خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از یحیی فوزی؛

ریشه‌های تاریخی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

ریشه‌های تاریخی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
کد خبر : ۱۱۹۳۴۹۴

«یحیی فوزی» عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به بررسی ریشه‌های تاریخی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداخته است.

به گزارش ایلنا، «یحیی فوزی» عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به بررسی ریشه‌های تاریخی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداخته است که مشروح آن را می‌توانید در ادامه بخوانید.

اندیشه تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ریشه در طراحی اندیشه در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی دارد و از پشتوانه فکری قوی و طولانی در بین جریان غالب اندیشمندان علوم انسانی ایران طی دو قرن اخیر برخوردار است، این الگو تداوم یک عقبهٔ اندیشه‌ورزی تاریخی طولانی در علوم انسانی ایران در باب پیشرفت است. در این رابطه باید گفت که موضوع غالب در اندیشهٔ پیشرفت‌خواهی در ایران حول قرائت‌ها و خوانش‌های مختلف از الگوی معطوف به عناصر هویتی ‌اسلامی ایرانی قرار دارد. و این اندیشه بنیاد غالب الگوهای پیشرفت در ایران را تشکیل می‌دهد. به طوری‌که خوانش‌های مختلف از پیشرفت در آثار متفکران ایرانی طی دو قرن اخیر نشان می‌دهد که چگونگی نسبت تجدد معطوف به تجربهٔ دین و ملیت در بستر دنیای مدرن یکی از دغدغه‌های غالب متفکران علوم انسانی ایران بوده است که در این‌باره آنان رویکردهای مختلفی را مطرح کرده‌اند که به صورت عام می‌توان آن‌ها را گونه‌های مختلفی از طرح الگوی پیشرفت بومی در ایران با تعاریف مختلف از این واژه‌ها دانست. 

اگر نوع مقابله با تجدد غربی را در سه الگو با عناوین "پذیرش و اخذ تجدد غربی"،" تصرف در تجدد غربی"، "نفی و رد تجدد غربی" طبقه‌بندی کنیم، هر یک از این الگوها در نسبت با دین و ملیت خود به الگوهای فرعی مختلفی قابل‌تقسیم هستند. 

برای مثال، الگوی پذیرش و اخذ تجدد غربی خود براساس امکان همسویی دین و تجدد دست‌کم به دو الگوی "تجددگرایی همسو با دین" و "تجددگرایی دین گریز" قابل‌تفکیک است و در نسبت با ملیت نیز به ایران باستان‌گرایان و پذیرش واقعیتی به نام فرهنگ ایرانی‌اسلامی به طیفی از گونه‌ها تقسیم می‌شوند. این نوع گونه‌شناسی را با توجه به دو رویکرد حداقل‌گرا و حداکثرگرا به دین در خصوص جریان طرف‌دار الگوی تصرف در تجدد غربی و حتی در مورد نفی ورودکنندگان تجدد غربی می‌توان انجام داد. 

اما ادعا این است که به‌هرحال بیشتر این اندیشمندان در گونه‌های مختلف در مواجهه با پیشرفت، به مؤلفه‌های ایرانی و اسلامی توجه داشته و افراد معدودی را می‌توان یافت که از اخذ بی‌قیدوشرط تجدد غربی در ایران دفاع کنند و حتی برخی افراد همچون تقی‌زاده نیز، که در کلام این ایده را مطرح کردند، در سال‌های بعد آن را اصلاح و بر ضرورت توجه به مؤلفه‌های ملی و فرهنگ دینی در ایران تأکید کردند.

 به بیان دیگر، روند غالب گفتمان پیشرفت در بین اندیشمندان علوم انسانی ایران از اواسط دوران قاجار، که این اندیشمندان با تجدد آشنا شدند، تا انقلاب اسلامی ایران تأکید بر گفتمان تجددگرایی بومی است. هر چند متفکران ایرانی که خواستار پیوند تجددگرایی با مؤلفه‌های بومی در ایران بودند در خصوص چگونگی این پیوند رویکردهای متفاوت داشتند، در این راستا برخی بر پیوند تجدد با مؤلفه‌های ملی و ایرانی تأکید داشتند که این جریان خود به دو طیف تقسیم می‌شد: طیف اول کسانی بودند که از پیوند تجدد با مؤلفه‌های ایران باستانی و از نوعی تمدن ایرانی دفاع می‌کردند که این رویکرد را برخی نویسندگان دوران قاجار مطرح کردند. اما اغلب این جریان در دوران پهلوی رشد کرد و افرادی همچون ایرانشهر و فروغی مطرح کردند.

طیف دوم کسانی بودند که از پیوند تجدد با فرهنگ ایرانی و مذهب شیعی حمایت کردند، و با اولویت ملیت به مذهب می‌نگریستند؛ لذا آن را همسو با فرهنگ ایرانی و نوعی مذهب ایرانی‌شده تلقی و تلاش ‌کردند به تصرف در تجدد مبتنی بر این آموزه‌ها نوعی تجدد فرنگی تسخیرشده را ارائه کنند که افرادی همچون شادمان را می‌توان در این طیف قرار داد. 

رویکرد دوم را اندیشمندانی مطرح کردند که بر پیوند تجدد با مؤلفه‌های مذهبی ایرانی تأکید داشتند و از تجددگرایی دینی دفاع می‌کردند. اما تجددگرایان دینی سه رویکرد مختلف به این پیوند داشتند. بخشی از آن‌ها به دنبال اصلاح دین و همسوشدن دین با تجدد و یا پیشرفت بودند و تفسیری از دین ارائه می‌‌کردند که آن تفسیر همسو با تجدد بود. در واقع، برای آن‌ها تجدد اصل بود و دین ابزاری برای پیشبرد تجدد ، در جامعهٔ دینی محسوب می‌شد. افرادی مثل میرزاملکم‌خان ناظم‌الدوله و طالب‌اف را می‌توان از این گروه دانست، هر چند در نهایت این گروه نتوانستند این واقعیت را اذعان کنند که بخش‌هایی از تجدد غربی قابل‌ اخذ در جامعه‌ای دینی نیست. 

گروه دوم خواستار اصلاح دین و اصلاح تجدد بودند. آن‌ها از یک‌سو تجدد غرب را تجددی ناقص می‌دانستند و از سوی دیگر دین را نیز آمیخته با خرافات که باید اصلاح می‌شد و از نوعی الگوی اصلاح‌شدهٔ دین و تجدد سخن می‌گفتند. امثال متفکرانی همچون کسروی از این طیف بودند.

در نهایت، گروه سوم خواستار تصرف در تجدد با محوریت فقه اسلامی بودند. این گروه را نوگرایان فقهی می‌توان دانست و بیشتر فقها از آن حمایت می‌کردند و جریان غالب فقهی در مشروطه همچون آیت‌الله نائینی و در ادامه رهبران فکری انقلاب اسلامی را می‌توان از این طیف دانست.

براین‌اساس علی‌رغم این تنوع دیدگاه‌ها، می‌توان گفت  که هر چند رویکردهای مختلفی به پیشرفت دربین این متفکران وجود داشته است؛ اما  در این نکته مشترک بودند که هرگونه الگوی پیشرفت در ایران باید متأثر از آموزه‌های دینی و در پیوند با شرایط بوم زیست ایران باشد.

ولذا در مجموع، می‌توان گفت الگوی پیشرفت مبتنی بر مؤلفه‌های اسلامی و ایرانی طرح نوظهور و فی‌البداهه‌ای نیست، بلکه مبتنی بر یافته‌های این پژوهش‌، تداوم اندیشه‌ورزی در خصوص پیشرفت و توسعه در ایران طی دو قرن گذشته است؛ که شناخت عمیق این پیشینهٔ فکری برای طراحی الگو و حفظ پشتوانهٔ تاریخی فکری و تبارشناسی آن می‌تواند پشتوانهٔ نظری آن را تقویت کند.و الگوی ‌اسلامی ایرانی بعد از انقلاب بر پایهٔ این پشتوانهٔ تاریخی قرار دارد و تداوم آن محسوب می‌شود. این الگو تداوم یک عقبهٔ اندیشه‌ورزی تاریخی طولانی درعلوم انسانی ایران در باب پیشرفت دارد که ضمن حفظ جوهرهٔ خود‌، مبتنی بر نیازها و شرایط در مقاطع مختلف تاریخی بازطرح شده است. و از پیشنه قدرتمندی در علوم انسانی ایران برخوردار است که باز شناسی این تبار و پیشینه می‌تواند به تقویت بنیادهای فکری الگوی اسلامی ایرانی پیشترفت کمک کند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز