خبرگزاری کار ایران

متفکر مسلمان پاکستانی و بنیان‌گذار مرکز «اسلام و علوم» کانادا:

روش انتقال دانش در اسلام در بین تمدن‌ها منحصر به فرد است/ مروری بر بنیادهای راهبردی جهان اسلام

روش انتقال دانش در اسلام در بین تمدن‌ها منحصر به فرد است/ مروری بر بنیادهای راهبردی جهان اسلام
کد خبر : ۱۱۹۱۸۳۶

متفکر مسلمان پاکستانی و بنیان‌گذار و رئیس مرکز «اسلام و علوم» کانادا می‌گوید چالش بزرگ ایران و جهان اسلام در حال حاضر، تلاش برای بقای امت اسلامی است.

به گزارش ایلنا، نشست «پیشرفت و اصالت فرهنگی»؛ از سلسله نشست‌های اندیشه ورزی مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و با سخنرانی «مظفر اقبال» متفکر مسلمان پاکستانی و بنیان‌گذار و رئیس مرکز اسلام و علوم کانادا برگزار شد.

مشروح صحبت‌های مظفر اقبال در ادامه می‌آید:

کشور ایران و دنیای اسلام، با یک چالش بزرگ روبه‌رو است. امروز فقط دغدغه پیشرفت نداریم، بلکه تلاش برای بقای امت اسلامی است. اگر از منظر واقع‌گرایانه به این امر بنگریم، کشورهای اسلامی طی دوره‌های تاریخی با چالش‌های بسیار خاصی مواجه بوده‌اند؛ تعارض‌هایی که یک هویت و ذات چند بعدی را مطرح می‌کنند. اگر بخواهیم پیشرفت، یک پیشرفت یکپارچه و کل‌نگر باشد، همزمان باید به تمامی ابعاد وجود بشری اشاره‌ کنیم و بر آنها صحه بگذاریم. پیشرفت سیاسی به دست نمی‌آید مگر با پیشرفت اقتصادی و این دو به دست نمی‌آیند مگر با پیشرفت تمدن، فرهنگ، مباحث معنوی و روحانی که بسیار بر آن تکیه می‌کنیم. 

کلید پیشرفت تمدن اسلامی و همه مقوله‌های پیشرفت، در کتاب قرآن که توسط خداوند متعال برای ما ارسال شده و اساس کل دانش‌ها است و همین‌طور در بیانات معنوی حضرت علی (ع) و سایر اندیشمندان دنیای اسلام نهفته است. قرآن حاوی تمام نکات بنیادی همه دانش‌ها در جهان می‌باشد و این یک مسئله مبرهن و روشن است. پس وظیفه اندیشمندان اسلامی این است که اول آن دانش‌ها را از کتاب قرآن استخراج کنند، توضیح دهند و مثال‌های عینی بیاورند و در مرحله دوم یک برنامه کلی برای پیشبرد اهداف تعیین ‌شده توسط مبانی اسلام و کتاب قرآن، ارائه و عملیاتی کنند. قرآن ما را از عمق ظلمات به روشنایی نور رهنمون می‌کند. اما ظلمات چیست و تعریف نور چیست؟ اگر ما بدانیم که روشنایی چیست؟ و تاریکی و ظلمات به چه چیزی اطلاق می‌شود، در این صورت می‌توانیم یک برنامه کاربردی را برای پیشرفتمان رقم بزنیم. پیشرفت، حرکت از نقطه‌ای به نقطه دیگر است. نقطه آغازین حرکت از ظلمات است. هر آنچه نقطه مقابل آن نظم و هارمونی تبیینات آسمانی است تعبیر به ظلم می‌شود که جمع آن ظلمات است؛ این همان بعد معنوی است. بالاترین حد ظلم، کفر است؛ کفر می‌آید و وجود خالق هستی را کتمان می‌کند. بعد دوم ظلم، سیاسی است؛ ایجاد وحشت، ظلم و ستم کردن و سایر ابعاد سیاسی که اینجا مطرح می‌شود. بُعد دیگر، بعد اقتصادی است. ظلم در ارتباط با تعاملات انسانی چه به صورت انفرادی باشد یا گروهی و اجتماعی، مبین هر نوع عدم مساوات و بی‌عدالتی است. نور نقطه مقابل ظلم است. از طریق شناخت خداوند باری‌تعالی، نوری به قلب انسان‌ها ساطع می‌شود، بالاترین سطح آن نقطه‌ای است که در روح انسان و روح بشری قرار دارد. زمانی که روح بشری ارتباط اساسی با خالق هستی‌بخش برقرار می‌کند، با نور توأم می‌شود. تحت لوای خداوند هستی‌بخش، تعاملات این بشر نظمی پیدا می‌کند و در قالب تعالیم معنوی حرکت می‌کند. صورت حضرت محمد (ص) بسیار نورانی بوده و طبق احادیث، خیلی سخت بوده که به صورت ایشان مستقیم نگاه کنند. در واقع، نوری که در قلب حضرت بوده، از چهره نورانی ایشان ساطع می‌شد. اگر از مبدأ وحی شروع کنیم، در بستر زمان و تاریخ این تعالیمی که به بشر انتقال یافته و نمایش این نور الهی، در قالب تمدن اسلامی متبلور شده است که مرکز آن انتقال دانش می‌باشد. انتقال دانش در اسلام به منحصربه‌فردترین روش در بین کلیه تمدن‌هایی که شاهد آن بوده‌ایم، صورت گرفته است. این سنت منحصربه‌فرد انتقال دانش، وقتی عملیاتی می‌شود که متون و علوم قرآنی تبدیل و به آنها جامه عمل پوشانده ‌شود. درست است که پیروان حضرت محمد (ص) این کلمات زیبا را بیان می‌کردند ولی انتقال دانش در تمدن اسلامی زبان به زبان و سینه به سینه اتفاق می‌افتاد. این یک مدل منحصربه‌فرد از انتقال دانش تلقی می‌شود. انتقال دانش و خرد از طریق این روش منحصربه‌فرد، یکی از ابعاد خاص تمدن اسلامی است. اگر سنت طب اسلامی را در نظر بگیرید می‌تواند روشنگر باشد. وقتی حکیمان نبض شما را می‌گرفتند، می‌توانستند وضعیت کلی جسمی شما را به خوبی ارزیابی کنند؛ یعنی دانش هم دانش تجربی و علمی است و هم فراتجربی است. ما وقتی از این چارچوب یک استنباط خوب داشته باشیم، می‌توانیم آن را در قالب یک طرح به مرحله عمل برسانیم. آن وقت می‌توانیم بگوییم که آیا واقعاً وضعیت به صورت درست و اصیل، وضعیت اسلامی را پیدا کرده یا خیر و بدین شکل کاربرد اسلامی آن را رقم زده‌ایم. ما باید وضعیت موجود را روشن کنیم و موقعیت آن را در طول تاریخ اسلام به صورت یکپارچه بررسی کنیم. همه مسلمانان آگاه هستند که در مدلی که می‌خواهیم برای توسعه تمدن اسلامی طراحی کنیم، باید واقع‌گرایی را در نظر داشته باشیم تا آن مسائل معنوی قرآن کریم لحاظ شود. جایگاه ما امروز کجا است؟ پاسخ یا از جنبه سیاسی مطرح می‌شود یا اقتصادی و یا مباحث معنوی به میان می‌آید؛ باید وضعیت این موارد را مشخص کنیم. باید در اینجا جنبه‌های بنیادی پیشرفت را به خوبی تبیین کنیم. همه دستاوردها خروجی این سه محور است. برای ارزیابی واقع‌گرایانه در خصوص وضعیت موجود، برگشتی به سال 1950 میلادی داشته باشید؛ یعنی بعد از جنگ جهانی دوم. وضعیت جهان اسلام و امت اسلامی در سال 1950 میلادی به چه ترتیب بود؟ آیا در آن موقع علومی وجود داشت؟ آیا دانشگاه‌ها با این توانمندی و رویکرد قوی که امروز هستند، عمل می‌کردند؟ آیا وضعیت سیاسی ما به این درجه اهمیت داشت که امروز در جهان بازتاب دارد؟ اگر روزنامه‌های آن زمان را بررسی کنید و ادبیاتی که در آن زمان تولید شده بود را ببینید، یا کتاب‌هایی که در آن زمان منتشر شده بودند، هیچ مرجعی را در جهان اسلام پیدا نمی‌کنید که اسلام را به عنوان یک نیروی جهان‌شمول مطرح کند. بعد از 300 سال مستعمره‌سازی و ظلم و ستم، امت اسلامی تازه داشت بیدار می‌شد. در آن زمان دو ایدئولوژی در جهان حکم‌فرما بود که در ذهن آنها نقش بسته بود: کمونیسم و سرمایه‌داری. حرفی از اسلام در میان نبود. در آن نقطه تاریخی، در ذهن مکاتب غربی، دیگر اسلامی وجود نداشت، اسلام تمام شده بود. ولی در خلال 70 سال گذشته، یک بیداری اسلامی اتفاق افتاده است؛ مثل یک حالت رستاخیز؛ رستاخیز تمدن اسلامی و فرهنگ اسلامی. درست است که شرایط فعلی ما، شرایط مطلوب نیست اما نسبت به سال 1950 میلادی پیشرفت‌های زیادی کرده‌ایم. ما فرآیند عملکردمان را باید حتماً در یک بازه بلندمدت تاریخی درک کنیم. علی‌رغم فشارهای موجود، ما امیدواریم و باید به این روند پیشرفت ادامه بدهیم. 

دو مورد از کارهایی را که باید انجام دهیم؛ مورد اول: بررسی کنیم چه اتفاقی در سده‌های اخیر افتاد، که شاهد افت امت اسلامی در جهان بودیم؟ برویم و ریشه‌یابی تاریخی کنیم. در قرن هفدهم، ما امپراتوری‌های بسیار قدرتمند مانند صفوی و عثمانی داشتیم که بر جهان حکم‌فرمایی می‌کردند و به لحاظ ثروت، امپراتوری‌هایی بسیار قوی بودند و با هیچ کمبودی مواجه نبودند. چه اتفاقی افتاد که افت کردیم؟ مورد دوم: بررسی کنیم بعد از انقلاب علمی و صنعتی در اروپا، چه اتفاقی افتاد؟ نخست، چرا ما به آن نقطه تعادل جهانی سیاسی و اقتصادی نرسیدیم و دوم اینکه، چرا دانش جدیدی که آن زمان غربی‌ها به آن رسیدند و فهم بهتری از آن پیدا کردند، نتوانستیم آن را همزمان محقق کنیم؟ سر متفکران و مؤسسات علمی و پژوهشی ما چه آمد؟ این می‌تواند یک پروژه تحقیقاتی باشد. تشخیص بیماری، نیمی از درمان است؛ این یکی از کارهایی است که ما باید در دستور کارمان قرار دهیم. مرحله بعدی این است که فهم بالایی از مقوله پیشرفت علمی داشته باشیم که در دنیای غرب اتفاق افتاده است. 

در مورد پیشرفتی که تمدن غربی به دست آورد، شاهد مزیت‌های بی‌شمار پیشرفت‌های علمی در علوم مختلف بودیم. علمی که منجر به رشد اقتصادی و پیشرفت اقتصادی می‌شود و قدرت نظامی را به ارمغان می‌آورد و این اجازه را به اروپا می‌دهد که کل جهان را فتح و مستعمره خودش کند. آن اهرم کلیدی چه بود که این امکان را به وجود آورد که آنها به این اندازه قدرتمند شوند؟ ماهیت ظلمات در واقع چه بود که از آن استفاده کردند و این پیشرفت را رقم زدند؟ پیشرفت مادی که توسط تمدن غربی اتفاق افتاده است، آن بعد سوم یعنی "بعد معنوی" را در متن خودش ندارد. بر اساس مطالعات مذهبی خودشان؛ یعنی یهودیت، این نقطه‌ای بود که دنیای مدرن پیشرفت را با آن شکاف [بین معنویت و سیاست یا اقتصاد] به پیش برد. همه فکر می‌کنند که ما هم باید حتماً قالب‌های معنوی را بشکنیم و این شکاف را ایجاد کنیم تا بتوانیم پیشرفت کنیم که این نمی‌تواند درست باشد. ما الآن در نقطه آغازین در بحث ظلمات و تاریکی هستیم و به سمت روشنایی حرکت می‌کنیم. چون این پیشرفت مادی بدون آن بعد معنوی اتفاق افتاده است و شاهد زوال بشری در غرب هستیم، یعنی از هم پاشیده شدن خانواده‌ها، یا طبقات اجتماعی. ما داریم وضعیت بد آنها را می‌بینیم. چرا ثمره پیشرفت مادی هنوز در آنجا هست؟ اما از بطن همان جوامع غربی هم یک بیداری و آگاهی اتفاق افتاده است. برای ما خیلی مهم است که این فرایند را مطالعه و تحقیق کنیم تا دوباره همان راه اشتباه را نرویم. ما پیشرفت اقتصادی، پیشرفت دانش و پیشرفت سیاسی خودمان را فدای پیشرفت معنوی که برای ما یک محور و رکن اساسی است، نمی‌کنیم. اگر بخواهیم از مدل پیشرفتی که غربی‌ها پیش بردند، پیروی کنیم، تمدن ما دچار همان سرنوشت شوم تمدن غربی خواهد شد. این خیلی مهم است. من می‌دانم که در ایران و سایر کشورهای اسلامی، رویکردهایی وجود دارد که می‌گویند ما با این بعد معنوی کاری نداریم، ما فقط پیشرفت علمی می‌خواهیم. پیشرفت تمدن، پیشرفت فناوری بدون در نظر گرفتن بعد معنوی. ما شاهد این انتقادات هستیم. باید به روشنی این مسئله را درک کنیم که اگر تسلیم شویم و آن بنیاد معنوی که مد نظر ما است و آن پیشرفت‌های گذشته را در تاریخ و تمدن اسلامی رقم زده است، کنار بگذاریم؛ شکست می‌خوریم. در واقع این آیه کریمه قرآن محقق نمی‌شود که انسان‌ها بتوانند از ظلمات به روشنایی رهنمون شوند. آن موقع، پیشرفت از بطن ظلمات به بطن ظلمات خواهد بود. مطالعه تمدن غربی خیلی می‌تواند در اینجا راهگشا باشد. دو جهت برای این مسئله وجود دارد: یک، از آن نقاط مشکل‌زایی که آنها تجربه کرده‌اند و تجربه اشتباهی بود، اجتناب کنیم و همان اشتباهات را تکرار نکنیم. دوم، نکات مثبت آن را در نظر بگیریم و از آن استفاده کنیم. در قرون هفده و هجده، آن اتفاقی که مثبت تلقی شد و در جوامع غربی افتاد، تولید علمی و جنبه عملی تولید علمی است که ما هم باید به این مسئله صحه بگذاریم. متأسفانه در سه امپراتوری گذشته؛ یعنی صفوی، عثمانی و حتی مغول‌ها، این اتفاق نیفتاد. 

ما نمی‌توانیم پیشرفت کنیم مگر اینکه نهادهای علمی ما بتوانند این انرژی معنوی را از وضعیت مجزا و انفرادی به یک حالت عام‌المنفعه تبدیل کنند تا بتوانیم برای کاربردهای مثبت در جامعه از آن استفاده کنیم. دو راهکار را برای رسیدن به پیشرفت پیشنهاد می‌کنم: نخست باید برگردیم به گذشته و تاریخ را مطالعه کنیم و ببینیم چه شد که دنیای اسلام دچار افت شد، سپس بتوانیم نگاهی به آینده داشته باشیم تا بتوانیم با حفظ بعد اساسی معنوی خودمان، پیشرفت را رقم بزنیم. 

در این وضعیت دغدغه اصلی همه ما این است که راه‌حلی عملی پیدا کنیم و جواب «چگونه» را بدهیم. اینکه ما تشخیص دادیم که یک سری مشکلات داریم و باید آنها را مرتفع کنیم تا از ظلمات به نور برسیم، این خودش یک شناخت به شمار می‌رود. خیلی مهم است که ما به این درجه از شناخت برسیم. 

از این رو، باید روش و شیوه مناسب را پیدا کنیم، باید یک نوع روش‌شناسی مطرح شود. اگر ما نتوانیم روی یک نوع روش توافق کنیم، به تعداد مسلمانان جهان، راه‌حل خواهیم داشت. ما باید به آن اساس بنیادی اشراف پیدا کنیم و یک هم‌رأیی داشته باشیم. ما هیچ موقع نتوانستیم آن نقطه مشترک را پیدا کنیم. آیا اینجا ما یک نقطه مشترک داریم که همه روی آن توافق کنیم؟ من فکر کنم آن تعالیم اصلی و آن خردی که از بطن قرآن کریم استخراج شده، همه مسلمانان با آن موافق هستند، این اتفاق فرخنده‌ای است. فرآیندی که از طریق آن، پیامبر اسلام (ص) به عنوان آخرین فرستاده الهی از مسیر وحی مجموعه قبایل عربی را متحد کرد. ما می‌توانیم با تفسیر قرآن با یکدیگر بحث و تبادل‌نظر کنیم؛ چرا که کتاب قرآن نقطه مشترک همه مسلمانان است. بدین ترتیب، قرآن، منبعی است که باید ارکان راهبردی خودمان را از آن استخراج کنیم، این نکته مورد تأیید همه مسلمانان است. نکته دوم به صورت آشکار، اگر 23 سال زندگی پیامبر اسلام را بررسی کنیم، بعد از وحی فرآیند تحول جامعه از ظلمات به نور را شاهدیم. یک وضعیت سیاسی مستقلی در مدینه آن زمان تأسیس شد که پیش‌تر وجود نداشت، اما حائز اهمیت‌تر این است که 500 سالی که طی آن دستاوردهای علمی که در قالب انرژی معنوی بود و به دستاوردهای علمی تبدیل شد، یک پهنه جغرافیایی عظیمی را رقم زد. این یک رخداد منحصربه‌فرد و یک تجربه خاص در تاریخ بشریت است. در عرض 500 سال، ما دیدیم که مدینه به ‌جایی رسید که با سمرقند و بخارا و در واقع آن ایالت‌های اروپایی برابری می‌کرد و حتی از لحاظ تحولات علمی، بالاتر قرار گرفت. چنین رخدادی هیچ وقت در تاریخ بشر اتفاق نیفتاده است. بنابراین، زمینه مشترک ما این دو موضوع باشد: یکی 23 سال زندگی پیامبر اسلام (ص) بعد از نزول وحی و دیگری تعالیمی که می‌توانیم از قرآن به عنوان رکن اصلی راهبرد برون‌رفت از ظلمات استخراج کنیم که از طریق آن می‌توانیم تقوا را به عنوان شاخصی منحصر به فرد برای سنجش پیشرفت مادی ارائه کرد. 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز