آیا سرنوشت "خانه دختر" به حوزه هنری گره خورده؟
حوزه هنری بهعنوان نهاد فرهنگی خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد؛ نه تنها قدرتمندترین سرگروه سینمای کشور و نبض اکران را دراختیار دارد بلکه حق دخالت در صدور پروانه نمایش و بازبینی مجدد فیلمها را نیز داراست و دستِ بازی در اعمال سلیقه روی امور سینمایی دارد.
چسباندن واژه سیاستزده به سینمای ایران؛ نسبت غلوشدهای نیست. آفتی که بازوی موازیکاریها؛ آن را به وصلهای ناجور اما جداناپذیر در سینما تبدیل میکند. «حوزه هنری تبلیغات اسلامی» بهعنوان نهادی فرهنگی و خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد؛ امروز نه تنها قدرتمندترین سرگروه سینمای کشور و نبض اکران را دراختیار دارد بلکه حق دخالت در صدور پروانه نمایش و بازبینی مجدد فیلمها را نیز داراست و با این تفاسیر؛ دستِ بازی در اعمال سلیقه روی امور سینمایی دارد. تصمیمهای اتخاذ شده و حساسیتزایی که به دلیل جدا بودن راهش از وزارتخانه؛ گاه نه تنها به فیلمسازان مستقل بلکه به سینمای کشور ضربه وارد کرده. تاییدیه این ادعا؛ صنفیترین حرکت و اعتراض سینماگران طی سی و اندی سال اخیر دربرابر اقدام اخیر حوزه هنری بود. جلسهای که علی سرتیپی، پیمان معادی، مانی حقیقی، مرتضی شایسته، مصطفی شایسته، غلامرضا موسوی، عبدالرضا کاهانی، مهدی کرمپور و سیدجمال ساداتیان دو سال و نیم قبل برگزار کردند و شکایتهایشان را به استفادهی ابزاری این نهاد از سینماهای تحت امرش بیان کردند. در آن زمان 6 فیلم (پل چوبی، بیخود و بیجهت، خوابم میاد، من همسرش هستم، برف روی کاجها و پذیرایی ساده) از سینماهای حوزه کنار گذاشته شده بودند و این اقدام منجر به لبریز شدن صبر سینماگران شد.
در این معرکهی بوجود آمده ازسوی حوزه هنری؛ علی سرتیپی اینگونه چتر گسترده شده بر سر سینمای امروز ایران را توصیف کرد:"حوزه هنری؛ سینما را سیاسی کرده و فیلمهای خوب قربانی این سیاسی بازی شدهاند." و اینک شاید حوزه هنری باز در تدارک برنامهی تازهای برای برهم زدن سیاستهای سازمان سینمایی بهعنوان سکاندار اصلی سینمای ایران باشد. سرنوشت "خانه دختر" صفآرایی برای این جریانسازی را روشن میکند.
هسته شکلگیری حوزه هنری
حوزه هنری چگونه نهادیست؟ چگونه به عرصهی فیلمسازی قدم گذاشت؟ این نهاد در گذشته چه میکرد و امروز چه میکند؟ برای پاسخ به این سوالات؛ باید قدمی به عقب گذاشت: هسته شکلگیری حوزه هنری به اوایل انقلاب اسلامی و روزهای سرِ کار بودنِ دولتِ موقت برمیگردد. ابتدا با ساخت فیلمهای مستند طریقالقدس و فتح المبین برای تلویزیون و توسط افرادی همچون جمال شورجه، جواد شمقدری و رحیم رحیمپور که در مرکز «تل فیلم» دوره فیلمسازی را دیده بودند اما پیش از این موفق به ساخت فیلم نشده بودند؛ نهادی به نام "حوزه اندیشه و هنر اسلامی" با همکاری افرادی همچون محمد کاسبی، حسین خسروجردی و کاظم چلیپا؛ با این استدلال که وزارتخانه از اساس خراب است و نباید به آن دل بست؛ تاسیس شد.
چنین دیدی نسبت به اصلیترین متولی هنر و سینما در کشور؛ نشان از کاشتنِ تخمِ جدایی از شروع کار بود. تا آنجا که از همان ابتدای تشکیل؛ تا حدی مته به خشخاشِ اکرانِ فیلم "برزخیها" ساخته ایرج قادری گذاشتند که نه تنها فیلم را باوجود استقبال مردمی مجبور به توقیف کردند بلکه عبدالمجید معادیخواه(وزیر وقت فرهنگ و هنر) هم به اجبار استعفا داد. فیلم؛ چند زندانی فراری را نشان میدهد که بهرغم نداشتن باورهای دینی تحت تاثیر حرفهای پیرمرد متدینی قرار میگیرند که در ابتدا حرفهایش برای آنها تمسخرآمیز بود و این تغییر نگاه؛ آنها را وارد میدان مبارزه با نیروهای متجاوز میکند. گرچه سالها بعد؛ مسعود دهنمکیِ که همفکر با جریان اعتراضی آن روز عمل میکند؛ درست در مسیر ساخت "برزخیها" و برخوردار از ایدهی آن؛ «اخراجیها» را جلوی دوربین میبرد و از قضا بهشدت مورد حمایت(!) هم واقع میشود.
میان کشو قوسها و موضعگیریهای آن روز علیه فیلم قادری؛ اولین فیلم حوزه با نام «توجیه» توسط فیلمساز ارزشی آن زمان؛ محسن مخملباف درحال شکلگیری بود.
این مرکز در زمان تاسیس سعی در بهوجود آوردن جریانی همسو با اهداف انقلاب داشت که یک سال بعد در زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت. ادغام حوزه و سازمان تبلیغات اسلامی که مصادف بود با نگارش فیلمنامه «سقای تشنه لب» توسط رسول ملاقلیپور و «توبه نصوح» توسط محسن مخملباف؛ خود جریانی شنیدنی دارد. هنرمندان حوزه؛ یک روز قبل از آمدن نماینده سازمان تبلیغات اسلامی و صحبت نهایی برای ادغام؛ به این نتیجه رسیدند که زیر یوغ دولت رفتن؛ وابستگی - ذلت و بدبختی برای هنرمندان درپی دارد. در جلسه خصوصی میان هنرمندان؛ این پیشنهاد ازسوی مخملباف مطرح شد و مابقی نیز متفقا از آن حمایت کردند اما در روز جلسه؛ مخملباف موضع خود را تغییر داد تا حوزه در سایه سازمان تبلیغات اسلامی خزیده و از منابع سرشار آن برخوردار گردد. نتیجهی این ادغام نیز پیشپرداخت یک میلیون تومانی برای ساخت فیلم «توبه نصوح» بود. در همان مقطع ملاقلیپور با سرمایه 30 هزار تومانی سعی در ساخت «سقای تشنه لب» داشت.
فیلمهایی که حوزه از آنها حمایت کرد
با ساخت دو فیلم «توبه نصوح» و «سقای تشنه لب» اولی با حمایت تمام قد مالی و معنوی و دومی تنها با پشتوانه معنوی حرکت حوزه هنری در سینما شکل جدی به خود گرفت. «مرگ دیگری» ساخته محمدرضا هنرمند نیز همزمان با این دو فیلم در سال 62 اکران شد. «استعاذه» مخملباف در سال 63 نمایش داده شد. در «دو چشم بیسو شد» که آنهم نمایشاش در سال 63 بود؛ نام مخملباف در مقام نویسنده دیده میشود و کارگردانی فیلم را رضا رضوی عهدهدار بود. دو سال حوزه خروجی نداشت و در سال 65 با دو فیلم «گورکن» و «زنگها»ی محمدرضا هنرمند، «بلمی بهسوی ساحل» ساخته رسول ملاقلی پور و «بایکوت» مخملباف و روبیک منصوری؛ دوباره به پرده سینما بازگشت. «دستفروش» مخملباف که او را به جشنوارههای بینالمللی برد هم زیرسایه حمایتهای حوزه هنری ساخته شد اما بعد از نمایش آن؛ موضعگیری حوزه مقابل آن آغاز شد. پس از آن دیگر فیلمی از مخملباف در حوزه نمیبینیم. مجید مجیدی هم در سال 70 با حمایتهای این نهاد «بدوک» را میسازد که در جشنوارههای بینالملل حضوری پررنگ پیدا میکند. پس از این دوران؛ افول قدرت حوزه هنری و فراموشی هدف اولیه آن که پرورش فیلمساز و دنبالهروی از یک خط فکری در سینما بود را شاهدیم.
حذف فیلمسازان و بیخبری سازمان تبلیغات اسلامی از اوضاع
حوزهایهای آن روز غیر از شروع فعالیت فیلمسازی؛ جلوگیری از اکران فیلمهایی که با مزاجشان سازگار نبود را هم جز وظایفشان قرار داده بودند. آنها تمام همت خود را در تنگ کردن عرصه برای فیلمسازی امثال بیضایی، نادری، تقوایی و کیارستمی بهکار میگرفتند تا بدون رقیبی جدی؛ صاحب سبک و تفکر؛ خوراک موردنظر خود را به مخاطب ارایه دهند. «حاجی واشنگتن»، «برزخیها»، «خط قرمز»، «اجارهنشینها» ازجمله فیلمهای نیشخورده ازسوی حوزهاند. در مرام حوزهایهای آن روز؛ هرکس خارج از ایدئولوژی آنها؛ دشمنی بود که سعی در براندزی حاکمیت نوپای کشور داشت. در این شرایط مخملباف تبدیل به پادشاه بیتاج و تخت حوزه شد. فیلمسازان داخل حوزه که ترکش رفتارهای مخملباف به آنها هم رسیده بود؛ بر این باور بودند که مدیریت؛ از اوضاع حاکم بر حوزه هنری ناآگاه است و جولان دادنهای مخملباف درنتیجهی این بیاطلاعیست. شرایط؛ عرصه را تا جایی تنگ کرد که صبر اعضا لبریز شد. برخی چون ملاقلیپور حوزه را ترک کردند و برخی دیگر نامهای به آیتالله جنتی نوشتند تا او را از وخامت اوضاع مطلع کنند اما این نامه نتیجهای نداشت.
در این مقطع حوزه به محلی برای استفاده ابزاری و بهرهبرداری شخصی برای برخی افراد تبدیل شده بود. درنتیجه درگیریها و پرخاشگریهای داخلی، نیاز مالی و قدرتی در خارج از حوزه به نام بهشتی که این نهاد توانایی رقابت با آن را نداشت؛ کمکم به سمت سینمای گیشه رفت. نتیجهی آن ساخت «آدمبرفی» بود. حوزه هنری در این بازه زمانی به دلیل نیازهای مالی؛ حصاری که دور خود کشیده بود را شکست و برای مشارکت با شرکتهای خصوصی ساخت فیلم اعلام آمادگی کرد. تولید «آدم برفی» گرچه ذائفه مردم را از دو منظر محتوا و ساختار ارضا کرد و از همه وجوه فیلم قابل دفاعی بود اما با تفکر حوزه هنری و نهادی که در گذشتهای نهچندان دور؛ اینگونه جریان فیلمسازی را مورد نکوهش قرار میداد، سازگار نبود و نشان از یک چرخش 180 درجهای داشت. مسیری که پس از فیلم میرباقری با قدرتی بیشتری ادامه پیدا کرد.
رقیبی که حوزه هنری را از پا درآورد
یکهتازی حوزه هنری تبلیغات اسلامی بر سینما زیاد طول نکشید. فرهنگوهنر که از زیر سایه وزارت علوم درآمده و از یک معاونت فراتر رفته و صاحب وزارتخانهای مستقل شده بود؛ در سال 62 برای امور سینمایی یک بازوی کمکی؛ جدا از معاونت سینمایی وزارت فرهنگو ارشاد هم بهدست میآورد و بنیاد سینمایی فارابی شکل میگیرد.
فخرالدین انوار که در سمت معاونت سینمایی وزارت ارشاد؛ سیاستگذاری سینما را بهدست گرفته؛ از سیدمحمد بهشتی دعوت میکند تا در بهحرکت درآوردن چرخهای زنگزدهی سینما او را یاری رساند. بهشتی میآید تا قدرتی به نام بنیاد سینمایی فارابی؛ مقابل حوزه هنری قد عَلَم کند. قدرتی که تمام تصمیمگیریهای سینما از تصویب فیلمنامه تا مخارج و بودجه را رصد میکرد. این رقیب جدی؛ خواهان حاکم کردن تفکرات روشنفکرانه بر سینما و پرورش فیلمسازان خارج از حوزه هنری بود. فارابی مجال فیلمسازی را برای هنرمندانی که حوزه هنری راه را برای آنها مسدود کرده بود؛ فراهم کرد. معرفی سینمای ایران به جوامع بینالملل یکی دیگر از اهداف موردنظر بهشتی بود که در نخستین قدم در سال 64 کیانوش عیاری را با فیلم «تنوره دیو» راهی جشنوارههای خارجی کرد و عیاری با کولهباری از جوایز به وطن بازگشت. در ادامه افرادی مانند ملاقلیپور که از حوزه هنری قهر کرده بودند؛ به سمت فارابی کشانده شدند. ملاقلیپور در سال 66«افق» را میسازد و حاتمیکیا «دیدهبان» را. نمونههای موفقی از سینما که باب میل حوزه هنری بودند اما ساختشان در فارابی پیریزی شد و در اینگونهی فیلمسازی از حوزه پیشی گرفت.
معرفی فیلمسازی به نام حاتمیکیا حسادت حوزه هنری را درپی داشت و تمام توانش را برای جذب او بهکار گرفت. با وجود اینکه «مهاجر» و «وصل نیکان» حاتمیکیا در حوزه هنری شکل میگیرند اما «از کرخه تا راین» آس دیگری بود که توسط بهشتی در فارابی رو میشود.
فارابی نه تنها در ساخت فیلمهایی که حوزه آرزوی تولیدش را داشت؛ موفق عمل میکند بلکه تا جذب پیشکسوتانی مانند مخملباف هم پیش میرود. موفقیت بهشتی ناشی از توجه به محتوا؛ درکنار انتقاد از محیط جامعه و درنظر گرفتن شاخصههای گیشه بود. نکتههای الزامآوری برای سینما که جایی در برنامهها و اهداف حوزه هنری نداشت. درنهایت بهشتی در جذب فیلمسازان و مستحکم کردن بدنهی بنیاد فارابی توانست موفقتر از رقیب عمل کند تا آنجا که غیر از مشکلات درونی حوزه؛ اقدامات این مرد مو طلایی مزید بر علت برای ترک فیلمسازان شد و فیلمسازی که در این مرکز امیدهایی فراوانی به آن بسته شده بود؛ به حال رکود درآمد و پیکان کینهها؛ رئیس آرام و صبور فارابی را نشانه رفت. در پایان این مسیر؛ فعالیتهای حوزه هنری پس از مدتی نه چندان دراز به سینماداری محدود شد که در این مسیر هم نشان داد در مواقع خاص و هر زمان اراده کند؛ از همین ابزار برای به رخ کشیدن قدرت خود حداکثر استفاده را میبرد.
این فراز و نشیبها و تجربههایی که گاها برای حوزه هنری تلخ بود؛ چیزی را در مسیر بهبود سینمای آرمانی این نهاد تغییر نداد و جابجایی سلایق در تولید؛ جای خود را به تغییر نگاهها و مقاومت ضمنی دربرابر برخی سیاستهای جاری سینما داد. این تفاوت دیدگاهها هنوز هم وجود دارند تا آنجا که محسن مومنی شریف(رییس حوزه هنری) اذعان میکند؛ برخی فیلمها همسو با سیاستها و پارامترهای حوزه هنری نیست. او از این آثار به فیلمهایی با مفهوم سیاهنمایی یاد میکند.
باید باور کرد؛ حوزه هنوز میتواند در جریان سینمای ایران خود را به اثبات برساند. این نهاد به واسطهی سینماهایی که دراختیار دارد؛ میتواند پروژهی اکران در کشور را با تلاطم مواجه کرده یا جریان آرام آن را برهم زند. فقط کافیست چتر حمایتی خود را از فیلمهایی که قرار است در پروسهی اکران قرار گیرند؛ برچیند تا فیلمها متوقف بمانند.