خبرگزاری کار ایران

کارگردان نمایش «مرغ دریایی» مطرح کرد؛

ما ملت سیاست‌زده‌ای هستیم که از قصه دوره شده‌ایم/ این روزها پرداختن به مضامین فلسفی در ایران کار هنرمندانه‌تری است!

ما ملت سیاست‌زده‌ای هستیم که از قصه دوره شده‌ایم/ این روزها  پرداختن به مضامین فلسفی در ایران کار هنرمندانه‌تری است!
کد خبر : ۱۵۳۰۰۴۹

نویسنده و کارگردان نمایش «مرغ دریایی» می‌گوید: زمانی که آثار نویسنده‌ای چون چخوف را ایرانیزه می‌کنیم و آن را به بستر ایرانی می‌آوریم، تماشاگر عادی با اثر ارتباط بهتر و بیشتری برقرار می‌کند. من در چهار اثری که از نمایشنامه‌های چخوف اقتباس کردم، تماشاگر عادی را مورد رصد قرار دادم و به عنوان کارگردان این دسته از مخاطبان خیلی برایم مهم است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، هنوز آثار آنتوان چخوف در دنیای امروز حرف برای گفتن دارند. باید گفت فعالیت نوشتاری این نویسنده محدود به قالب خاصی نیست. او که در نهایت پزشکی را به خاطر نوشتن کنار گذاشت، علاوه بر نگارش داستان‌های کوتاه که اغلب آن‌ها رگه‌هایی طنز دارند، یکی از درام‌نویسان شاخص جهان است. 

طی چند دهه گذشته تعدادی از کارگردان‌های تئاتر نمایشنامه‌های چخوف را با ترجمه‌های مختلف روی صحنه برده‌اند. در ایران اما کمتر نمایشنامه‌ای را می‌توان سراغ داشت که بر اساس اقتباس و برداشت از آثار این نویسنده در قالب یک نمایش ایرانی روی صحنه رفته باشد. البته گاه و بی‌گاه برخی از کارگردان‌ها چنین کاری کرده‌اند، اما به تولید و اجرای آثار ضعیفی انجامیده یا در زمان نامناسب روی صحنه رفته و دیده نشده است.

محمد میرعلی‌اکبری طی دو، سه دهه گذشته در عرصه تئاتر فعالیت‌های جدی داشته است. او تاکنون چند نمایشنامه را بر اساس آثار آنتوان چخوف نوشته و روی صحنه برده است. اجرای نمایش «مرغ دریایی» یکی از آثار شاخص آنتوان چخوف، آخرین فعالیت اجرایی میرعلی‌اکبری است. این اثر از اواخر مردادماه در سالن استاد ناظر زاده کرمانی واقع در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است. 

اثر مذکور ایرانیزه شده نمایش «مرغ دریایی» آنتوان چخوف است. 

در خلاصه این نمایش نیز آمده است: سال ۱۳۵۶، بندر پهلوی سابق، روابط پیچیده چند هنرمند تئاتر و سینما.

حسین کشفی‌اصل، ایمان میرهاشمی، محسن میرزاخانی، لیلا شیرمحمدی، شراره آشوری، صادق فخاری، مهران مرادی، شیدا پهلوان، هنگامه معلم، مقصود عبادی، پیمان محسنی و احسان گل‌محمدزاده بازیگرانی هستند که در نمایش «مرغ دریایی» ایفای نقش می‌کنند. از دیگر عوامل این اثر نیز می‌توان به کیمیا جواهری (طراح گریم)، بابک کیوانی (طراح صدا و موسیقی)، آذین عیوضی (طراح لباس)، حسین کشفی اصل (مجری طرح) و مهسا اسمعیل‌زاده (طراح صحنه) اشاره کرد. 

نمایش «مرغ دریایی» از بیست و هشتم مردادماه روی صحنه رفته است، طی این مدت بازخوردها را چگونه دیدید و استقبال مخاطبان در چه حد بوده است؟ 

خدا را شکر اجراها برقرار است و بازخوردها هم تا به امروز خوب و رضایت‌بخش بوده است. اتفاق خوب این است که مردم عادی هم به تماشای «مرغ دریایی» می‌نشینند و با قصه درگیر می‌شود. این موضوع برایم خوشایند است چون عموما این دسته از مخاطبان را دارای اهمیت بسیار می‌دانم.

کمی درباره کلیت قصه نمایش «مرغ دریایی» هم توضیح دهید. منظور اثر اقتباسی خودتان است.

نمایش قصه‌ای دارد که زمان آن مربوط به دهه پنجاه و سال ۱۳۵۶ است. ما در نمایش روزهای پیش از انقلاب رابه یاد مردم می‌آوریم که برای‌شان نوستالژیک است. همانطور که گفتم زمانی که با مخاطبان عام که به دیدن نمایش آمده‌اند، صحبت می‌کنم، متوجه می‌شوم از کار راضی بوده‌اند. البته هستند کسانی که نمایش ما در راستای سلیقه آن‌ها نیست؛ اما عموما، مردم عادی پس از تماشای اثر از قصه و کاراکترها اظهار رضایت می‌کنند. 

تماشاخانه ایرانشهر زمانی میزبان مخاطبان خاص‌تر بود و حال چند سالی است مخاطبان عام نیز به این مجموعه روی خوش نشان داده‌اند. البته این اتفاق خوب موضوعی دو سویه است که یک سوی آن نوع آثار و کیفیت آن‌هاست. 

همینطور است. و خب باید گفت مخاطبان قصه را دوست دارند.این قصه است که اهمیت دارد.

با نگاهی به کارنامه شما اولین موضوعی که جلب توجه می‌کند، توجه‌تان به آثار آنتوان چخوف است و «مرغ دریایی» چهارمین اثری است که از نمایشنامه‌های این نویسنده، اقتباس شده است. چرا آثار چخوف را دارای اهمیت می‌دانید؟ 

باید بگویم آنتوان چخوف یکی از مهمترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان است. او با ظهور در روسیه، در قرن نوزدهم، تاثیر خیلی مهمی بر تئاتر قرن بیستم گذاشت. آثار چخوف هنوز که هنوز در سراسر جهان مورد توجه هستند و توسط کارگردان‌های مختلف روی صحنه می‌روند. 

در این روند، اقتباس برای‌تان چه جایگاهی دارد؟ 

ماجرا این است که من کلا به اقتباس علاقه دارم. اقتباس از آثار مهم یکی از علاقه‌های من است. این مقوله همراه با ایرانیزه کردن اثر اولین‌بار برای من با فیلم‌های آکیرا کوروساوا فیلمساز ژاپنی اتفاق افتاد. در جوانی (حدود سال‌های هفتاد و دو یا هفتاد و سه که به جشنواره فیلم فجر می‌رفتیم)، دو، سه فیلم از این کارگردان را دیدم و تحت تاثیر قرار گرفتم. در آن دوره فیلمی را از کوراسوا دیدم که نمایشنامه آن را ماکسیم گورکی (نویسنده اهل روسیه) نوشته است. این اثر «در اعماق» نام داشت. یا «ابله» داستایوفسکی و «مکبث» نوشته ویلیام شکسپیر را دیدم. کوروساوا آمده و این نمایشنامه‌ها را بر اساس فرهنگ مردم ژاپن مورد اقتباس قرار داده است. این کاری که کوراساوای کبیر برای ژاپنی‌ها انجام داده، برایم اتفاقی جذاب بود. 

در همان ابتدا چگونه به سراغ آثار چخوف رفتید؟ 

اولین نویسنده‌ای که در زندگی‌ام از او نمایشنامه خوانده‌ام، آنتوان چخوف بوده. یادم هست که «باغ آلبالو» اولین نمایشنامه‌ای بود که از او خوانده بودم. به هرحال آثار چخوف خیلی روی من تاثیر گذاشته و همیشه دوست داشتم آثارش را کار کنم. سال ۱۴۰۰ نیز یک سری تله‌فیلم از یک نشر معتبر در لندن مشاهده کردم. نویسنده‌ای نیجریایی‌-بریتانیایی که اصلیتش نیجریه‌ای بود و در بریتانیا سکونت داشت، نمایشنامه‌ای از «سه خواهر» نوشته آنتوان چخوف را مورد اقتباس قرار داده بود. او به این واسطه فضای اثر را به سمت نیجریه و جنگ داخلی این کشور برده بود. این اثر را بسیار درخشان دیدم و برایم جذاب بود. شخصیت‌های اثر هم همگی سیاه‌پوست بودند. پس از دیدن این اثر به ذهنم رسید که چرا من آن را تجربه نکنم. همان زمان با هنرجویانم، کارگاهی داشتم. شیوه من در کارگاه‌های ایده تا اجرایی که برگزار می‌کنم، نوشتن نمایشنامه برای هنرجویانم بر اساس شخصیت‌هاست. بعد به این فکر کردم که بیایم و «سه خواهر» را ایرانیزه کنم. 

اجرای «سه خواهر» پس از نمایش «باغ آلبالو» اتفاق افتاد؟ 

بله. «سه خواهر» آغاز رویه‌ای بود که حال در موردش صحبت می‌کنیم. منتهی آن اثر، اول خیلی برد نداشت چون هنرجویی بود. در ادامه هم اینگونه شده که فضای این اثر را به سال ۱۳۵۷ بردم و به شهر آبادان بردم. 

چرا آبادان؟ 

 پدر من در سال‌های پیش از انقلاب سرهنگ ژاندارمری بود و به همین دلیل کودکی‌ام در خانه‌های سازمانی سپری شده است؛ لذا این فضا را می‌شناختم و قبلا تجربه‌اش کرده بودم. من آن فضای نظامی نمایشنامه «سه خواهر» را به سمت نیروی دریایی برده بودم. در نمایش اصلی صحنه آتش سوزی داریم که آن را به سینما رکس آبادان ربط دادم. این اثر را خیلی رئالیستی اجرا کردیم و دکورمان هم کاملا رئال بود. یعنی اکسسوارهایی چون یخچال، تلویزیون و وسائل دیگری را روی صحنه داشتیم. لباس‌ها را هم بر اساس پوشش همان سال‌های حدود پنجاه و هفت، طراحی کردیم و دوختیم. حین شب‌های اجرای «سه‌خواهر» بازخوردهای خوبی از مخاطبان می‌گرفتم و نظرات آن‌ها مثبت بود. در ادامه این روند به سراغ نمایشنامه «باغ آلبالو» رفتم. 

«باغ آلبالو» را هم ایرانیزه کردید؟ 

بله و فضای آن را به سال ۱۳۶۷ بردم که اواخر جنگ ایران و عراق است. من این مقطع را هم تجربه کرده‌ام و یادم هست وقتی بمباران و حملات هوایی رخ می‌دادد به باغ‌های اطراف می‌رفتیم. زمانی که هم در کار باغ فروخته می‌شود با خبر امضای قطعنامه ۵۹۸ همزمان می‌شود. «باغ آلبالو» را در تالار حافظ روی صحنه بردم و مخاطبان بسیاری آن را تماشا کردند و بازخوردها هم خوب بود. اتفاقا متن اقتباسی من از «باغ آلبالو» سال گذشته بهترین متن بخش نمایشنامه‌نویسی، جشنواره تئاتر فجر شد و جایزه دریافت کرد. 

در ادامه این روند خوشایند را ادامه دادید؟ 

بله. من از ابتدا تا امروز یعنی طی سی‌سال گذشته، حدود پنجاه نمایشنامه نوشته‌ام. کلا به نوشتن آثار سه‌گانه و چهارگانه علاقه دارم. بر همین اساس بود که با خودم گفتم فعلا این روند اقتباس از نمایشنامه‌های آنتوان چخوف را ادامه دهم. در ادامه هم سراغ «دایی وانیا» رفتم که اسمش هم بر اساس اقتباس انجام شده به «دایی سعید» تغییر کرد. این اثر را در سالن استاد انتظامی واقع در خانه هنرمندان ایران روی صحنه بردم. بعد هم به سراغ «مرغ دریایی» رفتم که حال در تماشاخانه ایرانشهر، سالن استاد ناظرزاده کرمانی روی صحنه است. 

درست است که اقتباس از آثار ادبی در تمام دنیا امری مرسوم است، اما به نظر می‌رسد که کلا «اقتباس» در کشور ما تعریف درست و مشخصی ندارد. ما با عبارت‌هایی چون «اقتباس»، «برداشت آزاد» و «با الهام از فلان اثر) مواجهیم. از قدمت اقتباس بگویید. 

ما با واژه « adaptation» مواجهیم که در فارسی به معنای «اقتباس» است. بله همانطور که گفتید اقتباس در تمام دنیا امری مرسوم است. به هرحال باید در اجرای چنین آثاری به اقتباس یا برداشت از… اشاره شود. اقتباس مقوله‌ای جدید نیست و از گذشته وجود داشته. حتی در یونان باستان هم آن سه نمایشنامه‌نویس منابع دیگر را مورد اقتباس قرار می‌دادند. می‌ببینیم که همان سه درام‌نویس «اودیسه» را نوشته‌اند یا همگی به سراغ نگارش «الکترا» رفته‌اند. ویلیام شکسپیر نیز خیلی از نمایشنامه‌هایش را از آثار دیگر بر می‌داشته. در هالیوود نیز این اهمیت وجود دارد. من بر اساس آماری که گرفته‌ام باید بگویم چیزی حدود چهل تا چهل و پنج درصد فیلم‌های هالیوود اقتباسی هستند. متاسفانه این رویه در ایران وجود ندارد یا جدی نیست. سینمای ایران هم هرگز آنطور که باید سراغ اقتباس نرفته است. ما این هم داستان و رمان داریم و ادبیات‌مان غنی است! اما با این حال اقتباس از آن‌ها هرگز امری جدی و مستمر نبوده است. 

موضوع این است که طی سی، چهل سال گذشته نمایشنامه‌های خوب و با کیفیتی توسط نویسندگان به رشته تحریر درآمده‌اند، اما توجه فیلمنامه‌نویسان و فیلم‌سازان را به خود جلب نکرده‌اند. 

بله همینطور است. علتش این است که نمایشنامه‌های ما بیشتر تغزلی هستند و به واگویه‌های فلسفی شباهت دارند و آنطور که باید قصه ندارند. به نظرم این ویژگی‌ها کار را برای سینماگران سخت کرده تا خیلی به سراغ نمایشنامه‌ها نروند و از آن‌ها اقتباس نکنند. 

تعداد آثار اقتباسی ما در سینما به چند فیلم داریوش مهرجویی و کارگردانی چون تقوایی که ادبیان می‌داند، محدود می‌شود. 

بله و می‌توان فیلم سینمایی «ناخدا خورشید» ساخته ناصر تقوایی را مثال زد که اقتباسی از «بودن یا نبودن» ارنست همینگوی است. می‌خواهم بگویم در داستان نمایشنامه‌نویسی در ایران، گویا انگار فرد هرچقدر قصه‌گوتر باشد، کار بدتری انجام داده است! یعنی ما هرچه به سمت بی‌قصه‌گی و مضامین فلسفی برویم آرتیستیک‌تر عمل کرده‌ایم. در صورتی‌که «درام» با «قصه» به وجود آمده است؛ لذا قصه مقوله بسیار مهمی است. 

واقعیت این است که قصه مثل گذشته در تئاتر و سینما مورد توجه نیست؛ لااقل اینکه خیلی روی این مولفه مهم تاکیدی نمی‌شود. 

به این دلیل که قصه‌گویی کار سختی است. من در اقتباس‌هایم تلاشم این است ساختار قصه را حفظ کنم. 

به طور واضح حلقه وصل آثار ایرانیزه شما به نمایشنامه‌های چخوف، چیست؟ آیا تاریخ می‌تواند این نقش را ایفا کند؟ به هرحال تاریخ معاصر بخشی جدی در اقتباس‌های شما از آثار چخوف است. 

تاریخ برایم خیلی مهم است. بله تاریخ برایم اهمیت دارد و از اتفاقات و رویدادها در آثارم بهره می‌برم. به نظرم بک‌گراند تاریخی یک کشور مقوله خیلی مهمی است. مسئله این نبوده که بین آثار چخوف در فضای روسیه با ایران حلقه وصلی وجود داشته باشد. به هرحال فضای کشور روسیه با ایران خیلی متفاوت است. تاثیراتی وجود دارد اما آن‌ها شبیه ما نیستند؛ بخصوص روسیه قرن نوزدهم میلادی. من سال ۱۳۸۹ به روسیه سفری داشتم و یکی، دوماهی را در این کشور به سر بردم. می‌دیدیم که آدم‌های این کشور همان شخصیت‌های داستایوفسکی و چخوف هستند. یعنی آن فضا، مستتر و همچنان در روسیه وجود دارد. 

از ویژگی‌های ایرانیزه کردن آثار خارجی بر اساس تجارب‌تان بگویید.

زمانی که آثار نویسنده‌ای چون چخوف را ایرانیزه می‌کنیم و آن را به بستر ایرانی می‌آوریم، تماشاگر عادی با اثر ارتباط بهتر و بیشتری برقرار می‌کند. من در چهار اثری که از نمایشنامه‌های چخوف اقتباس کردم، تماشاگر عادی را مورد رصد قرار دادم و به عنوان کارگردان این دسته از مخاطبان خیلی برایم مهم است. من از طبقه متوسط و مخاطبان عادی‌ای که می‌آیند و تئاتر می‌بییند، صحبت می‌کنم؛ همان قشری متوسط و درس‌خوانده که می‌آید و تئاتر می‌بیند. طبق رصدی که داشتم احساس می‌کنم در چهار نمایشم، ایرانیزه کردن باعث شده مردم با آن‌ها ارتباط بهتری برقرار می‌کنند. البته من در آثارم از تاریخ ایران و نقاط حساس برای مخاطبان می‌گویم و همین موضوع باعث می‌شود، درگیری احساسی او بیشتر شود. به هرحال ما ملت سیاست‌زده‌ای هستیم و وقایع سیاسی و اتفاقات برای‌مان اهمیت دارد و عاطفی است! ما معمولا نسبت به روزهایی که در تاریخ اتفاق افتاده موضع داریم. به همین دلیل زمانی که با مردم درباره گوشه‌ای از تاریخ سیاسی‌شان حرف می‌زنیم آن‌ها بیشتر درگیر می‌شوند. اتفاقا بر همین اساس خیلی از نسل چندمی‌ها که سال‌های پیش از انقلاب را ندیده‌اند نیز با کار ارتباط برقرار کرده‌اند و در اینباره صحبت می‌کنند. 

درباره اهمیت مخاطبان خاص‌تر چیزی نگفتید؟ 

ما تماشاگر متخصص تئاتری ندارم، چون این دسته از هنرمندان عموما یکدیگر را قبول ندارند. آن‌ها به هرحال نسبت کار یکدیگر گاردهایی دارند. آن‌ها معمولا فیلتر آثار را از طریق خودشان می‌گذارانند. 

ما در طول تاریخ کشوری پر اتفاق بوده‌ایم، بر همین اساس تعداد شخصیت‌های مهم و وقایع تاریخی بسیار است. 

بله این بستر جای کار بسیار دارد. من از تاریخ ۱۵۰ساله معاصر لیستی را تهیه کرده‌ام. از مشروطه و اشغال ایران و کودتای ۲۸ مرداد گرفته تا ۱۵ خردادماه سال چهل و دو... سپس سال‌های پس از انقلاب و جنگ و دیگر اتفاقات را داریم. هر روز و هر ماه برای ما یک بستر تاریخی است. بنا به همین دلایل است که می‌گویم ما ملتی سیاست‌زده هستیم. زندگی و معیشت ما با سیاست گره خورده است. در کشورهای دیگر خودم شاهد بوده‌ام که سیاست برای مردم خیلی مهم نیست؛ در صورتی که در کشور ما حتی زندگی و روابط خصوصی‌مان هم با سیاست گره خورده است. نویسنده‌ای که اینجا در مقام رمان، داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه می‌نویسد، باید تاریخی و سیاسی را در آثارش لحاظ کند. 

بسیار می‌شنویم که تعدادی از تئاتری‌ها و مخاطبان نسبت به ایرانیزه کردن آثار کلاسیک خارجی موضع دارند؛ طی این چند سال تا چه حد با این دسته از افراد مواجه شده‌اید و چگونه با آن‌ها کنار آمده‌اید؟ 

در آثار اولی که از چخوف اقتباس کردم موردی وجود نداشته؛ اما حال با اجرا بردن چهارمین نمایشم، بعضی افراد می‌گویند فلانی دیگر چخوف را رها نمی‌کند! برخی انگار مدعی بنیاد آنتوان چخوف در ایران هستند اما واقعیت این است که هر کس آزاد است هر طور که می‌خواهد کار کند. به هرحال پرداختن به آثار چخوف برهه‌ای سه، چهارساله بود و از سال بعد آثار دیگری را برای اجرا برمی‌گزینم. بگذارید اینگونه بگویم که اقتباس از چهار اثر چخوف برای من نمایشنامه‌نویس آموزش بوده است. من از این مسیر و رویه بسیار آموختم و برای خودم همین موضوع است که اهمیت دارد. 

از دکور و طراحی‌ها بگویید و اگر ناگفته‌ای مانده درباره‌اش توضیح دهید. 

ما دکور پر هزینه‌ای زده‌ایم و این در حالی است که کمتر شاهد دکورهای خوب در نمایش‌ها هستیم. ما هزینه بسیار کردیم تا دکوری درخور داشته باشیم و خوشحالم که مخاطبان تا به امروز با دکور و لباس نیز ارتباط برقرار کرده‌اند.

آیا ناگفته‌ای باقی مانده؟

به هرحال ما بازیگر چهره و سلبریتی نداشته‌ایم و اینگونه نیست که مانند خیلی از نمایش‌ها، هرشب بیت‌هایمان کامل فروش برود. به هرحال افرادی نیز هستند که با اثر موافق نیستند، اما در کل تا به امروز همه چیز مطلوب بوده. شخصا تا به امروز از اجراها و بازخوردها رضایت داشته‌ام. من در بیست و سه چهار نمایشی که کارگردانی کرده‌ام شایده سه، چهار اثر را دوست داشته‌ام. «مرغ دریایی» یکی از همین کارهاست.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز