خبرگزاری کار ایران

روایت حسن عابدی جعفری از همکاری در دولت دفاع مقدس تا حادثه تروریستی سال۶۲؛

پیام سلامتی محتشمی پور را به تهران مخابره کردم

پیام سلامتی محتشمی پور را به تهران مخابره کردم
کد خبر : ۱۱۰۵۸۹۳

وزیر بازگانی دولت‌های میرحسین موسوی در فاصله سال‌های 62 تا 67، سابقه سه سال همکاری با مرحوم علی اکبر محتشمی پور در کابینه را داشت. او می‌گوید: مرحوم محتشمی پور یک ویژگی داشت که اهل بروز دادن کارهایش نبود. خیلی ساده تا همین اواخر زندگی می‌کرد و به این موضوع مشهور بود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حسن عابدی جعفری، وزیر بازگانی دولت‌های میرحسین موسوی در فاصله سال‌های 62 تا 67، سابقه سه سال همکاری با مرحوم علی اکبر محتشمی پور در کابینه را داشت. با این حال او شرح می‌دهد که این آشنایی سابقه و قدمتی بیش از این سال‌ها داشته و بعدا هم ادامه یافته است . عابدی جعفری از چهره‌هایی است که در زمستان سال 57 از آمریکا راهی نوفل لوشاتو می‌شود تا حضرت امام را در واپسین روزهای نهضت انقلاب همراهی کند. همان روزهایی که مرحوم محتشمی پور هم به همراه بنیانگذار انقلاب از عراق راهی فرانسه شده بود. این آغاز اشنایی بین این دو است. عابدی جعفری می‌گوید تا همین اواخر هم در سفر به عراق همواره سعی می‌کرده تا مرحوم محتشمی پور را ملاقات کند، هر چند توضیح می‌دهد که بر خلاف آنچه که بسیاری تصور می‌کردند، او در سال‌های حضورش در نجف هم منفعل نبوده و مشغولیت‌های مختلفی از جمله در کارهای خیریه و یا امور حوزوی داشته است. عابدی جعفری همچنین می‌گوید که او اولین مقام رسمی بوده که به طور اتفاقی و ساعتی پس از عملیات تروریستی اسرائیل در سفارت ایران در دمشق در سال 62 توانسته بود مرحوم محتشمی پور را که هدف این ترور بوده در بیمارستان ببیند و گزارش سلامت وی را به تهران بدهد.

شما به عنوان فردی که از همان ابتدای انقلاب در زمره انقلابیون و سپس مسئولان کشور بودید، آقای محتشمی پور را از نزدیک میشناختید. این آشنایی از کجا شروع شد؟ برای اولین بار در خاطر دارید ایشان را کجا دیدید؟

من مرحوم محتشمی پور را اولین بار در نوفل لوشاتو و در همان روزهای منتهی به پیروزی انقلاب ملاقات کردم. در آن زمان چند گروه از افراد از جاهای مختلف در نوفل لوشاتو مستقر شده بودند. یک عده از ایران آمده بودند، یک گروه دوستانی بودند که از همان عراق و عموما همراه حضرت امام راهی آنجا شده بودند. یک گوه دیگر از همان پاریس و پایتخت‌های اروپایی بودند و در نهایت هم گروه قابل توجهی نیز از آمریکا آمده بودند. این دو گروه آخر عموما همان انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی بودند. من خودم شخصا از آمریکا آمده بودم و مرحوم محتشمی پور از گروهی بودند که مستقیما از عراق و همراه حضرت امام (ره) راهی پاریس شده بودند. اداره دفتر حضرت امام در اوایل به لحاظ سابقه و شناختی که از هم و ارتباط نزدیکی که با امام داشتند عموما در اختیار همین گروهی بود که از عراق آمده بودند. مثل آقای دعایی، فردوسی پور یا شهید محمد منتظری. دوستان دیگر با اینها همکاری می‌کردند و کمک این جمع بودند. مرحوم محتشمی پور در همان جمعی که از عراق آمده بودند جزو نیروهای اصلی بود. گروهی که از اروپا و آمریکا آمده بودند بیشتر کارهای ارتباط حضرت امام با رسانه‌های خارجی و این دست کارها را انجام می‌دادند. بنابراین آنچه که مربوط به بیت حضرت امام (ره) می‌شد در بیرون توسط همین چهار بزرگواری که نام بردم انجام می‌شد و در داخل هم مرحومه خانم دباغ انجام وظیفه می‌کردند. کما اینکه گویا در زمان حضور حضرت امام در عراق هم وضع همینطور بوده. در بین این مجموعه، مرحوم محتشمی پور در اموری مثل برگزاری نماز و مراسم‌ها، رفت و آمد حضرت امام (ره) و ثبت و ضبط بخشی از مطالبی که ایشان می‌فرمودند نقش داشتند. حتی یک شب مراسم سوگواری برقرار شد که امام از مرحوم محتشمی پور خواستند تا روضه ای بخوانند. ایشان گفته بودند که من روضه به سبک پاریس بلد نیستم بخوانم و امام فرموده بودند از همان روضه‌های سنتی محلات پایین قم بخوانید و مرحوم محتشمی هم به سبک زنده یاد کوثری در آن جمع روضه خواندند. حتی مکبری نماز جماعت هم گاه توسط ایشان انجام می‌شد. اینها اولین تجربه برخورد من با آقای محتشمی پور در آن شرایط پر تلاطم و پرشور بود.

 در همان زمان هم مرحوم محتشمی پور با جدیت مشغولیتهایی در حوزه فلسطین داشت. این مسایل را در آن مقطع و از پاریس چطور پیگیری میکرد؟

مساله کارهایی که ایشان در آن زمان در برخی از کشورها مثل لبنان و فلسطین انجام می‌داد تقریبا مسایلی پنهان بود که بدون اینکه بروز پیدا کند پیگیری می‌شد. در دوره حضور امام در پاریس، اکثر افراد سیاسی که به نوفل لوشاتو آمده بودند از این وجه کارهای آقای محتشمی پور مطلع نبودند و چیزی نمی دانستند. حتی افرادی که خیلی به امام در آن مقطع نزیک شدند. به هر حال طبیعی هم بود چون انقلاب هنوز پیروز نشده بود، ما می‌دانستیم چه می‌شود و باید یک سری مسایل امنیتی رعایت می‌شد. بنابراین در آنجا جز عده ای محدود دیگران از نقش ایشان در مسایل فلسطین و مبارزه با اسرائیل آگاه نبودند.

 خب بعد از این، در مقطع بعد از پیروزی انقلاب هم با آقای محتشمی پور ارتباطی داشتید؟

ما وقتی برگشتیم ایران دیگر من ارتباط چندانی با اقای محتشمی پور از نزدیک نداشتم تا اینکه ایشان در سال 1360 به عنوان سفیر ایران در دمشق انتخاب شدند. من هم در سال 1362 و پس از مرحوم عسکراولادی به عنوان وزیر بازرگانی در دولت آقای مهندس موسوی و در زمان ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای انتخاب شدم. در ان مقطع به دلیل شرایط جنگی، وزارت بازرگانی اهمیت زیادی در دولت داشت و در همان هفته‌های نخست، اولین سفری که برای بنده ترتیب داده شد سفر به سوریه بود. به این جهت که روابط بسیار نزدیکی داشتیم و سوریه برای ایران خیلی اهمیت داشت. زمستان 1362 بود که ما فتیم و در استقبال هم دوستان سفارت به فرودگاه آمدند و ما را اسکان دادند. همان روزی که رسیدیم منتظر بودیم که ایشان را ملاقات کنیم و من خیلی دوست داشتم بعد از چند سالی و با توجه به همان آشنایی قبلی، ایشان را ببینم. بعدز ظهر حدود ساعت 4 بود که اطلاع دادند ایشان سفارت نیستند و برای دیدار باید بیمارستان برویم. ما هم از چیزی خبر نداشتیم. بلافاصله رفتیم بیمارستان و دیدم ایشان روی تخت هستند و ملحفه‌های خونی دور ایشان است. در راه البته به من گفتند چه اتفاقی افتاده و در سفارت با هدف ترور آقای محتشمی پور، انفجار صورت گرفته. زمانی که ما بیمارستان رسیدیم ایشان تقریبا بعد از عمل به هوش آمده بود اما یک دست ایشان از مچ و بخشی از انگشتان دست دیگر قطع شده بود و یک چشم ایشان هم آسیب دیده بود. خب من در آن حادثه به طور کاملا اتفاقی اولین نفری بودم که از مقامات رسمی توانستم ایشان را ملاقات کنم. یادم هست که حال جسمی مساعدی خصوصا بعد از عمل جراحی و به هوش آمدن نداشتند اما روحیه بسیار خوبی داشتند و حتی شوخی هم می‌کردند. من هم بعد از آن ملاقات گزارش اوضاع ایشان را از آنچه دیده بودم بهتهران دادم و بقیه سفر را سریع انجام دادیم و برگشتیم. خب آن واقعه هم بسیار مهم بود و اسرائیل همانطور که مقاماتش بعدا هم اعتراف کردند، می‌خواست با این کار جلوی توسعه حزب الله لبنان را بگیرد. چون به هر حال آقای محتشمی پور در ایجاد و تقویت حزب الله خیلی نقش مهم و اساسی داشت. با این حال و در شرایطی که می‌دانستیم اسرائیل تهدید کرده باز هم این کار را می‌کند اما مرحوم محتشمی پور تا پایان ماموریت شان یعی دو سال بعد از این واقعه در دمشق ماندند و مسئولیت سفارت را ترک نکردند. حتی از تهران هم به ایشان گفته شد اگر می‌خواهید می‌توانید برگردید اما خودشان خواستند تا پایان بمانند. حضرت امام هم در پیامی که به ایشان در همان شب ترور دادند نوشته بودند که از این اتفاق متاثر شده اند و تاکید کردند «امیدوارم سلامت شما بازگردد و مبارزات خودتان را در سنگر اسلام و انقلاب برای مظلومان ادامه دهید.» آقای محتشمی پور هم کنار نکشید انصافا و البته خودش و همینطور مقامات در تهران می‌دانستند که وجود او چقدر در دمشق موثر است. خصوصا برای موضوع حزب الله لبنان که الان در اسناد تاریخی هم این موضوع وجود دارد. ما که آن زمان در دولت بودیم می‌دانستیم که آقای محتشمی پور مشغول کارهای بسیار بزرگی در سوریه است. هم بحث پشتیبانی جنگ بود و نقش و اهمیتی که روابط ایران و سوریه در این زمینه داشت و هم مسایل فلسطین. واقعا آن مقطع اهمیت سفرت ما در دمشق خیلی بیشتر از یک سفارتخانه معمولی بود. حتی از نظری اندازه یک وزارتخانه مهم بود.

 در مقطع سفارت ایشان در سوریه رابطه شما با مرحوم محتشمی پور چگونه بود؟ جایی باز هم به قول معروف راه تان به همدیگر رسید یا خیر؟

در آن زمان دیگر من ایشان را تا پایان دوره سفارت ندیدم. اخبار اقدامات ایشان را در دولت می‌شنیدم اما ایشان غالبا در همان دمشق بود و اگر به تهران می‌آمد، سریع بر می‌گشت و در این بین در حد نخست وزیر و وزیر خارجه یا حضرت امام و آیت الله خامنه ای یا مرحوم‌هاشمی را دیدار می‌کرد. یک ارتباط کاری از طریق دولت با ایشان وجود داشت اما دیگر ارتباط شخصی نداشتیم. تا اینکه در سال 1364 بعد از پایان ماموریت سفارت سوریه، ایشان به عنوان وزیر کشور معرفی شدند. اینجا مقطعی بود که دیگر از نزدیک در کابینه با همدیگر کار می‌کردیم. من وزیر بازرگانی و ایشان وزیر کشور بودند و اتفاقا خیلی هم با همدیگر کار داشتیم. هر چند ماهیت کار ایشان در وزارت کشور عموما سیاسی بود اما یک سری ماموریت‌های مشترک داشتیم از جمله مساله اصناف. بخشی از امور اصناف در وزارت کشور انجام می‌شد و هنوز هم همینطور است. در شورای عالی اصناف هم وزارت کشور خیلی نقش داشت. در زمینه‌های دیگر هم مثل توزیع کالاهای اساسی، بحث کوپن و این طور چیزها هم ارتباطات زیادی داشتیم. چیزی که در آن زمان من در همکاری با ایشان خصوصا در این حوزه‌های مشترک می‌دیدم دغدغه ای بود که برای اقشار پایین جامعه، آن هم نه از روی نمایش و نقش بازی کردن بلکه به شکل واقعی داشت. در زمینه اصناف هم ایشان خیلی نقش مهمی داشت که امکان کار صنفی فراهم شود و در جاهایی که نگاه امنیتی می‌خواست بر برخی امور سوار شود، حقیقتا جلوی آن را می‌گرفت و نمی گذاشت مشکل ایجاد شود. کار تشکیلاتی را هم خوب بلد بود. مثلا وقتی در دولت یا جای دیگری اختلاف نظری جدی به وجود می‌آمد، مرحوم محتشمی پور یکی از افرادی بود که می‌توانست خوب و بدون حاشیه آن را هدایت کند و به جمع کردنش کمک کند. شاید همین ویژگی بود که باعث شد بتواند در پای گذاری تشکیلات مهمی مانند حزب الله لبنان آن نقش تاریخی را ایفا کند. به هر حال نمی شود چنین کاری را بدون داشتن روحیه و توان کار گروهی انجام داد. یعنی هم در روحیه خودش چنین ویژگی داشت و هم در جریان مبارزات آن را پرورش داده بود. این را هم بگویم که در عین حال خیلی برایشان حفظ حریم وزارت کشور اهمیت داشت. یعنی جایی که احساس می‌کرد که کوچکترین خدشه ای به این حریم وارد شده، واکنش نشان می‌دادند. از جمله در بحث اجرائیات انتخابات خود ما این را دیده بودیم. یعی جایی که اصرار داشت مساله نظارت و اجرا در انتخابات جدای از هم است و اجازه ورود اهل قضاوت را به حریم اجرا نمی دادند. در سوابق هم مسایلی که بین ایشان و شورای نگهبان پیش آمد و باعث ورود حضرت امام شد، هنوز موجود است و می‌شود مراجعه کرد.

 در آن مقطع در دولت ایشان مساله فلسطین و دغدغههایی که در این مورد داشت را چطور دنبال میکرد؟ اصلا پیگیر بود یا خیر؟

ایشان خب مشخصا همیشه دغدغه داشتند و مسایل را دنبال می‌کردند و چون اطلاع هم از اخبار و رویدادها و تحولات داشتند، اگر اتفاقی می‌افتاد و ما می‌خواستیم چیزی بدانیم از ایشان هم می‌پرسیدیم و کسب اطلاع می‌کردیم. اما خب زمان جنگ بود و ما دغدغه‌های خودمان را در داخل داشتیم و خیلی مجال این نبود. ضمن اینکه چون مساله فلسطین و مبارزه با اسرائیل ابعاد امنیتی هم داشت ایشان کمتر درباره آن چیزی بروز می‌داد. در واقع فضای ما در دولت حول این موضوع نبود و به این سمت نمی رفتیم اما مشخصا می‌دانستیم که ایشان هم اطلاع دقیق دارد و هم مرتبط است.

 بعد از دوران همکاری در دولت چه؟ با ایشان ارتباطی داشتید؟

خیلی دورادور بود. هر کدام مشغول مسایل خودمان شده بودیم تا اینکه در سال 88 در ستاد مهندس موسوی باز یک دوره همکاری داشتیم. اما ایشان از سال 90 از ایران دوباره هجرت کردند به نجف اشرف و من در سفرهایی که داشتم و امکان زیارت عتبات دست می‌داد حتما به دیدار ایشان در نجف می‌رفتم. آنجا هم خیلی سر ایشان شلوغ بود و مشغولیت‌های زیادی داشتند. هم در امور خیریه کار می‌کردند، هم برای مسایل حوزه فعال بودند و هم مشغله‌های دیگری. یعنی دوران نجف را من در جریان هستم که اصلا حالت انفعال و گوشه گیری نداشتند. اما مقید بودند برای نماز جماعت به حرم حضرت امیرالمومنین بیایند. برای همین هم من سعی می‌کردم همانجا ایشان را ملاقات کنم.

 بحثهای خاصی در آن دیدارهایی داشتید؟ مثلا درباره مسایل سیاسی حرف میزدید؟

بیشتر در حد حال و احوال و تجدید دیدار و این جور چیزها بود. اینکه بگویم به جهت کار خاصی بود، نه اینطور نبود. تجدید دیدار با یک آشنا و دوست قدیمی بود بیشتر. یک بار هم در حرم عسکرین در سامرا به طور تصادفی ایشان را دیدم. مرحوم محتشمی پور یک ویژگی داشت که اهل بروز دادن کارهایش نبود. به همین خاطر مثلا خیلی‌ها فکر می‌کردند ایشان در عراق رفته یک گوشه ای زندگی خودش را می‌کند در حالیکه در جاهایی که کاری از دستش بر می‌آمد بسیار فعال بود. حالا نه کار سیاسی، بلکه همین کارهای خیر و چیزهایی از این دست. به همین جهت هم اساسا آدم ساده ای بود و زندگی پر زرق و برقی نداشت. خیلی ساده تا همین اواخر زندگی می‌کرد و به این موضوع مشهور بود. حتی در همان دوره‌ای که وزیر کشور بود و همزمان به هر حال نفوذی در لبنان و فلسطین داشت که خب خیلی جای مهمی بود، اصلا اینها را نشان نمی داد و خودش را نمی گرفت که من وزیر مهم دولت و آدم پر نفوذ در منطقه هستم.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز