یادداشتی از محمد زارع شیرین کندی؛
هانا آرنت: فیلسوفی در پیوند با زمین و زمانش
محمد زارع شیرین کندی مترجم و مدرس فلسفه در یادداشت زیر یادی از هانا آرنت فیلسوف آلمانی کرده و مینویسد: آرنت فرزند قرنی است پرآشوب و پرمرارت و در عین حال آکنده از دستاوردهای علم و تکنیک. او مظهر بارز اندیشیدنِ این زمانه «ابتذال شر» است.
مقصود این چند کلمه صرفا یادکردی از هانا آرنت و یادآوری پارهای از دغدغهها ی فکری اوست. هانا آرنت فرزند قرنی است پرآشوب و پرمرارت و در عین حال آکنده از دستاوردهای علم و تکنیک. او مظهر بارز اندیشیدنِ این زمانه «ابتذال شر» است. دختر نجیب و در عین حال مغرورِ دانشکده فلسفه ماربورگ و فرایبورگ که بعدها به فیلسوفی مهم بدل میگردد اما خود را نه «فیلسوف» بلکه نظریهپردازی سیاسی به شمار میآورد. آرنت قرن بیستم را به همان سان که میزیست، میاندیشید. بیشتر متفکران نکته بین این قرن، از جمله آرنت، در این اندیشه مستغرق بودند که در روزگار پیشرفتِ دانش و فن و صنعت و سیاست و تدبیر و مدیریت و بهداشت و غیره، چرا ملتهای مدرن به جان هم افتادهاند (جنگهای جهانی و محلی) و چرا به جان ملتهای ضعیف افتادهاند (استعمار و اسثمار)؟ در این زمانه که تکنیک میبایست برای بشر فزونی و ثروت و فراوانی و آسایش به بار میآورد و از درد و رنجی که در دورههای پیشین میکشید میکاست، چرا این همه گرسنه و محتاج و مستمند و بیخانمان وجود دارد؟ آرنت از «خشونت» نوشت که سراسر روزگارش را فراگرفته بود و خود نیز یکی از قربانیان خشونتهای ایدئولوژیک حکومتهای توتالیتر بود. او به مهاجرت اجباری تن داد و از آلمان به آمریکا گریخت. از اینرو، تفکر و تعمق در «ریشههای توتالیتاریسم» یکی دیگر از کارهای ماندگار او است. او در مباحث فلسفه سیاسی سطحینگر و سادهاندیش نبود بلکه همچون یک فیلسوف و متفکر نظر میکرد و همچون یک نویسندهی موشکاف مینوشت. قرن اقتدارجوییها و شرارتها و جنایتها و حقارتها و سده اردوگاههای کار اجباری و اتاقهای گاز و نسلکشیها و تبعیدها و کشتارهای دسته جمعی صرفا میتوانست اندیشه ورزی نظیر آرنت داشته باشد که دلمشغولِ ریشههای شر زمانه و بنیادهای زورگویی و کین توزی وخشونت مقتدران مدرن بود. او از استادش، هیدگر، نیک آموخته بود که تنها راهکار بنیادی برای بشر گرفتار در فلاکت و بدبختی مدرن، اندیشیدن / تفکر است. او در ماجرای دادگاه «آیشمن در اورشلیم» به عینه دریافت که مشکل بسیاری از آدمهای عصر ما آن است که نمیاندیشند و قوه فکر و خیالشان را به کار نمیگیرند. بیماری اصلی بیشتر جنایتکاران و تبهکاران این روزگار، بیفکری است نه خبث طینت و پستی و دگرآزاری. ازینرو به نگارش اثری همت گمارد با عنوان «حیات ذهن» که اگرچه ناتمام ماند اما دو مجلد باقی مانده مشحون از مطالب متفکرانه و آموزنده و نکات سنجیده و عالی است. در این اثر بارها از سقراط نام برده شده است کسی که آموزگار تفکر بود و همواره در حال گفتگو با خودش و پرس و جو از خودش. همان عملی که شاگردش افلاطون از آن به گفتگوی خاموش با خویشتن تعبیر کرد. آرنت بر آن بود که اگر انسانها آن اندیشیدن و بررسی کردن و سنجیدنِ سقراطی را در وجود خودشان زنده نگه دارند دست به شر و بدی و فساد و تباهی نمیزنند. انسانی که میاندیشد تا با خود سازگار باشد مسلما عاشق دانایی و زیبایی و عدالت و آزادی و صلح و سلم و آرامش است و چنین انسانی نمیتواند مرتکب شر شود. زیرا اندیشه و تامل درونی و حساب و کتاب کردن دائمی راه ارتکابِ ظلم و بدی و دروغ و فریب و فساد را بر او سد میکند. آرنت فیلسوفی رنج دیده و دردکشیده و در عین حال نویسندهای متین در قرن بیستم است. در این قرن، نیکو ماندن و آزاده زیستن دشوار بود. آرنت میگفت: «عصر جدید با از جهان بیگانگی فزایندهاش به وضعی انجامیده است که در آن انسان هر جا که میرود تنها با خودش رو به رو میشود.»