یادداشتی از نیما صوفیافشار بر نمایش «ژپتو»:
رستگاری در پرتو خلق دنیایی خیالی و بهتر
«ژپتو»، نمایشی است چند لایه و جذاب که با یک ضربآهنگ مناسب، روایتی جذاب درباره یک مساله اساسی را طرح میکند: باورِ ایمان.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «نیما صوفیافشار» در یادداشتی به نمایش «ژپتو» به کارگردانی اوشان محمودی پرداخته است:
«ژپتو»، نمایشی است چند لایه و جذاب که با یک ضربآهنگ مناسب، روایتی جذاب درباره یک مساله اساسی را طرح میکند: باورِ ایمان.
کارلو دختری نوجوان که قادر به راه رفتن نیست، تحت آموزش و تربیت پاپژپتو است که ضمن امور روزانه باید با به خاطر سپردن و تکرار آیاتی از کتاب مقدس، آنها را در زندگی به کار گیرد تا تحت باور این نکته که یک برگزیده است، توانایی دیدن فرشته مهربان را پیدا کند و نهایتا رستگار شود.
باید خوابهایش رو فراموش کند و در زندگی واقعی منتظر نشانههای وعده داده شده توسط پدر باشد. داستان جایی پیچیده میشود که او یکی از این خوابها را فراموش نمیکند. در این خواب با عروسکهایی روبرو میشود که حرف میزنند و ادعا میکنند کارلو باید راهی خلاف جهت در پیش بگیرد تا ضمن دیدن فرشته مهربان، یکی از آنها شود.
در این فضای خیالی او میتواند راه برود و با تعاریفی کاملا نو و متفاوت از آموزههای پدر روبرو شود. ولی مساله همچنان همان است، او باید به باور برسد.
طرح مفاهیمی به شدت مذهبی که ریشه در باورهای کاتولیک دارد از جمله سرنوشت گناهکاران، کفاره، قربانی و لزوم رنج کشیدن برای رستگار شدن در فضای رفت و برگشتی میان دنیای واقعی کارلو و دنیای عروسکها به شیوهای جذاب و موازی، وجهی دراماتیک همراه با موسیقی و نورپردازی و طراحی دکور قابل ستایش در این نمایش دارد.
حتی برای بیننده ناآشنا با مفاهیم دینی مسیحیت کاتولیک، آموزشهای سخت پدر ژپتو و غریب بودن باور به برگزیده بودن برای کارلو، پای او را بسته ولی با ورود به دنیای رنگارنگ عروسکهای نامتناجس، او ضمن تردید به آموزههای پدر، با طرح سوالهای خود رفته رفته به پاسخهایی قابل درک و آرامش دست مییابد.
رستگاری کارلو در تنبیه کردن خود و ریاضت کشیدن به شیوه فرقه اپوسدئی نیست بلکه در بهدست آوردن توان اندیشیدن و احساس کردن است و این تعادل نهایتا باعث "راه افتادن" او میگردد. آنچه کارلو را راهی مسیر معرفت میکند پای نهادن در وادی خیال و مواجهه با عواطف شخصی و خرد است که در نمایش هر یک از اینها به صورت سمبولیک دارای یک کاراکتر عروسکی است. زمانی که بحث بخشش از طریق قربانی کردن پیش میآید دیگر قابل پیشبینی است کاراکتری که نمونه خرد و دانش است باید قربانی شود و پس از آن صحنه ناگهان تاریک میشود. به این ترتیب باور بیقید و شرط و رستگاری در ساختار فکری پاپژپتو تنها از طریق نفی خرد و پرسشگری و انتظار بخشش به دست میآید.
فارغ از بحث محتوایی، از نظر فرم اجرا با نمایش قابل تاملی روبرو هستیم و این مساله به ویژه در نور پردازی کاملا بارز است. تقابل فضای سرد حضور ژپتو با فضای پر رنگ و گرم حضور عروسکها جای تردید باقی نمیگذارد که انتخا کارلو چه خواهد بود. دنیای خیالانگیز بازی و فضای رنگین پرسشگری لایه عمیقتر نمایش است، نمایشی که تداوم چندین هزار ساله در تاریخ زندگی بشر دارد و هنوز که هنوز است در عصر پر هیاهوی دیجیتال اندکی از جذابیتهای خود را از دست نداده است. ارجاعات فراوان نمایش به داستان جاودانه پینوکیو بر کسی پوشیده نیست، نکته جذاب اما نام شخصیت پرسشگر داستان "کارلو" است. گویی نویسنده داستان پینوکیو، کارلو کلودی، در مواجهه با مخلوق خود یعنی پدر ژپتو است برای فرار از دنیای سرد بی باوری خود، ضمن خلق دنیای خیال انگیز و پر از رنگ و راز پینوکیو، داستانی را خلق میکند که در پناه آن در وجهی استعاری موجب رستگاری خود شود.
آری رستگاری در پرتو خلق دنیایی خیالی و بهتر، و این همه در خلال نزدیک یک ساعت از نمایش ژپتو دیده میشود.