نقد نمایش خشونت در گفتگو با مستندساز مخالف ردهبندی سنی آثار نمایشی؛
اگر جلوی آثار نمایشی را بگیریم مسائل به کف خیابان و خانواده میآید/ سایکودرام مثل آرامبخش اثر میکند/ خشونت را با خشونت جواب ندهیم
درحاشیه بازنشر ویدئویی از قمهکشی یک دختر نوجوان در فضای مجازی، فرزاد خوشدست گفت: خشونت خشونت میآورد؛ اگر ما بخواهیم با بچههایی از این دست، با خشونت برخورد کنیم، اوضاع بسیار بدتر خواهد شد. اگر آن بچه بازداشت شد نباید با او با خشونت رفتار نشود، چون فردا که بیرون بیاید به جای قمه، اسلحه گرم به دست میگیرد و خفتگیری میکند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، انتشار دوباره کلیپی از یک دختر نوجوان که با سلاح سرد (قمه) در یک نزاع دستهجمعی حضور دارد، بیش از قانونگذاران و مراجع قضایی و انتظامی برای خانوادهها باعث چالش شده و آنها از خود میپرسند چه آیندهای در مقابل آنها و فرزندانشان وجود دارد؟
قطعا سرکوب یا مجازات برای این افراد حق قانونی حکومت است، اما تجربه نشان داده برخورد قهری با بزهکارانی در این سن، به حادتر شده بحران انجامیده است. فرزاد خوشدست (کارگردان و مستدساز) که برای ۱۰ سال بیشتر وقت خود را در زندان و در کنار بزهکاران خصوصا در کانون اصلاح و تربیت سپری کرده، معتقد است: تا زمانی که ما در سیستم نظام آموزش و پرورشمان به شکل سنتی عمل کنیم و از ابزار مدرنیته برای جهت دادن استفاده نکنیم، اوضاع همین است و البته او کارگردانی است که اعتقادی به ردهبندی سنی ندارد: هیچ اعتقادی به درج ردهبندی سنی برای مخاطب و خاص تماشاگر روی آثار به ویژه آثار مستند ندارم.
در برخی از فیلمها و سریالها شاهد به نمایش گذاشتن صحنههای خشونت عریان هستیم مانند آنچه در پخش مجموعه «خط باریک قرمز» رخ داد و سریال بدون هیچگونه هشداری در زمینه ردهبندی سنی پخش شد. حال آنکه نسخه سینمایی همین اثر با درج گروه سنی در سینماها در حال اکران است. نمایش این میزان از خشونت چه حاصلی برای جامعه دارد؟
زمانی که برای دریافت پروانه نمایش فیلم «خط باریک قرمز» اقدام کردم با ۱۵ دقیقه اصلاحیه و صحنههای حذفی روبرو شدم. البته همه موارد مربوط به خشونت نبود، برخی از موارد مربوط به دیالوگها صحبتها و آواز خواندنهای خانم قاضیانی بود. خیلی تلاش کردم که میزان حذف و اصلاح را کمتر کنم و حتی سه ماه فیلم را رها کردم و تصمیم گرفتم اکران نکنم. در دوره سیزدهم جشنواره سینماحقیقت که «خط باریک قرمز» در همان سال چند جایزه کسب کرد، آقای طباطبایینژاد که در آن زمان بهعنوان معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی منصوب شده بود و در اختتامیه حضور داشتند ایشان به من گفتند که خیلی دلش میخواهد فیلم را ببیند. به او گفتم که قبل از انتصابش فیلم را به دفتر معاونت ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی دادهام و این اتفاقها افتاده است. ظاهرا روز جمعه آقای طباطبایینژاد فیلم را دیدند و صبح روز شنبه با من تماس گرفتند و گفتند من صحبت کردهام که بدون حذف پلانی به فیلم پروانه نمایش بدهند، اما با درج ردهبندی سنی مثبت ۱۲. زمانی هم که فیلم را به دفتر بازرگانی سازمان صدا و سیما بردم تا سهمیه پخش تیزر بگیرم، به من گفتند که مسئولین فیلم را دیدهاند و دستور مستقیم آقای علیعسگری بوده که تا سقف ۳۰ میلیارد تومان سهمیه پخش تیزر به شما تعلق بگیرد، اما به شرط درج مثبت ۱۷ روی تیزر. و درنهایت پخش سریال در قالب یک سریال ۴۰ قسمتی شروع شد. پس از چندین سال تجربه در حوزه مستند به جرات میتوانم بگویم هیچ اعتقادی به درج ردهبندی سنی برای مخاطب و خاص تماشاگر روی آثار به ویژه آثار مستند ندارم. اگر ما میخواهیم ممیزی برای گروه سنی تعریف کنیم باید نگاهی بیاندازیم به فضای مجازی. بچهای که با ۱۰ سال سن یک گوشی موبایل در دست دارد و بدون در نظر گرفتن گروه سنی و ممیزی، حتی بدون جستجو، یکسری اطلاعات نامناسب برای او به دستش میرسد و از صبح تا شب با هجوم اطلاعاتی روبرو است که قطعا ۸۰ درصد از آن برای گروه سنی او اصلا مناسب نیست.
پس از چندین سال تجربه در حوزه مستند به جرات میتوانم بگویم هیچ اعتقادی به درج ردهبندی سنی برای مخاطب و خاص تماشاگر روی آثار به ویژه آثار مستند ندارم. اگر ما میخواهیم ممیزی برای گروه سنی تعریف کنیم باید نگاهی بیاندازیم به فضای مجازی
حال ما میخواهیم فیلمساز را به عنوان فردی که متفکر اجتماعی است و روی موضوعات عمیق و دقیق میشود، تحقیق میکند، مدتها وقت میگذارد و مطلب مینویسد، کارشناسی میکند، جلساتی را با آدمهای مختلف کارشناس پشت سر میگذارد تا یک مجموعه و فیلمی را تولید کند، ممیزی کنیم! طبیعتا این روند اشتباهی است. ما باید ببینیم در کجا و در چه عصری زندگی میکنیم. عصر اطلاعات غیرطبقهبندی شده برای مخاطب طبقهبندی نشده! البته این موضوع صرفا مربوط به ایران نیست و در خارج از ایران هم وضع به همین صورت است و دنیا با دروازه بیدر اطلاعات روبرو شده است. من دوستانی دارم که در خارج از کشور هستند و ایرانی هم نیستند اما وقتی من درباره موضوعات این چنینی با آنها صحبت میکنم دقیقا همین دغدغهها و نگرانیها را دارند. اگر بخواهیم تلویزیون را هم ممیزی کنیم که فاجعه است. اتفاقا ای کاش بچه این مجموعهها را کنار پدر و مادرش در خانه بنشیند و ببیند، چون آنجا پدر و مادر با او صحبت میکنند، به او توضیح و مشاوره میدهند، هدایتش میکنند و اطلاعات به شکل درست و کارشناسی شده از طریق فیلمساز، رسانه ملی، مدیریت پخش و… به دستشان میرسد؛ این خیلی بهتر است. چرا باید مدیر پخش و شبکه برای «خط باریک قرمز» گروه سنی مشخص کند وقتی که موبایل بچهها گروه سنی ندارد. اتفاقا باید به این جسارت تبریک گفت و پشتش ایستاد.
وقتی در قالب یک سناریو و کار دراماتیک به یک موضوع پرداخته میشود که اتفاقا پیش زمینه و تشابه مستند هم دارد و آن خانواده و پدر و مادر و بچه عواقب و پیامدهایش را میبیند، در حقیقت یک کار آموزشی انجام شده. من به شدت اعتقاد دارم وقتی عناصر در یک کار دراماتیک کنار هم چیده میشود و مخاطب آن را روی پرده یا صفحه تلویزیون میبیند، باعث میشود در ذهن و روح او یک سایکو اتفاق بیفتد و او با دیدن آن تصویر به یک برونریزی روانی میرسد. بخشی از سایکودرام، درمان و برونریزی انسان در دیدن یک موضوع یا واقعه با بار درام است. وقتی مخاطب به دیدن یک نمایش روی صحنه میرود و در آن تئاتر صحنههایی شبیه این خشونتها را میبیند و بعد در راستای آن قصه و نمایش به صورت دراماتیک به یک نتیجهگیری و در حقیقت به پایان بحران میرسد، در او یک سایکودرام اتفاق میافتد و برونریزی شکل میگیرد و وقتی از سالن نمایش بیرون میآید آرامتر و سبکتر است و این نمایش مثل مصرف یک قرص آرامبخش برای او کار میکند.
اگر قرار باشد ما جلوی آثار سینمایی و نمایشیمان را بگیریم، اتفاقی که میافتد این است که مسائل میآید در دل جامعه و کف خیابان و از همه بدتر در خانوادهها. به موضوع پرونده قتل خانواده خرمدین نگاه کنید. حبس کردن مسائل در چهاردیواری خانوادهها و نبود یک روانشناس در خانواده و تحلیل نکردن خانواده در دل آن خانواده و نرفتن به سمت تحلیل این موضوعات در کنار هم باعث این فجایع بزرگ میشود. چرا باید درپوش گذاشت تا دیده نشود و عریان خود را نشان ندهد تا درست تحلیل شود. البته این را هم بگویم ساخت و پرداخت این آثار هم کار هر کسی نیست و اگر درست انجام نشود به معکوس خود تبدیل میشود و باید سازنده این آثار را هم با کارشناسی و تفکر مدیریتی انتخاب کرد.
البته باعث تاسف است که در یکی دو سال اخیر که ما به شکل نرمال نتوانستهایم سینما و تئاتر داشته باشیم، شک نکنید وقتی هنر از یک جامعه گرفته شود، خشونت و بزه در آن جامعه بیشتر میشود. هنر وسیلهای است برای آرام کردن، هر چیزی را که در چارچوب کار هنری به مخاطب ارائه دهید، او آرامتر میشود وگرنه مسائل و مشکلات به شکلهای دیگری مثل خشونت، افسردگیها، بیماریهای روحی و روانی وحتی جسمی که متاسفانه امروز در جامعه ما زیاد شده است، بیرون میزند.
تا زمانی که کار هنری درست انجام نشود و کار هنری مسیر درستی توسط متولیان امر پیدا نکند و به سمت مخاطبی که به این آثار نیاز دارد نرود، مشکلات روحی و روانی جامعه بیشتر و بیشتر میشود. شما به عنوان یک مخاطب متوجه نمیشوید مشکل و مسئلهتان چیست، اما وقتی مدیر فرهنگی و کارشناس فرهنگی درست، کار درست را به سمت شما هدایت میکند، شما دچار یک آرامش میشوید، بزه، افسردگی، بیماریهای روحی و روانی و خیلی از مشکلات دیگر کمتر میشود. همانطور که شما میبینید در جوامع توسعهیافته که از لحاظ هنری جایگاه خیلی بالاتری نسبت به ما دارند و البته تولیدات بیشتری دارند، بزه و جرم کمتر است. اساسا حرف «خط باریک قرمز» هم همین است.
میگویند سینمای بالیوود برای کاهش مشکلات روحی و روانی در جامعه به دنبال احساسی کردن آثار است. آیا شما از آن گروه هستید که باور دارید قصهها در راستای تایید رفتارها و اعمال نادرست نیست بلکه با هدف هشدار به مخاطب روایت میشوند؟
دقیقا درست است. بشر از ابتدا به قصه و قصهپردازی در گووههای مختلف نیاز داشته و دارد خصوصأ به گونه ملودارمی که شما اشاره کردید و البته در سینمای ما نمیدانم چرا، کمتر شده است. وقتی ما داریم درباره درام صحبت میکنیم، درام در حقیقت باید از یک مسیر چالشبرانگیز و پرسشگونه عبور کند، از مسیری که اتفاقا ممکن است به مذاق خیلیها خوش نیاید، اما ما باید ببینم به کدام نقطه میخواهیم برسیم و هدفمان از این انتخاب مسیر چه بوده. بسیاری از مشکلاتی که در زمینه ممیزی داریم به دلیل عدم شناخت فرهنگی هنری و البته اجتماعی برخی افراد است، عدم شناخت از اینکه اگر در حقیقت یک بزه یا یک مشکل و یک آسیب اجتماعی در کشور اتفاق میافتد، چطور نباید در آن نقطه ماند و راهکار حل آن چه میتواند باشد. درام به ما میگوید که چگونه از این نقطه عبور کنیم و به یک مسیر خوشایندتر برسیم.
وقتی مخاطب به دیدن یک نمایش روی صحنه میرود و در آن تئاتر صحنههایی شبیه این خشونتها را میبیند و بعد در راستای آن قصه و نمایش به صورت دراماتیک به یک نتیجهگیری و در حقیقت به پایان بحران میرسد، در او یک سایکودرام اتفاق میافتد و برونریزی شکل میگیرد و وقتی از سالن نمایش بیرون میآید آرامتر و سبکتر است و این نمایش مثل مصرف یک قرص آرامبخش برای او کار میکند
یک مثال بزنم، ویدئویی این روزها دست به دست میچرخد درباره دخترهای نوجوانی که طی یک دعوا یکی از آنها یک قمه بزرگ از کنار شلوارش بیرون میکشد… اگر مدیران و مسئولین ما بخواهند یک مقداری به این موضوع فکر کنند، ابتدا باید به شیوه کار و عملکرد خودشان فکر کنند که چه مسیری را رفتهاند که حالا بچههای ما این شکلی شدهاند؟ آن هم یک دختر نوجوان که ۱۰ سال قبل کاملا معصوم بود. بچههایمان را چگونه تربیت کردهایم؟ نظام آموزش و پرورش ما چه چیزی به این بچهها داده که حالا این نتیجه را دریافت میکند؟ اصلا فرهنگ عمومی و حتی خانوادگی چه بوده که برآیند آن چنین شده؟
تا زمانی که ما در سیستم نظام آموزش و پرورشمان به همین شکل سنتی عمل کنیم و از ابزار مدرنیته (که البته برای ما مدرن است) برای جهت دادن استفاده نکنیم، اوضاع همین است. مدرنیته فقط ابراز و تکنولوزی نیست من درباره فرهنگ مدرن صحبت میکنم، فرهنگی که زیباییهایی دارد که نوجوان را به سادگی آب خوردن به سمت خود میکشاند. با توجه به قدرتی که فضای مجازی دارد و چیزهایی را به بچهها ارائه میکند که برایشان جذابتر است، پس نمیتوانیم روی تربیت و پرورش و آموزشمان تکیه کنیم چون چیزی جدیدتر، متفاوتتر وجذابتر نمیدهد. آنچه فضای مجازی در اختیار او قرار میدهد برایش جذابتر و قدرتمندتر است و قطعا درام در او بوجود میآید و به آنچه که در خانواده و جامعه به او میدهند نه میگوید و به فضای مجازی آری.
من یک خاطره بسیار هولناکی دارم؛ زمانی که ما در کانون اصلاح و تربیت «خط باریک قرمز» را میساختیم، پسری در آنجا بود که بچههای کانون میگفتند این خدای خودزنی است زیرا بیشترین میزان خودزنی را انجام داده بود. پلانهای کوتاهی از او در فیلم «خط باریک قرمز» وجود دارد که از پشت میبیند روی تمام سر و گردنش جای خودزنی مشهود است و در تمام صورتش تا زیر چشم آثار خودزنی دیده میشود به گونهای که صورت دیگر جا برای نفس کشیدن ندارد. من و توماج دانشبهزادی خیلی به دنبال این بودیم که او را در لیست افراد انتخابشدهمان قرار دهیم، اما متاسفانه به دلایلی و عدم همکاریهایی ما نتوانستیم این بچه را در لیست نهایی داشته باشیم و به دلیل اینکه خودزنی میکرد و به قرنطینه میرفت، از یک زمانی به بعد دیگر او را ندیدیم. حدود یک سال پیش یکی از بچههای گروه ما که تغییر پیدا کرد و آزاد شد و الان زندگی خوبی دارد، مثل همین معین که این روزها زیاد در رسانهها دیده میشود و قرار شده مجری یکی از برنامههای شبکه مستند شود، یک صفحهای را در اینستاگرام برای من فرستاد و پیام داد که سریع این صفحه را ببینید. من صفحه را باز کردم و دیدم این صفحه در حال پخش زنده است. همان پسری که میگفتند خدای خودزنی است و ما نتوانستیم او را در گروهمان داشته باشیم، جلوی دوربین زنده نشسته بود و مشغول فروش اسلحه گرم و سرد بود. مثلا پنجه بوکس را جلوی تصویر میآورد و میگفت این مثلا ۵۰ هزار تومان، قمه نشان میداد میگفت ۱۰۰ هزار تومان و اسلحه کمری و چیزهایی از این دست. این آدم در فضای مجازی کاری را انجام میداد که بسیار هولناک است. شما از کجا میدانید که آن دختر از یک پسری مثل همین شخص آن قمه را نخریده باشد. چرا او توانسته با موقعیتی که در فضای مجازی در اختیارش بوده، بیشتر در دل افرادی شبیه آن دختر وارد شود تا بسیاری از مسئولین و نظام آموزشی و چیزهایی از این دست؟
وقتی من درباره چیزی به اسم سایکودرام صحبت میکنم، یعنی به آرامش رساندن آن بچه، برای اینکه چیز جذابتر و زیباتری به او بدهم تا به آن سمت اشتباه نرود. وقتی من بیش از دو سال طول کشید تا فیلم و سریالم را به دست مخاطب برسانم، مخاطب من از آن طرف به سمت دیگری کشیده میشود. وقتی جلوی یکسری کارهایی را که فیلمسازان و هنرمندان انجام میدهند گرفته میشود، آن مخاطب و نوجوان به سمت دیگری کشیده میشود. نه تنها داریم کمکاری میکنیم بلکه جاهایی هم بیدلیل و مخرب آجر از زیر پا میکشیم.
همان زمان که فیلم «خط باریک قرمز» اولین اکران را در جشنواره جهانی فیلم فجر داشت، آقای مازنی که در آن زمان رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بودند، آمدند در سالن فیلم را دیدند و گفتند این کار بینظیر بود. من به ایشان گفتم بحث مدرسه سایکودرام را جدی بگیرید، همه جای دنیا بحث مدرسه سایکودرام و درامتراپی را جدی گرفته و از آن جواب گرفتهاند ما امروز به این موضوع نیاز جدی داریم. من به دنبال فیلم بعدیام میروم شما بیایید این را پیگیری کنید. حدود یک سال مسئولین وزارت کشور و عدهای در دولت که الان در مرحله تغییر پست هستند، من و گروهم را سر دواندند. مگر ما چیزی غیر از این میخواهیم که شاهد چنین تصاویر هولناکی مثل آن دختر نباشیم؟ چرا باید این ویدیو را یکی از دوستان من که اصلا ایرانی نیست و در آلمان زندگی میکند، برایم بفرستد و بگوید کشور شما این شکلی شده است؟ چرا نمیخواهیم درباره این موضوعات یک فکر اساسی کنیم؟
من این پیام خطرناک را بدهم که خشونت خشونت میآورد؛ اگر ما بخواهیم با این بچه و بچههایی از این دست، با خشونت برخورد کنیم، اوضاع بسیار بدتر از این خواهد شد. خواهش میکنم اگر آن بچه بازداشت شد با او با خشونت رفتار نشود، فردا که بیرون بیاید به جای قمه، اسلحه گرم به دست میگیرد. او فردا خفتگیری میکند، میگوید من مدتی در حبس بودم و حقش را طور دیگری مطالبه میکند. با استفاده از روش خشونت و بگیر و ببند نمیتوانیم جواب بگیریم اوضاع بدتر میشود. میتوان با آرامش، من واقعی و ذات انسانیشان را به خودش نشان دهیم تا به حال کوتاهی شده که خودش را نشناخته و به دنبال خود واقعیاش نرفته باید با راههای درست و امروزی با آنها مواجه شویم، میشود این را به آنها فهماند.
البته باید اضافه کنم گرچه امروز بسیاری با رسانه ملی قهر کردهاند، اما در همین فضا با مخاطبی که دارد، گاهی کارهای خوبی انجام میشود؛ کمااینکه در برخی پلتفرمها هم کارهای خوبی انجام میشود، اما هنوز تلویزیون موضوع دیگریست که باید جدیتر گرفت. اگر میخواهیم کار فرهنگی انجام دهیم، مسائل سیاسی و قهرکردنهایمان را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم این قبیل کارها دیده شود، وگرنه اگر این نسل در همین مسیر جلو بروند فردای بسیار وحشتناک و نگرانکنندهای برای کشور خواهیم داشت. من یک سال درگیر بودم تا «خط باریک قرمز» ساخته شود و بیش از دو سال پیگیر بودم تا دیده شود و حالا همه میآیند میگویند چقدر خوب، چقدر عالیست و به یاد ندارند من چه رنجی کشیدم تا مدیری پیدا شود که از تولید این کار حمایت کند و نهایتت هم شد. حالا حدود چهار ماه است که به شدت و دقیقا مثل زمانی که میخواستم «خط باریک قرمز» را بسازم، پیگیرم تا یک فیلم و مجموعهای را شبیه به فرم و ساختار «خط باریک قرمز» درباره سقط جنین و ازدواج کار کنم اما هرچه میگردم هیچ حامی وجود ندارد؛ حوزهای که ما به شدت در آن مشکل داریم و بسیار وحشتناک است. وقتی من تصویر این دخترها را میدیدم، به این موضوع فکر میکردم که با توجه به آسیب روانی که اینها دارند، آیا میتوانند فردا مادران خوبی باشند؟ آنها با تولد یک انسان چگونه برخورد میکنند؟ الان یک آمار وحشتناکی در ارتباط با سقط جنین وجود دارد که این خودش خشونت و یک آسیب روحی روانی به همراه میآورد، اما متاسفانه هیچ کس به فکر نیست. آیا میدانید چند درصد ازدواجها به این سمت رفته که در محضر دو طرف شرط میگذارند که هیچوقت هیچکدام فرزند نخواهند؟ من در حال حاضر مشغول تحقیق روی موضوع سقط جنین و آسیبهایی که با خودش میآورد هستم و آنچه دریافتهام یک بحران ملی در این موضوع در پیش است.