نشست مجموعه مستند «تارکُد» (بخش دوم)؛
محمدصالح نیکنام: اگر ارتباط گذشته با امروز را نفهمیم، نمیتوانیم حضور دشمن در لباس خودی را درک کنیم/ مجتبی نوروزپور: سرسختی شهید بهشتی در برابر آمریکاییها باعث شد به او اتهام بزنند
مجتبی نوروزپور با اشاره به جریان نفوذ گفت: جریانی که بخواهد نفوذ کند به نفوذ در بدنه همه جریانها و جناحهای سیاسی احتیاج دارد تا بتواند در وجهه طرفدار آن جناح بتواند بحثی را مطرح کند که از طریق داغ کردن آن بحث دو قطبیها را تشدید کند و جامعه را به مرحلهای برساند که آدمها نتوانند عقاید یکدیگر را تحمل کنند و با هم به زد و خورد برسند و منافع گستردهای از کشور به خطر بیفتد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، مرور پروندههای مهم تاریخ انقلاب پروژهایست که مدتهاست ازسوی مستندسازان خبری در خارج و داخل کشور کلید خورده است. پروندههایی که هر بار به مناسبت و بنا به یک رخداد اجتماعی-سیاسی در معرض دید مخاطبان گذاشته میشوند بیآنکه در بسیاری از موارد شفافسازی درستی از اسناد بررسی شده صورت بگیرد. اخیرا سازندگان مجموعه مستند «تارکد» به کارگردانی محمدصالح نیکنام و قلم و پژوهش مجتبی نوروزپور در ۱۰ قسمت مرور دوبارهای بر پروندههای مهم تاریخ انقلاب داشتهاند که هر هفته یک قسمت از آن از شبکه مستند پخش میشود.
این مجموعه در هر قسمت به یکی از موضوعات مهم مربوط به تاریخ انقلاب به روایت اسناد لانه جاسوسی، ساواک، سیا، وزارت خارجه آمریکا و اسناد محرمانه داخلی میپردازد. موضوعاتی مثل کودتای آیتالله شریعتمداری، پرونده عباس امیرانتظام، فرار بنی صدر، حج ۶۶، پرونده انفجار نخست وزیری، فاجعه سینمارکس، پرونده ابراهیم یزدی از جمله موضوعاتی هستند که در این مجموعه مستند به آنها پرداخته شده است.
به بهانه پخش «تارکد» با محمدصالح نیکنام و مجتبی نوروزپور گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح بخش دوم (پایانی) این گفتگو را میخوانید:
اصولا دنبال کردن پروندههای مهم تاریخ انقلاب در این برهه زمان چه اهمیتی دارد که مجموعهای ۱۰ قسمتی با این موضوع ساختید؟
محمدصالح نیکنام: نسبت به جریانهای سیاسی، وقایع، جریانها و گفتمانها تجربه شما و قضاوتتان نسبت به آنچه که رخ داده، تصمیمات شما را نسبت به آینده میسازد. مثلاً وقتی به ماجرای عباس امیرانتظام رجوع میکنید با نگرشهای جالبی نسبت به این آدم مواجه میشوید، جریانی وجود دارد که آقای امیرانتظام را نلسون ماندلای ایران میداند و او را تا این مرتبه بالا میبرد و یک جریان هم او را جاسوس میداند و تأکید دارد همینکه او را اعدام نکردهاند لطف بسیاری شامل حالش شده است.
اگر شما معتقد هستید که امیرانتظام؛ نلسون ماندلا است و در زندان افتاده، مطمئناً نسبت به سیستمی که او را به زندان انداخته نگاه خوبی ندارید و اگر او را جاسوس بدانید که در زندان افتاده نگاه متفاوتی به سیستم حاکم خواهید داشت و به همین دلیل مهم است که ما این افراد را بشناسیم چون حتی برخوردی که با این افراد در گذشته شده نگرشهای امروزی را میسازد.
ما در یک قسمت به ابراهیم یزدی هم پرداختهایم اما درباره این فرد چنین نظراتی وجود ندارد و کسی او را جاسوس نمیداند و مختصات بحث و مسئلهاش متفاوت است. مثلاً اگر بگویند نهضت آزادی یک جریان مظلومی است که هیچگاه به او اجازه ندادند اقدامی داشته باشد و دستش بسته بوده و نتوانسته اقدامات سازندهاش را داشته باشد، ممکن است این نگرش به وجود بیاید که برخی نهضت آزادی را آلترناتیو خوبی برای جمهوری اسلامی بدانند اما ممکن است شما با بررسی دقیق به این نتیجه برسید که اتفاقاً این گروه فعالیت داشته و نتیجه فعالیتش هم مشخص است و اشتباهات محاسباتی بسیاری داشتهاند. مثلاً وقتی ابراهیم یزدی میگوید که من از اسفند سال ۱۳۵۷ فکر میکردم که جنگ با عراق بسیار محتمل است طبیعتاً پس دادن اف-۱۴ها منطقی نیست. احتمالاً قصد بر این نبوده که ادوات نظامی کنار گذاشته شوند تا ما به خاک سیاه بنشینیم اما تصور آنها این بوده که ممکن است در مذاکره با آمریکا سطح تنش را به حداقل رساند و ما نتیجه این نگاه را در مقدمه شکلگیری جنگ میبینیم.
حتی شاید برخی تصور کنند که چون امام (ره) به صدور انقلاب اشاره کرد جنگ شکل گرفت؛ البته که نمیتوان یک دلیل ساده برای شکلگیری جنگ مطرح کرد و گفت که مثلاً تأکید امام (ره) منجر به شکلگیری جنگ شد یا اقدامات نهضت آزادی چرا این اتفاق یک زمینه تاریخی دارد که میتواند مربوط به یک قرن پیش شود و ما باید تحولات دوران پهلوی، کودتایی که قرار بود در عراق رخ دهد، اتفاقات کردستان عراق، نزدیکی شوروی و آمریکا به ایران یا ماجرای اروند و... مسائلی که هر کدام سهمی در شکلگیری این جنگ داشتند، را بررسی کنیم. ما با پرداختن به اقدامات گروههای مختلف میتوانیم به سهم آنها در اتفاقات نیز بپردازیم و ببینیم کنار گذاشتن برخی گروهها یا همراهی با آنها چه هزینهها یا منفعتهایی برای ما داشته و مطمئناً بازخوانی این اتفاقات در تصمیمات روز ما تأثیرگذار هستند.
در این مجموعه به بحث نفوذ هم اشاره بسیاری میشود. این موضوع به نظر شما چقدر میتواند برای امروز ما جدی و حائز اهمیت باشد؟
محمدصالح نیکنام: در یک دوران برای سادهسازی مسئله نفوذ در جهت سادهفهم بودن آن برای مخاطب؛ شما شاهد نگرشی هستید که تصورات از مسئله نفوذ را بسیار سطحی نشان میدهند؛ مثلاً در فیلمهای ما معمولاً فرد نفوذی یک آدم کراواتی با ریش پرفسوری است که اگر چشم رنگی باشد خیلی بیشتر به نفوذی شبیه میشود. ممکن است یک بخشی از نفوذ به این شکل باشد اما باید بپذیریم که نفوذ در اکثر مواقع توسط کاراکترهایی صورت میگیرد که اصلاً کسی تصورش را نمیکند این فرد عامل نفوذی باشد. ما سعی کردیم بحث نفوذ را از سادگی خارج کنیم.
زمانی که آمریکا اعلام میکند برای نابودی انقلاب برنامه دارد، همزمان تلاش میکند به چهرههای موثر انقلاب نزدیک شود تا در صورت پیروزی بتواند نقشههای خود را پیش ببرد، باید بپذیریم که نفوذ شکل پنهانی دارد و این جریانات همچنان ادامه دارد. اگر دقت کنیم میبینیم که ماجرای طبس به کودتای نوژه بیربط نیست و کودتای نوژه به ماجرای جنگ، ترور شهید بهشتی و انفجار دفتر نخستوزیری بیربط نیست و شروع جنگ هم به تحولات بعدی مربوط است. این اتفاقات ارتباطاتی با هم دارند که تا امروز امتدادشان را میتوان به وضوح دید. این مسائل بسیار مهم هستند که اگر بازخوانی نشوند نمیتوانیم به بسیاری از مسائل پیدا ببریم و این بُعد از اقدامات دشمن و حضورش در لباس خودی را نمیتوانیم درک کنیم.
در این مجموعه مخاطب شاهد است که در جایگاه مرجع تقلید هم دشمن نفوذ کرده و این مسئله به هیچ وجه یک مسئله ساده نیست و این جلوگیری از سادهسازی مسئله نفوذ یکی از مهمترین اهداف ما بود.
آیا میتوان گفت که مستند شما سعی دارد جناحهای خاصی را در برابر نفوذ ضعیف بداند و برخی جناحها را به عنوان جناحهای مصون معرفی کند؟
محمدصالح نیکنام: پیش از هر چیز باید بدانیم که نفوذ تنها مربوط به کشور ما نیست، در کشورهای دیگر هم که جریاناتی علیه آنها اقدام میکردند سعی داشتند با استفاده از طیفی از مخالفان و نزدیکان حاکمیت پازلی تشکیل دهند که به اهداف خود برسند. اگر ما یک جریان داخلی را نفوذی بدانیم و بگوییم باقی گروهها خودی هستند یک برداشت ساده است که باید از آن پرهیز کنیم و بدانیم که مسئله نفوذ بسیار پیچیدهتر است.
جریانی که بخواهد نفوذ کند به نفوذ در بدنه همه جریانها و جناحهای سیاسی احتیاج دارد تا بتواند در وجهه طرفدار آن جناح بتواند بحثی را مطرح کند که از طریق داغ کردن آن بحث دو قطبیها را تشدید کند و جامعه را به مرحلهای برساند که آدمها نتوانند عقاید یکدیگر را تحمل کنند و با هم به زد و خورد برسند و منافع گستردهای از کشور به خطر بیفتد. مطمئناً اگر نفوذ در یک جریان یا جناح سیاسی وجود داشته باشد اصلاً جامعه دو قطبی شکل نمیگیرد.
شناخت شخصیت آیتالله بهشتی چه اهمیتی برای مخاطب امروز دارد؟
مجتبی نوروزپور: این قسمت با استناد به همان پروندههای لانه جاسوسی ساخته شده و مشابه همان قسمتی است که به ماجرای عباس امیرانتظام میپردازد اما این بار با یک کاراکتر کاملاً متفاوت نسبت به امیرانتظام روبرو هستیم. تعامل این فرد با سفارت آمریکا به شکلی بوده که شهید بهشتی کاملاً با او متفاوت است.
در واقع طبق اسناد منتشر شده شهید بهشتی با اعضای سفارت مذاکره داشته اما این مذاکرات از موضع همسطح و مقتدرانه بوده و هیچ نرمشی در برابر آمریکاییها نشان ندادهاند. همین سرسختی که در برابر آمریکاییها نشان میدهد باعث میشود که این فرد تحت اتهاماتی قرار بگیرد.
وقتی سفارت آمریکا تسخیر میشود، متوجه میشویم که سفارت اسناد بیوگرافیک بسیاری درباره شهید بهشتی داشته و آنها میدانستند که او فردی مقتدر و سیاستمدار است. لفظی که سفارت درباره شهید بهشتی در مطالبش بکار برده او را فرمانده آیتالله خمینی در ایران معرفی کرده و در واقع صحنهگردان انقلاب در ایران از نظر آمریکاییها شهید بهشتی بوده و آنها چنین وزنهای برای او قائل هستند و به همین دلیل از همان ابتدا تلاش میکنند که به ایشان نزدیک شوند اما مذاکراتی که میکنند جوابگو نیست و نمیتوانند ایشان را منحرف کنند چراکه آن زمان دو طیف در بدنه انقلابیون وجود داشته است. یک طیف افراد نهضت آزادی و مهندس بازرگان بودند که اعتقاد داشتند رژیم شاه قابلیت اصلاح دارد و میشود با مذاکره و تعامل با دولت بختیار در قالب قانون اساسی رژیم شاه را اصلاح کرد؛ در واقع به نوعی تفکراتی نزدیک به مصدق داشتند و به سلطنت اعتقاد داشتند اما طیف شهید بهشتی و امام (ره) این اعتقاد را نداشتند و معتقد بودند باید رژیم شاه برچیده شود، نظام تازهای بیاید و آن نظام مطالبات مردم را پیگیری کند.
از همان اول انقلاب اختلافاتی بین این دو طیف وجود داشت و آمریکا هم تلاش میکرد که از بختیار حمایت کند و نهضت آزادی را هم تشویق میکند که امام (ره) با دولت بختیار به تعامل برسد و این نکتهای است که آقای بهشتی با آن مخالف است و در نهایت این طرح شکست میخورد انقلاب به پیروزی میرسد.
با این حال آمریکاییها در تلاش هستند که با آقای بهشتی ارتباط بگیرند، در واقع آنها یک پلن را از دست دادهاند و به دنبال پلن دوم هستند و مشخصاً پلن دوم این است که با انقلابیون ارتباط برقرار کنند. این مسیر هم تا ۱۳ آبان ۱۳۵۸ به نتیجه نمیرسد و حتی آمریکا پس از اینکه شاه را میپذیرد به واسطه دکتر یزدی نزد شهید بهشتی میروند تا از ایشان کمک بگیرند و اوضاع مردم آرامتر شود و آنجا که آقای بهشتی گلایه میکند که شما باید در عمل نشان دهید که انقلاب را پذیرفتهاید و جالب است که خودِ حزب جمهوری اسلامی همزمان با این جلسه یک راهپیمایی را بیرون از جلسه تدارک میدیده است و این اتفاق چند روز مانده به تسخیر لانه جاسوسی رخ میدهد.
در نهایت چند روز بعد سفارت تسخیر میشود و شهید بهشتی نیز با قدرت از این اتفاق حمایت میکند. در زمان تسخیر سفارت ما یک سندی داریم که بروس لینگن (آخرین کاردار سفارت آمریکا) نامهای به واشنگتن میدهد و در این گزارش کارشناسیاش میگوید که در ایران مجاهدین خلق در کنار لیبرالها و ارتشیها به رهبری شریعتمداری میتوانند آلترناتیو خوبی را علیه نظام ایجاد کنند. جالب است که آمریکاییها از همان ابتدای انقلاب روی مجاهدین برای به انحراف کشیدن انقلاب حساب میکردند.
محمدصالح نیکنام: این اتفاق جالبی است چراکه اگر دقت کنید مجاهدین خلق در یک نگاه عمومی به چپها نزدیکتر بودند ولی آمریکا باز هم روی اینها حساب میکند.
مجتبی نوروزپور: بعد از تسخیر سفارت هم ما میبینیم که آمریکا سفارتش بسته میشود و انگار سازمان به جای سفارت روی کار میآید و پس از موفقیت بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب آقای بهشتی به عنوان رئیس دیوان کشور هجمهها علیه ایشان خیلی بیشتر میشود. در آن زمان اسناد لانه جاسوسی بیرون میآید و جلسهای که شهید بهشتی با اعضای سفارت داشته هم مشخصاً مطرح میشود و سازمان این اسناد را دست میگیرد و در نشریه مجاهد اتهاماتی به شهید بهشتی میزنند که مثلاً ایشان مشغول زد و بند با آمریکاییها بوده و در همان زمان یکسری مخالفان شهید بهشتی هم در این حملات علیه ایشان همراه میشوند و مهندس بازرگان هم علیه آقای بهشتی سخنرانی میکند و هجمه عجیبی علیه شهید بهشتی به راه میافتد. این حملات تا زمان شهادت ایشان ادامه پیدا میکند و واکنش شهید بهشتی هم در این میان جالب است که از اتهامزنندگان میخواهد حداقل برای ادعاهایشان اسنادی ارائه دهند و ایشان تأکید دارند که اگر واقعاً سندی علیه من مبنی بر سازش با آمریکاییها وجود دارد آن سند را ارائه دهید اما هیچگاه چنین اسنادی ارائه داده نمیشود.
محمدصالح نیکنام: با این روایت میتوان دلایل بسیاری برای پرداختن به شخصیت شهید بهشتی پیدا کرد. به نظر من خیلیها چهرهای واقعی از شهید بهشتی ارائه نمیدهند و این در جریانهای مختلف دیده میشود. بعضی مواقع ممکن است شما آنقدر پرداختی سخیف به این شخصیت داشته باشید که جملاتی از ایشان را که درباره یک موضوع هستند تکرار کنید در حالیکه ایشان شخصیت بزرگی بوده و حرفها و نظرات راهبردی بسیاری در موضوعات مختلف داشته است.
مثلاً زمانی ترجیح میدهیم جملات ایشان درباره حجاب را مطرح کنیم و چون یک جمله از نظرات یک فرد را استخراج کردهایم موضعگیریهایی صورت میگیرد که حتی خانواده شهید بهشتی هم منکر این نگاه میشوند که شهید بهشتی معتقد به قانونی شدن حجاب بوده است. چنین استفادههایی از شخصیتی بزرگ با آن حجم از آرا و نظرات در مباحث مختلف باعث میشود که ما این شخصیت را کوچک کنیم و جنبههای دیگرش را نبینیم.
روایتهای غیرواقعی بسیاری درباره شهید بهشتی وجود دارد، یک گروه معتقد است او به قدری با طیف روشنفکر همراه بوده که نظراتش درباره آزادی به طور کل متفاوت با نظری است که امروز در جمهوری اسلامی مطرح است و این طیف به سخنرانیهایی از این فرد اشاره میکند که مثلا میگوید "عاشق شوید و..." و طیف دیگری وجود دارد که وجه دیگر این شخصیت را پر رنگ میکند در حالیکه شهید بهشتی همه اینها با هم است و انصاف نیست که بخواهیم برای اینکه حرف خودمان را پیش ببریم بخشی از حرفهای این فرد را مورد استفاده قرار دهیم که در یک مورد همسو با نظر ما است. چنین استفادههایی جامعه را که به شهید بهشتی اعتماد دارد، دچار خطا میکند و من این را نوعی سوءاستفاده از این شخصیت میدانم.
شهید بهشتی راهبردی در برابر آمریکاییها و انقلاب دارد که مثالزدنی است. شما شخصیتی را میبینید که همزمان مطالبه عدالت، جلوگیری از تضاد طبقاتی و جدا نبود مسئولان از مردم دارد و همزمان نظراتی هم درباره حضور دین در سیاستهای اجتماعی دارد. نکته این است که همه اینها با هم معنای سید محمد بهشتی میدهد درحالیکه ما امروز یک شخصیت تحریف شده از ایشان میبینیم و فکر میکنم لازم است که ما این شخصیت را امروز بشناسیم.
به شخصه من تعادلی در شخصیت شهید بهشتی میبینم که تعارفی با مسئولان ندارد و مطالبات را حتی اگر ایدهآل به نظر میرسند مطرح میکند و از طرفی درباره آزادیهای اجتماعی از نظر اسلام هم نظراتی دارد. من معتقدم شخصیت واقعی شهید بهشتی الگویی است که ما نسبت خود را با مسائل روشن کنیم. اگر امروز بخواهیم شهید بهشتی را به الگویی برای خود تبدیل کنیم به شخصیتی متعادل و قدرتمند میرسیم ولی اگر بخواهیم فقط به نظرات ایشان در مورد حجاب یا به سخنرانیهایی اشاره کنیم که توصیه میکنند "عاشق شوید"، این شخصیت را نابود کردهایم.
آیا واقعاً سازمان مجاهدین خلق برای اتهاماتی که به شهید بهشتی زد هیچ سندی ارائه نداد؟
محمدصالح نیکنام: مجاهدین در ابتدا سندی ارائه نمیدهند و تنها در نشریهشان به شکلی که نوعی کد دادن است مدعی میشوند که آقای بهشتی با آمریکاییها زد و بند کرده است. مجاهدین خلق زمانی که باید اسناد منتشر میشد اجازه انتشار نمیدهند و خیلی دیر وقتی اتهاماتشان به ثمر نشسته اسنادی منتشر میشود که همین اسناد نشان از اقتدار شهید بهشتی در مذاکره با آمریکایی است.
پس از دسترسی جمهوری اسلامی به اسناد سفارت آمریکا و مشخص شدن ارتباط مجاهدین خلق با آمریکاییها میتواند این پرسش برای مخاطب ایجاد شود که چرا نظام از همانجا به مجاهدین بدبین نشد. چرا در مستند به این مسئله نپرداختید؟
مجتبی نوروزپور: به این دلیل به این موضوع نپرداختیم که پروسه ترجمه و بازیابی اسناد مدت زیادی به طول انجامید و دقیقاً نمیدانیم که سند ارتباط مجاهدین چه زمانی ترجمه و بازیابی شده است. فکر میکنم کتابهای مربوط به اسناد سال ۱۳۶۲ به چاپ رسیده و ممکن است پس از موضعگیری محرض مجاهدین این اسناد ترجمه شده باشند.
با توجه به اینکه یکی از مضامین اصلی مجموعه «تارکد» را پرداختن به پروژه نفوذ میدانید. ماجرای حج سال ۱۳۶۶ چه ارتباطی با این موضوع دارد؟
محمدصالح نیکنام: نفوذ اقسام مختلفی دارد، ممکن است شما فردی را در یک جناح قرار دهید و بگویید که این فرد یک نفوذی از فلان جناح است اما درباره حج ۱۳۶۶ این ماجرا کمی متفاوت است. واقعه حج سال ۱۳۶۶ به لحاظ زمانی خیلی به زمان جنگ نفتکشها نزدیک است، یعنی روز وقوع حادثه تقریباً یک هفته بعد از حادثهای است که برای کشتی بریجتون اتفاق میافتد و این اتفاق کاملاً با اتفاقات بعدی در جنگ نفتکشها متصل است. ما مسئله را از منظر اقتصاد سیاسی و همچنین اتصالش با جنگ نگاه کردیم و منافع عربستان و عراق را از این اتفاق بررسی کردیم.
قسمتی که به بحث نفوذ ارتباط پیدا میکند به اسنادی مربوط است که درباره نقش مجاهدین در این ماجرا است. تصور اولیه این است که یک زد و خورد بین ایرانیها و عربستانیها رخ داده اما با انتشار یکسری اسناد و بعد دعوت از رجوی پس از حادثه حج سال ۱۳۶۶ برای حضور در عربستان ابعاد دیگری از ماجرا مشخص میشود و اسنادی وجود دارد که نشان میدهد مجاهدین در شکلگیری مسائل آن روز حضوری جدی داشتند و از قبل این اتفاقات بررسی شدهاند. در واقع هم عراق که با ما در جنگ بوده از این اتفاق استقبال کرده و هم آمریکا و عربستان علاقهمند به چنین رخدادی بودند تا ایران در آن زمان کاملاً در انزوا قرار بگیرد چراکه ایران در جنگ به دستاوردهای بسیاری رسیده است.
مجتبی نوروزپور: اسنادی که مرتبط با بحث مجاهدین است مربوط به کتابی با عنوان «خوابگردها» میشود. این کتاب در واقع ترجمه متن مذاکراتی است که نمایندگان سازمان با مسئولان استخبارات عراق داشتهاند. در نوار این مذاکرات که در برخی مستندها هم از این نوارها استفاده شده به این موضوع اشاره میشود که سازمان قبل از برگزاری مراسم حج افرادش در پوشش حجاج از عراق به عربستان بروند و بین حجاج ایرانی قرار بگیرند.
در این نوارها دقیقاً اشاره نشده که آنها چه برنامهای داشتهاند اما آنقدر این حضور در حج برایشان مهم بوده و آنقدر این عملیات سری بوده که در نظر داشتند پس از مراسم حج مستقیماً به عراق برنگردند تا مشخص نشود که این افراد متعلق به این سازمان بودند. در واقع این افراد از عربستان به کشورهای دیگر میروند و بعد از آن کشور به عراق برمیگردند تا اصطلاحاً ردشان پاک شود. در این مذاکرات بحث سفر رجوی هم مطرح میشود و پس از اینکه ماجرای این حج رخ میدهد سازمان پیامی میدهد که جمهوری اسلامی پشت این ماجرا است و عربستان رجوی را دعوت میکند و نشان میدهد آنقدر این ارتباط عمیق است که خودِ استخبارات عراق از این مسئله شکایت میکند و میگوید که شما باید از کانال ما ارتباط بگیرید.
محمدصالح نیکنام: بعدها حتی یکسری از اعضای جدا شده سازمان به این مسئله اعتراف میکنند و از حذف مشکوک برخی آدمها که در این ماجرا نقش داشتند حرف میزنند و حتی به ادعای این افراد یکسری از اعضای سازمان که در حج سال ۱۳۶۶حضور داشتند مرگشان به دلایل کاملاً غیرمنطقی اعلام میشود و حتی بحث یک پالایش بزرگ هم در حد یک ادعا مطرح میشود. در یک برههای مجاهدین سه کامیون طلا از عربستان پاداش میگیرند و بعضی از اعضای جداشده از این سازمان به این مسئله اشاره میکنند که به گفته برخی افراد این پاداشِ همان ماجرای حج ۱۳۶۶ بوده است.
با توجه به اینکه در ابتدا با ساخت پادکست به این موضوعات پرداختید، آیا سوژهای بود که پرداختن به آن را در مجموعه «تارکد» کنار بگذارید یا تلویزیون با آن مخالفت کند؟
محمدصالح نیکنام: پادکستی که تولید کردیم ۲۰ قسمت بود و این مجموعه مستند ۱۰ قسمت است. در این بین حدود ۷ قسمت اشتراک موضوع دارند ولی تعدادی از موضوعات را کنار گذاشتیم و دلیلش سانسور نبود. مثلاً در پادکست به موضوع گروه فرقان پرداختیم ولی چون این موضوع نسبتی با مسائل روز ندارد آن را در مستند کنار گذاشتیم.
نکتهای که میخواهم در اینجا به این اشاره کنم این است که تصور من این بود که حجم بازبینیها خیلی بالا باشد اما خوشبختانه اینگونه نبود و باید از آقای یزدی و آقای فریادرس تشکر کنم که در پخش این اثر با ما همکاری بسیار خوبی داشتند و دخالتی در محتوا نداشتند.
موضع شما در مستند «تارکد» درباره برخی موضوعات به شکلی است که ممکن است مخالفانی جدی در داخل کشور داشته باشد. آیا بازخوردی از مخالفان داشتید؟
محمدصالح نیکنام: درباره موضوع قسمت اول که به آیتالله شریعتمداری میپردازد بازخوردهایی داشتیم و شنیدهام برخی افراد اعتراض کردهاند که چرا این موضوع در تلویزیون مطرح شده و در واقع چرا مستندی درباره آقای شریعتمداری با این رویکرد ساخته شده است. ولی درباره دیگر افراد چنین بازخوردی نداشتم.