جامعه در "استراحت مطلق" بهسر میبرد
کاهانی معتقد است؛ سیستم امروز به آدمها آموزش میدهد در هر شرایطی؛ شکل همان شرایط باشند و مدام رنگ عوض کنند. و این یعنی چندگانه شدن شخصیتها. وقتی هم شخصیتها چندگانه شوند، اعتماد در جامعه از بین میرود.
عبدالرضا کاهانی دوست دارد سراغ حساسیتها برود. سوژههای داغ؛ خطقرمزها؛ چرکها و تلخیهایی که حتی جامعه هم تمایلی به آشکارکردنشان ندارد. برخی فیلمسازان این سبک را دوست دارند و بعضی نه. گروه اول اسمش را واقعییتنمایی میگذارند و گروه دوم سیاهنمایی. مدیران هم تکلیفشان معلوم است. این روش فیلمسازی برای مخاطبان عام هم پارهای وقتها جذاب است و بعضی اوقات شعاری که بوی نفاق از آن بیرون میزند. اما برای کاهانی نگاه خودش به زندگی و فیلمسازی مهم است. بعداز ساخت "استراحت مطلق" بعضی گفتند کاهانی دوست دارد سانسورش کنند تا فریاد دادخواهی سردهد. بعضی هم گفتند حق با اوست. باید این شکافها را در جامعه دید و نمایششان داد. بابت همین فیلم سراغ این فیلمساز که امروز به یکی از کارگردانان دردسرساز برای سیستم فیلمسازی مرسوم ایران تبدیل شده رفتیم و پای حرفهایش نشستیم.
بعد از "بیخود و بیجهت" گفتی شرایط مهیا نیست و برای ساخت فیلم به فرانسه رفتی. در دولت جدید اعلام کردی شرایط بهتر شده و برگشتی و "استراحت مطلق" را کارگردانی کردی. اما فضای فیلم نشان میدهد وضعیت جامعه نسبت نه تنها بهتر نشده بلکه بدتر هم شده. نگاه خودت چیست؟
هنگام ساخت فیلم به این فکر میکنم که داستان فیلم چیست و چگونه باید ساخته شود و اساسا آدمی هستم که در لحظه زندگی میکنم و توجه ندارم مسئولان چه کسانی هستند. اتفاقات پیرامون و تماشای واقعیت، تغییرات اجتماعی را میسازد نه جناحهای سیاسی.
ولی فضای این فیلم تلختر و سیاهتر از آثار گذشته شماست؟
فیلمهای قبلی هم که اکران شد همین را میگفتند. در هر صورت من کاری ندارم الان چه کسی مسئول است. سعی میکنم واقعی حرف بزنم و واقعی هم فیلم بسازم. آنچه من میبینم همان چیزی است که نشانتان میدهم. از اینها گذشته باور دارم دنیا معمولا به سمت سطحی بودن پیش میرود و عجیب نیست فردا بدتر از امروز باشد.
دلیل این سطحی بودن چیست؟
از فیلم خودم مثال میزنم. بیشتر آدمهای فیلم برای کمک به سمیرا دنبال منفعتی هستند. آقای خسروی بیخودی به سمیرا وام نمیدهد. داود در مسیر شراکت و همراهی سمیرا لذت حداقلیاش را از یک زن میبرد. حامد فرصت بدبختی را هم از سمیرا دریغ میکند. دقت کنید به اهداف آدمهای فیلم تا منظورم را از سطحی بودن متوجه شوید. ببینید چه چیزهایی آدمها را خوشحال میکند و دلشان به چه چیزهایی خوش است.
یعنی هرسه شخصیت مرد فیلم آدمهای بدی هستند که فقط درصد بد بودنشان تفاوت دارد؟
منظورم این نیست. دارم به فضای سطحی اجتماع اشاره میکنم نه فقط اجتماع خودمان. مسیر جهان رو به سقوط است. اصلا همین که بخواهیم آدمی را با صفت خوب یا بد قضاوت کنیم، غلط است. بدترین آدمها هم نکات مثبتی دارند. نگاه ماست که ایراد دارد. مثلا عدهای هستند که نوع روابط سمیرا را با آدمهای فیلم (به خصوص ارتباطش با مردها را) نمیپسندند. اولا که ارتباط او کاملا قابل دفاع است و اگر هم قابل دفاع نباشد بازهم نمیتواند آدم بدی باشد. همه ما از خلوت خود آگاهیم و میدانیم اگر قرار است سمیرا را آدم بدی بدانیم پس تکلیف خودمان چه میشود. اینهاست که نگرانکننده است. وظیفه ما بهعنوان فیلمساز این است که آدمها را تحلیل کنیم. فیلم نشان میدهد مهربانی و خشونت، همه مسائلی درهم تنیده است و نمیشود آدمها را در یک نگاه قضاوت کرد. اینگونه رفتارها در زندگی هم جذاب است و هم تلخ. به همین دلیل هرگز تلاش نکردم آدمها در فیلم خاکستری باشند بلکه واقعا خاکستری هستند.
شاید تماشاگر با فیلم همذاتپنداری نکند زیرا همه شخصیتهای جذاب نیستند.
تماشاگر همذات پنداری میکند. ما میدانیم یک عیبهایی داریم و همینطور خوبیهایی. شاید رفتار بسیاری از آدمهای فیلم شبیه خود ما بهعنوان تماشاگر باشد.
این وسط بازندهی نهایی سمیراست؟
سمیرا چون آدم اصلی داستان ماست؛ احساس میکنیم بازنده است. آیا حامد برنده است؟ یا زندگی تکراری صابر(مجید صالحی) زندگی جذابیست؟ زندگی پرخطر داود که نصاب ماهواره است آیا زندگی خوبی است؟ آیا رفتار داود در باطن تلخ نیست؟
خسروی(رضویان) چطور آیا او هم بازنده است؟ او که آدم متمولیست.
ثروت که به تنهایی خوشبختی نمیآورد. خوشبختی در دلخوشی، حرکت و پیشرفت است. درحالیکه همه آدمهای فیلم درجا میزنند و در استراحت مطلق بهسر میبرند. چنین آدمهایی در همین جامعه زندگی میکنند. جامعهای که در استراحت مطلق بهسر میبرد. شاید گفتن این حرفها و نشان دادن چنین تصویری از جامعه تلخ باشد اما گاهی فیلمساز باید با خشونت مواجه شود و چنین حرفهایی را بزند.
ولی گروهی شما را بهعنوان فیلمساز ناامید معرفی میکنند؟
من واقعبین هستم و اگر میخواهیم ناامید نباشیم باید در واقعیت زندگی و جامعه تغییر ایجاد کنیم. فیلمهایی که تلاش میکنند بیخودی به مردم امید بدهند را نمیفهمم. سینمای جدی با کسی تعارف ندارد. ممکن است فیلمی بسازم که با سلیقه کسی جور در نیاید اما ممکن نیست فیلمی بسازم که به بهانه امیدواری؛ سرشار از دروغ باشد.
بهنظر شما از وضعیت موجود عصبانی هستید و این عصبانیت به یک خشونت در آثارتان تبدیل شده؟
هرکدام از ما امروزمان با روز گذشته تفاوت دارد و حالمان هر روز فرق میکند و این حالی نیست که برایش تصمیم بگیریم. وقتی میخواهیم فضای درجا زدن را نمایش بدهیم، حتما میدانیم که این فضا شتاب ندارد. ظاهر فیلم شاید درحال دویدن باشد اما باطن و مغز آن درحال درجا زدن است. وضعیت جامعه نیز اینگونه است. از طرف دیگر ریتم فیلم به تعداد کاتهای تدوینگر مرتبط نیست، بلکه به میزان اطلاعاتی ارتباط دارد که به تماشاگر داده میشود.
یکی از دلایل سیاه بودن فیلم؛ جز فضاسازی و صحنهپردازی و نوع طراحی لباسهای فیلم؛ دیالوگهاییست که بسیار خشن است و فحشهای زیادی دارد. آیا این میزان عصبیت لزومی دارد؟
بیشتر از این لازم بود اما مراعات کردم. فیلمهای من؛ عریان است و فحش و ناسزا بخشی از ساختار آن است. تماشاگران هم فهمیدهاند در فیلمهای من چه خبر است. نگران نباشید و یکجوری حرف نزنید که انگار جامعه پاکیزهای داریم.
آیا گرفتار تعارف شدهایم؟
تعارف تظاهر میآورد و تظاهر باعث میشود حقیقت آدمها گم شود. امروز اگر کسی بخواهد در یک اداره استخدام شود به شکلی لباس میپوشد و حرف میزند که مورد قبول آن اداره باشد. در غیر اینصورت استخدام نمیشود. او مجبور است دروغ بگوید و متظاهرانه زندگی کند. یا در شرکتهای خصوصی دختری که چادری است، میداند که با چادر نمیتواند بهعنوان منشی استخدام شود و باید حتما زیباییاش را بفروشد.
یعنی سیستم در ترویج ریاکاری مقصر است؟
سیستمی که به آدمها غیرمستقیم آموزش میدهد در هر شرایطی یک شکل باشند و هی رنگ عوض کنند؛ مقصر است. این مسئله باعث چندگانه شدن شخصیتها میشود و وقتی شخصیتها چندگانه شوند، اعتماد در جامعه از بین میرود و روابط مخدوش میشود. در این جامعه همه به هم شک میکنند و فضای توهم به وجود میآید و آرام آرام ذات افراد تغییر میکند و ما دچار درجا زدن و معناباختگی میشویم. من نگران امروز نیستم بلکه نگران ۱۰ سال بعد هستم که جامعه چگونه خواهد بود. کسانی که چنین مشکلاتی را در جامعه میبینند و حرفی نمیزنند؛ از ناامیدی سخن میگویند نه من!
آیا در این فیلم عمدا کاربرد طنز کم شده و مانند آثار قبلیات اجازه نمیدهی بیننده با فیلم کیف کند؟
قصه فیلم است که به من میگوید چگونه باید ساخته شود. قصهی استراحت مطلق جدیتر از فیلمهای گذشته است.
در سه فیلم آخر شرایط زنهای فیلم بهگونهایست که انگار در یک وضعیت گرفتارند و قدرت تصمیمگیری از آنها گرفته شده.
سمیرا تلاش میکند تصمیمگیرنده باشد و با سنتها و با افکاری که در کارش دخالت میکنند، مبارزه کند. سمیرا به زنهای امروز جامعه بسیار نزدیک است. زنان موجهی که درگیر شرایطی بسیار سخت هستند. وضعیت سمیرا مانند آن حکم شرعیست که خوردن گوشت حرام در بعضی شرایط حلال است.
از اینکه از اصطلاحاتی همچون ابزورد و غیره درباره آثارت استفاده شود را قبول داری؟
بهتر است من به این مسائل کاری نداشته باشم.
گفتگو از علی زادمهر