خبرگزاری کار ایران

نویسنده کتاب «گل‌های ماندگار» مطرح کرد؛

پژوهشگران و مستندسازان با مسیر سختی مواجهند/ مشکل هنر فاخر درک سخت آن برای مردم عادی است

پژوهشگران و مستندسازان با مسیر سختی مواجهند/ مشکل هنر فاخر درک سخت آن برای مردم عادی است
کد خبر : ۱۴۰۷۳۴۵

دوره هر نوع موسیقی می‌گذرد، اما آثاری از دالان تاریخ عبور می‌کند که با کیفیت و از دل و جان برآمده باشد. اما مشکل هنر فاخر در مواجه با هنرهای عامه‌پسند، سختی درک آن برای مردمی است که به زندگی ماشینی عادت کرده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، وحید استرون (نویسنده و پژوهشگر حوزه موسیقی) با انتشار کتاب «گل‌های ماندگار» در قالب گفتگو با هنرمندان موسیقی دهه سی و چهل رادیو ایران و برنامه «گل‌ها» به تهیه‌کنندگی داوود پیرنیا، سعی کرده به تاریخ شفاهی ایران در آن دهه‌ها نفوذ کرده و متون تاریخی را به شکل قابل درک برای علاقه‌مندان به موسیقی ایرانی و بداهه‌نوازی منتشر نماید.

پرتره‌هایی که اولین‌بار منتشر شده، مقدمه‌ای از فضل‌اله توکل (نوازنده سنتور و آهنگساز ایرانی) و ناگفته هنرمندانی چون امین‌اله رشیدی، فریدون حافظی، اکبر گلپایگانی، فرهاد فخرالدینی، محمد اسماعیلی، مصطفی کمال‌پورتراب، هوشنگ ظریف و… از همکارانشان در رادیو به‌واسطه سه دهه فعالیت محتوای کتاب «گل‌های ماندگار» را تشکیل می‌دهد.

متن گفتگو با وحید استرون به‌ مناسبت انتشار این کتاب از سوی انتشارات موسسه فرهنگی و هنری رادنواندیش را در ادامه می‌خوانید. 

چه شد که به سراغ برنامه «گل‌ها» رفتید؟ ایده اولیه آن از کجا آمد؟ 

از دوران کودکی فضای منزل ما به‌واسطه پدرم (حبیب‌اله استرون) که از هنرمندان کمتر شناخته‌شده سینما در زمان پیش از انقلاب بود، سرشار از عطر موسیقی فاخر ایرانی بود. به شکلی که شب‌ها، طنین موسیقی گل‌ها لالایی دوران کودکی‌ام بود. شاید آهنگ «لیلی و مجنون» استاد کوروس سرهنگ‌زاده یا «منتظرت بودم» داریوش رفیعی، یا «جوانی» متعلق به حسین قوامی را صدها بار روی نوار کاست یا از رادیو گوش می‌دادیم و این‌طور بود که موسیقی در تاروپود ما شکل گرفت؛ تاجایی‌که در کلاس سوم دبستان، من کتاب «تا سیاهی در دام شاه» را مطالعه می‌کردم و سال‌ها بعد (1388) به دنبال پروین غفاری، نویسنده آن کتاب رفتم. برایم موضوعات سیاسی و خاطرات زندگی او با محمدرضا شاه که در این کتاب نقل شده، مهم نبود، بلکه می‌خواستم خاطرات متناقض او و پاسخ‌هایِ ذهنیِ آن سال‌های نوجوانی درباره روایتش از سال‌های پایانی زندگی افرادی همچون قمرالملوک وزیری، داریوش رفیعی و... و همکاری با فردین، بهروز وثوقی و... که در بخش پایانی کتاب نقل کرده بود، برسم. یکی از آن پاسخ‌ها درمورد داریوش رفیعی در کتاب «گل‌های ماندگار» منتشر شد. در دوران مدرسه و در اوایل دهه ۷۰ کتاب را از میز پدرم برداشتم و به مدرسه می‌بردم که بخوانم، اما یک‌بار که این کتاب را ناظم مدرسه دید و مرا تنبیه کرد و از والدینم خواست که بیایند تا ببیند این کتاب چرا در کیف من است!

نوجوانی‌تان چگونه سپری شد؟

فضای نوجوانی ما در دهه ۷۰ گذشت و آن زمان رادیو دائم از مرگ هنرمندانی خبر می‌داد که ما آثارشان را می‌شنیدیم. بزرگ‌تر که شدم خواستم اکبر گلپایگانی، فضل‌اله توکل، عبدالوهاب شهیدی، فرهنگ شریف، داریوش رفیعی، کوروس سرهنگ‌زاده، انوشیروان روحانی، محمدرضا شجریان و برخی دیگر را از صحبت‌های عمه و خاله بیرون بکشم و خودم به دنبالشان بروم. در آن سال‌ها و تا پیش از اواخر دهه ۸۰، روزنامه‌ها و رسانه‌ای به این هنرمندان نمی‌پرداخت. ایده اولیه کار به شکل مجموعه مصاحبه‌ها را آقای فریدون حافظی در ذهنم زنده کرد در سال ۱۳۸۸ و در روزهایی که استاد کسائی در بستر بیماری بود. هرچند ناگفته نماند افراد بسیاری پیش از من این کار را انجام داده بودند، اما خوش‌شانسی من به این دلیل بود که متاسفانه پس از هر گفت‌وگو چند ماه یا نهایتا یکسال بعد، خطر فوت هنرمندان جامعه هنری را متاثر می‌کرد، که این نفس‌های آخر اساتید موسیقی، در دو کتاب که یکی از آن‌ها منتشر شده (گل‌های ماندگار) ماندگار شد. برخی از همکاران به شوخی می‌گفتند که تو با عزرائیل ارتباط داری، اما لطف خدا بود. مثلا خانم ناهید دایی‌جواد درگیر بیماری سرطان بود و شیمی‌درمانی می‌کرد، نوار مصاحبه او خراب شد و هربار که خواستیم دوباره مصاحبه کنیم قبول نمی‌کرد، حتی به اصفهان سفر کردم، اما باز هم حاضر به مصاحبه نشد. سرطان او را از پا در نیاورد؛ اما تصادف با یک خودرو او را به دنیای دیگر فرستاد، و فایل پر از نویز و گوشخراش به دلیل ضبط خراب، شد آخرین مصاحبه من با ایشان که با کلی زحمت آن را روی کاغذ پیاده کردم. 

پروسه گردآوری و نوشتن و گفتگوها چند سال زمان برد؟ و چگونه «کتاب» شد؟ 

حدود ۱۰ سال. در سال ۱۳۸۹ با خودم گفتم که اگر به دنبال باقی مانده هنرمندان نروم، هیچ‌وقت به هدفم نمی‌رسم، چون یکی پس از دیگری از دنیا می‌روند. هدف من ثبت تاریخ شفاهی درست و بدون واسطه بود، چون شاهد بودم افرادی پس از یک برخورد یک ساعته، صدها صفحه کتاب در موردشان می‌نویسند. در آن سال و به مدت ۱۳ ماه، خودم را خانه‌نشین کردم و فقط از پس‌اندازم، هزینه خوراک، تلفن، رفت‌ و آمد و کرایه خانه را تامین کردم و هیچ هزینه اضافی انجام نمی‌دادم، چون درآمدی نداشتم. کار به جایی رسید که آخرین روزها حتی پول خرید نوار کاست برای ضبط مصاحبه‌ها نداشتم. من در کرج ساکن بودم و جالب بود که همسایه دیواربه‌دیوار ما آقای کوروس سرهنگ‌زاده بود. در آخر ماه‌های کارم که ۱۲ ماه از پس از اندازم خرج کردم، حتی پول خرید چند عدد تخم‌مرغ یا نان را به خرید نوار یا رفت‌وآمدم به خانه هنرمندان (در تهران) اختصاص می‌دادم که بتوانم پروژه‌ام را به اتمام برسانم.

بله خبرنگاری و فعالیت‌های رسانه‌ای در گذشته دشواری‌های بسیار داشت.

همینطور است. یکبار که پس از یک سال تماس، آقای فرهنگ شریف با من قرار گذاشتند، حتی پول رفتن به نیاوران از مترو تجریش را نداشتم و شاید باورش سخت باشد، از میدان تجریش تا کوهسار با کوله‌پشتی به مدت دو ساعت دویدم تا به زمان مصاحبه که ۵ عصر بود، برسم؛ که خدا رو شکر رسیدم. البته این راه سخت و به نوعی غیر قابل تحمل، برای بسیاری از پژوهشگران و مستندسازان آشنا است. 

در نهایت کتابتان چه روندی را طی کرد و چه زمانی به چاپ رسید؟

کتاب «گل‌های ماندگار» در سال ۹۸ و قبل از کرونا مجوز انتشار گرفت، اما چندی پیش منتشر شد. اصلا قرار نبود این کتاب منتشر شود و می‌خواستم ثمره ۱۰ سال پژوهش، مصاحبه، نوشتن و پیداکردن آرشیو عکس را برای دل خودم بایگانی کنم؛ اما هر کدام از دوستانم که دست‌نوشته‌های من را می‌خواندند، می‌گفتند که آن را منتشر کنم. در این راه رضا میرهادیان (گیتاریست و خواننده اصفهانی) مشوق اصلی من بود. بخش دردناک ماجرا این است که این نوع کتاب‌ها در قفسه کتابخانه‌ها آرشیو شوند، کسی آن‌ها را نخواند. این سختی بسیار بالاتر از سختی‌هایی است که اشاره کردم. چون امثال ما برای این نوع آثار پژوهشی زحمت بسیار کشیدیم و عاشق بودیم، اما فضای جامعه به شکلی است که کسی به خودش زحمت نمی‌دهد که اینها را مطالعه کند و فقط به گفتار کوتاه یا فیلم‌ها با روایت‌های فیک و دروغین در شبکه‌های اجتماعی بسنده می‌کنند. همین موضوع باعث شده که پژوهش در ایران فقط کاربردی برای برخی ارگان‌ها شود و تاریخ شفاهی ما نابود شود. به این دلیل است که همیشه تاریخ ما را فرنگی‌ها نوشتند. 

 در میان مصاحبه‌ها، کدام گفتگو برایتان جذابیت بیشتری داشت؟ 

بدون تردید تجربه مصاحبه با همایون خرم و مجید نجاحی (نوازنده سنتور برنامه گلها). مثلا یک سال به شکل هفته‌ای با منزل آقای همایون خرم تماس می‌گرفتم تا اینکه یک ماه پیش از فوتشان قبول کردند با من در مورد استاد صبا مصاحبه کنند و شد آخرین مصاحبه ایشان. یا اینکه کسی پس از انقلاب از آقای مجید نجاحی خبر نداشت. یک روز و به طور کاملا اتفاقی یکی از همکاران من (آقای ناصر گلستانی‌فر، روزنامه‌نگار و نویسنده ساکن کرمانشاه) به منزل ما آمد و گفت که فردا می‌خواهم به منزل آقای نجاحی بروم. با تعجب گفتم مجید نجاحی؟! گفت بله، فردای آن روز در ابرها سیر می‌کردم و زمانی که به منزل ایشان رسیدیم، پیرمردی تکیده با قامتی خمیده دیدیم که هیچ نشانی از دوران جوانی نداشت. از همان ابتدا شروع کرد به تعریف خاطرات، اما اجازه ضبط صدایش را نمی‌داد. از ما اصرار و از ایشان انکار! تا اینکه همسرش (مریم موسیقی که از هنرمندان نقاش است) به من گفت که ضبط صوتتان را روشن کنید و به حالت ضبط و بدون اینکه استاد متوجه شود، کنارش بگذارید تا صحبت‌های او ماندگار شود. یک ساعت صحبت شد تا اینکه آقای نجاحی متوجه ضبط صوت ما شد، به من گفت آقای استرون لطفا حرف‌ها و خاطرات خوبم را منتشر کنید و دیگر نتوانست راحت آن سخنان را تکرار کند و این شد تنها مصاحبه با آقای نجاحی پس از انقلاب. 

کتاب «گل‌های ماندگار» شامل سه بخش است: «از نگاه یاران»، «گفتگوها» و «یادها». کمی درباره جزییات کتاب بگویید؟ 

من در این کتاب، رازی بودم که سال‌ها برای خودم سوال بود و هر کسی یک تعبیر از آن در ذهن داشت. سوال این بود «چرا آثاری که در ۶۰ تا ۷۰ سال پیش تولید می‌شوند، بازهم شنیدنی هستند؟» مثلا شما نمی‌توانید اثر «من امشب شکنم ساغر» با آهنگسازی پرویز یاحقی و ترانه‌ای از بیژن ترقی را گوش کنید و دوباره نخواهید آن را دوباره بشنوید، هرچند که صدها بار شنیده باشید یا «الهه ناز» که بارها توسط افراد مختلف و با دستگاه‌های ضبط پیشرفته بازخوانی شده است. اما آثار قدیمی شنیدنی‌ترند من دنبال راز ماندگاری می‌گشتم، زمانی که شما این سه فصل را می‌خوانید، در صفحه ۱۶۹ کتاب که سفید است، پاسخ به آن راز آن در ذهنتان تداعی می‌شود و آن اتصال «روح پاک»، «زندگی شرافتمندانه» و «هنر بداهه ایرانی» به یکدیگر است. حتی رنه گارسیا فونس (نوازنده کنترباس اسپانیایی) هم به نوعی این موضوع را در کتاب «گل‌های ماندگار» تایید می‌کند. 

پس از تالیف و انتشار کتابتان وقتی برنامه گل‌ها را می‌بینید، اگر بخواهید آهنگ‌هایی را انتخاب کنید، کدام‌ها پس از این همه سال، هنوز برایتان تازه و شنیدنی هستند؟

شاید در این راه ۱۰ ساله، یکی از مجموعه‌های کامل گل‌ها به سرپرستی داوود پیرنیا و هوشنگ ابتهاج در اختیار من است. تقریبا همه کارها برایم تازگی دارد و همان‌طور که گفتم روی هیچ‌کدام از آثار رد و غبار فراموشی ننشسته است. شما ارکستری را تصور کنید که روح‌اله خالقی، سرپرست آن است و پیانوی آن را مرتضی‌خان محجوبی می‌زند. ویلون آن را پرویز یاحقی، سنتور را منصور صارمی، تار را جلیل شهناز و نی را حسن کسایی می‌نوازد. ترانه آن هم متعلق به رهی معیری است و آقای بنان یا حسین قوامی آن اثر را می‌خوانند! چطور این اثر قدیمی برای من یا مردم ایران کهنه می‌شود. اما در پاسخ به سوال شما، «سنگ خارا» (گل‌های رنگارنگ شماره ۲۶۱)، «خداحافظ جوانی» (گل‌های رنگارنگ شماره ۳۳۰) و «من از روز ازل» (گل‌های رنگارنگ ۲۱۶) همیشه برایم تازگی دارد. 

در این روزها که موسیقی پاپ و تا حدودی موسیقی تلفیقی بیشترین مخاطب را دارد، کتاب «گل‌های ماندگار» به نوعی بازگشتی به خاطرات نسل‌های پیشین است و یادگاری برای نسل‌های بعد. در حین انجام این پروژه، چه حس‌وحالی داشتید و چه چیزهایی تجربه کردید؟ 

اینکه موسیقی و هنر همیشه ماندگار است و نمی‌توان آن را به زمان خاصی تلقی کرد. دوره هر نوع موسیقی می‌گذرد، اما آثاری از دالان تاریخ عبور می‌کند که با کیفیت و از دل و جان برآمده باشد. اما مشکل هنر فاخر در مواجه با هنرهای عامه‌پسند، سختی درک آن برای مردمی است که به زندگی ماشینی عادت کرده‌اند. نه اینکه آن هنر مخاطب ندارد یا یک هنر قشر جوان گوش نمی‌دهد. مثلا نباید از یک کارگر ساختمانی که پس از ۱۰ ساعت کار و ماندن در ترافیک به منزل می‌رسد، انتظار داشت که اثری از باخ در کنسرت براندنبورگ گوش دهد. او می‌خواهد یک موسیقی آسان گوش کند. اما زمان خواب نمی‌توان موسیقی جز و راک گوش کرد، اینجاست که حس آرامشی که در موسیقی ایرانی نیاز است، ایجاد می‌شود. از دید من همه هنرها به زمان بستگی دارند، اما درک من از زمان، روز، سال و حتی قرن نیست، بلکه دقیقه و ساعت است. با زنده نگاه‌داشتن نام این هنرمندان در قالب کتاب، مستند، کلیپ در فضای مجازی می‌توان آن‌ها را به مخاطبان شناساند ،تا دنیای ما از حس آرامش تهی نشود. 

این‌طور که پیدا است این کتاب جلد دومی هم خواهد داشت. در کتاب بعدی به چه موضوعاتی می‌پردازید؟

بله، من با افرادی که تا سال ۱۳۹۳ در برنامه «گلها»، آثار بسیاری داشتند و در آن زمان زنده بودند، درباره فعالیت‌شان با برنامه «گلها» و شخص داوود پیرنیا مصاحبه کرده‌ام. بیشتر این افراد هم‌‌اکنون از دنیا رفته‌اند. جلد دوم کتاب آخرین مراحل ویراستاری را پشت سر می‌گذارد. با افرادی چون آذر پژوهش (ساکن کشور فرانسه)، فیروزه امیرمعز (ساکن دانمارک) فخری نیکزاد که چند ماه پیش درگذشت (در انگلستان)، همچنین با سیما بینا (آلمان) به صورت تلفنی مصاحبه کرده‌‌ام. همایون خرم، معینی کرمانشاهی، فرهنگ شریف، مجید نجاحی فریدون حافظی، ناهید دایی‌جواد دیگرانی هستند که ثمره آن کتابی با مضمون ماهیت برنامه گل‌ها است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز