خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از محمد زارع شیرین کندی؛

فلسفه ای که در حاشیه واقع شد

فلسفه ای که در حاشیه واقع شد
کد خبر : ۱۱۵۶۱۷۸

محمد زارع شیرین کندی (مترجم آثار فلسفه و مدرس) می‌نویسد: در ملاقاتی که با شاخص فلسفه اکسیستنس، فیلسوف آلمانی مارتین هیدگر داشتم، صحبت از فلسفه وجودی صدرایی اسلامی و ربط یاعدم ربط آن با فلسفه ایشان شد. گفتگو زیاد بود. نتیجه این که ربطی بین فلسفه ایشان با فلسفه وجودی صدرایی نیست…فلسفه وجودی صدرایی پدیده‌ای است صد در صد اسلامی…فلسفه وجودی صدرایی بدون ربط با حضرت باری و سیلان وجود ناشی از قدرت وی نه معنایی دارد و نه بقایی، در صورتی که در فلسفه اکسیستنس هیدگر، آنچه وجود ندارد ربط و پیوند با خداست.

روز جهانی فلسفه را ما هم در این جا بزرگ می‌داریم و از فلسفه و فیلسوف تجلیل و تمجید می‌کنیم زیرا بر این گمانیم که کشور ما نیز در بسط فلسفه در جهان سهمی به سزا داشته و ما از هزار سال پیش واجد تفکر فلسفی بوده‌ایم. اما هر چه باشد، فلسفه ما محلی است نه جهان شمول. فلسفه اسلامی به عالم و تاریخ اسلام تعلق دارد. دقیقا برخلاف همه فیلسوفان یونان و فیلسوفان تاریخ اروپا، فیلسوفان ما، جز ابن سینا، نتوانسته‌اند به چهره‌ای جهانی بدل شوند. بدیهی است که ابن سینا هم در قرون وسطای مسیحیت تاثیر گذاشته نه در دوره‌های پسین. البته از این حیث نیز تاثیر ابن رشد بسی فزون‌تر و دوران سازتر و چشمگیرتر از ابن سینا بوده است زیرا ابن رشدیان لاتین دقیقا در آستانه تجدید حیات فرهنگی غرب (رنسانس) منشا تحولات گسترده در تفکر فلسفی غربیان می‌شوند و از اینرو نقش ابن رشد در نوزایی و نواندیشی در اروپا قابل قیاس با ابن سینا و امثال او نیست. اما گذشته از ابن سینا، بقیه از جمله سهروردی و نصیرالدین طوسی و دشتکی‌ها و دوانی و ملاصدرا و خیل اخلاف او، پیش از ظهور هانری کربن فرانسوی، هیچکدام از جهت فلسفی در جهان شناخته شده نبودند. تا دهه‌های آغازین قرن بیستم نه کسی اسمی از شیخ اشراق و حکمت خسروانی او شنیده بود نه اسمی از فلسفه طوسی که عمدتا در «شرح اشارات» به بیان درآمده است و نه نامی از ملاصدرا و ملارجبعلی تبریزی و فیض کاشانی و فیاض لاهیجی و غیره. اگرچه نمی‌توان انکار کرد که پیش از کربن، در این جا و آن جا، بندرت، در آثار و سفرنامه‌های مستشرقان و ایران‌شناسان غربی اشاره‌ای به برخی نام‌های اهل کلام و فلسفه و شعر شده باشد. در چاپ نخست «دایره المعارف اسلام» در پاره‌ای از مقالات به اختصار به اشراقیون و مشرقیون پرداخته شده است. به رغم تلاشهای گسترده و تحقیقات عمیق کربن و شاگردانش، هنوز نیز فلاسفه اسلامی - ایرانی در غرب غریب و ناشناخته‌اند و معلوم نیست که ترجمه‌های کربن از آثار فلاسفه مسلمان در میان فلسفه‌های متعدد و متنوع غرب معاصر چه جایگاهی می‌تواند پیدا بکند. مقصود کربن و پیروان او از تحقیق در فلسفه مسلمانان و ترجمه آن به زبانهای اروپاییان ایجاد واکنشی معنوی و نبوی در برابر فلسفه‌های بشرانگار و سکولار و نیست انگار غرب است. به زعم این اصحاب معنویت و به قول خود کربن «مشرقیان عالم»، قدسانیت موجود در حکمت اشراق سهروردی و حکمت متعالیه ملاصدرا بهترین «پادزهر» یا «آنتی تز» در مقابل فلسفه انسان مدار و دنیوی غرب است. کربن در مقاله‌ای با عنوان «یزدان شناختِ تنزیهی همچون پادزهری برای نیهیلیسم» از عقیده کسانی مانند قاضی سعید قمی و ملارجبعلی تبریزی و ملا احمد احسایی برای رد و انکارِ نیست انگاری کنونی در متافیزیک غرب مدرن استفاده می‌کند. معلوم نیست که کربن و رهروان ایرانی و غربی او تا چه اندازه موفق شده‌اند اما اینقدر مسلم است که از سوی غرب نیازی به این کار احساس نشده است زیرا ظاهرا جوهر هر زهر و تزی پادزهر و آنتی تزی متناسب و متلائم با خود را می‌طلبد. قدرت نجات بخش برای هر خطری از همان نقطه‌ای بیرون می‌آید که خطر روی داده نه از نقطه‌ای دیگر و از جنس و جایی دیگر. غرب اگر به پادزهری هم نیاز داشته باشد متناسب با زهر خودش خواهد بود و از درون تفکر فلسفی خود غرب برخواهد خاست نه از ترجمه فلسفه فیلسوفان مسلمان که آمیزه‌ای است از یونان و دیانت و ترکیبی است از ارسطو و کلام وحیانی. از آغاز دوره مدرن، فلسفه عالمگیر غرب به اقصا نقاط جهان رفته و نفوذ کرده و اکنون به عنوان فلسفه غالب و فراگیر همه اندیشه‌ها و بینش‌های پیش از مدرن را به حاشیه رانده است؛ فلسفه دوره اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. این فلسفه اکنون حتی در مراکز علمیِ سنتی نیز از رونق افتاده است چه برسد در دانشگاه‌ها و دیگر مراکز مدرن. علما و طلاب عمدتا هگل و هیدگر و دریدا و فوکو و هابرماس می‌خوانند تا ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا و فیض کاشانی. بعید است که احیای فلسفه ملاصدرا از راه ترجمه و تحقیق و صدور آن به غرب کمترین ثمری برای غرب داشته باشد. غرب خود از این نوع فلسفه‌ها در قرون وسطا کم نداشته است. نمونه این بی‌توجهی به فلسفه اصالت وجود ملاصدرا را در نزد فیلسوف معاصر آلمانی، مارتین هیدگر، می‌بینیم. علی الظاهر برخی فضلای ایرانی که زبان آلمانی بلد بودند در آلمان با هیدگر دیدار و گفتگو کرده‌اند. در یکی از این دیدارها، گویا چشم آن ایرانی به کتاب «المشاعرِ» ملاصدرا که ترجمه فرانسوی‌اش با ترجمانی کربن انجام گرفته بوده است، در کتابخانه هیدگر می‌افتد. او از هیدگر راجع به این کتاب و نویسنده‌اش، ملاصدرا، می‌پرسد و می‌خواهد با آگاهی از نظر فیلسوف آلمانی درباره «المشاعر» و نویسنده‌اش، وارد گفتگو درباب احتمال هم سخنی میان آن دو و وجود پاره‌ای مشترکات فکری میان‌شان با توجه به این که هر دو طراح «اصالت وجود» ند، شود. اما هیدگر با حالت خاص بی‌اعتنایی به کتابِ ملاصدرا می‌گوید این کتاب را هانری کربن به این جا آورده است! اما گزارش مستند یکی از این دیدار‌ها، خوشبختانه، مکتوب شده است و آن دیدار و گفتگوی عبدالجواد فلاطوری با هیدگر است. ایشان می‌گویند: «در ملاقاتی که با شاخص فلسفه اکسیستنس، فیلسوف آلمانی مارتین هیدگر داشتم، صحبت از فلسفه وجودی صدرایی اسلامی و ربط یاعدم ربط آن با فلسفه ایشان شد. گفتگو زیاد بود. نتیجه این که ربطی بین فلسفه ایشان با فلسفه وجودی صدرایی نیست…فلسفه وجودی صدرایی پدیده‌ای است صد در صد اسلامی…فلسفه وجودی صدرایی بدون ربط با حضرت باری و سیلان وجود ناشی از قدرت وی نه معنایی دارد و نه بقایی، در صورتی که در فلسفه اکسیستنس هیدگر، آنچه وجود ندارد ربط و پیوند با خداست» (ضرورت تبادل و کلید تفاهم فرهنگ‌ها، ص ۶۶.۶۷). «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز