بهارک محمودی در «پاتوق فیلم کوتاه» مطرح کرد؛
سینمای امروز نیازمند تحلیل مضمون است/ نشانههایی از یک موج سینمایی
فیلمهایکوتاه داستانی «ناجی» بهکارگردانی امیرحسین بهاءالدینی، «نفسگیر» بهنویسندگی و کارگردانی محمد رحمتی، «سرسام» بهنویسندگی و کارگردانی مشترک وحید و نوید نامی و «بدرقه سکوت» بهکارگردانی محمدرضا دهستانی با حضور بهارک محمودی کارشناس و منتقد سینما مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
به گزارش ایلنا، سیزدهمین جلسه از هفتمین فصل پاتوق فیلم کوتاه روز دوشنبه ۳۱ مردادماه ۱۴۰۱ با نمایش ۴ فیلم کوتاه داستانی، برگزار شد.
در ابتدای جلسه، بهارک محمودی کارشناس مهمان برنامه، به فیلم «ناجی» پرداخت و گفت: در نگاه اول به دلیل وجود دو مفهوم جوانی و محو شدن، حسی شبیه فیلم «نفس عمیق» را داشتم. «نفس عمیق» فیلم پرسروصدایی بود و تا مدتها همه درباره آن صحبت میکردند. رویکردشان هم اتفاقا مثبت بود و نکته مثبت فیلم این بود که چقدر با جسارت در مورد جوانها صحبت میکرد. قهرمانان آن فیلم خیلی منفعلانه زندگی میکردند و انفعال ویژگی مهم آنها بود. اما وقتی فیلم «ناجی» را دیدم به یک نکته ترسناکتری رسیدم! در «نفس عمیق» ما با دو سه تا جوان روبهروییم که کاری به کس دیگری ندارند که درنهایت هم تصمیم به از بین بردن خودشان گرفتند که این خود اساساً نگاه منفعلانهای به مفهوم جوانی است. در شأنشناختی، سینما شأن پیامبرگونه دارد و میگوید بترسید! ممکن است این اتفاقها بیافتد. نکته ترسناک و حیرتانگیز «ناجی» اما این است که این قهرمانان فیلم خودشان با خودشان مسئله نداشتند و اتفاقا انفعالشان منجر به از بین رفتن دیگران میشد و کسی که در موقعیت نجات دادن هست، تصمیم میگیرد که نجات ندهد.
محمودی ادامه داد: فیلم کوتاه باید خودبسنده باشد یعنی داستانش را به قبل یا بعد نسبت ندهد و خودش روایت خودش را داشته باشد. در «ناجی» اصلا نمیدانیم از کجا آمده؟ چرا اینکار را انجام میدهد؟ خشمش از کجا سرچشمه میگیرد؟ خشمی که جوانان دهه ۸۰ در «نفس عمیق» نداشتند. در این فیلم کوتاه، هم انفعال داریم هم خشم. در «نفس عمیق» قهرمان خودش را میکشد، در «ناجی» اما منجر به از بین رفتن دیگری هم میشود.
فیلم تمام نشانههای حیات را از مخاطب میگیرد؛ حتی ماهی که نماد زندگی است، در این فیلم رو به احتضار است. از این جهت این فیلم ترسناک خواهد بود.
وی درخصوص استفاده از لهجه در فیلم هم گفت: در حاشیهی مرکز بودن، دردناکتر است و استفاده از لهجه، این موقعیت در حاشیه بودن را تقویت و به نوعی خشم وی را توجیه میکند.
امیرحسین بهاالدینی کارگردان فیلم نیز درخصوص استفاده از لهجه در فیلم گفت: حس میکردم کاراکتر اصلی فیلم، تیپ شده و برای اینکه یک هویتبخشی داشته باشم از لهجه استفاده کردم و به نظرم با این لهجه مویهی پدر برای فرزندش واقعیتر و درستتر درمیآمد.
وی در پاسخ به سوال یکی از حاضران درباره کدگذاری ناکافی فیلم توضیح داد: واقعیت این است که سینمای ایران درگیر «موضوع» نیست؛ «موضوع» امری حساس است و نمیتوان آن را کدگذاری کرد. فیلم من هم فیلم تماتیکی نیست و بیشتر درگیر موضوع است. ولی در مجموع میپذیرم که فیلم کدگذاری مناسبی ندارد.
قهرمانهای زیرپیراهنپوش!
فیلم «نفسگیر» دومین فیلمی بود که در این برنامه مورد بررسی قرار گرفت. محمودی درباره این فیلم گفت: «نفسگیر»، مختصاتی شبیه فیلمهای سینمایی این روزها دارد. سینمای ایران از دهه ۶۰ تا نیمه دهه هشتاد به تصویر روشنفکری علاقهمند بود. در این دوره کلی نویسنده و شاعر درسینما میدیدیم. از کاراکترهای هامون تا استاد دانشگاه «شبهای روشن» و حتی در «شام آخر». اما از یک زمان به بعد اساساً خبری از روشنفکرها و نویسندهها در سینما نیست. این نکته عجیبی است. قهرمانها همه زیرپیراهنپوش شدند و فضای روشنفکری وجود ندارد. «مغزهای کوچک زنگزده»، «ابد و یک روز»، «بچهخور» و «یاغی» این پازل را تکمیل میکنند. «نفسگیر» تکهای از یک پازل بزرگتر است و برخلاف فیلم قبلی، داستانهای بیشتری برای گفتندارد. فیلمساز مجبور بوده در یک زمان کوتاه اطلاعاتی بدهد که گنگ نباشد و به نتیجه برسد. فصل آخر فیلم اگرچه شبیه آثاری از قبیل «متری شیش و نیم» تمام شد ولی نظر من تغییر نکرد و در همین فضای خاص فیلم، نوید متفاوتی از جامعه امروز داده شد.
محمد رحمتی کارگردان نفسگیر» درباره اثرش توضیح داد: این فیلم را در سال ۹۷ و در شرایط سختی ساختم. درمورد قهرمان زیرپیراهنپوش باید بگویم که من اولین فیلم جدیام به نام «خونسردی» را در سال ۹۳ و قبل از فیلمهایی مثل «بچهخور» یا «متری شیش ونیم» ساختم. فیلمسازی هستم که جامعهام را نگاه میکنم و فیلمم را میسازم. امروز اگر فضای روشنفکری در فیلمها نمیبینیم به دلیل این است که این فضای روشنفکری در دهه ۹۰ کمرنگ شده است. تمام فیلمسازها از این جامعه امروز و روابط و حوادث و وقایع آن تغذیه میشوند برای من هم آدمهای جنوب شهر ملموسترند، چون خودم بچه جنوب شهرم و من سعی میکنم راجع به آنها فیلم بسازم.
وی با اشاره به مشکلات ساخت این اثر ادامه داد: درمورد «نفسگیر» دوست داشتم یک کار ژانر بسازم که فارغ از هر مفهوم فلسفی باشد اما الآن واقفم که فیلمنامه اثر تا کارگردانی آن فاصله دارد و ایدهآلهایی که در ذهن من بوده، شکل نگرفته است. ما در دو روز ۱۰ دقیقه فیلم گرفته ایم، و در روز سوم به دلیل مشکلاتی در ۲ ساعت، ۱۶ دقیقه باقی فیلم را گرفتیم که به طور مثال مجبور شدم ۱۸ جای دوربین را به یک پلانسکانس تقلیل بدهم؛ فضای نورپردازی مطابق میلم پیش نرفت؛ طراحی میزانسن به رغم اینکه خودم علاقهمند به سینمای میزانسن و بلوک شرقم، با جنس فیلم ناهمگون شد. اما در کل اعتقاد دارم هنرمندی که محصول فرهنگی تولید میکند، اگر ضعفی داشته باشد و روی آن پافشاری کند، کار غیراخلاقی کرده است. بر این اساس «نفسگیر» یک تجربه ژانریک برای من بود و من خودم آن را ناموفق میدانم چون چشمانداز من ساخت یک فیلم کوتاه نئونوآر بوده ولی این اتفاق نیفتاده است. با اینحال، این کار تجربههای عجیبی به من داد و باعث شد فیلم بعدی من، «بیریختی» فیلم موفقتری بشود.
رحمتی سپس با اشاره به فیلم «ناجی» درباره کدگذاری فیلمها اظهار کرد: فیلمساز درمقام فرستنده پیام وظیفهای برای کدگذاری ندارد. هرکسی در مواجهه با یک اثر هنری میتواند برداشت خود را داشته باشد.
وی در پاسخ به سوال یکی از حاضرین به کتاب «فیلم کوتاه از مفهوم تا تولید» اثردان گرسکیس اشاره کرد و گفت: نباید برچسب مینیمال را روی هر فیلمی زد و این مفهوم طیف خاصی را دربرمیگیرد. این فیلم من برعکس فیلم «خونسردی» یک فیلم مینیمال نیست.
زنگ خطری که «بدرقه سکوت» نواخت
بهارک محمودی قبل از پرداختن به فیلم «بدرقه سکوت» به موجهای سینمایی و تحلیل مضمون آثار آن دوره که دکتر پرویز اجلالی در کتاب سینمای عامهپسند ایران پیش از انقلاب مطرح کرده، اشاره کرد و گفت: ما برای سینمای نیمه دوم دهه ۸۰ به بعد هم نیازمند تحلیل مضمون هستیم چون این دوره هم نشانههایی از یک موج سینمایی دارد که به نوع دیگری اتفاق افتاده است.
وی ادامه داد: نکته دیگر این است که باید با دقت بیشتری درباره جامعه صحبت کنیم. به عبارتی ما وقتی درمورد بازنمایی جامعه و روحیات جامعه صحبت میکنیم باید حساسیت بیشتری به خرج دهیم و به آن موجها هم دقت داشته باشیم.
این منتقد سینما درمورد فیلم کوتاه «بدرقه سکوت» گفت: این فیلم زنگ خطر خوبی است برای جامعهای که رو به کهنسالی میرود. با اینکه فیلم تلاش دارد بارقههای امید را در خود نگه دارد اما شرایط به گونهای رقم میخورد که ما باز به ناامیدی میرسیم.
مهمترین نکته فیلم، پایانبندی سؤالبرانگیز و درخشان آن است. لحن فیلم از امید به زندگی میگوید اما این که پایان فیلم، قهرمانان فیلم را در آغاز سفری نشان میدهد، نمیتواند لزوماً امیدوارانه باشد. از کجا معلوم که اینها با روی خوش خانه را ترک میکنند؟ درست است که خانه کهنه و نمور و ترکخورده است؛ درست است که زن تلاش دارد از روزمرگیها و سختیها خلاص شود، ولی این سفر به معنای نجات آنها نیست.
محمدرضا دهستانی کارگردان «بدرقه سکوت» نیز درباره اثرش گفت: این ششمین فیلم من است. «بدرقه سکوت» دغدغه ۲۰ سال آینده من است. این معضل الآن هم دامنگیر ماست و در آیندهای نه چندان دور به یک بحران تبدیل خواهد شد.
وی پایان فیلم را پایان دلسردی و کندن از روزمرگی زندگی توصیف کرد و درباره ریتم کند فیلم توضیح داد: رنگ، قاببندی فیلم و پلانهای کشدار به دلیل القای خستگی و روزمرگی به مخاطب است.
سرسام؛ امید در فضای مالیخولیایی
«سرسام» ساخته وحید و نوید نامی آخرین فیلمی بود که سازندگانش در این برنامه حضور نداشتند. محمودی، «سرسام» را سینماییترین اثر پاتوق سیزدهم توصیف کرد و گفت: من از این فیلم لذت بردم؛ هم به لحاظ سینمایی و هم به دلیل نوع روایت و معنای اجتماعی فیلم. فضای فیلم به شدت مالیخولیایی، ترسناک و دیستوپیایی است و بیشک هیچ پیام مثبت و امیدوارانهای از چنین فضایی برنمیآید. ارتباط پیرمرد فیلم با جهان بیشتر از طریق صداست. این نکته جالبی است چون ما در زمانه چرخش بصری و زبانی زندگی میکنیم و ارتباط ما با دنیا از طریق تصویر و نشانههای تصویری است.
این منتقد افزود: نکته جالب در پایانبندی فیلم این است؛ صدا در این فیلم سرسامآور است و پیرمرد برای رسیدن به آرامش هدفونی را روی گوشش میگذارد که صدایی نشنود ولی همان موقع یک تصویر وحشتناک میبیند یعنی وحشت چه در عرصه صدا و چه در عرصه تصویر از او جدا نمیشود.
تکثیر گوشها و تقدیم گوش به دختر هم برای من جذاب بود چون به نظر من به نوعی پیامآور گفتوگو و تلاش برای شنیدن است. عجیب این است که به رغم آن فضای گوتیک و تیم برتونی، گوش بریده و تکثر گوشها اصلا ترسناک نیست چون نهایتاً منجر به ارتباط قهرمان فیلم با فضای بیرون میشود.
محمودی ادامه داد: تمام فیلم از ذهن پیرمرد به تصویر کشیده میشود؛ ما سه تصویر از دختر گوش بریده داریم که در آن پیرمرد حضور ندارد. اگر زاویه دید ما زاویه دید پیرمرد باشد، حضور دختر در فیلم میتواند سؤالبرانگیز باشد. پاسخ من این است که دیدن دختر و شنیدن صدای او در پلان آخر، پیوند این سرسام است با واقعیت. یعنی با این که همه چیز در این اثر تخیلی و مالیخولیایی است ولی نشانهای از واقعیت در خود دارد.