خبرگزاری کار ایران

فرهنگ منوها و خوراک‌های روانی – جسمانی؛

تمام چیزهای ممنوع لذت‌بخش، ناسالم‌ها خوشمزه و تمام چیزهای زیبا، سخت هستند؟

تمام چیزهای ممنوع لذت‌بخش، ناسالم‌ها خوشمزه و تمام چیزهای زیبا، سخت هستند؟
کد خبر : ۱۱۰۲۶۳۸

مسلم خراسانی در مقاله‌ای به مساله هنر و طبقه‌بندی‌های آن مانند هنر متشخص، فاخر، متعهد و... مقابل هنر مبتذل و سخیف پرداخته و می‌نویسد: آیا می‌توان انتظار داشت که ما همیشه افراد را در حال گوش دادن به موسیقی و سمفونی‌های باخ، بتهوون، موتزارت یا زمزمه کردن ترانه‌هایی از بنان، شجریان، خواندن اشعار سعدی، مولانا، حافظ، مطالعه فلسفه افلاطون، کانت، هگل یا تماشای تابلوهای نقاشی داوینچی، دالی، مگریت و فرشچیان ببینیم؟ اگر می‌توان چنین انتظاری داشت، این انتظار ما تا چه اندازه منطقی، چه اندازه تحمیلی و چه اندازه قابل وصول است؟

به گزارش خبرنگار ایلنا، «آیا تمام چیزهای ممنوع لذت‌بخش، ناسالم‌ها خوشمزه و تمام چیزهای زیبا، سخت هستند؟» مسلم خراسانی با طرح این پرسش به فرهنگ منوها و خوراک‌های روانی – جسمانی و گونه‌ها و ژانرهای ادبی-هنری پرداخته و آن را با مثال‌ها و مصادیقی بررسی کرده است.

مشروح این مقاله به شرح زیر است:

برخی افراد، نمایش‌ها، فیلم‌ها یا آثار ادبی علمی تخیلی را بهتر می‌پسندند. برخی دیگر، با رغبت بیشتری به تماشای آثار ترسناک و وحشت‌آور می‌نشینند. برخی نیز با لذت بسیار به مطالعه و مشاهده درام‌های اجتماعی می‌پردازند. برخی، علاقه‌ای وافر به روایت‌های تاریخی، داستان‌های عاشقانه یا کمدی‌های سیاه و تلخ دارند. برخی نیز به ملودرام‌های احساساتی، تراژدی‌های غم‌بار، یا کمدی‌های بزن بکوب علاقه بیشتری نشان می‌دهند.

ممکن است در نگاه ما، ژانرهای علمی تخیلی یا فانتزی‌های اسرارآمیز، سطحی، بی‌مایه و سبک، کمدی‌های عاشقانه، آبکی، گونه‌های ترسناک و وحشت‌آور، مضحک یا شاید مسخره، آثار ماجراجویانه و حادثه‌ای پر سر و صدا و شلوغ، مستندها کسالت‌بار و خسته‌کننده به نظر آیند. اما در مقابل، درام‌های خانوادگی و اجتماعی با وقار و تاثیرگذار، اقتباس‌های ادبی آموزنده، کمدی‌های کلاسیک، فاخر، طناز و بامزه، فیلم‌های قهرمانی باشکوه، و اکشن‌ها امروزی و خوش‌ریتم قلمداد شوند.

سلائق، علائق، دلایل و انگیزه‌های شخصی، اجتماعی و همچنین محیط آموزشی و فرهنگی که ما در آن تربیت شده و رشد یافته‌ایم، ممکن است سبب شود، بسیاری از ما، معتقد باشیم که برای نمونه؛ یک ژانر، گونه، سبک و یا نگرش خاص، می‌بایست و یا می‌تواند به طور گسترده یا عمومی توسط افراد بی‌شماری مورد توجه قرار گیرد. چراکه، به اصطلاح، نگرشی عمیق‌تر و جدی‌تر به زندگی، اجتماع و مسائل پیرامون ما دارد. در مقابل، ژانرها و گونه‌های دیگر برای ما محلی از اعراب نداشته باشند. چراکه، دغدغه‌ها، پرسش‌ها و مسائل کلیدی و مهم زندگی و هستی ما را پوشش نمی‌دهند و یا پاسخی اساسی برای آنها ندارند، یا اگر هم پاسخی می‌دهند، به زعم ما، به گونه‌ای سطحی و پیش پا افتاده این کار را انجام می‌دهند، یا آن را به شکل و شمایلی ارائه می‌دهند که برای ما، باورپذیر، خوشایند و قابل قبول نیست. بنابراین، ممکن است از آنها با طعنه، تمسخر و استهزاء یاد کنیم.

در اینجا می‌خواهم مختصری به مساله هنر و طبقه‌بندی‌هایی چون هنر متشخص، متعهد، فاخر، ناب مقابل آنچه هنر مبتذل، سخیف نامیده می‌شود اشاره داشته باشم. اما موضوع را با یک پرسش آغاز می‌کنم: آیا می‌توان انتظار داشت که ما همیشه افراد را در حال گوش دادن به موسیقی و سمفونی‌های باخ، بتهوون، موتزارت یا زمزمه کردن ترانه‌هایی از بنان، شجریان، خواندن اشعار سعدی، مولانا، حافظ، مطالعه فلسفه افلاطون، کانت، هگل یا تماشای تابلوهای نقاشی داوینچی، دالی، مگریت و فرشچیان ببینیم؟ اگر می‌توان چنین انتظاری داشت، این انتظار ما تا چه اندازه منطقی، چه اندازه تحمیلی و چه اندازه قابل وصول است؟

می‌خواهم از منظری غیر رسمی و غیر جدی به این پرسش‌ها پاسخ دهم. چراکه من قائل به حضور انواع و گونه‌ها هستم و راضی نخواهم شد یکی را بر دیگری رجحان دهم و یکی را دارای اصالت خدشه‌ناپذیر، و دیگری را در اعماق درک، یا اسفل‌السافلین ببینم. هرچند که خود من نیز علایق، سلائق و نگرش‌هایی دارم، که می‌تواند با گروه، سبک، ژانر و مکتب خاصی قرابت، نزدیکی و مشابهت بیشتری داشته باشد.

***

بسیار شنیده‌ایم که غذاهای آماده و فست‌فودها، ضرر بسیاری برای بدن و سلامت افراد دارند. سس‌های رنگارنگ، نوشابه‌های گازدار قندی، روغن‌های صنعتی که به دفعات مورد استفاده قرار می‌گیرند، مواد اولیه بی‌کیفیت، کالری بسیار بالا و مشخصه‌های بی‌شمار دیگر. اما اگر کمی دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که این دلایل، نه تنها نتوانسته این سبک از زندگی و خورد و خوراک را از چشم افراد بیاندازد، بلکه، شاهد رشد روزافزون چنین فرهنگ خوراکی در شهرها و جوامع مختلف نیز هستیم. به ویژه، به دلیل مشغله‌های زیستی، سرعت زندگی، و نداشتن وقت کافی برای طبخ غذاهای خانگی.

در ژاپن غذای خام و در کشور ما خوراک‌هایی باب است که چندان با فرهنگ خام‌خوار ژاپنی هم‌خوانی ندارد. پاره‌ای افراد گیاه‌خواری را بر می‌گزینند و پاره‌ای دیگر تنها از مایعاتی چون آب تغذیه می‌کنند و پاره‌ای نیز از مکمل‌های غذایی شیمیایی در جهت افزایش حجم عضلات خود بهره می‌گیرند. در واقع، هر فرد با توجه به هدف، نگرش و نیاز خود، منوی غذایی خاصی را بر می‌گزیند. پیرامون هنر، ادبیات، فلسفه و اندیشه نیز چنین است. علاوه بر فرهنگ و جامعه‌ای که افراد در آن پرورش می‌یابند، سن، جنسیت و نژاد نیز می‌تواند بر این انتخاب‌ها تاثیرگذار باشد.

من معتقدم که شکل‌گیری یک جریان فرهنگی، چه پیرامون خوراک جسمانی، و چه پیرامون خوراک روانی افراد مدنظر باشد، بر نیازها، مسائل و دغدغه‌های روانی و جسمانی افراد استوار است. چه بسا این نیازها و مسائل برای ما یا در فرهنگ ما کم‌ارزش، سطحی و مشمئزکننده به نظر آید و حتی در زمره نیازها و دغدغه‌های اساسی، و مهم قرار نگیرد، اما برای دیگری و در فرهنگی دیگر؛ امری مهم، حیاتی و سرنوشت‌ساز تلقی شود.

بنابراین، علی‌رغم نگرش تحقیر‌آمیز پاره‌ای افراد پیرامون برخی ژانرها و گونه‌ها و اولویت و ارجحیت دادن برخی گونه‌ها بر گونه‌های دیگر، و یا تبلیغ مصرانه یک گونه و تقبیح گونه دیگر، حتی آنها که سخیف، پیش پا افتاده یا سطحی توصیف می‌شوند، باید خاطرنشان سازم، نادیده گرفتن این گونه‌ها به معنای ناپدید شدن و از میان رفتن آنها نیست. چراکه، تا زمانی‌که نیاز مرتبط با یک خوراک شناخته و مرتفع نشود، این نوع ژانرها علی‌رغم میل ما کماکان به حیات خود ادامه خواهند داد.

اگر بخواهیم بسیار بدبینانه به جهان پیرامون خود بنگریم؛ سرمایه‌داران، سرمایه‌های هنگفتی را از جیب ما بیرون می‌کشند، آن هم با کمک خوراک‌های روانی و جسمانی مضر و بی‌کیفیت و در نهایت با به خطر انداختن سلامتی‌مان، ما را به چرخه دارو و درمان و به دست سرمایه‌داران دیگری می‌سپارند.

توزیع گسترده دخانیات در جوامع، و گسترش عذاهای آماده و کنسروی، علی‌رغم ضررهای بسیاری که برای آنها بر شمرده می‌شود: به صورت ضمنی این موضوع را پیش می‌کشد که توجهات اقتصادی و چرخه بازار، بیش از معیارهای سلامتی، می‌تواند در تعیین منوی خوراکی مورد مصرف ما نقش و تاثیر داشته باشد. اما حالا که تولیدکنندگان و سرمایه‌داران، آگاهانه یا ناآگاهانه از این‌کار پا پس نمی‌کشند، آیا ما به عنوان مصرف‌کننده این محصولات می‌بایست کماکان به تغذیه روانی و جسمانی از چنین محصولاتی اهتمام ورزیم؟

اغلب، افراد زمانی به فکر تغییر الگوی غذایی، حرکتی و فرهنگ تغذیه‌ای خود می‌افتند که سلامت آنها به خطر می‌افتد، بیماری آنها را رنج می‌دهد و یا به هر دلیلی چون فعالیت در مزون‌های مد و لباس، قصد تناسب اندام دارند. اما، پیشگیری در این موارد کمتر دیده می‌شود. یا اگر پیشگیری هم صورت پذیرد، فرد با آنکه آگاهی دارد که چه خوراک‌هایی برای او مضر هستند، آنها را تا حد صفر و به طور کامل از منو و گزینه‌های خود قطع نمی‌کند. بلکه تا هفته یا ماهی یک‌بار تقلیل می‌دهد و معتقد است که تفننی به این کار می‌پردازد. چراکه تمام چیزهای ناسالم به طرز انکارناپذیری خوشمزه هستند، تمام چیزهای ممنوع؛ جذاب، گیرا و پرکشش و همه چیزهای زیبا، سخت، دشوار و دیریاب هستند.

اما همین چند جمله اخیر تا چه اندازه صحت و اعتبار دارند؟ بسیاری از ما از دوستان و اطرافیان خود شنیده‌ایم که فلان خوراک ضرر بسیاری دارد «اما لامصب خیلی خوشمزه است و می‌چسبد.» چه عامل یا عواملی سبب می‌شود تا چنین فرهنگی باب شود؟ به بیانی، افراد با علم به نتایج و ثمره‌های نامطلوبی که یک عمل، پدیده، خوراک و روش برای آنها دارد، به آن اشتغال می‌ورزند و آن را در برنامه غذایی خود قرار می‌دهند؟

اینکه افراد به گونه‌ای طوطی‌وار به تکرار چنین الگوهای فرهنگی اهتمام می‌ورزند به نوبه خود جای بررسی دارد، اما به نظر می‌رسد قرار دادن یک علامت سوال در انتهای حکم‌های این‌چنین و منوی خوراک‌های فرهنگی- جسمانی – روانی که جامعه در مقابل ما قرار می‌گیرد، می‌تواند ما را در تنظیم منوی خاص و مطلوب‌تر یاری کند.

در عین حال، علی‌رغم تاکید بسیاری بر داشتن برنامه منظم و منسجم در زندگی و کار، و تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف و زندگی هدفمند و آینده‌دار، اگر بدون تعصب به محیط پیرامون خود نگاه کنیم، همواره خود و دیگران را با جدیت، مشغول انجام وظیفه برای دستیابی به اهداف والای خود نمی‌بینیم. بلکه، زمان قابل ملاحظه‌ای را صرف کارهای به اصطلاح بیهوده، بی‌ارزش و یا اتلاف وقت و انرژی می‌کنیم. شاید با اغماض، چنین اوقاتی را اوقات فراغت نام نهیم و خود را محق بدانیم که در طول حیات به استراحت و زندگی بدون دغدغه، بدون دل‌مشغولی و بدون تلاش وافر برای رسیدن به هدف و مقصدی خاص نیز نیاز داریم.

در عین حال فردی ممکن است بگوید من ترجیح می‌دهم هیچ کدام از این تنوعات غذایی را از منوی مصرفی خود حذف نکنم، بلکه، با آگاهی از دانش‌های روز، از هر کدام به اندازه مورد نیاز بهره ببرم. برای نمونه، فردی را تصور کنید که تغذیه خود را نه بر اساس ظاهر و ماده غذایی، بلکه بر اساس میزان کالری که هر ماده در بدن تولید می‌کند تدارک ببیند. از این منظر، ممکن است مفهوم سالم و ناسالم بودن مواد غذایی برای این فرد رنگ ببازد. چرا که او کالری مورد نیاز بدنش را در حد تعادل نگاه می‌دارد یا کالری و انرژی مازاد احتمالی را از طریق ورزش و فعالیت‌های حرکتی می‌سوزاند و مصرف می‌کند.

به طور کم و بیش مشابه نیز ممکن است گفته شود، که در گونه‌ها و سبک‌های هنری-ادبی مساله این نیست یک ژانر بخصوص باید و یا نباید وجود داشته باشد. بلکه مساله این است که حتی اگر قرار است چهره‌ای مضحک یا سخیف از پدیده‌ای ارائه شود باید این‌کار باز هم به بهترین نحو و با قدرت تمام صورت پذیرد و در حد اعلا و فاخر خود باشد. برای نمونه، یک کمدی سیاه، یا یک ملودرام خانوادگی و یا یک درام سیاسی-اجتماعی باید از سطحی بودن، ضعیف بودن، و الزاما سرگرم کننده و وقت گذران بودن صرف، دوری کند. به بیانی لباسی فاخر و برازنده به تن کند.

اگر چنین نگاهی را بپذیریم، همچنین باید بپذیریم که ما، نیاز، دغدغه و مساله اصلی تمامی افراد را کشف کرده‌ایم و از همین روست که بهترین گونه، سبک و ژانر و یا ناب‌ترین‌ها را برای سایر افراد تشخیص داده و تجویز نیز می‌کنیم.

اما فردی را تصور کنید که با پیژامه و پیراهن زیر، مقابل پیانوی با شکوهی نشسته و در حال نواختن است. همین فرد را در حالی تصور کنید که با سندل‌های راحتی، وارد محل کارش شده، به طرف در اتاق کنفرانس رفته و پشت تریبون، آماده سخنرانی می‌شود. حالا فردی را تصور کنید که تمام این کارها را با فراک شق و رق اتو کشیده و دکمه‌ها و سر آستین‌های قیمتی انجام می‌دهد. از خواب بیدار شده، لیوان چای‌اش را شیرین می‌کند و با همان لباس‌ها زیر دوش می‌رود. بعد پشت پیانو می‌نشیند و بعد از آن، برای حضور در محل کار و سخنرانی به سالن کنفرانس می‌رود.

نگاه ما برای تبلیغ یک گونه و سبک خاص، می‌تواند شبیه به این باشد که انتظار داشته باشیم برای نمونه، فردی، تمامی کارهایش را در حالی انجام دهد که کت و شلوار یا فراک شق و رقی به تن دارد چون بسیار رسمی، جدی، شیک، فاخر و یا برازنده است.

ما باید بپذیریم که نمی‌توانیم همان حد و حدودی را که خود برای خلق آثار رعایت نکرده‌ایم به دیگران نیز تحمیل کنیم. و یا آن حدود و مشخصه‌هایی را که برای خود در نظر می‌گیریم برای همه افراد جامعه تجویز کنیم. فرد، گاهی نیاز به آن دارد که با پیژامه روی تخت‌خوابش لم دهد، یا پوششی ورزشی، لباس خواب و یا رسمی به تن کند. و گاهی اصلا نیازی نمی‌بیند هنگامی‌که در مبل راحتی فرو رفته و یا در وان حمام غنوده، مثل ارشمیدس اندیشمند یونانی با فریاد: یافتم یافتم از حمام خارج شود. هرچند که ما می‌توانیم در این مثال، درک کنیم که فرایند فکر کردن و اندیشیدن و کشف در ما، الزاما با ظاهر، پوشش و مکان و موقعیت ما متوقف نشده و ارتباطی منطقی ندارد.

ما به عنوان یک انسان، ممکن است در خود، نیاز به شنیدن موسیقی مزخرف، اتلاف وقت، کشتن زمان، یا تناول خوراک‌هایی با ارزش غذایی پایین احساس کنیم هرچند که اینها از منظر بسیاری، مذموم و ناپسند تلقی می‌شوند. اما، چه برای ما خوشایند باشد چه ناخوشایند، مثل ادعاهای بی‌شمار دیگر، در واقعیت هر روزه، شاهد آن هستیم که افراد، همواره زمان خود صرف مطالعه فلسفه و تعمق در جهان و کهکشان نمی‌کنند. بلکه در پاره‌ای موارد حتی در جستجوی آن هستند به طریقی خود را از چنین پدیده‌هایی و اندیشیدن به آنها و حتی هر نوع اندیشیدن دور ساخته و دور نگاه دارند.

به نظر من منوی فرهنگی ما می‌تواند خوراک‌هایی را شامل شود که حتی تا به حال نه تنها لب به آنها نزده‌ایم، بلکه به آنها فکر نیز نکرده‌ایم. اما پیش از آن باید به خود، درون خود و نیازهای خود و در عین حال به دیگری، نیازها و دغدغه‌های او نیز توجه داشته باشیم.

فردی که از فقر مالی رنج می‌برد، کشیدن سیگار را از یاد نمی‌برد، چراکه شاید، نمی‌تواند راهی برای رسیدن به پاسخ، درمان یا عبور از رنج خود بیابد. ما اشتغال مصرانه به کارهایی داریم که اغلب خود آنها را تقبیح می‌کنیم. چراکه به هر طرف نگاه می‌کنیم، چنین تصویری را مقابل دیدگان و در منوی فرهنگی خود می‌یابیم. از این‌رو وقتی به هر طرف سر می‌چرخانیم یک فست‌فود پر زرق و برق مقابل دیدگان خود می‌بینیم، شاید اندیشیدن به منویی دیگر برایمان کمی سخت باشد. چراکه در دست‌ترین و نزدیک‌ترین انتخاب، گرسنگی و عطش مرا رفع می‌کند و فرومی‌نشاند. چراکه ممکن است من، تنها به رفع گرسنگی خود فکر کنم نه به چگونگی آن، و اینکه این تغذیه چه نتایجی بر من، روان و متعاقبا زندگی و هستی من و اجتماع ما خواهد داشت.

در صورتی که ما تمایل داریم تا فرهنگ منوهای جسمانی و روانی خود و جامعه خود را به گونه‌ای متفاوت طرح‌ریزی کنیم و به اصطلاح فرزندان و آیندگان را از آنچه تغذیه ناسالم می‌دانیم، دور نگاه داریم، این‌کار تنها با تقبیح خوراک‌های موجود صورت نمی‌گیرد، بلکه دو اقدام مهم را می‌طلبد. اولین کاری که می‌توانیم انجام دهیم؛ آن است که فرهنگ موردنظر خود را در آثاری که دست به خلق و تولید آنها می‌زنیم، لحاظ کنیم. همچنین، علاوه بر آثاری که تولید می‌کنیم در عین حال با ترتیب دادن برنامه‌ها و گفتگوهای آموزشی به سایر افراد یادآور شویم که چرا این نوع غذاها را برای سلامت روانی و جسمانی آنها مناسب یا نا مناسب می‌دانیم. و در عین حال، شنونده نظرات آنها نیز باشیم که چرا به این نوع غذاها علاقه نشان می‌دهند یا به دلیل برآورده شدن کدام نیاز یا چه لذت و خواسته‌ای، آن خوراک به‌خصوص را در منوی خود قرار می‌دهند؟

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز