حامد رجبی مطرح کرد؛
«خاطرات بندباز» قصه آدمهایی است که نمیخواهند اطرافشان را ببینند/ جامعه ایران را از دنیا جدا نمیدانم
حامد رجبی گفت: در این فیلم سعی داشتم به آدمهایی نگاه کنم و در درون افرادی ورود کنم که به شکلِ ثابتِ زندگی خودشان چسبیدهاند و تصمیم دارند به هیچوجه اطرافشان را نگاه نکنند و خود را در معرض هیچ تهدیدی قرار ندهند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «خاطرات بندباز» به کارگردانی حامد رجبی به تازگی در سینماهای گروه هنر و تجربه اکران شده است. این فیلم روایتگر زندگی پدر و پسری است که با ورود زنی غریبه به خانهشان دگرگون میشود.
به بهانه نمایش این فیلم با حامد رجبی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
ایده اولیه و فیلمنامه «خاطرات بندباز» چگونه شکل گرفت؟
صحبت درباره شکلگیری ایده اولیه فیلم کار سختی است چراکه معمولاً فیلمساز نمیداند که ایده اولیهاش از کجا آمده و آن جرقه ابتدایی همیشه محصول زیست آن فرد است و اتفاقات اطرافش است، اما پس از این مرحله وقتی نگارش فیلمنامه پیش میرود اتفاقات کمی خودآگاهتر رخ میدهد و میتوان درباره آن بیشتر صحبت کرد.
در این فیلم سعی داشتم به آدمهایی نگاه کنم که به شکلِ ثابتِ زندگی خودشان چسبیدهاند و تصمیم دارند به هیچوجه اطرافشان را نبینند تا مبادا خود را در معرض هیچ تهدیدی بیرونی قرار دهند. در واقع در این فیلم به آدمهایی نگاه میکنیم که بر ندیدن اتفاقات خوبی که ممکن است برایشان رخ دهد، پافشاری میکنند.
موقعیتی که در فیلم ایجاد شده پتانسیل این را دارد که با فیلمی کاملاً قصهگو روبرو شویم. چرا از قصهگویی صرف با وجود خلق چنین موقعیتی فاصله گرفتید؟
ما شکلهای مختلفی در قصهگویی داریم، همانقدر که یک رمان کلاسیک را روایتگر یک داستان میدانیم، «خشم و هیاهو»ی فاکنر هم روایتگر یک داستان است. برای شخص من در میان فیلمهایی که میبینم و کتابهایی که میخوانم شکل قصهگویی پر فراز و فرودی که احساسات مخاطب را به گروگان بگیرد و مدام به خواننده یا تماشاچی رودست بزند، جذاب نیست و ترجیحم دیدن این فیلمها یا کتابها نیستند. به همین دلیل هم در نوشتن فیلمنامه یا ساخت فیلم همیشه سعی میکنم همه چیز خیلی ساده و واضح در مقابل چشم تماشاچی اتفاق بیافتد و تماشاچی تصمیم بگیرد که با آنچه که میبیند چه برخوردی داشته باشد.
آیا فضای فیلم «خاطرات بندباز»، شخصیتها و اتفاقات تا حد زیادی اگزوتیک و عجیب و غریب نیست؟
اگر بخواهیم به زندگیمان فکر کنیم و با آن به شکلی انتقادی مواجه شویم، هیچ چارهای نداریم جز اینکه از اتفاقات معمول زندگی، آشناییزدایی کنیم. یکی از شیوههای این آشناییزدایی هم استفاده از امر شگفت است، امر شگفتی که باعث میشود همهی امور آشنا در سایهاش دوباره و با نگاهی تازه دیده شوند. در فیلم «خاطرات بندباز» وقتی به رابطه پدر و پسر نگاه میکنیم و میخواهیم به رابطه این دو نفر با خودشان یا حتی با خانهشان بپردازیم به شکلهای مختلفی میتوانیم قصهمان را روایت کنیم که یکی از راههایش استفاده از اتفاقی غیر عادی در قصه است که من این راه را برای روایت «خاطرات بندباز» انتخاب کردم.
شخصیتهای «خاطرات بندباز» چه تعلقی به جامعه ایران دارند؟ آیا به این نکته که آنها متعلق به جامعهای خاص باشند، توجه داشتید؟
من به اینکه جامعهی ایران متفاوت از دیگر جوامع جهان است، قائل نیستم. وقتی مختصات جامعهمان را دقیقتر نگاه میکنیم متوجه میشویم شباهتهامان با دیگر جاهای جهان بیش از تفاوتمان است. مثلا ما که سالهاست در حال اجرای ریگانیسم و تاچریسم هستیم و نامش را گذاشتهایم خصوصیسازی، چطور میتوانیم ادعا کنیم که متفاوت از دیگر جاهای جهان هستیم؟ ما که با دنبالهروی از غربیها قراردادهای کاریمان را موقت کردهایم و کارگرانمان هیچ امنیت شغلیای ندارند چه تفاوتی با جوامع نئولیبرال غربی داریم؟
به نظر من آنچه که ما به عنوان جامعه ایرانی میشناسیم بیشتر از اینکه بخواهد یک پدیده واقعی باشد، محصول سینما است، به این معنا که مثلا در سینما پدر و مادر ایرانی شکل و شمایل خاص خود را دارند که در اکثر فیلمها میبینیم اما در جامعه این شمایل به طور مطلق وجود ندارد و أنواع گوناگون دیگری هم دارد. ما اصرار داریم که خیلی از ویژگیها را به خودمان نسبت ندهیم و بگوییم که در جامعه ایرانی برخی مسائل وجود ندارد اما اینگونه نیست، مثلاً اگر شما بگویید که یک پدر و مادر فرزند خود را کشتهاند ممکن است عدهای آن را بیربط به جامعه ایرانی بدانند در حالیکه مدتی پیش این اتفاق به شکلی بسیار دردناک در جامعه ما رخ داد. مطمئناً اگر پیش از این اتفاق کسی فیلمی با این قصه میساخت همه کارگردانش را محکوم میکردند که فیلم تو ایرانی نیست و در جامعه ایرانی چنین اتفاقی رخ نمیدهد و پدر و مادر ایرانی این کار را نمیکنند. امروز همه این را متوجه شدهایم و میدانیم اتفاقاتی که در جوامع مختلف دنیا رخ میدهد در جامعه ما نیز وجود دارد و دیگر نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم.
چرا جامعهای که در سینما میبینیم با جامعه امروز ایران متفاوت است؟
یک بخشی از این ماجرا به محدودیتها مربوط میشود و بخشی از ماجرا هم مربوط به سینماگران است. سینما همیشه مدعی است که من از زندگی الگوبرداری میکنم ولی اگر دقت داشته باشیم متوجه میشویم که خیلی وقتها زندگی بر مبنای سینما شکل گرفته و این روند معکوس شده است.
به عنوان مثال هالیوود برای آدمها الگوی زندگی میسازد و هر کس که به این آثار نگاه میکند با توجه به اینکه مطمئناً همه زندگیها را ندیده و نمیشناسد تصور میکند که زندگی همین چیزی است که این سینما روایت میکند و به همین دلیل سعی میکند زندگی خود را بر اساس آن سامان بدهد. من فکر میکنم که علاوه بر محدودیت که مطمئناً تأثیرگذار است، خودِ ما هم بخشی از این ماجرا هستیم. چون میترسیم که به آثارمان برچسب غیرایرانی بودن بزنند، ترجیح میدهیم که جامعه را بر اساس مختصاتی که از دیگر فیلمها گرفتهایم تصویر کنیم تا اینکه خطر کرده و مستقیما با زندگی مواجه شویم.
چرا برای انتخاب نقش پدر فرزاد موتمن را انتخاب کردید؟
پس از نگارش فیلمنامه برای ایفای نقش این کاراکتر به چند گزینه فکر کردیم اما از آنجا که دانشجوی آقای موتمن بودم و شناختی نسبت به ایشان داشتم و در کنار آن خانم برادری (تهیهکننده فیلم) با آقای موتمن سابقه همکاری داشتند، تصمیم گرفتیم به ایشان پیشنهاد همکاری بدهیم و پس از چند جلسه به این نتیجه رسیدیم که آقای موتمن انتخاب درستی برای ایفای نقش پدر است.
در بین آثاری که فیلمنامهاش را نوشتید یا کارگردانی کردید، آیا میتوان «خاطرات بندباز» را به «پرویز» نزدیک و تا حدی شبیه دانست؟
به خاطر موقعیت پدر و پسری که در دو فیلم وجود دارد تا حدی شباهت احساس میشود اما جهان این دو فیلم با هم متفاوت است، به این معنا که پرویز مثل بسیاری از شخصیتهایی که نوشتهام (مثلا زن فیلم پریدن از ارتفاع کم یا دختر فیلم درساژ) کاراکتری بود که قدرت «نه» گفتن داشت و اصطلاحاً «نه گو» بود و در «خاطرات بندباز» به این فکر کردم که اگر یک نفر «آری گو» باشد زندگیاش چه میشود و از همین ایده کاراکتر دختر شکل گرفت و به همین دلیل فیلم «خاطرات بندباز» را در این موضوع میتوان مقابل فیلم «پرویز» دانست.
فیلمهایی چون «خاطرات بندباز» را معمولاً با المانهایی که دارند تحلیل میکنند. به عنوان مثال میتوان از خانهای که قصه در آن روایت میشود به نشانههایی رسید. آیا به این نشانهپردازیها توجه داشتید یا نشانهها غیرتعمدی بودند؟
در هر جای جهان، خانه میتواند نشانهها و معانی خاصی داشته باشد اما برای من مهمتر از هر چیز این بود که در مواجهه اول، مخاطب با قصه و روایتی مواجه شود که در همان سطح و لایهی اول کارکرد معنایی درستی داشته باشد. میخواستم مخاطب بعد از این بتواند با جهانبینی شخصیاش به لایهها و معانی پنهان فیلم فکر کند. به هر حال ما در جایی زندگی میکنیم که استفاده از هر عنصری در تصویر میتواند کارکردی استعاری پیدا کند و فیلم «خاطرات بندباز» هم نمیتواند از این قاعده مستثنی باشد.
آیا از شرایط اکران رضایت دارید؟
اکران هنر و تجربه به هر حال اکران محدودی است و ما هم از ابتدا آگاه بودیم که این فیلم برای مخاطبان کم شماری که به دنبال فیلمهای هنری و تجربی هستند جذاب خواهد بود. فقط امیدوارم در همین سانسها و زمان محدود کسانی که این مدل از سینما را دوست دارند بتوانند فیلم را ببینند.