«فروغ حکمت؛ نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت الهی» در بازار کتاب
کتاب فروغ حکمت؛ نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت الهی تألیف غلامرضا اعوانی به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ۶۴۶ صفحه به بهای ۴۰۰ هزار تومان منتشر شد.
به گزارش ایلنا، کتاب فوق نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت الهی و تبیین مبادی حکمت و نیز بررسی جهات مختلفی است که حکمت را از علوم دیگر متمایز میکند.
فهرست کتاب عبارت است از: سخن پژوهشگاه، پیشگفتار، مقدمه، بخش اول: تعریف حکمت و مبادی آن، بخش دوم: بررسی حکمت در یونان، بخش سوم: تبلور حکمت در جهان اسلام، بخش چهارم: فلسفه جدید از دیدگاه حکمت الهی، کتابشناسی کتب فارسی و عربی، Bibliogrphy، فرهنگ اصطلاحات.
فصل اول به مسئله حکمت در قرآن اختصاص دارد. لفظ حکمت یکی از واژههای کلیدی قرآن است. قرآن همه ادیان را مبتنی بر حکمت و همه پیامبران را آموزنده کتاب و حکمت معرفی مینماید.
در فصل دوم تعریفهای مختلف حکمت مورد بحث قرار گرفته است که برخی از آنها به موضوع و برخی دیگر به مبادی و مسائل آن ارتباط دارد.
مسئله حکمت و تأمل در آفاق و انفس، ارتباط عالم کبیر و صغیر یا انسان و جهان همیشه مورد توجه حکمای قدیم و مورد تأکید در همه ادیان بوده است. در فصل سوم این موضوع در فیلسوفان یونان همچون افلاطون، ارسطو، نوافلاطونیان، اپیکوریان و رواقیان مورد بحث قرار گرفته است.
هیچ نوعی از انواع حکمت اعم از حکمت دینی یا رسمی از فضیلت جدایی ندارد. در فصل چهارم درباره انواع فضائل، ارتباط میان فضائل در حکمت نظری، عملی و صناعی، نحوه اکتساب فضائل و میزان و معیار ارزیابی فضائل و اضداد آنها یعنی رذائل بحث شده است و اینکه عمل به فضائل شرط لازم برای وصول به سعادت، فلاح و رستگاری در ادیان و نیز در حکمت الهی به شمار میرود.
عنوان فصل پنجم، فلسفه به عنوان جهان بینی و روش زندگی است. در این فصل سؤالات زیر مطرح شده است: مفاهیم فلسفی از حکمت قدیم تا فلسفه جدید تا چه حد دستخوش تغییرات شده است؟ فرق میان یک مکتب فلسفی در فلسفه قدیم و فلسفه جدید چیست؟ چرا در عصر باستان و نیز در عالم اسلام بیش از چند مکتب فلسفی وجود نداشته است؟ فلسفه به عنوان روش زندگی چه معنایی دارد. فلسفه با زندگی عامه مردم در گذشته چه ارتباطی داشته است؟ شرایط زیستن یک زندگی فلسفی کدام است؟ از نظر افلاطون ارتباط میان فلسفه زیسته در شخص حکیم و فلسفه نوشتاری چیست؟
سؤالی که در فلسفه ششم مطرح میشود این است که آیا فلسفه روش زندگی است یا اینکه فلسفه نوعی گفتار است؟ و در ضمن پاسخ به سؤال فوق به سؤالات دیگری نیز پرداخته شده است. ارتباط بین فلسفه به عنوان روش زندگی و فلسفه به عنوان روش گفتاری در چیست و تفاوت آنها کدام است؟ آیا این دو نوع فلسفه لازم و ملزوم یکدیکرند یا در مقابل یکدیگر قرار دارند؟ چگونه در طی قرون متمادی فلسفه به عنوان روش زندگی به تدریج مبدل به روش گفتاری شد؟ علل پیدایش فلسفه بحثی و گفتاری در دانشگاههای امروز کدام است؟ وضعیت فلسفه در دانشگاههای امروز چیست و چه تفاوتی با مکاتب قدیم دارد؟
بخش دوم کتاب به سیر حکمت در یونان باستان اختصاص یافته است. در فصل اول این بخش به برخی از موانع مهم حکمت اشاره شده است. یکی از این موانع تفسیر ارسطو از آراء حکمای پیش سقراطی است که همیشه آنان را فیلسوفان طبیعت، تلقی و آراء آنان را از دیدگاه فلسفه طبیعت خود تفسیر میکند، در عین اینکه از دیدگاه ما، برخلاف رأی ارسطو همه آنها بهرهای عالی از حکمت الهی دارند. از طرف دیگر بیشتر مورخان فلسفه در دوران جدید تحت تأثیر فیلسوفانی چون کانت، هگل یا پیروان مذهب تحصلی (پوزیتویسم) که قائل به اصالت مابعدالطبیعه و علم الهی نیستند آراء آنان را بنا به مشرب و مذهب خود تحلیل و تفسیر کرده و در نتیجه آن جنبه حکمت الهی در حکمای پیش از سقراط را نادیده گرفته یا روایتی نادرست از آن به دست میدهند.
فصل بعدی درباره حکمت فیثاغورس است که نه تنها پایه گذار ریاضیات به عنوان یک علم است، بلکه ریاضیات از نظر او اصل و اساسی جهانشناسی است و به علاوه او علم اعداد را از دیدگاه مابعدالطبیعی و حکمی مورد بررسی قرار داده است و در نتیجه نوعی عرفان عددی را به وی نسبت میدهند. همچنین کشف نُتهای موسیقی که شاخهای از ریاضیات است از دیگر دستاوردهای اوست. افزون بر این فیثاغورس در نظر پیروان خود به عنوان یک مرشد روحانی شهرت داشته و افلاطون از شیوه زندگی فیثاغوریان که نوعی انجمن دوستی مشترک و نیز مبتنی بر تصفیه و تزکیه نفس بوده، یاد کرده است.
هراکلیتوس حکیمی است که شاید بیشتر از حکمای دیگر یونان مورد بیمهمری و سوء فهم قرار گرفته است و این سوء تفسیر تا حدی ناشی از تفسیر ارسطو، هگل و مارکس از آراء وی بوده است. نویسنده در این فصل برخی از قطعات بازمانده از وی را که از دیدگاه حکمت الهی اهمیت فراوان دارد مورد بررسی قرار داده است.
پارمنیدس، به قول سقراط فیلسوفی است سخت باهیبت و شایسته احترام که نویسنده این اثر میترسد قدرت فهم کلمات او را نداشته باشد، او نخستین فیلسوفی است در مغرب زمین که مسئله وجود را در عمیقترین وجه آن مورد مداقه قرار داده است. به نظر اعوانی او اولین کسی است که برهان صدیقین را به شیوهای فلسفی بیان کرده است. در این فصل پس از بررسی اجمالی منظومه فلسفی او، نظریه وجودشناسی و معرفتشناسی و قواعد کلی فلسفی در آثار بازمانده از او مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است.
یکی از آثار افلاطون رساله مهمانی (سمپوزیوم) اوست که موضوع آن چیستی فلسفه به عنوان حُب حکمت است. این رساله که از شاهکارهای فلسفی جهان است، کاوش در معنای حب یا عشق است. حب حکمت همان حب حقیقت، خیر و جمال است، کاوش در معنای حب یا عشق است. حب حکمت همان حب حقیقت، خیر و جمال است که هر سه صفتی از صفات خداوندند. هر انسانی با نمودهای بیشمار زیبایی حسی آشناست. افلاطون در این رساله توضیح میدهد که چگونه انسان میتواند از تأمل و نظر در نمودهای حسی، نفسانی و عقلانی زیبایی که به تعبیر افلاطون بهرهمند از زیباییاند به مشاهده حقیقت یا ایده زیبایی که صفتی از صفات خداوند است نائل آید. به علاوه افلاطون در این رساله اشاره دارد به این که چگونگی این حب حکمت که به معنای دیگر تشبه به خداوند است در شخصیت سقراط تحقق یافته است.
فصل بعدی به قسمت اول شناختشناسی افلاطون اختصاص دارد که تحلیل مؤجز از رساله تئاتتوس است. تئاتتوس ریاضیدان بسیار مستعد و جوانی است که استاد او تئودوروس او را به سقراط معرفی کرده است، اما سقراط با کمال تعجب میبیند که تئاتتوس مانند استاد خود از پیروان سوفسطائی معروف پروتاگوراس است که قائل به اصالت حس است و این برخلاف روشی است که در علم ریاضیات مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین سقراط با روش گفتگو به نقض نظریه اصالت حس و لوازم آن مانند نظریه انطباع میپردازد. سقراط در این رساله اصل و اساس و بنابراین تعریف قضایای برهانی همانند ریاضیات را باور درست موجه میداند، یعنی قضیهای که در آن علت حکم بیان شده است.
بخش دیگر شناختشناسی افلاطون در فصل بعدی مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است. آنچه در این فصل مورد نظر است نظریه شناخت افلاطون در رساله منون و بخشی از رساله پارمنیدس و نیز تحلیل دو تمثیل خط منقسم و تمصیل غار در کتاب جمهوری است که در ضمن آن به بعضی از نظریات معرفتی او در این رسالهها مانند شناخت به عنوان یادآوری یا تذکار و نیز ضرورت قول به مُثُل به عنوان معیار و ملاک شناخت و نیز مراتب طولی معرفت و مساوقت مراتب مختلف وجود و معرفت با مراتب ادراک در نفس انسانی اشاره شده است.
ارسطو بدون شک از مؤسسان و پایه گذاران روششناسی علوم بحثی و برهانی است و از نخستین کسانی است که صناعت برهان و لوازم آن را مورد بحث دقیق قرار داده است و به طور کلی واضع صناعتی است که امروزه آن را علم منطق مینامیم. در این فصل برخی از نکات مهم شناختشناسی ارسطو که غالبا در نظریات شناختشناسی امروز مطرح نیست، مورد بحث قرار گرفته است. علت تأکید بر نظریات شناختشناسی افلاطون و ارسطو در این کتاب این است که این نظریات پاسخگوی بسیاری از شبهاتی است که در نظریههای شناختشناسی امروز مطرح است یا اینکه دقیقا ضد آنها مطرح میشود.
فصل اول از بخش سوم به ترجمه متون فلسفی و علمی یونانی و فرهنگهای دیگر به زبان عربی اختصاص دارد. این اولین نهضت عظیم ترجمه در تاریخ است که علوم عقلی یک تمدن بزرگ و نیز تمدنهای دیگر به طور کامل به زبان عربی ترجمه شده است و برای نخستین بار در تاریخ، علوم از انحصار فرهنگهای خاص خارج شده و جنبه جهانی پیدا کرده است. در این فصل مختصری درباره نهضت ترجمه، مترجمان بزرگ از زبانهای مختلف، مراکز علمی و فلسفی پیش از اسلام که در انتقال علوم به عالم اسلام سهمی مهمی داشته اند، مراکز ترجمه و روش علمی مترجمان و سهم ایرانیان در این ترجمه اشاره شده است.
در فصل بعدی به یکی از دست آوردهای بزرگ ابن سینا در تاریخ فلسفه اشاره شده است و آن اصل موضوعی کردن الهیات یا علم مابعدالطبیعه است. مسئله اصل موضوعی کردن علوم در قرن بیستم برای دانشمندان علوم در قرن بیستم برای دانشمندان علوم خاصه علم منطق مطرح بوده است بدون اینکه در این کار موفق باشند، اما ابن سینا در حدود بیش از هزار سال پیش، نه تنها قواعد آن را کشف کرده، بلکه مهمترین شعبه فلسفه و شوارترین آنها یعنی الهیات را اصل موضوعی کرده و قواعد آن را به نحو دقیقی شرح داده است. به علاوه ابن سینا نظریات بدیعی در منطق و در بخشهای دیگر فلسفه دارد که در تاریخ فلسفه به نام او ثبت شده است و برخی از آنها هنوز ناشناخته مانده است.
در فصل غزالی، ابن میمون و ابن رشد، مسئله علیت از دیدگاه این سه متفکر مورد بحث قرار گرفته است. در برخی از کتب تاریخ فلسفه نظریه علیت در هیوم را متأثر از نظریه غزالی درباره این مسئله در کتاب تهافت الفلاسفه دانسته اند، اما هیچ سند تاریخی درباره ترجمه آثار متکلمان اسلامی به زبان لاتین وجود ندارد. پس چگونه میتوان تأثیر غزالی در هیوم درباره مسئله علیت را توجیه کرد؟ شاید پاسخ این مسئله را مثلا در ترجمه لاتینی کتاب دلالة الحائرین موسی بن میمون بتوان یافت که اصول عقاید متکلمان اشعری را در دوازده فصل این کتاب با دقت فراوان تلخیص کرده است. علاوه بر اینکه تهافت الفلاسفه ابن رشد هم در قرن چهاردهم میلادی به زبان لاتین ترجمه شده است. در این فصل همچنین پاسخ ابن رشد به شبهات غزالی درباره اصل علیت و معجزات پیامبران بررسی شده است.
فصل بعدی درباره تاریخ نگاری فلسفه در دو فیلسوف غربی از دوران قدیم و جدید یعنی ارسطو و هگل و مقایسه آن با تاریخ نگاری فلسفه از دیدگاه حکیم اشراق شیخ شهاب الدین سهروردی است. هر یک از این سه فیلسوف تعریف مختلفی از فلسفه و مدارج مختلف آن دارند و در نتیجه تفسیر آنها از آغاز و انجام فلسفه متفاوت است. در حالی که ارسطو و هگل منشأ فلسفه را یونان میدانند تعریف سهروردی از فلسفه و شعب آن به گونهای است که به نظر او – در عین اینکه سهم یونانیان خاصه حکمای پیش از سقراط را در حکمت مورد تأکید قرار میدهد – خاستگاه اصیل حکمت را مشرق زمین و نیز ایران باستان میداند. به سخن دیگر حکمت عتیق او ورای تقسیم جغرافیایی شرق و غرب است و بنابراین طرح دیگری برای تاریخ نگاری فلسفه ترسیم میکند.
دو نهضت ترجمه در تاریخ بسیار اهمیت دارد: یکی همان نهضت ترجمه در قرن سوم هجری از یونان و زبانهای دیگر در بیت الحکمه بغداد و دیگری نهضت عظیم ترجمه از متون عربی و پس از آن از متون یونانی به زبانهای لاتین و عبری در اندلس (اسپانیای اسلامی) و سیسیل (صَقَلیه) و جنوب ایتالیاست که نهضت عظیمی را در علوم و فنون در اروپا به وجود آورد و ناگهان دانشگاههایی در سراسر اروپا برای تدریس این متون ایجاد شد. در این فصل چگونگی انتقال برخی از متون مهم فلسفه اسلامی به غرب از طریق ترجمههای لاتین و عبری مورد بحث قرار گرفته است.
اگر این سؤال مطرح شود که چرا حکمت مدرسی قرون وسطی چندان دوام نیافت و پس از دو یا سه قرن جای خود را به نهضت رنسانس و بالاخره فلسفه جدید داد، مسئلهای است که در این فصل مورد بررسی قرار گرفته است. پیدایش مکتب ابن رشدی لاتین و نیز احیای نهضتها و مکتبهای فلسفی یونان باستان که در تمدن مسیحی مجال ظهور و بروز نداشت و از طرف دیگر پیدایش جریانهای ضد عقل گرا و نیز پدید آمدن علوم جدید که با جهانشناسی قدیم تعارض داشت و مخالف کلیسا با این علوم برخی از عواملی است که باعث پیدایش نهضت رنسانس گردید.
در فصل دوم این بخش مسئله اصلی این است که چگونه بشرمداری عصر جدید جایگزین خدامداری ادیان و حکمتهای قدیم شده است. علل مهمی که از دیدگاه صاحب نظران در این باره اظهار شده است، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
سؤال مطرح در فصل حکمت قدیم و فلسفه جدید این است که چگونه در فلسفه دوران جدید از دکارت به بعد یک تغییر جهت کلی در فلسفه با توجه به مبادی حکمت روی داده است. در این فصل موضوعاتی چون شک دکارتی، مسئله سوبژکتیویسم، ثنویت دکارتی و پی آمدهای فلسفی آن، تبیین ریاضی و مکانیسم عالم، برهان وجودی دکارت و مسئله علیت از دیدگاه او نقد و بررسی شده است.
در فصل مربوط به اصالت اراده پس از تعریف آن، اشاره شده است که اولا اصالت اراده با اصالت عقل تعارض داشته و به هیچ وجه قابل جمع با آن نیست و ثانیا وجود عناصر نیرومندی از اصالت اراده تقریبا در همه فیلسوفان پیرو اصالت عقل و اصحاب اصالت تجربه در فلسفه جدید اروپایی میتوان مشاهده کرد. از سوی دیگر اصالت اراده محور اصلی برخی از متفکران جهان اسلام مثلا متکلمان اشعری و یا پیروان نهضت سلفیه و بسیاری از گرایشهای ضد عقلگرای دیگر در جهان اسلام است.
اعوانی در فصل بعدی با تحلیل رساله تحقیق در مبادی فهم بشر هیوم نشان داده است که چگونه کانت تقریبا نظریات مهم فلسفی خود را از خواندن این رساله اقتباس کرده است: ترجیح فلسفه عملی یا فلسفه اخلاق، نقد شدید مابعدالطبیعه، ضرورت ایجاد انقلاب کوپرنیکی در فلسفه با توجه به کارکرد ذهن انسانی، فروکاستن شأن مابعدالطبیعه از سروری علوم به کنیزک علوم، نقد هیوم از مسئله علیت و تحویل احکام عقلی به مرتبه دادههای حسی، برخی از مواضع مشترک میان هیوم و کانت در این فصل است.
کانت در میان فلاسفه عصر جدید جایگاه ویژهای دارد. او به گمان خود سعی کرده است فلسفه را از شکاکیت هیوم نجات دهد. در این فصل نظریه او درباره قضایا و خاصه اشکالات او در خصوص نقد عقل محض و شبهات او در محدود کردن عقل نظری در حوزه پدیدارهای استعلائی و نقد او از مابعدالطبیعه مورد تحلیل و نقادی قرار گرفته است.
در فصل مربوط به هگل یا تحلیل اجمالی از درسگفتارهای او در تاریخ فلسفه نشان دادهایم که چگونه هگل پیش فرضهای فلسفی خود را در تفسیر و تحلیل آراء فیلسوفان و نیز ادوار مختلف تاریخ فلسفه اعمال کرده است. در ضمن نشان دادهایم که فلسفه او نمونه کاملی است از آنچه حکما و عرفای ما از آن به حلول و اتحاد تعبیر میکرده اند.
پیروان هگل تفسیرهای مختلفی از فلسفه او دارند. اعوانی در این فصل نشان داده است چگونه تفسیر هگلیان به اصطلاح چپ به ماتریالیسم و در نهایت به مارکسیسم و تفسیر بعضی از هگلیان به اصطلاح راست در واپسین مرحله به فاشیسم انجامیده است.
سؤالی که در فصل بعدی مطرح است این است که چگونه نفی مابعدالطبیعه به وسیله کانت و محدود کردن آن به بررسی مسائل مربوط به علوم تجربی موجب پدید آمدن مکتب تحصلی در اشکال مختلف آن از قبیل فلسفه تحصلی آگوست کنت پدر علم جامعهشناسی جدید و نیز انواع دیگر آن مانند پوزیتویسم منطقی، پوزیتویسم علمی و فلسفههای تحلیل و نشر و رواج آن در حوزههای فلسفی معاصر شده است.
آیا عصر و دورهای را در چند هزار سال از تاریخ بشر میتوان یافت که از حیث صورت بخشیدن به فرهنگ آدمیان پرثمرترین دوران تاریخ باشد و به علاوه در میان فرهنگها به عنوان معیار در نظر گرفته شود؟ در این فصل نظریه عصرمحوری کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی که در این زمینه شهرت یافته است با توجه به نقاط قوت و ضعف آن مورد بررسی قرار گرفته است.
برخلاف نظریه محوری کارل یاسپرس در کتاب آغاز و انجام تاریخ که در آن مؤلف قائل به وحدت تمدنهای عصرمحوری در آغاز تاریخ و در نهایت وحدت مجدد آنها در آیندهای نامعلوم است؛ ساموئل هانتینگتون برنامهنویس سیاست خارجی آمریکا نظریه برخورد تمدنها را که به نظر وی آخرین مرحله برخورد حکومتها در گذشته است، مطرح ساخته است. به نظر هانتینگتون آخرین تمدنی که هم اکنون و در آینده در مواجهه با تمدن غربی قرار میگیرد، اسلام است و بنابراین فرض، نظریه نظم نوین جهانی خود را تنظیم کرده است. در آخرین فصل کتاب نظریه او مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نظریه قرآنی شناخت متقابل تمدنها براساس کرامت انسانی و تقوای الهی به عنوان جایگزین آن معرفی شده است.