در انتقال مفاهیم فلسفی از طریق واژگان فارسی عاجزیم
زبان فارسی ظرفیت لازم برای انتقال مفاهیم فلسفی را دارد اما سواد ادبی و زبانی ما کم است. به دلیل نداشتن دانش کافی در حوزهی زبان و ادبیات فارسی برای انتقال مفاهیم فلسفی از طریق واژگان و عبارتهای فارسی عاجز هستیم.
ترجمهی متون فلسفی و ریشهیابی مشکلات ترجمهی مکتوبات فلسفی در ایران موضوع جدیدی نیست. حتی عباس میلانی هم در کتاب «سنت ترجمه آثار فلسفی در ایران» ترجمه متون فلسفی در ایران را واکاوی کرده و سعی داشته به ریشهیابی مشکلات ترجمه مکتوبات فلسفی در ایران بپردازد. اساسا ترجمهی فلسفی؛ فرایندیست نیازمند آگاهی و خودآگاهی فزاینده. کنش فلسفی امروز در کشورهای جهان سوم با ترجمه همراه و نقش ترجمه در فرابرد و بازتاب روشنگری غربی در این عرصه؛ پیچیده و پرنشیب اما سازنده است و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
محمد ضیمران(فیلسوف و عضو گروه فلسفه هنر در فرهنگستان هنر) در گفتگو با ایلنا؛ نگاهی دارد به وضعیت فعلی ترجمهی متون فلسفی در کشور و چالشها و کمبودهای آن.
به نظر میرسد بسیاری از متون فلسفی یا مقالاتی که در شرح یک فلسفه نوشته شدهاند از سوی مخاطبان ایرانی به درستی درک نمیشود و این موجب نوعی کجاندیشی و بدفهمی نسبت به آراء فیلسوفان یا یک نظریهی فلسفی خواهد شد. این بدفهمیها میتواند مشکلات زیادی به وجود آورد. باتوجه به اینکه بخش اعظمی از کتابهای حوزه فلسفه را ترجمهها تشکیل میدهند، پس باید مشکل را به گردن ترجمه انداخت یا مخاطبی که نمیتواند آراء مورد بحث را به درستی درک کند؟
اساسا چندین عامل مختلف باعث گنگ بودن متون فلسفی ترجمه شده به فارسی برای مخاطبان میشود. فلسفه رشتهای کاملا تخصصی است و کسی که وارد این رشته میشود و میخواهد اندیشهی فلاسفه یا یک فیلسوف خاص را مطالعه کند؛ باید دانش و علم کافی از پیشینهی فلسفه و اندیشههای آن فیلسوف داشته باشد. بسیاری از خوانندههای ما فقط به متنهای فارسی اتکا میکنند و با زبانهای منابع اصلی فلسفه آشنایی ندارند. عموم ترجمههای متون فلسفی که از زبانهایی مثل آلمانی، فرانسوی به فارسی برگردانده شدهاند هم دشواریهای زیادی دارند و گاهی حتی خود مترجم هم آنقدرها با متن و علم ترجمه مانوس نیست. به همین دلیل وقتی یک اثر فلسفی را ترجمه میکند یک اثر تحتالفظی از کار درمیآید که مخاطب چندان با آن و فلسفهی مطرح شده در کتاب ارتباط برقرار نمیکند و به همین دلیل برای فهم آن به مشکل میخورد.
علاوه بر آشنایی بر فلسفه و اندیشههای فیلسوفان؛ یک مترجم متون فلسفی و اصولا هر مترجمی باید آشنایی عمیقی با زبان مادری (مقصد) داشته باشد تا برگردان فارسی اثرش؛ خواننده را به دردسر و کجفهمی نیندازد. لغات، عبارات و اصطلاحات موجود در متون فلسفی به علت تخصصی بودن باید به دقت انتخاب شوند. متاسفانه در کشور ما هرکسی وارد عرصه ترجمه میشود و از همان ابتدای راه هم سراغ کارهای سخت میرود و میخواهد متون سنگین را ترجمه کند. در عین حال مترجمانی هم هستند که با دقت و وسواس کار میکنند و به متون فلسفه و زبان منبع هم آشنایی قابل قبولی دارند و مخاطب هم با ترجمهی متن اصلی به زبان مقصد (زبان مادری) ارتباط برقرار میکند، هرچند تعدادشان زیاد نیست.
اصلا زبان فارسی ظرفیت لازم را برای انتقال مفاهیم فلسفی دارد و چگونه میتوان این ظرفیت را افزایش داد. مثلا ظرفیتهایش را با واژهسازی، ابداع اصطلاحات تازه و یا ... افزایش داد؟
زبان فارسی ظرفیت لازم برای انتقال مفاهیم فلسفی را دارد اما سواد ادبی و زبانی ما کم است. به دلیل نداشتن دانش کافی در حوزهی زبان و ادبیات فارسی برای انتقال مفاهیم فلسفی از طریق واژگان و عبارتهای فارسی عاجز هستیم. اساسا مترجمان متون فلسفی باید بر هر دو حوزهی فلسفه و زبان فارسی احاطه داشته باشند و اگر در هر دوی این دانشها مهارت نداشته باشند یک جایی گیر میافتند و کارشان به مشکل میخورد، آن موقع است که میبینیم ترجمهی فارسی بک اثر فلسفی روان نیست و راحت فهمیده نمیشود. اساسا متون آنگولاساکسونی خودشان رسا و شیوا هستند اما در حین انتقال به زبانی فارسی به دلایلی که عنوان شد دشوار میشوند. یکی دیگر از مشکلات ترجمههای فارسی متون فلسفی این است که معادلهای درنظر گرفته شده برای وازهها و اصطلاحات فلسفی یکی دوتا نیستند و هرکدام از مترجمان عبارات خاص خودش را معادل واژگان مشخص فلسفی قرار میدهد و خواننده عملا نمیداند که معادل صحیح و درست این عبارات کدام است. مثلا واژهی «ایدهآلیسم» به تنهایی نزدیک به ده ترجمه فارسی متفاوت دارد.
به معادلسازی اشاره کردید، نظرتان در مورد اصطلاحسازی با استفاده از واژگان فارسی به عنوان جایگزین واژهها و اصطلاحات فلسفی در ترجمه چیست؟ یک مترجم چه قدر میتواند از این روش در ترجمه استفاده کند؟
اصطلاحسازی به خودیخود و فینفسه بد یا اشتباه نیست، اما مسئله این است که هرکسی نباید وارد این کار شود. فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی جایی است که باید واژههای معادل را تعیین و به مترجم و خواننده معرفی کند. اگر مترجمی میخواهد معادل سازی کند باید خودش احاطهی کامل و همهجانبهای به دستور زبان فارسی داشته باشد، عمق ادب فارسی و طرز واژهسازی را بشناسد تا معادلی که در نظر میگیرد قابل قبول قرار بگیرد.
از دید شما ترجمه متون فلسفی سختتر است یا ترجمه متنهای ادبی مثل رمان، داستان و شعر؟
همانطور که تلویحا در بالا هم اشاره شد متون فلسفی از ریزهکاریهایی برخوردار هستند و نیاز به دانش تخصصی در دو حوزهی فلسفه و زبان فارسی دارد، پس میتوان گفت ترجمهی متون فلسفی نسبت به ترجمهی متنهای فلسفی سنگینتر و سختتر باشد. البته ترجمه آثار داستانی و ادبی هم نیاز به تمرکز خاص خودش را دارد و مترجم باید احوالات و نگرش نویسندهی داستانی که در حال ترجمهی آن است را به خوبی بشناسد تا نتیجهی کار خواندنی از آب در بیاید.
با توجه به صحبتهایی که دربارهی ترجمهی متون فلسفی شد، فکر نمیکنید بعضی از متون فلسفی که در سالهای دور و بازبان رایج آن روزگار ترجمه شده بهتر است و میتوانند دوباره ترجمه بشوند تا درک و خوانش آنها برای مخاطب امروز راحتتر باشد؟
هرچقدر ترجمهها تکامل پیدا کنند، شیوایی، رسایی و بلاغت زبان ترجمه هم گستردهتر میشود. اشکالی ندارد اگر یک اثر فلسفی چندین بار و در بازههای زمانی متفاوت بازترجمه شود. اصلا هرچقدر ترجمههای متنوعتر و بیشتری از آثار فلسفی وجود داشته باشد امکان گزینش و انتخاب بیشتری به خواننده میدهد. حتی اگر این ترجمههای جدید، بازنشری از از ترجمههای گذشته و قبلی باشند هم ایرادی ندارد و حتی میتواند باعث برطرف شدن ایرادهای موجود در ترجمهها باشد و متنهایی قابل فهمتر به مخاطب ارائه داد. رمانی مثل بینوایان هم که ترجمهی خوبی از آن در بازار موجود است در حالحاضر یک نیروی جوان مجددا روی ترجمهی جدیدی از آن کار میکتد تا متنی قابل فهمتر در اختیار خوانندگان قرار بگیرد.