در گفتوگو با یک پژوهشگر تاریخ معاصر مطرح شد؛
رمزگشایی از ابعاد مختلف پروژه تجزیه بحرین از خاک ایران؛ معامله یا خیانت؟
«پروژه تجزیه بحرین از خاک ایران جزو اهداف راهبردی انگلستان بود. آنها به خوبی میفهمیدند که اگر ایران بر شمال و جنوب خلیج فارس مسلط باشد، این تسلط میتواند موقعیتی بیهمتا را به کشورمان در بازارهای جهانی انرژی و معادلات نظامی منطقه بدهد و منافع آنها را به صورت جدی به خطر بیندازد. مسالهای که با همراهیِ هم رضاخان و هم محمدرضا شاه پهلوی نیز همراه شد و خیانتی بزرگ را در تاریخ ایران رقم زد.»
به گزارش خبرنگار ایلنا، جزیره بحرین به عنوان استانِ وقت چهاردهم ایران، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۹ از خاک کشورمان جدا و در روز ۲۳ مرداد سال ۱۳۵۰ شمسی، استقلالش از ایران به صورت رسمی اعلام شد. همزمان با فرارسیدن سالروز جدایی بحرین از ایران، تحلیل و تفسیرهای مختف و جدیدی در مورد ابعاد گوناگون این خیانتِ بزرگ تاریخی به تمامیت ارضی کشورمان ارائه میشود. در این راستا، محققان و پژوهشگران مختلف تاریخی، از دریچههای متفاوتی به موضوع مینگرند و به واکاوی زمینهها و محرکهای اصلیِ محقق شدن این موضوع میپردازند.
در این چهارچوب، برخی به بررسی شرایط زمینهای قدرت ایران در جریان محقق شدن طرح جدایی بحرین از ایران پرداخته و عده دیگری نیز محاسبات راهبردی قدرتهای استعماری وقت جهان به ویژه بریتانیا و البته انگیزهها و منافع خاص دولتمردان پهلوی در ایجاد این قصه پُرغصه تاریخی برای کشورمان را مدنظر قرار میدهند و سعی در ارائه تصویری روشنتر از این خیانت بزرگ تاریخی به ایران و تمامیت ارضی آن را دارند.
در این راستا، در گفتگو با یعقوب توکلی (تاریخ نگار و پژوهشگر حوزه تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه معارف اسلامی) به بررسی موضوع و تحلیل آن از منظر چهارچوبهای داخلی و بینالمللی پرداختیم.
مشروح گفتگو با یعقوب توکلی در این رابطه را در ادامه میخوانید:
یکی از نکاتی که به طور خاص در مورد اجرایی شدن پروژه جدایی بحرین از کشورمان در دوران حاکمیت پهلویِ دوم مطرح میشود، این است که ایران در آن دوره از ضعفِ قدرت رنج میبرد و همین مساله راه را برای استعمار انگلستان جهت پیشبرد دستورکارش در تجزیه بخشهایی از کشورمان هموار کرد. موضوعی که در نوع خود موجب شده تا محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۷ با انجام مذاکرات مرتبط با همه پرسیِ استقلال بحرین موافقت کند. تحلیل شما از این گزاره چیست؟
به نظر من؛ اساسا مسالهی محوری در آن دوره ضعفِ ایران نبود. پیش از این موضوع نیز شاهد این هستیم که پهلویها در رابطه با استقلال ایران و حراست از تمامیت ارضی آن مقاومتی را از خود نشان ندادند. بله در حوزههایی نظیر ایستادگی در برابر عراقیها، حکومت پهلوی اندکی مقاومت کرد اگرچه امتیازهایی را نیز دادند که از جمله آنها میتوان به برخی امتیازها در واگذاری اروند رود/ شط العرب در پیمان سعدآباد در در دوره رضاخان به سعید پاشا اشاره کرد که حقیقتا امتیازات سنگینی برای کشورمان بودند. امتیازاتی که در دورانی به طرف عراقی داده شدند که این کشور تحتالحمایه انگلستان بود و همین مساله موجب میشد تا پهلویها قدرت مانور چندانی را در برابر انگلیس نداشته باشند و در عمل بدون وقوع هرگونه جنگ و تنشی، امتیازهایی را به طرفهای خارجی از جیب استقلال و تمامیت ارضی کشور میدادند.
در ماجرای «شیخ خزعل» نیز شاهد این هستیم که علیرغم تمامی ادعاهای دروغینِ مطرح شده، وی که حاکم جزایر جنوبی خلیج فارس بود، زمانی که از قدرت حذف شد، حاکمیتِ ایران بر بسیاری از جزایر مذکور نیز از دست رفت و بخش قابل توجهی از آنها را که اتفاقا مناطق نفتی نیز بودند، از دست دادیم. شاید نکته تلختر در این رابطه آنجا باشد که مرحوم «بایندر» یکسری جزایر خلیج فارس را که متروکه بودند، پرچم زد و حاکمیت ایران را در آنها اعلام کرد. مسالهای که با اعتراضِ نیروی دریایی انگلستان به رضاشاه پهلوی همراه شد و وی نیز بایندر را توبیخ کرد. این در حالی است که در حالت عادی از فردی نظیر بایندر بایستی تقدیر و تشکر میشد. این در حالی است که توبیخ بایندر صرفا با تحریک و کنشگری انگلیسیها اتفاق افتاد و هیچ رد و نشانی از منافع ملی ایران و حراست از آن نیز در معادله مذکور به چشم نمیخورد. البته که اسناد مرتبط با این مساله و مکاتبات آن هم کاملا موجود است.
به طور کلی من با ذکر مثالهای مذکور به دنبال بیان این نکته هستم که اساسا پهلویها هیچ انگیزهای در حراست از استقلال و جغرافیای ایران نداشتند و این روحیه کلیِ حاکم بر فضای حکمروایی آنها بود. در این راستا شاهدیم که در موراد مختلفی نظیر واگذاری منطقه فیروزه در ترکمنستان و یا از دست رفتن مناطقی در شمال غرب ایران که با سرکوب «اقبال السلطنه ماکویی» آنها را از دست دادیم و امتیازات فراوان مشابه جغرافیایی که پهلویها به همسایگان ایران دادند و در مقابل آن هیچ چیز نیز به کشورمان داده نشد، همه و همه گواهی بر رویکرد ضعیف پهلویها در حراست از تمامیت ارضی کشورمان بودهاند.
یکی از مسائلی که برای اهداف راهبردی انگلستان بسیار مهم بوده این نکته بود که فرصتهای راهبردی برای کشورهای مسلمان شکل نگیرد. در این چهارچوب پروژه بحرین و جداشدنِ آن نیز بایستی در همین رابطه تحلیل و ارزیابی شود. باید توجه داشت که وقتی از جداییِ بحرین از ایران صحبت میکنیم، منظورمان «بحرینِ بزرگ» است نَه بحرین کنونی که از آن با عنوان «بحرینِ کوچک» یاد میشود. بحرین بزرگ حتی بخشهای شرقی عربستان را نیز شامل میشود. ازاینرو، پروژه تجزیه بحرین از خاک ایران جزو اهداف راهبردی انگلستان بود. آنها به خوبی میفهمیدند که اگر ایران بر شمال و جنوب خلیج فارس مسلط باشد، این تسلط میتواند موقعیتی بیهمتا را به ایران در بازارهای جهانی انرژی و معادلات نظامی منطقه بدهد و منافع آنها را به صورت جدی به خطر بیندازد.
در این چهارچوب، هم رضاخان در برابر جدایی بحرین از ایران کوتاه آمد و هم در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی، محمدرضا پهلوی در موضوع بحرین میگوید که «انگلیسیها خواهشی از ما در مساله بحرین دارند که نمیتوانیم نسبت به آن بیاعتنا باشیم.» مسالهای که در خاطرات عَلَم نیز به آن اشاره شده و شاه در جایی به علم میگوید که نمایندهای به نام پزشکپور را که در مجلس علیه دستورکار جداسازی بحرین از ایران سخن میگوید به نوعی ساکت و قانع کند زیرا انگلیسیها درخواستی از دولت (وقتِ) ایران داشتهاند که رژیم شاهد توانایی نَه گفتن به آن را نداشته است.
درست در همین نقطه است که میتوان گفت در ماجرای جدایی بحرین از ایران در دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی، موضوع اصلی به هیچ عنوان ضعف ایران و متعاقبا جدایی بحرین از کشورمان نبوده است بلکه در این معادله، طرحهای راهبردی انگلستان جهت تجزیه قدرت ایران و تضعیف موقعیت آن در معادلات بازارهای انرژی جهان و البته موقعیت ژئوپلیتیکی این کشور مطرح است. در این چهارچوب، محمدرضا شاه نیز به صورت دربست و البته خائنانه علیرغمِ اطلاع خود از کلیتِ ماجرا، با این پروژه عملا همراهی کرد و متاسفانه بخشی از خاکِ کشورمان از ایران جدا شد.
در رابطه با برگزاریِ رفراندوم جدایی بحرین از ایران، عدهای از ناظران و تحلیلگران بر این باورند که سرِ حکومت پهلوی و محمدرضا شاه کلاه رفت و آنها فریب غرب را خوردند و به نوعی در عملِ انجام شده قرار گرفتند. تا چه حد این تفسیر را معتبر میدانید؟
من اساسا باوری به فریب در این حوزه ندارم و اعتقاد ندارم که پهلویها در این زمینه فریبی خورده باشند. باید درنظر داشت که پهلویها نیز همچون خودِ انگلیسیها فریبکار بودند. رفراندوم را همه میفهمند. این پدیده بدان معناست که تمامی اعضای یک کشور باید در مورد یک موضوع، رای و نظر خود را اعلام کنند. در مورد بحرین نیز رفراندوم مرتبط با ایران بود و مردمِ این کشور باید نظر خود را میدادند. در این راستا مردم ایران نظر خود را ندادند و اینکه گفته شود باید فقط از افرادی که در بحرین هستند، سوال شود که آیا میخواهند مستقل شوند و یا ذیل حاکمیت ایران باشند، به هیچ عنوان به معنای برگزاری رفراندوم نیست.
البته که رفراندومی هم برگزار نشد. یعنی مردم و ساکنان حقیقیِ بحرین نیز رای ندادند. صرفا شماری از شیوخ این منطقه رای دادند و بدون رایگیری گسترده اعلام جدایی و تجزیه بحرین از خاک ایران صورت گرفت. یعنی در واقع رفراندوم به معنای واقعی کلمه رخ نداد و اساسا از پایه این مساله زیر سوال است و از مشروعیتی برخوردار نیست. با این حال همانطور که گفتم این معادله در چهارچوب تمایلات استعماری و خاصِ انگلیسیها قرار داشت و آنها به دنبال ارائه پوششی زیبا در مورد اقدام غیرقانونی خود در جداسازی و تجزیه بحرین از خاک کشورمان بودند.
عدهای بر این باورند که حکومت پهلوی در مساله بحرین معاملهای پشت پرده را انجام داده و در ازای واگذاری حاکمیت بحرین، کنترل ایران بر جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را در خلیج فارس تثبیت کرده است. تا چه حد این تفسیر را معتبر میدانید؟
تصور کنید که شما ۱۰ ملک دارید که متعلق به شما هستند. اینکه ۵ مورد از املاک شما به زور گرفته شود و سپس گفته شود که در مورد این ۵ ملک با شما معامله میشود، اساسا به معنای معامله نیست. این اشغالگری و ظلم و تصرفِ غیرقانونی است. آن جزایر، جزایرِ ایرانی بوده و متعلق به ایران بوده است. ایران مالک جزایر فراوانی در خلیج فارس بوده که اغلب آنها با خیانت پهلویها و تحرکات فعال انگلیسیها از کشورمان جدا شدهاند و کسی نیز در آن زمانها صدایِ مساله را درنیاورده است.
در این نقطه باید از خود بپرسیم که مثلا بهانه دستگیری شیخ خزعل چه بود؟ وی کاری نکرده بود او که نه ارتش و نه نیروی نظامی نداشت و وقتی وی دستگیر شد، تا حد زیادی حاکمیت ما بر جزایر جنوبی کشورمان از دست رفت. در مورد اقبال السلطنه ماکویی نیز شاهد آن بودیم که وی را به دلیل اموالش دستگیر کردند و آنها را نیز مصادره کردند اما حاکمیت ما بر مناطق مرزی شمال غرب کشورمان از دست رفت. از این رو من در پاسخ به سوال شما معتقد به هیچ معاملهای نیستم. اینکه گفته شود چیزی را که متعلق به خودمان است از ما بگیرند و بگویند که ما بر سرِ آنها با شما معامله میکنیم، معامله نیست بلکه اشغالگری و فریب است و ما باید با علمِ به این مساله به تحلیل موضوع بپردازیم.
گفتگو: سامان سفالگر