خبرگزاری کار ایران

روایتِ بیماری که با حفظِ قرآن امید گرفت

روایتِ بیماری که با حفظِ قرآن امید گرفت
کد خبر : ۱۳۶۰۲۲۲

قرآن کریم؛ یاور و چراغ هدایت همه انسان‌هاست و در چندسال اخیر حفظ کل قرآن کریم، مایه امیدآفرینی و آرامش یک بیمار ام. اس در سنندج شد.

به گزارش ایلنا، اینجا خیابان شهدای سنندج است، مسجد محمدامین؛ کوچه‌های پس و پیچ جنب مسجد را طی می‌کنیم، برخی کوچه‌ها طولانی و دلباز و برخی دیگر باریک است، خانه‌های نوساز این محله انگشت شمارند، بیشتر خانه‌ها قدیمی و بعضی از آن‌ها هم هنوز رنگ و بوی کاهگل را دارند و با همان نمای قدیمی و بافت فرسوده هنوز هم محله‌ی ساده و قدیمی کارآموزی سنندج را حفظ کرده‌اند.

اینکه می‌گویند سنندج به شهر مسجد و مناره‌ها معروف است بی‌راه نگفته‌اند، اینجا در امتداد چند کوچه آنطرف‌تر از مسجد امین، مسجد ماموستا هژار قرار دارد. مسجدی که از باز بودن درب مسجد و عبور و مرور ساکنان محله در حوالی اذان ظهر، پیداست ارتباط اهالی این محله با مسجد پررنگ است.

دو کوچه آنطرف‌تر خانه‌هایی کوچکتر از ساختمان‌های کوچه‌های قبلی خودنمایی می‌کند، خانه‌هایی از جنس چوب و کاهگل و خشت، اما حضور کودکان در کوچه و گفتگوی زنان در کنار هم صمیمت ساکنان محله را نشان می‌دهد.

زنگ دری را می‌فشاریم؛ مادری مهربان در را به رویمان می‌گشاید با لبخندی دلنشین به داخل دعوتمان می‌کند، وارد حیاط می‌شویم حیاطی کوچک با باغچه‌ای پشت در که شاخ و برگ‌های درخت انگور از روی دیوار و دروازه خودنمایی می‌کند.

دو قدم آن طرف‌تر از دروازه، سمت چپ‌مان درب اتاقی باز است صدای سلام پسری جوان با چهره‌ای نورانی به گوش می‌رسد وارد می‌شوم و سلام می‌کنم، باز هم سلام می‌دهد و خوش‌آمد می‌گوید، گرچه چند سالی است از خانه بیرون نرفته و ارتباطش با اطرافیان قطع شده اما طرز رفتار و بیانش اجتماعی‌تر از آن است که مادرش گوشه‌گیر و ساکت خطابش می‌کند.

ذوق و هیجان حضور مهمانان را می‌شود در چشمان روشن و پرشوق و لبخند دلنشینش خواند، بعد از احوالپرسی گرم و استقبالی که ما را هم به شوق آورد از او می‌خواهم از خودش و روزگاری که در خانه سپری کرده بگوید، نامش را کیوان جعفری و سنش را ۳۴ سال بیان می‌کند.

می‌گوید هفت کلاس سواد دارد و زیاد دنبال درس خواندن نبوده و دوست داشته وارد بازار کار شود و برای خود و خانواده‌اش منبع درآمدی باشد، اما گویا روزگار با او سازگار نبوده و اراده خداوند براین بوده که بیماری ام. اس ریشه به جانش بزند و به‌جای کارو شغل خانه‌نشینش کند.

کیوان هفت سال است در اتاقی زندگی می‌کند کوچک و روی تشک برقی که اخیرا خیرین برایش تدارک دیده‌اند و تلویزیونی که چندی است سرگرمی روزها و شب‌هایش شده است.

ابتدا به بیماری باور نداشته و پس از پیگیری و آزمایش‌های فراوان و مراجعه به پزشک متوجه می‌شود که دیر به بیماری خود پی برده و دیگر نمی‌توان کاری کرد.

مادر کیوان می‌گوید: هفت سال پیش زمانی که متوجه بیماری فرزندم شدم پس از پیگیری‌هایی که نتیجه‌ای نداد، پزشکان حتی به زنده ماندن کیوان امیدی نداشتند اما امروز بعد از گذشت هفت سال از آن روزهای سخت و ناامیدی، کیوان هنوز زنده است و پیش ما با قلبی مهربان و روحیه‌ای امیدوار نفس می‌کشد و از این بابت شاکر خدای مهربان هستیم.

از کیوان در مورد روزهای سخت بیماریش می‌پرسم، می‌گوید: سخت‌ترین روزهای عمرم را همان روزهایی سپری کردم که از درد پا نتوانستم راه بروم و دیگر باید می‌پذیرفتم که راه رفتن برایم آرزو خواهد شد.

سخت‌ترین لحظه پس از روزهای بیماریش را غصه‌های پدر و مادرش می‌داند که برای او چقدر تلاش کردند اما تلاش‌های پدر و مادر هم برای بهبود و درمان او به نتیجه نرسید.

پدر کیوان نیز چند سالی در یک رستوران کار کرده اما بعد از ۱۶ سال کار به دلیل زخمی شدن در یک درگیری یک دستش کاملا از کار افتاده و دیگر امکان ادامه کار برایش مهیا نبوده و مجبور به استفاده از بیمه از کارافتادگی برای امرار معاش شده است تا روزهای سخت از کارافتادن دستش و بیماری پسرش را سپری کند.

از کیوان می‌پرسم روحیه شاد و امیدوارانه‌ای که در صدا و نگاهش هست را از کجا آورده، می‌گوید از نوجوانی عاشق مسجد و نماز و قرآن بوده و هیچگاه نگذاشته که نمازش قضا شود.

می‌گوید: گرچه روزهای تلخ و سخت زیادی را سپری کردم اما در همان شب‌های سخت تحمل درد و بیماری، خوابی دیدم که زیبایی‌های آن خواب را نه می‌توان توصیف کرد و نه به زبان آورد اما مایه آرامش وجود و جانم شد.

می‌پرسم چه خوابی؟ جوابش یک کلمه بود، بهشت…

این کلمه را می‌گوید و بغض گلویش را می‌فشارد لحظه‌ای ساکت می‌شود و ادامه می‌دهد: «الا بذکرالله تطمئن القلوب».

آرامش وجودش را مدیون نگاه پروردگار به خود می‌داند و قرآن را مونس شب و روزهای سخت این سالهای خود می‌شمارد.

می‌گوید: «ام. اس» گرچه سخت و تلخ ریشه به جانم زد و اراده راه رفتن را برای همیشه از وجودم گرفت اما مرا با قرآن کریم مانوس کرد و موجب شد تا بتوانم قرآن کریم را حفظ کنم و در سال ۹۸ موفق به حفظ کل قرآن کریم شدم.

حفظ قرآن را بزرگترین نعمت الهی در زندگیش برشمرد و معجزه قرآن را حفظ روحیه خود و شادبودن لحظه‌هایش در این دوران بیماری می‌داند.

از او می‌خواهم چند آیه‌ای برایمان تلاوت کند، چشمانش را می‌بندد و به قرآئت آیاتی از سوره آل عمران می‌پردازد، صدایش دلنشین و آرامبخش است سکوتی عجیب حاکم می‌شود انگار صدای تردد خودروهای داخل کوچه هم ساکت می‌شوند تا صدای این حافظ در محیط بپیچد.

لرزش دست‌هایش را می‌بینم خواستم بپرسم این لرزش که یک آن اتفاق افتاد برای چیست، خواندن قرآن را تمام می‌کند و مادرش که نگاهم را به دستان پر لرزش پسرش خوانده بود، می‌گوید مهمان که می‌آید استرس می‌گیرد و می‌ترسد که مبادا نتواند در آن لحظه قرآن را از حفظ بخواند. اما علیرغم این اضطراب و نگرانی، زیبا و شیوا قرآن را برایمان تلاوت کرد.

از آرزوهایش می‌پرسم، کل دغدغه و نگرانی‌هایش را تعمیر ویلچرش که مدتی است خراب شده می‌خواند و تعمیر خانه‌ی پدری که یک اتاق و آشپزخانه‌ای کوچک با سقف چوبی و سرویس بهداشتی که در گوشه حیاط نیاز به بازسازی دارد.

می‌گوید دوست دارد استاندار هم به منزلشان بیاید و وضع خانه و خانواده‌اش را ببیند تا بلکه کمکی به وضعیت زندگیشان کند.

آموزش قرآن به دیگران را نیز از دیگر آرزوهایش ذکر می‌کند و می‌گوید: دوست دارم نه برای درآمد بلکه رایگان و برای رضای خداوند دیگران را آموزش دهم تا قرآن بیاموزند و زمینه ترویج این کلام الهی در کل شهر و استانم فراهم شود.

کیوان گرچه سالهای اخیر را بر بستر بیماری سپری کرده اما دوستی با قرآن را بهترین اتفاق زندگی خود می‌داند و از همه جوانان و نوجوانان هم می‌خواهد از یاد خدا غافل نشوند و خواندن قرآن را برنامه روزانه زندگی خود قرار دهند تا امید و آرامش در دل و جانشان نفوذ کند و جامعه را از بسیاری از مسائل و مشکلات و ناامیدی‌ها نجات دهند.

بهرام مرادی، رئیس دارالقرآن کریم اداره‌کل تبلیغات اسلامی کردستان، که در این دیدار همراهی‌مان می‌کرد، از کیوان خواست سال آینده در آزمون ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حفاظ قرآن کریم شرکت کند تا با توان و تجربه‌ای که در این سال‌ها با حفظ قرآن کریم کسب کرده بتواند گواهینامه معتبری کسب کند.

وی حفظ و آموزش قرآن کریم توسط کیوان و کیوان‌ها را زمینه‌ساز امیدآفرینی و مانوس شدن افراد جامعه با کتاب آسمانی دانست و خواستار توجه همه مردم به قرآن کریم شد.

مادر و پدر کیوان هم از مسئولان درخواست کردند که حامی این روزهای سخت فرزندشان باشند و با تامین امکانات لازم از جمله ویلچر مناسب، سرویس بهداشتی و تعمیر اتاق کیوان زمینه زندگی آرامتری را برای وی فراهم کنند.

مادر کیوان با نگرانی‌هایی از جنس مادرانه که پشت چروک‌های دست و صورتش و چشمان پراشکش نهفته است، از خیرین خواست که برای حمایت فرزندش از کمک‌های خود دریغ نکنند و به نیازهای معیشتی کیوان توجه کنند.

باتشکر از وقتی که کیوان برایمان گذاشت با او خداحافظی می‌کنیم بیرون از منزل همسایه‌ها نشسته و با بدرقه مادر کیوان به احترام‌مان می‌ایستند و خداحافظی می‌کنند. اینجا گرچه خشت و آجرها فرسوده‌اند اما قلب‌های مهربان و صمیمی افرادی کنار هم جمع شده‌اند که صفا و همدلی را می‌توان از در و دیوار خانه‌هایش حس کرد.

تلخی‌های زندگی کیوان و سختی‌هایی که خانواده‌اش با بیمار شدن او کشیدند سخت و طاقت فرساست اما اگر دست‌های نیک‌اندیشان و خیرین به کمک کیوان بیایند قطعا رنج‌های زندگی را برایش کمرنگ خواهند کرد و امید پررنگتر از همیشه همراه زندگی کیوان خواهد شد.

روایتِ بیماری که با حفظِ قرآن امید گرفت

روایتِ بیماری که با حفظِ قرآن امید گرفت

روایتِ بیماری که با حفظِ قرآن امید گرفت

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز