خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با یک باستان‌شناس مطرح شد؛

هیات‌های خارجی باستان‌شناسی با انتخاب آثار شاخص دنبال منافع خود هستند/ برخی باستان‌شناسان دچار این توهم هستند که هر سال باید کاوش کنند/ عده‌ای با رابطه مجوز عملیات نجات‌بخشی می‌گیرند/ انجام لایه‌نگاری‌های غیرضروری ناشی از نبود بینش است

هیات‌های خارجی باستان‌شناسی با انتخاب آثار شاخص دنبال منافع خود هستند/ برخی باستان‌شناسان دچار این توهم هستند که هر سال باید کاوش کنند/ عده‌ای با رابطه مجوز عملیات نجات‌بخشی می‌گیرند/ انجام لایه‌نگاری‌های غیرضروری ناشی از نبود بینش است
کد خبر : ۱۱۱۲۰۲۹

استادیار پژوهشکده باستان‌شناسی معتقد است: درحالیکه بودجه، امکانات و نیروهای لازم برای انجام بایسته و شایسته‌ی کاوش‌های نجات بخشی را نداریم، اما می‌توانیم از هیات‌های باستان‌شناسان خارجی برای کاوش نجات‌بخشی استفاده کنیم درست مانند کاری که ترکیه انجام می‌دهد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، کوروش روستایی (استادیار پژوهشکده باستان‌شناسی) با اشاره به آنکه بودجه مشخص و تعریف شده‌ای برای انجام کاوش‌های متمرکز و هدفمند باستان‌شناسی وجود ندارد، تصریح کرد: عموما بودجه‌هایی که پژوهشکده باستان‌شناسی برای کاوش‌ها اختصاص می‌دهد، به صورت منسجم نیست و اینگونه نیست که بودجه خاصی برای انجام کاوش متمرکز طی چند فصل در محوطه‌ی خاصی یا برای بررسی طی چند فصل اختصاص یابد. در بیشتر مواقع، باستان‌شناسان باید برای دریافت بودجه دوندگی‌های زیادی داشته باشند تا شاید بتوانند آن را دریافت کنند. 

او ادامه داد: می‌توان گفت برنامه درازمدتی که به صورت پیوسته و مرتب محقق شود، در پژوهشکده باستان‌شناسی نداریم. فعالیت پژوهشکده باستان‌شناسی اساساً به کاوش‌های نجات‌بخشی منحصر شده که کار پژوهشی اصیل نیست. 

روستایی با اشاره به بودجه‌ای که به کاوش‌های نجات بخشی اختصاص می‌یابد، گفت: معمولا بودجه این کاوش‌ها توسط ارگان‌ها و نهادهای سازنده سدها و سایر فعالیت عمرانی تامین می‌شود. در این میان بر اساس قانون، پژوهشگاه میراث و گردشگری می‌تواند بیش از ۳۰ درصد این بودجه را به عنوان بالاسری (امور روزمره) بردارد. این درحالی است که همان بودجه‌ی اختصاص‌یافته اگر به طور کامل برای نجات‌بخشی تخصیص یابد برای فصل‌های کاوش کافی نیست چه برسد به آنکه مبلغی از آن هم کسر شود.

او خاطرنشان کرد: به طور مثال، پشت یک سد ممکن است ۱۰ محوطه باستانی وجود داشته باشد که با آبگیری سد، به زیر آب می‌روند. اگر هریک از این محوطه‌ها را به طور میانگین ۱ هکتار در نظر بگیریم، تیم باستان‌شناس فقط می‌تواند در هر فصل کاوش یک ترانشه‌ی ۱۰ در ۱۰ باز کند و حتا اگر امکان دو فصل کاوش را هم داشته باشد فقط می‌تواند تنها یک بخش از پنجاه قسمت محوطه را کاوش کند و مابقی محوطه باستانی دست نخورده باقی می‌ماند. بودجه‌ای که به طور معمول برای انجام کاوش نجات‌بخشی کم است، بازهم با برداشت مبلغی از آن توسط پژوهشگاه، کمتر هم می‌شود.

به گفته روستایی، کاوش نجات‌بخشی واقعی، کاوشی است که بتوانیم تمام محوطه را کاوش کنیم. در کشور ما باتوجه به شرایط موجود، چنین امری امکان‌پذیر نیست. از این رو نیاز است تا حداکثر بودجه به کاوش اختصاص یابد و در اینجا برداشتن بالاسری و کاهش بودجه‌ای که به طور طبیعی کم هم هست، درست نیست.

این باستان‌شناس با اشاره به حضور هیات‌های باستان‌شناسان خارجی در کشور گفت: بارها این پیشنهاد را داده‌ام که به جای آنکه در انتظار ارائه پروپوزال از سوی باستان‌شناسان خارجی باشیم که بعد از آن بخواهند برای رسیدن به اهداف پژوهشی خود در قالب هیات مشترک با باستان‌شناسان ایرانی که هیچ هدفی از آن کاوش مشترک ندارند، محوطه‌های باستانی که حتا اگر امسال یا سال دیگر کاوش نشوند مشکلی برایشان پیش نمی‌آید را کاوش کنند، در قالب فراخوان، محوطه‌های در خطر که نیازمند کاوش نجات بخشی هستند را به اشتراک بگذاریم تا هیات‌های خارجی برای کاوش در این محوطه‌ها فعال شوند. ما در حوزه کاوش‌های نجات‌بخشی به طرز نگرانکنندهای عقب هستیم. آبگیری سد سیمره فاجعه بزرگی برای حوزه باستان‌شناسی بود. اگر روزی آماری درباره‌ی تعداد محوطه‌های کاوش‌شده‌ی سد سیمره و میزان این کاوش‌ها نسبت به مساحت محوطه‌ها منتشر شود آنگاه جامعه می‌تواند قضاوت کند که واقعاً چقدر از آثار را «نجات» داده‌ایم!

او ادامه داد: درباره‌ی نجات آثار در مقیاس گسترده، ترکیه رهیافتی عقلانی در پیش گرفت. وقتی سد آتاترک درحال ساخت بود، این کشور با دعوت از هیئت‌های باستان‌شناسی غربی اعلام کرد که هر کس تمایل دارد برای کاوش در محوطه‌های پشت سد اعلام آمادگی کند. ما نیز می‌توانیم از این تجربه استفاده کنیم چراکه بودجه، امکانات و نیروهای لازم را برای کاوش‌های نجات بخشی نداریم، درعین حال به نتایج این کاوش‌ها نیاز داریم. نباید فراموش کرد که بیش از ۹۰ درصد هیات‌های باستان‌شناسی مشترک، به این شکل است که هیات‌های خارجی با هدف و برنامه وارد کاوش می‌شوند و هیات ایرانی بدون هدف فقط همراه و نظاره‌گر می‌شود. باید توجه داشت که هیئتهای خارجی بهطور طبیعی و منطقی دنبال منافع خود هستند و همواره دست روی آثار شاخص میگذارند، درحالیکه اگر ما هوشمندانه رفتار میکردیم، میبایست آنها را به سمت کاوشهای نجاتبخشی سوق میدادیم، جایی که منافع ملی ما تأمین شود، نه اینکه آنها هر جا را که خود تشخیص میدهند کاوش کنند

روستایی خاطرنشان کرد: به جای آنکه منفعلانه بنشینیم تا کشورهای دیگر برای محوطه‌های باستانی ما تعیین تکلیف کنند، می‌توانیم با اعلام فراخوان از حضور هیات‌های خارجی سود بیشتری ببریم و کاوش‌های نجات‌بخشی را با حضور خارجی‌ها انجام دهیم، و این یعنی استفاده از منابع خارجی به‌سود کشور، یعنی تأمین منافع ملی. این تجربه در سد تنگ بلاغی در دوران مدیریت شادروان آذرنوش انجام شد و موفقیت‌آمیز بود. هیات‌هایی از ژاپن، فرانسه، لهستان و آلمان به ایران آمدند و محوطه‌های متعددی را در تنگ بلاغی کاوش کردند و به نتایج قابل توجهی دست یافتند.

ضرورت بررسیهای باستانشناسی

این باستان‌شناس ادامه داد: اگر به فهرست برنامه‌های میدانی باستان‌شناسی در فقط همین دهه‌ی اخیر نگاهی کنیم می‌بینیم که صدها برنامه‌ی لایه‌نگاری انجام شده است. لایه‌نگاری اساساً در جاهایی ضروری است که مشکلی در توالی فرهنگی منطقه موجود است و از آنجا که بسیاری از مناطق فرهنگی ایران دارای توالی‌های شناخته‌شده و مستحکمی هستند، انجام بسیاری از این لایه‌نگاری‌ها به‌واقع ضروری نبوده است. اینکه چرا این همه لایه‌نگاریِ غیرضروری در کشور انجام شد صرفاً به نبود بینش در پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی برمی‌گردد، یعنی فرد یا افرادی یا شورای آگاهی در پژوهشکده هیچگاه وجود نداشت که بررسی کند که فلان پروپوزالِ لایه‌نگاری به‌واقع چقدر ضروری است. اینکه این فرد یا افراد یا شورا چرا وجود نداشت البته به مدیریت پژوهشکده بازمی‌گردد. برای نمونه عرض می‌کنم، از سال ۱۳۹۱ تا همین ۱۴۰۰ پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی به‌رغم داشتن پست مصوب «معاون پژوهشی» که یکی از رکن‌های اساسی مرکزی پژوهشی مانند پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی است، معاون پژوهشی نداشت! البته اینکه چرا نداشت را باید از رؤسای وقت پژوهشکده پرسید! خب، بدیهی است با چنین وضعی، اوضاع باستان‌شناسی کشور به سامان نمی‌رسد.

او اذعان داشت: طی سال‌های گذشته این موضوع را با مدیران پژوهشکده و پژوهشگاه مطرح کردم که رهیافت اصلی ما در باستان‌شناسی ایران به‌جای میدان دادن به کاوش‌های افسارگسیخته می‌بایست متمرکز بر بررسی‌های باستان‌شناختی، به‌عنوان رویکردی غیرتخریبی، باشد. برخی از باستان‌شناسان ایرانی دچار این توهم شده‌اند که هر سال باید محوطه‌ای را کاوش کنند! پژوهشکده هم فارغ از تمایل خطرناک این افراد، به‌صورت خودکار مجوز صادر می‌کند! واقعیت این است که بسیاری از باستان‌شناسان ایرانی ترجیح می‌دهند به‌جای بررسی باستان‌شناسی، محوطه‌ای را کاوش یا لایه‌نگاری کنند. دلیل این امر روشن است: بررسی باستان‌شناسی کاری است به‌واقع سخت، ضمن اینکه یافته‌های شاخص، از آن‌گونه که در کاوش‌ها به دست می‌آید، در آن نیست. دلیل دیگر این است که برای خیلی‌ها که به دلایلی مایلند که نتایج کار خود را منتشر کنند، پردازش و تدوین یافته‌ها و داده‌های بررسی باستان‌شناسی کاری است بس دشوار. مسئله این است که در اینجا نیز پژوهشکده موضعی انفعالی گرفته، یعنی به جای اینکه برای استان‌ها استدلال کند که اولویت پژوهشی کشور در بررسی‌های باستان‌شناسی است، به دستگاه صدور مجوز تبدیل شده و با هر پروپوزالی که می‌رسد موافقت می‌کند!

روستایی تصریح کرد: در مجموع، به نظر من پژوهش‌های باستان‌شناسی ایران باید اساساً متمرکز بر سه جنبه‌ی اصلی باشد: ۱. پژوهش‌های هدفمند درازمدت (چه بررسی چه کاوش) که توسط نخبگان باستان‌شناسی انجام شود؛ ۲. کاوش‌های نجات‌بخشی که در انجام بایسته و شایسته‌ی آن‌ها همان‌طور که اشاره شد هیچ تردید نیست؛ ۳. بررسی‌های متمرکز باستان‌شناسی در سراسر کشور با هدف شناسایی بیشینه آثار باستانی ممکن در کشور. بدیهی است در این میان، برنامه‌هایی چون گمانه‌زنی به‌منظور تعیین عرصه و گمانه‌زنی به‌منظور لایه‌نگاری نیز می‌تواند انجام شود، ولی آن‌ها باید از نوع «واقعی» باشند! اینکه می‌گویم «واقعی» برای این است که طی یکی دو سالی که در شورای پژوهشی پژوهشکده بودم، می‌دیدم که چه طرح‌های میان‌مایه‌ای به شورا ارسال می‌شود برای لایه‌نگاری، ولی واقعاً ضرورتی به انجام آن‌ها نبود. این نبود ضرورت را بارها در شورا برای هر طرح با دلایل متعدد مطرح کردم، ولی در نهایت «شورا» راه خودش را می‌رفت و مجوز صادر می‌شد! به همین دلیل از اوایل ۱۳۹۸ دیگر در شورا شرکت نکردم.

این باستان‌شناس در رابطه با اهمیت بررسی‌های باستان‌شناسی نیز گفت: بد نیست در این خصوص به چند مورد اشاره کنم تا اهمیت آن بهتر دانسته شود. تا همین حوالی سال ۱۳۸۰ تمدن شگفت‌انگیز جیرفت متشکل از تپه‌های غول‌آسایش و گورستان‌های بی‌نظیرش بر جامعه‌ی باستان‌شناسی ایران و جهان نامکشوف بود. این در حالی است که هم قبل از انقلاب هم بعد از انقلاب حوضه‌ی هلیل‌رود بارها از سوی باستان‌شناسی ایرانی ظاهراً بررسی یا بازدید شده بود. یا موردی دیگر کشف بقایای دیواری سنگی در کوه‌های زاگرس در غرب ایران به‌طول بیش از ۱۰۰ کیلومتر بود! پرسش این است که چطور طی بررسی‌های پراکنده‌ای که در زاگرس طی دهه‌های گذشته انجام شده چنین عارضه‌ی عظیمی دیده نشده است؟! تأکید می‌کنم که ما این سرزمین را نمی‌شناسیم. باستان‌شناسی ما، «تپه‌محور» شده است.

او ادامه داد: هر باستان‌شناسی دوست دارد برود و تپه‌ای که از آن بزرگتر در منطقه‌ای نیست را کاوش کند! دستگاه باستان‌شناسی ما هم فارغ از اینکه اینها مواریث نسل‌های آینده‌ی ایران هستند، بی‌پروا مجوز صادر می‌کند. در اهمیت بررسی‌های باستان‌شناسی به موردی دیگر اشاره می‌کنم که تجربه‌ی خود من است. منطقه‌ی کوهرنگ بختیاری یکی از بخش‌های سخت‌گذر و مرتفع زاگرس است که از دیرباز توجه باستان‌شناسان خارجی و ایرانی را به خود جلب نکرده بود. طی بررسی باستان‌شناسی بخش مرکزی این شهرستان طی چهار فصل در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰ حدود ۷۷۰ محوطه‌ی باستانی در آنجا شناسایی شد، جایی که از نظر خیلی از باستان‌شناسان جذابیتی نداشت، چون تقریباً تپه‌ی باستانی ندارد! این تعداد محوطه در کمتر از ۴۰ درصد مساحت بخش مرکزی شناسایی شده است، یعنی در صورتی که این پژوهش میدانی ادامه می‌یافت احتمالاً شمار آثار باستانی به بیش از ۱۷۰۰ محوطه می‌رسید. منظور من از اشاره به این مثال‌ها این است که تا این سرزمین را نشناسیم، نمی‌توانیم برای مدیریت درست بقایای فرهنگی آن برنامه‌ریزی داشته باشیم. این شناختن هم اساساً از طریق بررسی‌های باستان‌شناسی حاصل می‌شود.

پژوهش به نام پژوهشکده و به کام دیگری

این باستان‌شناس درخصوص فعالیت پژوهشگاه میراث‌فرهنگی و گردشگری و پژوهشکده باستان‌شناسی در حوزه‌های پژوهشی و این نقد که با فعال شدن اساتید دانشگاه در این پژوهشگاه و پژوهشکده‌های تخصصی آن عملا کار پژوهشی رو به فراموشی است، گفت: این یک واقعیت است که اگر کسی از یک بستر و زمینه‌ی دیگر به این حوزه وارد شود نمی‌تواند به ظرایف کار واقف باشد. در پژوهشکده باستان‌شناسی بیش از ۲۰ نفر به عنوان هیات علمی فعال هستند اما طی سال‌های اخیر شاهد آن بودیم که رییس پژوهشکده هیچگاه از میان این افراد انتخاب نشده و شخصی خارج از مجموعه و از اساتید دانشگاه برای ریاست انتخاب شده است. پرسشی که می‌بایست از رؤسای پژوهشگاه که رؤسای پژوهشکده را انتخاب می‌کنند، پرسید این است که آیا در میان هیئت علمی‌های پژوهشکده کسی را یارای آن نبوده که این مجموعه را هدایت کند که شما از دانشگاه برای آن رییس آورده‌اید؟! اگر به واقع چنین است، خب چرا این پژوهشکده برپاست هنوز؟! به نظر من آنچه باعث شده که رؤسای پژوهشگاه تمایلی به انتخاب رییس پژوهشکده از میان اعضای هیئت علمی این پژوهشکده نداشته باشند، مسائل شخصی است. یکی از رؤسای اسبق پژوهشگاه طی نیمه‌ی نخست دهه‌ی ۱۳۹۰ کوشید فضای دهه‌ی ۱۳۷۰، یعنی زمانی که رییس سازمان میراث فرهنگی بود، را بر پژوهشگاه مستولی کند، غافل از اینکه مناسبات و اقتضائات این دو دهه به‌کلی متفاوت از هم بودند! این دوره یکی از دوره‌های تاریک پژوهشگاه به‌طور اعم و پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی به‌طور اخص بود. در بی‌تفاوتی این مقام کافی است به این اشاره شود که ایشان طی چهار پنج سالی که رییس پژوهشگاه بودند، زحمت این را به خود ندادند که برای یکبار هم از پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی (در ساختمان موزه‌ی ملی) دیدن کنند و احیاناً پای صحبت اعضای آن بنشینند! البته همین رییس مذکور در سال ۱۳۹۳ نشستی با اعضای پژوهشکده باستان‌شناسی در محل پژوهشگاه نه پژوهشکده داشتند و پس از شنیدن انتقادات تند و تیز برخی از اعضا، هرچند با ژستی دمکراتیک به رییس وقت پژوهشکده گفتند چنین نشست‌هایی را هر ماه داشته باشیم، ولی تا سال ۱۳۹۶ که پژوهشگاه را ترک کردند چنین اتفاقی نیفتاد!

آپارتاید در باستان‌شناسی ایران

او در ادامه درخصوص نقش روابط و انحصارهایی که در حوزه باستان‌شناسی ایران وجود دارد نیز گفت: متاسفانه روابط نه تنها در حوزه باستان‌شناسی بلکه در بیشتر حوزه‌ها در کشور ما، حرف اول را می‌زند. این یک آفت بزرگ است چراکه کارها بر اثر روابط به افراد میان‌مایه داده می‌شود. می‌توان به صراحت دید که کارها به افراد نخبه‌ای که روابط ندارند داده نمی‌شود. اینگونه است که اگر نگاهی به آمارهای کاوش‌های نجات بخشی داشته باشیم می‌بینیم که برخی از افراد خاص چه داخل چه خارج از پژوهشکده باستان‌شناسی به واسطه روابطی که دارند موفق شده‌اند مدام در کاوش‌های نجات‌بخشی حضور داشته باشند. درحالی که صدها فارغ‌التحصیل آزاد داریم که می‌توانند در این کاوش‌ها حضور داشته باشند. این مهم ربطی هم به دانش و تجربه ندارد بلکه مسئله روابطی است که فرد دارد. شخصی را می‌شناسم که ۸۰ فصل تجربه میدانی اعم از کاوش و بررسی باستان‌شناسی دارد اما از آنجایی که رابطه ندارد، ۳ سال است که به او کار نجات‌بخشی نداده‌اند. این در حالی است که همین افرادی که من آنها را با تساهل «حرفه‌ای» می‌نامم بسیاری از برنامه‌های نجات‌بخشی را به‌عنوان عضو، نه سرپرست، عملاً هدایت می‌کنند. مسئله این است که در باستان‌شناسی ایران نوعی آپارتاید وجود دارد، یعنی عده‌ای یا طبقه‌ای هستند که با تکیه بر روابطی که با قدرت دارند، پروژه‌های نجات‌بخشی یا مجوز را به‌سادگی از پژوهشکده می‌گیرند، درحالیکه خیل عظیمی از دانش‌آموختگان کارآزموده داریم که آنها را به بازی راه نمی‌دهند! آنها در بهترین حالت مجبور به شرکت در برنامه‌های میدانی به‌عنوان «عضو هیئت» هستند و در آنجا نیز کار را به قول معروف «از صفر تا صد» انجام می‌دهند. متأسفانه در موارد نه‌چندان کمی، رفتاری استعماری با این افراد می‌شود. یعنی آنها مجبور به انجام انواع کارها تا به‌قول معروف «بستن گزارش» می‌شوند، درحالیکه هنوز دستمزدی بابت کارهای‌شان دریافت نکرده‌اند. گاه ماه‌ها طول می‌کشد که به آنها پرداختی صورت گیرد، و گاه نیز پایین‌تر از حد نُرمال به آنها پرداخت می‌شود که با میزان کاری که کرده‌اند تناسبی ندارد. به‌گمان من روند عادلانه این است که کارهای نجات‌بخشی طی روالی عقلانی به دانش‌آموختگانی که «باستان‌شناسان آزاد» خوانده می‌شوند داده شود، و اعضای پژوهشکده اگر به واقع اهل پژوهش اصیل هستند، به حوزه‌ی جغرافیایی و دوره‌ی زمانی خود بپردازند، نه اینکه متخصص کاوش محوطه‌های حجر تا قجر در پشت سدها شوند! اینکه چرا وضعیت هم‌اکنون چنین است، متوجه خود پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی است.

روستایی یادآور شد: چند سال پیش به برخی از مدیران پژوهشکده پیشنهاد کردم که برای کارهای نجات‌بخشی فراخوانی به دانش‌آموختگان باستان‌شناسی بدهند و از میان آنها نخبگان را انتخاب کرده و برای این گونه کارها گسیل دارند، ولی متأسفانه همان اولویتِ روابط بر ضوابط مانع از انجام این طرح شد. من طی تماس‌هایی که با شماری از این دانش‌آموختگانِ کارآزموده‌ی حرفه‌ای داشته‌ام گلایه‌های آنها را شنیده‌ام که چرا کارهای نجات‌بخشی صرفاً به عده‌ای خاص داده می‌شود، عده‌ای که کیفیت کاری آنها از همین دانش‌آموختگان هم پایین‌تر است.    

او اذعان داشت: در پایان باید بگویم که روند کنونی باستانشناسی کشور نیز بیشباهت به روند غمانگیز تخریب سایر منابع کشور نیست. طی دهههای اخیر بدون توجه به نظرات کارشناسان آگاه، دلسوز و مدافع منافع ملی، بسیاری از منابع کشور را، اعم از منابع آبی، جنگلها، گونههای جانوری، منابع زمینشناسی، و البته مهمتر از همه منابع انسانی را ضایع کردیم. آنچه در باستانشناسی ایران دیده میشود، شباهت تام و تمامی به تخریب سایر منابع این سرزمین دارد. باستان‌شناسان کلنگ‌به‌دست ما باید بدانند که قرار نیست تمام مشکلات باستان‌شناسی کشور را آنها حل کنند! مطمئن باشید این کشور هست و خواهد بود و نسل‌های آینده بهتر از من و شما می‌توانند گره از ناگفته‌های گذشته‌ی این سرزمین باز کنند. دست نگه‌دارید!

گفتگو: معصومه دیودار

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز