خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از میثم امیری؛

شور مردم در خلسه دستگاه

شور مردم در خلسه دستگاه
کد خبر : ۱۱۸۰۲۹۲

میثم امیری (نویسنده) در یادداشت زیر برشی از خاطرات روز خاکسپاری شهید قاسم سلیمانی را پیش چشم می‌گذارد.

در تشییع پیکر سردار حاضر بودم؛ از اهواز تا کرمان. هنوز اطلاعات زیادی درباره قاسم سلیمانی منتشر نشده بود. سخنرانی‌ها و آثار و خاطرات او بین مردم متداول نشده بود و هنوز هم نشده است. ولی مردم حس کردند که یک قهرمان ملی را از دست دادند. این حس بدون هیچ کمپین تبلیغاتی در مردم ساخته شد. نام سلیمانی در کمتر از دو روز کل کشور را به حرکت درآورد؛ بعید است سیستم فشل فرهنگی ما توانسته باشد در این جنبش سراسری تأثیر مهمی بگذارد. در شهرهایی مردم ریختند بیرون که اساسا پیکر به آن شهرها نرفته بود. این‌بار متفاوت با تجمعاتی مثل روز قدس یا تظاهرات ۲۲ بهمن بود. مردم به صحنه آمدند و اندکی تأخیر طبیعی بود تا دستگاه‌های تبلیغاتی مثل سازمان تبلیغات به میدان بیایند. وقتی مردم در صحنه باشند به دیگران نیازی نیست. خودشان راهش را پیدا می‌کنند. همان روزی که حاج قاسم را زدند، جوانی قمی عکس‌های سردار را روی آ۴ پرینت کرد و برد جلوی مسجد محله بساط کرد و آن‌ها را دانه‌ای ۳ هزار تومان فروخت.

وجه عجیب ماجرا کجاست؟ وجه عجیب ماجرا این است که سلیمانی اصرار داشت که بین مردم شناخته نشود. اگر کتابی درمی‌آمد که عکس سلیمانی روی جلدش بود، حتما جلوی پخش آن کتاب را می‌گرفت. اگر می‌دید جایی دارند از او تعریف و تحسین می‌کنند ابرو درهم می‌کشید و محفل انس را برهم می‌زد. اصرار داشت که نُقل محافل نباشد. از نظر حرفه‌ای می‌خواست کارش را انجام بدهد و هیچ علاقه یا تمایلی نداشت که تأثیرگذاری‌اش به چشم بیاید. اهل برنامه‌های تلویزیونی و مصاحبه و مستند نبود. سلیمانی عمری برای دیده‌نشدن جنگید و عاقبت رکورد دیده‌شدن را شکست!

این نامعادله عجیب را در تشییع پیکر سردار دیدم. به قول عرب اهوازی هر سلامی، علیکی هم دارد یا «این مرد زحمت کشیده بود.» زحمت سردار توسط مردم درک شد؛ هنوز برای ما روشن نیست از چه طریقی این ارتباط حسی شکل گرفته بود.

آیا برای تشکر کردن از یک نفر، نباید آن نفر و کارش را شناخت؟ چطور آشنایی اجمالی مردم از سردار سلیمانی به چنین تکریم بی‌سابقه‌ای رسید؟ این حب پنهان کجا شکل گرفته بود و چطور به این گستردگی منتشر شد؟ هدفم جواب دادن به این سوالات نیست. هدفم ترسیم پیچیدگی‌های صحنه اجتماعی کشور است. اتفاقا همین رفتارهای پیش‌بینی‌نشده مردم، حافظ امنیت کشور است.

تشییع پیکر سردار بعد از ماجرای آبان ۹۸ بود. توی این ماجرا، موضوع محبوبیت حاکمیت خدشه‌دار شده بود. مردم به خاطر گران‌شدن ناگهانی و چندبرابری بنزین عصبانی شدند. خشم مردم از مدیریت کشور تا همین الان هم پابرجاست. وسط این ناراحتی، مردم برای سردار سنگ تمام گذاشتند. تازه سردار دو ویژگی بسیار مهم داشت که تحلیل حضور مردم را پیچیده‌تر می‌کند.

یکی این‌که سردار سپاهی بود. با لباس سبز سپاه دیده می‌شد که در تبلیغات رسانه‌های بیگانه مورد هدف بود. آن‌ها می‌گفتند سپاه دارد منابع کشور را تاراج می‌کند و فضای کشور با گسترش مدیریت سپاهی‌ها، امنیتی خواهد شد. نمی‌خواهم سپاه را بررسی کنم و بگویم مثلا سپاه چه نقاط ضعفی یا قوتی دارد. ولی سردار منتسب به جایی بود که میزبان بیشترین حمله‌ها و هجمه‌ها بود.

ویژگی دوم سردار این بود که فرمانده جایی بود که در تبلیغاتِ علیه نظام، همیشه نقد و تخطئه می‌شد. تبلیغات مخالفین این بود: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. مصداق این ضرب‌المثل هم قاسم سلیمانی بود. او همان فرمانده‌ای بود که داشت نیروهای مقاومت در کشورهای اطراف را ساماندهی می‌کرد و از آن‌ها به صورت مادی و معنوی حمایت می‌کرد.

اما رفتار مردم مطابق این هجمه‌ها نبود. مردم به وضع اقتصادی معترض بودند. به سمت معترضین و آشوبگران در ماجرای بنزین تیراندازی شد. مخالفین هم راست یا دروغ تبلیغ می‌کردند که نظام دارد سرمایه مردم را در منطقه هزینه می‌کند. با این همه، تجلیل مردم از سردار شگفت‌انگیز بود.

نکته عجیب‌تر ماجرا این است که گروهی از مردم فقط به خاطر خود سلیمانی در مراسم تشییع شرکت کردند. آن طور که من دیده‌ام گروهی از مردم نه از سر حمایت از نظام، نه به خاطر حمایت از سیاست‌های نظام در منطقه، بلکه فقط به خاطر قدردانی از شخص سردار سلیمانی در مراسم حاضر شدند.

موضوع انتقام سخت هم داشت با حضور مردم معنا می‌شد.

آن‌چه بیش از همه به جانم مزه کرد، فقط حضور میلیونی و استثنایی مردم ایران نبود؛ بلکه استفاده هوشمندانه مردم از خلسه‌ی دستگاه‌های حکومتی در تکریم سردار بود. تا دستگاه‌های حکومتی و دولتی به خودشان بجنبند، تا فرمانده بسیج و تولیت آستان قدس به جمع‌بندی برسند، تا پیچ داربست‌های خیابانی توسط اداره‌کل‌ها بسته شود، مردم ریختند توی خیابان و آن طور که دلشان می‌خواست ادای دین کردند به سردار؛ یکی‌شان در کرمان خیار تازه گذاشت توی سینه و بین جمعیت می‌چرخاند و دیگری شلغم پخته به دست خلق‌الله می‌داد تا خدای نکرده توی سوز صبحگاهی کویر سرما نخورند. جوانی هم با صدای خسته ولی به شدت جبهه‌ای بدون میکرفون نوحه می‌خواند و دیگران دورش سینه می‌زدند؛ دم نوحه شعار علیه دولت «قومی نژادی» اسراییل بود. توی میدان فردوسی، اتوبوسی بین جمعیت گیر کرد. طنین صدای راننده‌اش تا الان با من است: بابا بگذارید بروم گوشه میدان، این اتوبوس را پارک کنم؛ مگر من دل ندارم؟

اما چه شد؟ خلسه دستگاه به پایان رسید؛ سوء رفتارها بازگشت. خیزش ققنوس‌وار مردم ایران با اشتباهات خیره‌کننده‌ای سرکوب شد. مردم در کرمان زیر دست و پا ماندند. تلخی و حسرت پایان آن یک هفته حماسی/تراژیک تا الان در کام ما مانده است؛ صبح شنبه‌ای که بیانیه ستاد کل اعلام شد، برف بر کوه سوادکوه نشسته بود؛ پرنده‌ها پی آشیانه بودند و مردم «سرد» شان شد.

گاهی حسّت جوری مخدوش می‌شود که فکر می‌کنی دیگر هیچ وقت نمی‌توانی شیرینی آن لحظه‌های ناب را حس کنی. به قول کشیش توی فیلم چه سر سبز بود دره من ساخته‌ی جان فورد: «امروز چیزی از این دره رفت که هرگز جایگزین نخواهد داشت.»

نمی‌دانم انتقام این حس سرکوب‌شده را باید چگونه و از چه کسی بگیریم؟ هیچ دلیلی ندارد که بخواهیم خودمان را فریب بدهیم؛ یک حس ملی در آستانه فوران ایستاد و کم‌اثر شد. عصبانی هستم.

اما نام قاسم سلیمانی هنوز زنده است. الان وقت تحلیل شخصیت و روش سلیمانی است. متأسفانه برخی می‌گویند: سلیمانی مقدس و اسطوره است. بگذارد مقدس و اسطوره بماند و درباره‌اش صحبت نکنید. آن‌ها از این هراس دارند که با تحلیل و واکاوی شخصیت سلیمانی، بساط فریبکاری آن‌ها جمع شود و عصای موسی اسباب‌بازی‌های آن‌ها را ببلعد. از این می‌ترسند که بیان روش و تفکر سلیمانی، روش‌های حذفی و قبیله‌گرایانه آن‌ها را کم‌اثر کند.

اما باید از این به بعد، سلیمانیِ راوی را جدی گرفت. آن که دقیق‌ترین تحلیل‌ها را از نبردها نوشت و گفت. میلیون‌ها کلمه از سلیمانی روی کاغذ یا نوار ثبت شده است که باید به دست مخاطبان برسد. با خواندن آن‌ها بهتر می‌توانیم این شخصیت را بشناسیم. وقت آن است که صدای سلیمانی را بشنویم. صدایی که برای ما از انقلاب، جنگ، ایران، صحنه‌های سیاسی و اجتماعی می‌گوید. اوست که از مشکلات و موفقیت‌های جنگ می‌گوید. سلیمانی یک راوی صادق از بسیاری از وقایع بعد از انقلاب است که غباری روی آن‌ها را پوشانده است.

مردم با حضورشان در تشییع و اهتمام‌شان در تجلیل از سلیمانی علاقه‌مند هستند سخنان سلیمانی را بشنوند. آن‌ها می‌خواهند بدانند سلیمانی چه می‌گفت و چطور زندگی می‌کرد. به نظر می‌رسد وقتش رسیده باشد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز