفاع مقدس ما وجه تمایز بارز و روشنی هم با آنها دارد و قطعا تاثیرش در ادبیات داستانی به اختلاف در اصطلاحات منجر میشود. اختلاف در تلقیهایی است که از این واقعه میشود. اگر با جنگهای دیگر مقایسه کنیم میبینیم از نظر ظاهری، ویرانی و کشتار چیزی بود شبیه هر جنگ دیگری اما در عمق اتفاق و ویژگیها تفاوتهای عمیقی را شاهد هستیم و نکاتی خاص این دوره برداشت میکنیم.
کسانی که اصطلاح جنگ را به کار میبرند در حقیقت این وجه خاص و ممتاز جنگ 8 سالهی ما را بازتاب نمیدهند. اما این دوره تاریخ کشور ما واقعا متمایز از جنگهای دیگر است و این ادبیات داستانی و هنر است که به صورت مشخص میتواند نشاندهنده و منعکسکنندهی ویژگیهای ناب و استثنا بودن 8 سال دفاع مقدس شود. از طرف دیگر جنگ هشت ساله به واقع یک دفاع بود از ارزشها و تمامیت ارضی کشورمان و هیچگاه هجومی از سوی ما به کشور دیگری صورت نگرفت. به همین دلایل مقایسه دفاع مقدس با جنگهای دیگر دور از انصاف است.
اساسا سیطرهی ایدهلوژی در داستانهای دفاع مقدس بسیار پررنگ است و گاهی همین بار سنگین ایدولوژی سدی میشود برای ارتباط برقرار کردن درصد بالاتری از مخاطبان و جبههگیریهایی هم ازسوی نویسندگان و منتقدان مستقل را بهدنبال دارد. آیا این حجم از شعار و ایدئولوژی در داستان لازم است؟ فکر نمیکنید با کمکردن این چاشنی دستپخت نویسندگان این ژانر داستانی به مذاق خوانندگان بیشتری خوش بیاید؟
اصطلاح خاص ادبیات داستانی دفاع مقدس مبین یک ایدئولوژی و جهانبینی اسلامی و انقلابی است و مثل جهانبینی اسلامی که وقتی از عالم قدسی صحبت میکنیم اعتقاد به عالم غیب، امدادهای غیبی و ... داریم، جهانبینی دفاع مقدس هم ایدئولوژی خاص خودش را دارد و ما به نوعی در این داستانها حق و باطل را جدا میکنیم و باید بار ایدئولوژی در داستانها باشد و لزوم چنین ایدئولوژی و جهانبینی نیازمند استفاده از اصطلاحات خاص و عبارتهای ویژهای است.
این واقعه هشت سال یک واقعه خنثی نبود اگر با جنگی مثل جنگ امریکا و ویتنام مقایسه کنیم آیا رزمندگان ما با سربازان امریکایی یک دیدگاه و نگرش نسبت به جنگی که درآن شرکت کرده بودند؛ داشتند؟ یا حتی متفقین در جنگ جهانی دوم همانگونه به جنگ مینگریستند که سربازان ما در هشت سال دفاع مقدس، پس وقتی این نوع نگاه و نگرش انقلابی و اسلامی در دوران دفاع مقدس و در جبهههای مسلط بوده و به نوعی بعدی از آن دوران به حساب میآید جدا کردن آنها از ادبیات داستانی و قرار دادن آن در زیرمجموعه ادبیات جنگ کاری درست نیست. البته برخی نمونهها ممکن است به چنین ساختارشکنی دست بزنند اما آنها تنها ادبیات جنگ هستند و درباره جنگ ایران نوشتند و اصلا نمیتوان آنها را جزیی از ادبیات دفاع مقدس دانست.
پس این داستانها از نظر شما خارج از محدودهی ادبیات دفاع مقدس قرار میگیرند، چرا؟
چون این داستانها نه نگاه دفاع در جنگ ما را لحاظ کرده است و نه داستانهایشان عمقی قدسی و انقلابی دارند و عملا جنگ ما را به گونهای بیان میکنند که همچون دیگر جنگها تنها ویرانی و کشتار بهجای داشته است. در داستانهای دفاع مقدس حقیقت و خیر باید نمایان باشد و ادبیات دفاع مقدس تعریف روشنی از این مساله دارد. داستان تاریخ نیست که بگوییم تحریف تاریخی صورت گرفته است داستان مبتنی بر خیال و تخیل است. وقتی میگوییم تحریم در داستان صورت گرفته یعنی بر حسب همین تخیل حقی باطل جلوه کرده و در برخی از این داستانهایی که به بهانه زیرمجموعه قرار دادن دفاع مقدس با جنگ بعد نورانی دفاع مقدس باطل جلوه دادهاند. حتی اگر روایتی که نقل کردند واقعهای باشد که عینا مشاهده کردهاند اما در نحوه بیان به سمتی رفته که جای حق و باطل عوض شده است.
از دیگر نکاتی که در داستانهای دفاع مقدس دیده میشود سفیدی یا سیاهی مطلق کاراکترها و شخصیتهای این داستانهاست. چرا این داستانها کمتر شخصیت خاکستری را برای پرداخت انتخاب میکنند و عملا هیچ آدم خاکستری در این داستانها نمیبینیم؟ حتی به نظر میرسد این مطلق بودن سفیدی و سیاهی حتی در تفکیک خوانندگان و نویسندگان هم تاثیرگذار میشود.
در اینکه اگر شخصیت داستانی سفید یا سیاه مطلق باشد خوانندهها هم تنها به دو طیف سیاه و سفید محدود میشوند جای تردید است. اینکه ادبیات داستانی تنها باید شخصیتهای خاکستری داشته باشد و نه شخصیتهای تماما سیاه و یا سفید به دیدگاه اومانیستی و انسان محورانه غرب برمیگردد که آدمها را خاکستری میبیند و سفیدی و سیاه مطلق را برای انسانیت قبول ندارند.
غربیها حتی وقتی از انبیا و معصومین هم داستان یا فیلمی خلق میکنند؛ بازهم شخصیت خاکستری را انتخاب میکنند و نگاهی گناهآلود و توام با عدم معصومیت به این اولیا الهی دارند. من این اصل را که ادبیات حتما باید با کاراکترهای خاکستری شکل بگیرد را قبول ندارم اساس شرع شیعی و اسلامی ما بر وقایعی مثل عاشورا بنا شده است.
آیا میتوان شخصیتهایی مثل علی اکبر (ع)، حضرت عباس (ع) را معصوم و سفید مطلق ندانست؟ در طول جنگ هشت ساله و دفاع مقدس هم این اولیای الهی الگوی رزمندگان ما در جبههها بودند. رزمندگان ما که لنین و استالین الگویشان نبود و حتی اگر امام خمینی را مراد خود میدانستند و از او پیروی میکردند تنها در راستای واقعه کربلا بوده. ممکن است بگویند این ائمه استثنا بودند و به غیر از آنها شخصیت سفید مطلق دیگری وجود ندارد، اما عموم رزمندگان ما نمونه خوبی از شخصیتهای سفید به حساب میآمدند.
رسالت ادبیات دفاع مقدس تعریف دقیق حق و باطل است و این امر به جز به کارگیری شخصیتهای سفید که اهل یقین هستند و شخصیتهای سیاه که نماد پلیدی و شرند محقق نمیشود. البته نویسنه دفاع مقدس شخصیت خاکستری هم میتواند خلق کند و حتی قهرمان داستانش باشد با این پیش شرط که یا سیر حرکت قهرمان به سوی سفیدی و خیر باشد یا وجه سیاه و تردیدها به شخصیت خاکستری او را به ورطه اضمحلال بکشاند تا به نوعی عواقب غرق شدن در باطل نشان داده شود.
بسیاری از مخاطبان و نویسندگان مستق از هدفمندی که پشت داستانهای دفاع مقدس وجود دارد دلخور هستند. منظورم هدفمندی در جنبهی مالی و محتوایی است. بهنظر میرسد گردش سرمایه و برگشت هزینه در تولید کتابهای ادبیات دفاع مقدس با یک هدفمندی و پشتوانهی از پیش تعیین شده همراه است و از طرف دیگر نوع نگارش داستانها به نوعی است که انگار مخاطب خاصی را گزینش کرده است. این هدفمندیها را چقدر جدی و پررنگ میبیند؟ اساسا این حمایتها را چگونه ارسابی میکنید؟
اگر منظور از هدفمندی این است که مثل هر ژانر و سبک دیگری ادبیات دفاع مقدس هم مخاطبان خاص خودش را دارد و براساس معیارهای خود گروه خاصی از خوانندگان را قرار میدهد هم این مساله درست است و هم نمیتوان آن را محلی از ایراد دانست.
برخی کتابهای خاطره در ژانر دفاع مقدس هم از پرخوانندهترین و پرفروشترین آثار این مجموعه هستند. حتی اگر نویسنده این خاطرات یا هر داستانی با موضوع دفاع مقدس با این انگیزه که این کتابها میتوانند پرفروش شوند به سراغ نوشتن چنین موضوعی بروند کار خطایی نکرده است.اما اگر این هدفمندی به معنای رانت و استفاده از رابطه در تولید و توزیع چنین کتابهایی باشد برداشتی کاملا اشتباه است. بسیاری از آثار در ژانر دفاع مقدس هستند که نه تنها پرفروش نمیشوند بلکه بسیاری از مخاطبان هم از وجود آنها مطلع نمیشوند.
در بحث فروش دفاع مقدس بیشترین اقبال با آثار مستندنگاری و خاطرههاست پس نمیتوان یک حکم کلی داد که هر داستان یا کتابی که با موضوع دفاع مقدس نوشته شود الزاما از پشتوانه و حمایت برخوردار خواهد بود و هر کسی که به این موضوعات میپردازد تنها با این انگیزه است که با استفاده از این رانتها و حمایتها کتابش پرفروش شود.