حزب توده و داستان فرار از زندان قصر به روایت احسان عمادی؛
از آدمهای اهل کتاب تا قتلهای حزبی فقط برای یک سوءظن! / تصاویر ما را شگفتزده کردند
احسان عمادی با اشاره به اینکه حزب توده مهمترین حزب تاریخ سیاسی ایران است، تأکید کرد: تصاویری از اتفاقات مهم حزب در دهههای ۳۰ و ۴۰ اعم از دستگیری خسرو روزبه، کشف جنازه حسام لنکرانی و... وجود دارد که برای ما هم دستیابی به آنها باورکردنی نبود و اصلاً فکر نمیکردیم چنین فیلمهایی از این وقایع وجود داشته باشد، چه برسد به اینکه با این کیفیت خیلی خوب بتوانیم به آنها دست پیدا کنیم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی مستند «فرار از قصر» به کارگردان احسان عمادی به موضوع فرار اعضای حزب توده از زندان قصر در سال ۱۳۲۹ میپردازد. این فیلم در سینماهای کشور در گروه هنر و تجربه اکران شده است.
با وجود اینکه در خلاصه داستان منتشر شده از این مستند و همچنین با توجه به عنوان این اثر سینمایی انتظار میرود که موضوع اصلی آن فرار تاریخی اعضای حزب توده از زندان قصر باشد، اما کارگردان درواقع با بهانه قرار دادن این واقعه تاریخی به ماهیت و سرگذشت حزب توده میپردازد و مخاطبش را با موضوعات مهمی از تاریخ معاصر ایران همراه میکند.
به بهانه اکران «فرار از قصر» با احسان عمادی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
ایده اولیه این مستند چگونه شکل گرفت؟
تقریباً ۷ یا ۸ سال پیش با آقای حسام اسلامی تهیهکننده فیلم از یک فیلمبرداری برمیگشتیم که حسام از من پرسید آیا میدانی در تاریخ معاصرمان یک ماجرای فرار از زندان سیاسی داریم؟ آن زمان اطلاعی درباره آن نداشتم، ولی ماجرای فرار از زندان همیشه یک قصه جذاب برای سینمای مستند و داستانی بوده و ایده ساخت چنین مستندی از آن زمان در ذهن من شکل گرفت که البته سالها شرایط ساخت آن فراهم نشد. تا اینکه سه سال پیش قرار شد پروژهای را با مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی کار کنیم. ضمن طرحهایی که با هم بررسی کردیم به این نتیجه رسیدیم که طرح «فرار از قصر» برای ما جذابیت بیشتری دارد که در آن در کنار ماجرای جذاب فرار از زندان قصر، میشود مقطعی از تاریخ ایران را هم بررسی کرد چراکه آدمهای بسیار مهمی در آن فرار نقش داشتند؛ افرادی که از نقاط مرکزی حزب توده و چهرههایی کاربلد و کارکشته بودند.
این شد که طرحی برای ساخت این مستند نوشتیم و تابستان سال ۱۳۹۹ ساخت فیلم «فرار از قصر» را شروع کردیم.
آیا جذابیت ماجرای فرار از زندان موجب ساخت این فیلم شد یا پرداختن به حزب توده برای شما در اولویت بود؟
هر دو مسئله برای ما مهم بود. در وهله اول قصه فرار بسیار جذاب بود. وقتی قرار است مستندی تاریخی بسازید، طبعاً این امکان وجود ندارد که آن مقطع تاریخی یا یک شخصیت تاریخی را صددرصد و به طور کامل معرفی کنید. به همین دلیل ناچارید که دست به انتخابهایی بزنید.
به عنوان مثال وقتی درباره محمد مصدق صحبت میشود، اکثر افراد به کودتای ۲۸ مرداد یا نهایتاً به حضورش در مجلس اشاره میکنند. در حالی که او پس از کودتا حدوداً ۱۳ سال زنده بوده و قبل از اینکه نخستوزیر شود چندین دهه در عرصه سیاسی فعال بوده و ما تقریباً از آن دوران هیچ چیزی نمیدانیم. در هر صورت یک سری اتفاقات نقش پررنگی در تاریخ یا شکلگیری اتفاقات بعدی دارد. در فیلم قصر هم ماجرای فرار جدا از جذابیت خودش واجد این پتانسیل بود که قصه آدمهای مهمی از حزب توده را به بهانه آن تعریف کنیم. حالا چون این آدمها از افراد اصلی حزب بودند و نقش مهمی در حزب داشتند، میشد به واسطه همین ماجرای فرار بخش مهمی از تاریخ حزب توده را نیز روایت کرد.
این دو مسئله در کنار هم برای من جذاب بود. ضمن اینکه به لحاظ حسی این دو موقعیت با هم متفاوت هستند. قصه فرار قصه یک پیروزی بزرگ به حساب میآید و قصه حزب توده، یک تراژدی شکست در ایران است. کنتراستی که این دو ماجرا در کنار هم داشتند من را جذب خودش کرد. هر چند از ابتدا میدانستیم از جنبههای مختلف در ساخت این فیم، اعم از موضعگیری سیاسی، پژوهش و دستیابی به تصاویر و صداهای آرشیوی کار بسیار سختی در پیش داریم.
بسیاری از آدمهایی که میخواستیم به سراغ آنها برویم یا از دنیا رفته بودند یا بسیار پیر شده بودند. خاطرم هست یک شب با چهار نفر از آدمهایی که در لیست داشتیم تماس گرفتم تا درباره ماجرای فرار با آنها صحبت کنیم که مجموع سن این چهار نفر به بیش از ۳۹۰ سال میرسید! تا امروز دو نفر از این افراد یعنی آقای ابراهیم گلستان و آقای صادق شباویز از دنیا رفتهاند. دو نفر دیگر هم آقایان بابک امیرخسروی و مهدی خانبابا تهرانی بودند. درنهایت مصاحبه با هیچکدام این افراد به دلیل کهولت یا کسالت یا بیعلاقگی شخصی ممکن شد. یکی از جالبترین تماسها با آقای شباویز بود. ایشان صدای من را به خوبی نمیشنید و من مجبور بودم پشت تلفن با صدایی بسیار بلند تقریباً فریاد بزنم. خواهش کردم که قرار مصاحبهای برای گفتوگو درباره حزب توده داشته باشیم. ایشان در جواب از آن طرف خط با صدایی نزدیک به فریاد گفت چیز زیادی از صحبتهایت را نمیشنوم ولی درباره حزب توده همینقدر بگویم که کیانوری ما را بدبخت کرد.
چرا ابراهیم گلستان را برای حضور در این مستند انتخاب کرده بودید؟
گلستان در اوایل جوانیاش عضو رسمی حزب توده بود، عبدالحسین نوشین را از نزدیک دیده بود و میخواستم در این باره از او سوالاتی بپرسم. در کتاب «نوشتن با دوربین» که آقای پرویز جاهد تهیه کرده هم گلستان خاطرات کوتاهی از نوشین تعریف کرده بود. به هر حال نگاه و روایت گلستان (بهعنوان یک نویسنده و فیلمساز در روزگار جوانی و در دهه بیست زندگیاش) از نوشین -که او هم کارگردان تئاتر بود- میتوانست جالب توجه باشد، اما متأسفانه حاضر به گفتگو نشدند.
با آقای امیرخسروی میخواستم درباره خود ماجرای فرار صحبت کنم که گفتند در این باره اطلاعات بیشتری جز همین روایتهایی که منتشر شده ندارند. به هر حال فیلم «فرار از قصر» به سالهای اول فعالیت حزب توده در ایران مربوط میشود و اعضایی از حزب که امروز در قید حیات هستند در آن زمان سن چندانی نداشتند. با آقای حسین یزدی هم بنای مصاحبه داشتیم که متأسفانه وقتی به اسم ایشان رسیدیم متوجه شدیم دو ماه قبلش فوت کردهاند. در مجموع تحقیق این فیلم هم در پیدا کردن آدمها و هم در به دست آوردن تصاویر آرشیوی کار بسیار سختی بود.
با این حال تصاویر آرشیوی خوبی در فیلم شاهد هستیم.
بله خوشبختانه تصاویر آرشیوی خیلی خوبی در فیلم وجود دارد. خود من وقتی به دوستی تماشای فیلم را پیشنهاد میکنم، حتما روی این موضوع تأکید میکنم که فارغ از خوب یا بد بودن فیلم، تصاویر آرشیوی آن واقعاً جذاب است و ارزش دیدن دارد. خود ما در فرآیند تحقیق وقتی به این تصاویر رسیدیم شگفتزده شدیم.
تصاویری از اتفاقات مهم حزب در دهههای ۳۰ و ۴۰ اعم از دستگیری خسرو روزبه، کشف جنازه حسام لنکرانی و... وجود دارد که برای ما هم دستیابی به آنها باورکردنی نبود و اصلاً فکر نمیکردیم چنین فیلمهایی از این وقایع وجود داشته باشد، چه برسد به اینکه با این کیفیت خیلی خوب بتوانیم به آنها دست پیدا کنیم. البته طی تحقیقات فیلمهای خیلی بیشتری در اختیار ما قرار گرفت که طبیعتاً فقط از تصاویری که برای تولید این فیلم به آن نیاز داشتیم استفاده کردیم.
در این فیلم با وجود اینکه شاهد سرنوشت تراژیک حزب توده هستیم، موضع فیلمساز چندان مشخص نیست چرا که در برخی مواقع مخاطب با وجههای از این حزب روبرو میشود که شاید آنها و اهدافشان را بسیار ارزشمند ببیند و برخی مواقع نیز شاهد مسائلی خلاف این محتوا است.
در این فیلم با شخصیتی مثل سرهنگ مبشری مواجهیم که جزو اولین افرادی است که در خانه مرتضی کیوان دستگیر میشود. او بعداً در بازداشت دو بار سعی میکند خودش را بکشد تا مبادا زیر شکنجه نتواند مقاومت کند و به قول خودشان، بشکند و رفقایش را لو دهد. شاید امروز به دلیل تغییر خیلی چیزها در نگاه ما به سیاست، بعضی مخاطبان این مستند کار مبشری را احمقانه یا بیدلیل بدانند، اما خود من اگر نخواهم او را برای چنین عملی ستایش کنم، حداقل برایش احترام زیادی قائلم، مستقل از اینکه نتیجه نگاه حزبی و رویکرد سیاسیاش چه بوده است.
البته در قضاوت اخلاقی و ارزشداورانه، نمیشود همه اعضای حزب توده را کنار هم قرار داد ولی خیلی از این آدمها واقعاً آرمانهای قابل احترام و اهداف شرافتمندانهای داشتند که به خاطرش حاضر به پرداخت هزینه بودند. چه پیش چه پس از انقلاب هم هزینههای زیادی پرداخت کردند. درنهایت هم از این مبارزه خیری ندیدند و نهتنها به هدفشان نرسیدند که حتی خیلیهایشان به لحاظ شخصی هم زندگی آرام و راحتی نداشتند. من بهعنوان سازنده این فیلم طبعا نمیتوانستم نسبت به این ویژگیها بیتفاوت باشم.
در واقع فیلم در دو سطح شخصی و عمومی با آدمهای حزب توده مواجه میشود. آدمهایی را میبینیم که خیلیهایشان در خارج از ایران تحصیل کرده بودند، اهل کتاب و فرهنگ بودند، تاریخ میدانستند و به زعم خودشان با شعارهایی مثل عدالت و برابری میخواستند کشور را نجات دهند اما خب از آن طرف نتیجه کارهایشان را هم در فیلم میبینیم. تضادهای این دو سطح فردی و اجتماعی اعضای حزب، کنتراستی در فیلم ایجاد میکند که میتواند جالب توجه باشد.
شخصی مثل روزبه در دادگاه درخواست میکند که حکم اعدامش را صادر کنند چون به شرافتش توهین شده است. بعد همین آدم با چنین خصلتی، به دستور حزب حاضر میشود یکی از نزدیکترین دوستانش و یکی از مؤثرترین اعضای اجرایی حزب حسام لنکرانی را به خاطر یک سوءظن بکشد. چند نفر دیگر از رفقا نیز به همین ترتیب قربانی میشوند. حتی وقتی حسام لنکرانی را میکشند به خانوادهاش خبر نمیدهند و آنها را تا سالها به نوعی سرکار میگذارند که او از ایران خارج شده است.
ما در این مستند میبینیم چنین آدمی با روحیه ماجراجویی عجیب و غریب و تواناییهای کمنظیر که مثلا دو بار از زندان فرار کرده، تسلطش بر رمزنگاریاش به حدی بالاست که سیستمهای اطلاعاتی اروپایی و آمریکایی در آن زمان هم نمیتوانند رمزش را کشف کنند و خلاصه مجموعهای از استعدادهای حیرتانگیز را دارد، اقدامات ددمنشانهای انجام میدهد که کاملا غیرقابل دفاع و غیرانسانی است.
«فرار از قصر» نشان میدهد که بسیاری از اتفاقات تاریخ معاصر متأثر از فعالیتهای حزب توده بوده است. حزب توده در قیاس با دیگر احزاب تاریخ معاصر چه جایگاهی دارد؟
تاریخ احزاب سیاسی در ایران قدمت چندانی ندارد. در این عمر کوتاه، بدون شک و بیاغراق حزب توده را باید مهمترین حزب تاریخ ایران دانست. البته سازمان مجاهدین خلق نیز چه پیش از انقلاب چه پس از آن منشأ تأثیراتی بوده اما ماهیت و ساختارش به شکلی بوده که چندان نمیتوان آن را یک حزب سیاسی به حساب آورد. آنها فقط مدت کوتاهی پس از انقلاب اسلحه را بر زمین گذاشتند و از سال ۶۰ دوباره وارد به فاز مسلحانه پیشین برگشتند و مثل سازمان چریکهای فدایی خلق، بیشتر یک گروه مسلح برای رسیدن به اهداف سیاسیشان محسوب میشوند تا یک حزب سیاسی متعارف. در هر صورت حزب توده در مقام یک حزب سیاسی، اهمیت و قدمت بیشتری در قیاس با این سازمانها داشته است.
چهرههای مهمی از تاریخ معاصر ما عضو رسمی توده بودند یا سمپاتی جدیای به حزب نشان دادند. آدمهایی شالوده فکری و فرهنگی دو یا سه نسل پس از خود را شکل دادهاند که در بینشان میتوان به نامهایی مثل احمد شاملو، جلال آلاحمد، نجف دریابندری، ابراهیم گلستان، شاهرخ مسکوب و... اشاره کرد. ضمن اینکه این تأثیرگذاری صرفاً محدود به مسائل فکری و ادبی و هنری نیست. مثلاً در ادبیات سیاسی امروز ما، هنوز شنیدن صفتهایی مثل «مزدوری» یا «جاسوسی» برای اتهامزنی سیاسی به این و آن رواج دارد. ادبیاتی که از همان بدو تولد حزب توده، بین اعضای کادر رهبری یا جلسات کمیته مرکزی آن شکل گرفت و به مرور در قالب یکجور فرهنگ ناپسند برچسبزنی، در ادبیات سیاسی حزب و به تبعش در فضای سیاسی کشور تثبیت شد. روالی که قاعدتاً باید آن را یکی از تأثیرات منفی فرهنگ حزبی توده به حساب آورد.
پس از خروج رضاشاه از ایران در شهریور ۲۰، شرایط آزادی در کشور به وجود آمد که درنتیجه آن احزاب و تشکلهای سیاسی متعددی شکل گرفت که خیلیهایشان هم به سرنوشتهای عجیب و غریبی دچار شدند. در آن فضا حزب توده توانست نظر عده کثیری از اقشار دانشجو، روشنفکر و کارگران را به خود جلب کند. حزب در نیمه اول دهه ۲۰ شمسی، نفوذی شدید در اتحادیههای کارگری پیدا کرد و توانست جمعیت بسیاری را سازماندهی کند. در عین حال به شکل جدی زنان را وارد عرصه فعالیتهای سیاسی کرد. افرادی چون اختر کیانوری (خواهر نورالدین) که همسر صمد کامبخش (از اعضای بسیار مؤثر حزب) بوده، یا همسر خود کیانوری مریم فیروز، هر دو از اعضای برجسته حزب بودند. خود حزب نیز به دلیل حضور این زنان، فراکسیون زنان قدرتمندی داشت.
حزب توده در نیمه اول سده شمسی پیشین، در فضای عمومی کشور بسیار اثرگذار بوده و نگاه و فرهنگی که به واسطه این حزب وارد جامعه ما شده قابل انکار نیست مثل نگرش ضدآمریکایی. قطعا فاکتورهای مهم دیگری هم در شکلگیری چنین نگاهی نقش داشته و مؤثر بوده، اما نمیتوان نقش حزب توده را هم در تشدید و تقویت چنین نگاهی نادیده گرفت. شاید حتی بتوان ردپای تأثیرات این حزب را در نگاه منفیای که خیلی از ما نسبت به سرمایهداری (یا به طور کلی هر انسان ثروتمندی) داریم، دنبال کرد، آن هم در حالی که بیش از چهل سال است دیگر هیچ نشان رسمیای از این حزب در کشور موجود نیست. اما میتوان تأثیراتش را (ولو به شکل غیرمستقیم و نامحسوس) حتی بر نسل جدید نیز نشان داد. یعنی تبعات آن نگاه چپ -که در قرن پیش، اولین بار با این حزب به شکلی مؤثر در ایران مطرح شد- همچنان وجود دارد. همه اینها یعنی حزب توده تشکلی بسیار مهم در تاریخ معاصر بوده که نمیشود آن را کتمان کرد. چراکه همچنان درگیر تأثیرات مثبت و منفیاش هستیم و نمیتوانیم بگوییم «چون کادر مرکزیاش در سال ۱۳۶۱ دستگیر شدهاند و فعالیت قانونی حزب عملاً به پایان رسیده، پس دیگر همه چیز درباره آنها تمام شده است.»
با وجود از بین رفتن حزب توده، شناخت آن برای نسل امروز چه اهمیتی دارد؟
به نظر من هر مستندساز تاریخی قبل از اینکه وارد پروسه تحقیق فیلمش شود باید پیش خود به این سؤال جواب بدهد که این فیلم برای امروز ما چه کارکردی دارد. فکر میکنم اگر مستندساز به پاسخی دقیق برای این پرسش نرسد لزومی هم برای ساخت فیلم وجود ندارد. نهایتاً ممکن است فقط دادهها و اطلاعاتی جذاب برای بیشتر شدن اطلاعات عمومی مخاطب به او بدهد که البته حتماً دانستنشان جالب توجه است.
برای من پیدا کردن نقطه تماس آدمهای این فیلم با روزگار ما مسئله مهمی بود. اینکه چطور آدمهایی که هر کدام به اصطلاح خودمانی «آدم حسابی» بودند؛ شجاع بودند، باسواد بودند، گاها باشرف و بعضاً میهنپرست... چطور این آدمها با آرمانهای بزرگ و قابل احترامی دورهم جمع شدند اما درنهایت تصمیمات و اقداماتشان طوری پیش رفت که درنتیجهاش، امروز از شنیدن نام توده تصویری منفی در ذهن ایرانیها شکل میگیرد؟ اینکه این مسیر چگونه طی شد برای من سوال مهمی بود که سعی کردم در فیلم به آن پاسخ بدهم. در واقع در نگاهی کوتاه به عاقبت حزب توده، با آدمهایی مواجه میشویم که با نیات و انگیزههای خیر گرد هم آمدند ولی اتفاقات خوبی برای خودشان و آرمانها و آرزوهایشان رقم نخورد و نام نیکی هم از آنها باقی نماند.
این جمله را بارها شنیدهایم که باید از تاریخ عبرت بگیریم. البته اگر ما واقعاً به این جمله مؤمن بودیم، قطعاً وضعیت امروزمان این نبود که مدام به شکلی تلخ، مشغول تکرار اشتباهات گذشته باشیم. با این حال اگر کسی به دنبال درسی از تاریخ باشد، احتمالاً این فیلم با تلاش برای پاسخ به آن سؤال شاید بتواند کمکی بکند.
آیا میتوان گفت که «فرار از قصر» اثری ضد نگاه و نگرش چپ است؟
اصلاً! به هیچوجه از ساخت فیلم قصد نداشتم چنین نگاهی به مخاطب بدهم. البته من خودم را آدم چپی نمیدانم. یعنی نمیتوانم بگویم این نگرش صددرصد قابل دفاع و پذیرش است، در عین حال که نمیتوانم آن را کاملاً هم اشتباه بدانم. اما در این فیلم صرفاً داریم از تجربه حزب توده صحبت میکنیم که به نظرم تجربه ناکامی است، گرچه این ناکامی ناشی از اینکه حزب توده یک حزب چپ بوده نیست. توده؛ شکلی از جریان چپ در ایران را نمایندگی میکرد و پیش میبرد که سرانجام هم در رسیدن به قدرت شکست خورد هم محبوبیتش در بین مردم را از دست داد. نشانههای ارتباط و تأثیرپذیری این شکل از جریان چپ از حزب کمونیست شوروی غیرقابل انکار است. مثلاً واکنششان به ماجرای فرقه دمکرات و اقدامات پیشهوری در آذربایجان، یا تغییر دبیراول حزب در –اگر اشتباه نکنم- تابستان ۱۳۵۷ که از ایرج اسکندری به نورالدین کیانوری منتقل میشود و بر اساس روایتهای شاهدان جلسه، به خواست رهبران شوروی رخ داده. فیلم فرار از قصر منحصراً درباره این نگاه و رویکرد خاص چپ صحبت میکند که درنهایت به آن نتایج ختم شده. خود من قضاوتی ندارم که آیا تفکر چپ به طور کلی در ایران محکوم به شکست است یا نه. فیلم نیز به این موضوع نمیپردازد. اما اگر روزی بنا باشد تشکل سیاسی شناسنامهدار و مؤثری با نگرش چپ در ایران داشته باشیم، احتمالاً نگاه به سرنوشت حزب توده و بررسی اشتباهاتشان در این مسیر، میتواند بسیار کمککننده باشد. بخشی از این اشتباهات را ما در فیلم میبینیم. با این حال جریان چپ در ایران هم قدیمیتر و هم بزرگتر از حزب توده است و اصولاً موضوع فیلم «قرار از قصر» نبوده.