تدوینگر «زخم کاری» مطرح کرد:
مهدویان هیچوقت در فیلمهایش شیطنت نکرده است
سجاد پهلوانزاده درباره برخی حواشی سریال زخم کاری میگوید: محمدحسین مهدویان از روز اول که فیلم ساخته زبانش آتشین و تیز بوده، از مستندی که ساخته، از سریال مستند داستانی که ساخته و بعد هم فیلمهای سینماییاش. شاید قدری زمینه کارهایش تغییر کرده، اما نمیتوانیم وقتی یک نفر زمینه کارهایش تغییر میکند، بگوییم عوض شده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، تدوین یکی از اصلیترین بخشهای یک سریال و یا یک فیلم سینمایی است. به گفته سینماگران یک تدوینگر خوب میتواند صحنههایی را در فیلم زنده کند که کارگردان آنها را به کلی فراموش کرده است. سینمای ایران از گذشته تاکنون از تدوینگران خوبی در سینما بهره برده و امروز هم تدوینگران جوان با نوع نگاه متفاوت در سینما و شبکه نمایش خانگی حضور دارند که تاثیرگذاری زیادی در ارتباط مخاطب با سریالها و فیلمها داشتهاند. یکی از تدوینگران و یا مونتاژکاریهای فعال این روزهای سینما و شبکه نمایش خانگی سجاد پهلوانزاده است که در ماههای اخیر با سریال «زخم کاری» در شبکه نمایش خانگی حضور دارد. با او درباره تدوین این سریال و کارهای دیگر محمدحسین مهدویان و اینکه تا چه حد سانسور و ممیزی کار را برای یک تدوینگر سخت میکند، گفتگویی داشتیم که میخوانید.
از سریال «زخم کاری» بگویید. باتوجه به اینکه اثر قصهای بسیار تلخ دارد کمتر کسی انتظار داشت از آن استقبال شود.
حدود یک سال پیش که محمدحسین مهدویان گفت میخواهد سریالی بر اساس رمان «بیست زخم کاری» بسازد و توضیحاتی داد که اساس رمان یک زیربنای مکبثی دارد و راجع به طمع آدمی است که هر چه پیش میرود بیشتر در تباهی فرو میرود، مرا به شدت به یاد سریال «برکینگ بد» انداخت. جالب است که مهدویان حتی یک قسمت هم از این سریال را ندیده بود و هنوز هم ندیده است!
به او گفتم که این سریال خیلی شبیه «برکینگ بد» است و من احتمال میدهم مخاطب زیادی جذب کند، خودش هم خیلی امیدوار بود و میخواست یک کاری ساخته شود که هم متفاوت باشد و هم حرفی برای گفتن داشته باشد و در عین حال خیلی جذاب باشد.
تحلیل من بعد از خواندن رمان «بیست زخم کاری» و فیلمنامه جذاب و روان مهدویان این بود که تماشاگر خودش را جای مالک میگذارد و میخواهد مثل مالک رشد کند و قوی و قدرتمند و ثروتمند شود، اما هر چیزی بهایی دارد و باید بهای آن را پرداخت. البته برخی افراد تحمل میکنند و با خودشان و وجدانشان کنار میآیند و وارد این نوع زیست میشوند، بعضی از افراد هم کنار نمیآیند و پا روی حق دیگران نمیگذارند.
با توجه به این موضوعات و شناختی که از مهدویان داشتم، حدس میزدم کار پرمخاطبی شود و زمانی که نگارش فیلمنامه را شروع کرد از همان قسمت اول و دوم، حس میکردیم کار موفقی خواهد شد، چون همیشه فیلمهایش مبتنی بر اجرای دقیق و درست است نه اتکای صرف به فیلمنامه، وجوه سینماتیک کار برایش از وجه دراماتیک گاهی مهمتر است و چه چیزی بهتر از این، فیلمنامهای جذاب و کارگردانی خوشفکر!
سریال در قسمت هشتم قدری افت داشت، یعنی نسبت به قسمت هفتم که داستانها و هیجانات زیادی داشت، قدری از هیجان قصه کم شد. این موضوع خودخواسته بوده یا قصه این طور پیش میرفت که روند هیجانی داستان در یک جایی یک مقدار متوقف شود و هیجان کمتری داشته باشد؟
خیلی سوال جالبی است، مهدویان همیشه در حین نگارش فیلمنامه میگفت تا قسمت هفتم یک فضا در قصه هست و از آنجا به بعد باید یک تغییر مسیر داشته باشیم. در قسمتهای بعدی هم میبینید که از لحاظ ساختار قصهای، دیگر قرار نیست ماجراها و هیجانات تکرار شود و عطفهای مصنوعی بهوجود بیاید، چون خیلی زود ملالآور میشود، طراحی کار اینچنین است، انگار دو فصل هفت قسمتی و هشت قسمتی است و از قسمت هفتم به بعد فضای قصه به سمت و سوی دیگری میرود که من شخصا نیمه دوم را بیشتر دوست دارم، به این علت که رازآلودگی بیشتری دارد و در واقع هر چه در هفت قسمت ابتدایی کاشته شده، حالا برداشت میشود، ولی تغییر لحن دارد، البته کمی هم کار خطرناکی است. همانطور که اگر قسمت اول سریال را ببینید، با قسمت اول سریالهایی که عموما میبینیم متفاوت است، خیلی رک و راست قصه تعریف نشده و یک پنهانکاری و درونگرایی دارد در حالی که این برای قسمت اول یک سریال خطرناک است! در نیمه دوم هم همین اتفاق میافتد، حالا مالک است و مواجه شدن با اعمالی که انجام داده، سمیرا است در آیینه اعمال خود. مثل اینکه یک آدمی شنا کرده و تا وسط اقیانوس رفته و از آنجا میبینید که یک فاصلهای با جزیرهای که در آن بوده دارد و یک راهی پیش رو که معلوم نیست به کجا میرود. به نظر من این موضوع قصه را جذاب کرده و مقداری هم سینماییتر است؛ سه قسمت پایانی برای من از همه جذابتر است.
یعنی از قسمت هشتم و نهم به بعد سینماییتر میشود؟
بله البته من در مورد قصه صحبت میکنم، سبک قصه به نظر من سینماییتر، رازآلودتر، موجزتر و به احتمال زیاد تاثیرگذارتر میشود.
تفاوت سینما با نمایش خانگی، جدا از ساختارهای کلی، از لحاظ مخاطب چطور بوده است؟ شما در کارهای قبلی محمدحسین مهدویان هم با او کار کردهاید و در این کار هم حضور داشتید، الان فضا چه نوع فضایی است؟ آیا مخاطبان فضای نمایش خانگی با مخاطبان فضای سینما متفاوت هستند؟
بله، متفاوت هستند. نکته جالبی را بگویم، ما پیامهای زیادی داشتهایم. افراد بسیاری که میگفتند این اولین کاری است که از مهدویان دیدهاند. فیلمهای قبلی او حالا دارد دیده میشود توسط مخاطبی که خیلی انگار اهل سینما نبوده، مثل فیلم «لاتاری» که به نظر من این فیلم مهدویان را با مخاطب عمومی سینما آشنا کرد.
البته از طرفی این نشان میدهد که سینما خیلی مخاطب محدودی دارد، یعنی در کشور ۸۵ میلیونی شاید نهایتا در زمانی که کرونا نبود، ۳ تا ۴ میلیون از مردم به سینما میرفتند، اما در کنار مخاطبان میلیونی و جدیدی که «زخم کاری» را دیدند، مخاطبان حرفهای سینما و دوستداران سینمای مهدویان هم با سریال ارتباط گرفتند و این خیلی لذتبخش است. در کل الان یک گروه جدیدی از مخاطب بهوجود آمده که مخاطب نمایش خانگی هستند و نگاهشان، نگاه به سریالهای تلویزیون نیست و خیلی هم سینمارو نیستند، معمولا فیلم و سریال خارجی میبینند و پلتفرمها را نگاه میکنند؛ این افراد غالبا کمی سختگیرتر هستند و از آن طرف نگاهشان هم نگاه عامهپسندانهتری است، به همین علت به نظر من ساخت سریال برای نمایش خانگی خیلی کار دشواری بود که این گروه بزرگ و حرفهای انجام داد و توانست نظر این قشر را هم جلب کند که برای من خیلی جالب است.
در مورد سینما بگویید، اینکه با این حال و روز کرونا، با این مخاطب کم فکر میکنید عاقبت سینما چه میشود؟
کرونا زخم کاری خود را به سینما زد؛ هم به مخاطب سینما، هم به عوامل سینما و هم به سینماداران! از این اتقاق تلختر نمیتوانست رخ بدهد که همان مخاطب اندک سینما هم دیگر نیایند فیلم ببینند، ولی من یک چیزی ته قلبم میگوید هیچ وقت سینما رفتن و در سینما فیلم دیدن از بین نمیرود، چون یک تجربه شگرفی است که آدمهایی که تجربهاش کردهاند، دست از این لذت نمیکشند.
اما بالاخره باید بزرگان سینما، مدیران و مسئولینمان یک فکری کنند. فیلمهای زیادی الان ساخته شده و در کمد مانده که تهیهکنندهها با پول خصوصی یا با شرکای دولتی خود ساختهاند و باید به آنها هم حق داد. باید یک روشی باشد تا اینها مجاب شوند که فیلمهایشان را بیاورند و به نحوی اکران کنند. واقعا اگر کشور در این پیکهای عجیب کرونا باشد، کار عبث و پوچی است که به مردم بگوییم به سینما بیایند. با این وضعیتی که الان پیش آمده اول باید مردم واکسن بزنند.
به هر حال امیدوارم هر چه زودتر این مشکل حل شود و فیلمهای خوب زیادی ساخته شود. خیلی از افرادی که قصد داشتند فیلم اولشان را بسازند، نتوانستند این کار را انجام دهند، مثلا من خودم میخواستم فیلم بسازم اما کرونا نگذاشت، چون در این وضعیت سرمایهگذار نیست، شرایط مناسب نیست، آدمها انگیزه برای ساخت فیلم ندارند و فیلمهایی هم که ساخته میشوند با سختی زیاد ساخته میشوند. امروز افقی پیش روی فیلمهای سینمایی نیست!
با این وضعیت اقتصادی و کرونا در حال حاضر این پلتفرمها یک خط باریک امید هستند تا زمانی که این ماجراها حل شود.
محمدحسین مهدویان از فیلمها یا سریالهایی مثل «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» شروع کرد و حتی «لاتاری» هم کمی در همان فضا بود، اما فضای کاریاش عوض شد. به این اعتقاد دارید که در فیلم «شیشلیک» یک فضای دیگری نشان داده شد و حتی عدهای مکدر شدند، خیلیها میگویند محمدحسین مهدویان وارد فضای دیگری شده است؟
این بحث مفصلی است اما سعی میکنم کوتاه جواب بدهم؛ خود آقای مهدویان حتما میتواند بهتر بگوید، اما از نظر من که به عنوان یک رفیق و به عنوان تدوینگرش کنارش بودم، میگویم که محمدحسین مهدویان هیچ تغییری نکرده و من میتوانم این را با ادله ثابت کنم. حسین از روز اول که فیلم ساخته زبانش تیز بوده، از مستندی که ساخته، از سریال مستند داستانی که ساخته و بعد هم فیلمهای سینماییاش. حسین همیشه زبانش آتشین بوده، شاید قدری زمینه کارهایش تغییر کرده، اما ما نمیتوانیم وقتی یک نفر زمینه کارهایش تغییر میکند، بگوییم عوض شده است. استنلی کوبریک ۱۳ فیلم دارد با ۱۳ ژانر متفاوت، مگر میشود به او گفت عوض شده است؟ فیلمسازهایی هستند که در یک ژانر ثابت فیلم میسازند، ولی فیلمسازهایی هم هستند که این گونه فکر نمیکنند، من شخصا به اکثر ژانرهای سینما علاقهمندم. فیلمهای محبوبم «آپارتمان» بیلی وایلدر، «پالپ فیکشن» تارانتینو و «بابل» اینیاریتو است، این فیلمها هیچ ربطی به هم ندارند و صرفا فیلمهای خوبی هستند، همین! بنابراین مهم فیلم خوب ساختن و فیلم خوب دیدن است.
از دیدگاه برخی؛ فیلمسازها به دو دسته ارزشی و غیرارزشی تقسیم میشوند و این دیدگاه محمدحسین مهدویان را جزو دسته ارزشی میدانست و حالا معتقد است که او تغییر جهت داده است.
اصلا چنین حرفی را قبول ندارم، من معتقدم هر کسی که کار فرهنگی انجام میدهد، آدم ارزشی است و ارزشمند است؛ بهتر است همدیگر را تقسیمبندی نکنیم!
من شاهد این هستم که حسین اگر فیلم «ماجرای نیمروز» را هم ساخت، جنگید برای اینکه حرفهایش را در آن فیلم بزند و افکار خودش را در آن قصه بیاورد و شاید خیلی هم به مذاق خیلیها خوش نیامده است. همان «ایستاده در غبار» هم اگر بروید تاریخچهاش را نگاه کنید، میبینید از روزی که این فیلم ساخته شد با چه مخالفین سرسختی روبهرو شد. من نمیخواهم اسم بیاورم اما دست به قلمهایی هستند که این شهدا و این جنگ را متعلق به خودشان میدانند و علیه مهدویان متنها نوشتند و سخنرانیها کردند؛ منتقدهایی که فکر میکردند فقط خودشان حق دارند در مورد این مسائل بنویسند. آنها شروع کردند به زدن «ایستاده در غبار».
برخی افراد به دلیل اینکه فیلمساز برای ساخت آثارش از کمکهای دولتی بهره برده برایش سمت و سو تعیین میکنند و به او انگ سفارشیساز بودن میزنند، اما به نظر من فیلمساز میتواند حرف خودش را بزند و صادقانه هم بزند و حق دارد از بودجه و امکانات دولت هم استفاده کند. پول دولتی پول آلوده نیست، پول دولتی سرمایه کشور است و باید در فرهنگ خرج شود، باید برای مسائل کلان کشور هزینه شود. مثل این است که بگوییم چرا پول دولتی خرج محیط زیست شده است! تمام فیلمهای محمدحسین مهدویان سانسور شده است، چطور ممکن است فیلمساز سفارشی فیلمهایش سانسور شود! اگر الان ما در مورد سانسور در «زخم کاری» حرف میزنیم برای این است که دیگر کارد به استخوان رسیده است وگرنه از اولین مستند حسین که «استخوان لای زخم» بوده سانسور شده تا این سریال. فیلمسازی که تمام فیلمهایش تا این حد سانسور شده نمیتواند فیلمساز سفارشی باشد. فقط نجابت به خرج داده و کارش را کرده است.
سانسوری که در «زخم کاری» انجام شده چقدر بوده و چقدر به قصه ضربه زده که به این اندازه پررنگ شده و مورد نقد و اعتراض قرار گرفته است؟
مگر میشود سانسور به اثر لطمه نزند. مثلا شما تنها یک پلان از فیلم «جدایی نادر از سیمین» در بیاورید و ببینید آیا باز هم همان فیلم است؟ مثل این است که یک آدمی باشد که یک انگشت ندارد یا یک آدمی که چشم نداشته باشد یا حتی یک ماه گرفتگی روی پیشانیاش باشد، آیا اینها به چشم نمیآید؟
یک زمانی ممکن است چیزی خارج از عرف نشان داده شده باشد یا حرفی خارج از روال زده شده باشد، آن زمان سانسور قابل پذیرش است، اما مسئله این است که به نظر من بحث به این سمت رفته که فیلمساز را عصبی کنند و چون کارش دیده میشود، میخواهند او را اذیت کنند. من کاری به شخص ندارم، قطعا در وزارت ارشاد یا ساترا هم افرادی هستند که «زخم کاری» را دوست دارند و برای ما با بالادستیهایشان جنگیدهاند، ولی شاید بالادستیهایی بالاسر بالادستیها هستند، چون ما به یک شخص یا ارگان جوابگو نیستیم و هر کسی دلش بخواهد میتواند بیاید و یقه یک فیلم را بگیرد، یا فراقانونی یا با قانون مندرآوردی، ولی میتوانند بیایند یقه فیلمها را بگیرند و به نظر من وزارت ارشاد و نهادهای دولتی در این بین بیارزش شدهاند و نهادهای دیگری دارند قدرت بیشتری میگیرند و اعمال نظر میکنند. حال یک فیلمسازی زیر بار میرود و یک فیلمسازی زیر بار نمیرود، آن شخصی هم که زیربار میرود، قطعا رنج میکشد و آن شخصی هم که زیربار نمیرود، حسرت میخورد که اثرش را با مردم ندیده است. بهتر است مسئولین از سینما نترسند، از مردم هم نترسند از عملکرد خودشان بترسند؛ آن وقت همه چیز درست میشود.
آقای فرهادی حرف خوبی زدند، گفتند ذهن ما دیگر با سانسور عجین شده و نویسنده وقتی مینویسد ناخودآگاه یک سری مسائل را رعایت میکند؛ برای مهدویان هم همین است، هیچوقت در فیلمهایش زهری نریخته، هیچوقت شیطنت نکرده و اگر نکتهای بوده به علت اقتضائات ژانر و برای کامل شدن قصه بوده است. همین الان خیلیها سوال دارند که کیمیا چطور با مالک این قدر ناگهان خودمانی شد؟ درست است، ما در فیلمنامه «زخم کاری» پرشهای زیادی داشتیم؛ اصلا قصه، قصه پرشگونهای است و همه چیز با تداوم نیست، ولی باور کنید از طراحی که مهدویان کرده و ما در تدوین داشتیم فقط دو تا نگاه درآمده و آن دو تا نگاه باعث این همه سوال شده است؛ چه برسد به اینکه یک دقیقه دیالوگ عوض میشود، ۱۰ ثانیه، ۱۵ ثانیه دیالوگ دوباره ضبط شود، که به شدت هم کار ملالآوری است و به نظر من خیلی هم بیهوده است.
این سانسورها چقدر کار شما را به عنوان یک تدوینگر مشکل کرده است؟
خیلی زیاد؛ من هر قسمت را دوبار تدوین میکنم، در حالی که این کار باید الان تمام میشد و مونتاژش به پایان میرسید، اما در طول هفته دو تا سه روز وقت من برای این ماجراها صرف میشود، ضمن اینکه کار سختی هم است. به ما میگویند یک بخشی باید حذف یا اصلاح شود، حالا ما باید بنشینیم همفکری کنیم که چه کنیم که آن مقداری که گفته شده از این کار و این سکانس حذف شود، ولی حس و حال اصلی از بین نرود؛ کار انرژیبر و زمانبری است، یک کار روتین نیست. هرچند من احساس میکنم به دلیل اینکه آقای تختکشیان و محمدحسین مهدویان بسیار برای این کار جنگیدند، کار لطمه زیادی نخورده که باعث از بین رفتنش بشود، اما لطمهها و ضربههای ریز زیادی به آن وارد شده است. البته به غیر از قسمت ششم، در قسمت ششم شاید مردم ۵۰ درصد از قدرتی که قصه داشت را دیدند و ۵۰ درصد از مفهوم قصه و قدرت نفوذی که میتوانست روی مخاطب تاثیر زیادی بگذارد از بین رفت. متاسفانه قسمت ششم سریال پاره پاره شد، اما امیدوارم در قسمتهای بعدی این اتفاق نیفتد.
هر هفته قسمت جدید را میبینند و به شما میگویند چه تغییراتی بدهید و شما قسمتها را دوباره تدوین میکنید؟
از روزی که پخش سریال شروع شده من یک هفته جلوتر از پخش هستم. هر قسمت در ابتدای هفته توسط افراد مربوطه دیده میشود و یک سری نکات را میگویند که اصلاح شود که البته خیلی از آنها هم سلیقهای است.
ما در «زخم کاری» صحنهای داریم که عینا در سریال خوب «قورباغه» که من خودم خیلی آن را دوست داشتم، وجود دارد، اما به ما گفتند این صحنه را حذف کنید! و گفتند اصلا قابل پخش نیست. بعد رفتیم دوباره مذاکره کردیم که آن صحنه کاملا حذف نشود و یک بخش کوچکی از آن باقی بماند تا مخاطب متوجه شود که چه اتفاقی افتاده، چون اصلا امکانپذیر نبود که این صحنه در سکانس پایانی آن قسمت نباشد.
این اتفاقها روح فیلمساز و گروهش را خسته میکند و آدم را دلزده میکند. هزاران هزار نفر در همه این سالها دلزده شدند و رفتند، زمانی که کار یک نفر به یک مرحلهای میرسد که مورد توجه مخاطب قرار میگیرد، اتفاقا باید به او بهای بیشتری بدهند، اما اینجا بدتر چوب لای چرخ او میگذارند. جز این است که در حال حاضر سریال «زخم کاری» جمعههای خوبی برای مردم ساخته است؟ کسی را میشناسم که میگوید ساعت ۸ صبح جمعه صبحانه میخورم و بعد سریال را میبینم. افراد مختلف از پزشک و دندانپزشک و پرستار و مهندس و معلم و... به ما زنگ میزنند و از رضایتشان از سریال میگویند.
به عنوان کارگردان دوم سریال به نظرت کدام بازیگر از همه شاخصتر و متفاوتتر از کارهای قبلیاش بوده است؟
من مونتاژ را به عنوان کارگردانی دوم اصلا قبول ندارم، مخصوصا در فیلمهای مهدویان که خودش کارگردان اول و دوم و صدم است، اما درباره بازیگرهای سریال باید بگویم تمام این بازیگرها حتی کوچکترینشان یک لحظهای داشته که من کیف کنم و بگویم عجب بازی شد. یعنی از همان بازیگرهای جزئی که یک سکانس داشتند و در سریال شاید اصلا به چشم نیایند تا بازیگران اصلی، از بازیهای بینظیر جواد عزتی و نقشآفرینی فوقالعاده رعنا آزادیور و هانیه توسلی و سعید چنگیزیان و آقای طهمورث و آقای هژیرآزاد و عباس جمشیدی که همه آدمهای کارکشته و بازیگرهای خوبی هستند لذت میبرم، اما به جز این عزیزان، من برای امیرحسین هاشمی و مرتضی که نقش میثم را بازی میکند و سارا که نقش مائده را بازی میکند، خوشحالم. به این دلیل که میگویم وقتی یک سریال ۱۵ قسمتی ساخته میشود، باید در دل خودش تولید داشته باشد؛ تولید عوامل خوب جوان، تولید بازیگر و به نظر من این اتفاق در این سریال افتاده است، مثلا ما در این سریال دو صدابردار خوب داشتیم، دو جوان که به نظرم آینده خوبی پیش رو دارند و سه بازیگر خوب معرفی شده است. خیلیها شاید بگویند که میثم و مائده یک حرفهایی میزنند که خیلیها دوستشان دارند و خیلیها دوستشان ندارند، من کاری به این حرفها ندارم و فکر میکنم هر سه نفرشان استعدادهایی هستند برای آینده. ما بزرگترین بازیگرها را هم دیدیم که وقتی برای اولین بار در کارهای جدی بازی کردند، آن طور که باید نبودند. باید به بازیگر جدید فرصت داد و این اتفاق در این سریال افتاده و من خیلی خوشحالم.
چرا در تیتراژ به جای کلمه تدوین از کلمه مونتاژ استفاده کردید؟
به نظر من کاری که ما داریم در فیلم میکنیم، تدوین نیست. در واقع تدوین یک برگردان درستی برای این کار نیست، یعنی تدوین شدن انگار ناقص است. به همین دلیل نظر من این است که باید از لاتین کلمه استفاده شود یا یک کلمه درستی برای آن به دست بیاوریم. مونتاژ فرانسوی است، تدوین فارسی و ادیت انگلیسی، من این کلمه را دوست دارم و احساس میکنم بار کاری که دارم میکنم را بیشتر به دوش میکشد و در کل به دلیل علاقه شخصی خودم بود.
به عنوان آخرین سوال بگویید کاتهایی که در یک لحظاتی از سریال به صفحه سیاه زده میشود، چه علتی دارد؟
واقعیت این است که من خواستم یک کاری انجام دهم اما بد آوردم. به این علت که من فکر نمیکردم به دلیل سانسور مجبور باشیم یک لحظاتی را در سیاهی برویم و اینها باعث شد که این cut to blackهای من با این سیاهیها در یک مواقعی تداخل پیدا کند و خیلیها فکر کنند که آنها هم کار من است. شاید هم یک خیریتی بود که این اتفاق افتاد تا کار چندان از لحاظ بصری به ذهن و چشم تماشاگر آسیب نزند، اما من در هر قسمت دو یا نهایتا سه بار cut to black دارم و این موارد فارغ از آن مواردی است که به دلیل سانسور اتفاق افتاده است. راه پیدا کردنش هم این است که در مواقع cut to black کاملا صدا قطع میشود، نه موسیقی در آن هست نه صدای دیالوگ. آنهایی که به این شکل است کار من است و آنهایی که زیرصدای موسیقی دارد، به علت سانسور است.
در واقع cut to black مثل یک نقطه در پایان جمله است. واقعیت این است که من یکی از طرفداران سریال «برکینگ بد» هستم و چهار یا پنج بار این سریال را دیدهام و میدانم که تدوینگر آن سریال هم این کار را انجام میدهد و میخواستم این کار را در «زخم کاری» انجام دهم به این دلیل که ما دو قصه در سریال داشتیم یکی قصه کریم و دیگری قصه ریزآبادیها و مالک که یک قصه جدا بود و این موضوع از اینجا به ذهنم رسید که من وقتی وارد قصه کریم میشوم و میخواهم به قصه ریزآبادیها برگردم اینها نباید تا حد ممکن به هم کات بخورند؛ یا باید یک پلانهای میانبر یا عبوری داشته باشم که اینها را به هم وصل کند و یا باید بروم در سیاهی که تفاوت داستان کریم با ریزآبادیها مشخص شود. در ادامه هم دلیلی که برایش به وجود آمد این بود که در سریال صحنههای پرالتهاب و سنگینی وجود دارد، به همین دلیل دو ثانیه وارد سیاهی میشوم و در واقع به مخاطب میگویم خب حالا این را دیدی؟ ثبتش کن و سکانس بعد را ببین.
این کار برای این است که این سکانسها درک شود، چون این سکانسها در واقع اوج التهاب دیالوگ و قصه است و لازم است یک مکث کوتاه ایجاد شود. با این کار انگار یک لحظه میزنم روی دست مخاطب و به او میگویم اینجا را به یاد داشته باش؛ چنین حسی دارد و بیشترین کاری که برای من از لحاظ آرتیستیک مونتاژ انجام میدهد، این است. انگار من کنار تماشاگر نشستهام و تلنگری به او میزنم و میگویم این لحظه را به ذهنت بسپار، حالا برویم بقیهاش را ببینیم.