«شاه جعفر»؛ داستان امامزادهای که مدافع حرم بود
کتاب «شاه جعفر» از سوی واحد ادبیات پایداری انتشارات کتاب جمکران و به قلم «سعید محمدی» منتشر شده. این کتاب با مشارکت کنگره ملی شهدای استان قم تولید شده است.
به گزارش ایلنا، کتاب «شاه جعفر» ماجرای زندگی یونس، جوان نمکفروشی است که کارش، استخراج نمک از اطراف قم (دریاچه نمک) و فروش آن است. او عاشق عطیه، یکی از دخترهای دهکده جمکران شده و به هر دری میزند نمیتواند رضایت پدر دختر را بگیرد. با دعوای طایفه آنها و طایفه عطیه، اوضاع برایش سختتر میشود.
امامزاده جعفر از بزرگان قم است، یونس قصد کمک گرفتن از شاه جعفر را دارد که خبر میرسد لشکر مغول، به فرماندهی امیرزاده جته نویان، در حال حمله به قم است. شهر بهم میریزد و همه در تدارک دفاع می شوند. رهبری مبارزه به امامزاده جعفر سپرده میشود و به رهبری او، قرار میشود، دروازدهها بسته شود و حصار شهر مستحکم شود و در داخل شهر به دفاع برخیزند. مقدمات کار فراهم میشود. مغولها به پشت دروازههای قم میرسند، اما با مقاومت قمیها، در فتح شهر ناموفق هستند.
امامزاده جعفر شهید از نوادگان امام موسی کاظم (ع) بوده که مزار شریفشان در خیابان امامزاده ابراهیم قم و کمی بالاتر از امامزاده ابراهیم واقع شده است. این امامزاده جلیل القدر از شهدای شهر قم بوده و در حمله مغول به قم به شهادت رسیدند.
در کتاب میخوانیم:
سر کوچهشان که رسید، موسی، برادر عطیه را دید که به سرعت به سوی او میآید. سرش را با پارچه سفیدی بسته بود. رد خون از زیر پارچه مشخص بود. شنیده بود که زخمی شده. موسی که به او رسید با اضطراب و ترس، در حالی که صدایش میلرزید گفت: «مغول دروازه را با منجنیق به سنگ بسته! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند. اوضاع خیلی خراب است. دروازه ترک خورده، انگار آتش زدن باغ، تعدادی از سربازانشان را سوزانده و حالا عصبانیاند. خدا به خیر بگذراند.»