مقالهای از مسلم خراسانی؛
«علم فقر» جامعه را مستعد بردهداری و بردهپروری میکند
مسلم خراسانی مینویسد: فقر؛ علم یا دانشی است که به کمک آن، افراد و جوامع میتوانند نیروها و امکانات موجود را به سمت منافع خود سوق دهند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «مسلم خراسانی» در مقالهای با عنوان «علم فقر؛ آئین بردهداری و بردهپروری در جوامع» به مساله «نیازمند نگاه داشتن افراد» و تبعات آن پرداخته است که مشروح آن را میتوانید در ادامه بخوانید.
در این گفتار کوتاه قصد دارم از علمی تازه نام ببرم. باید یادآوری کنم، که پدیدهای که از آن یاد میکنم به هیچ وجه جدید و تازه نیست اما برای اولین بار است که فردی از آن به عنوان یک علم یاد میکند. این علم جدید، «علم فقر» است.
فقر در اینجا، بیشتر از آنکه برآیند و محصول نهایی پارهای انتخابها و عملکردها و نوعی وضعیت فلاکتبار و نامطلوب ناشی از بیبهره بودن از امکانات اقتصادی، فرهنگی و رفاهی باشد؛ تکنیکها و استراتژیهایی است که افراد و جوامع از طریق اعمال فشار، محروم کردن و در مضیقه قرار دادن یکدیگر، برای دستیابی به خواستهها، مطالبات و همچنین برآوردن نیازهای خود به کار میبرند.
چکیده و شالوده اصلی علم فقر؛ نیازمند نگاه داشتن است. باید افراد را از منظر دانستن، محبت، مادیات، توجه، اعتماد به نفس، و به بیانی در تمامی ابعاد؛ تشنه یا گرسنه، یا ارضاء نشده نگاه داشته، و سپس بعد از اعمال چنین شرایطی به فرد، خود، در جهت رفع این خلاءها و کمبودها اقدام کرده و گام برداریم. از این منظر، فقر؛ علم یا دانشی است که به کمک آن، افراد و جوامع میتوانند نیروها و امکانات موجود را به سمت منافع خود سوق دهند. با یک مثال بحث را ادامه خواهیم داد.
تصور کنید، همسر شما، سعی میکند با این دلیل که شما قدر او را نمیدانید یا وظایف خود را در رابطه با او رعایت نمیکنید، به جای گفتگو، شما را ترک کرده و از تامین نیازهای عاطفی، روانی و جسمانی که در قبال شما دارد دست بکشد تا شما متوجه اشتباهات خود شده و پی ببرید که حضور او چه اندازه در زندگی شما ارزشمند، حیاتی و موثر است. شما نیز بعد از تجربه سخت این خلاء و کمبود، به قدر ناشناسی خود پی برده و با اشتیاق و البته پشیمانی، ندامت و سرافکندگی به سمت او سرازیر خواهید شد. در واقع، با دست گذاشتن روی نیاز و تمایلات افراد، آنها به طور طبیعی و ناخودآگاه و یا آسانتر در مسیر برده شدن و بردهوار زندگی کردن گام بر میدارند.
با اینهمه، ممکن است پیش از این استراتژی، همسر شما تلاش بسیاری برای گفتگو، متقاعد کردن و یا همراه کردن شما با خود کرده باشد اما نتیجه مورد نظر خود را کسب نکرده باشد. بنابراین، استفاده از تکنیکها و استراتژیهای علم فقر را حق مسلم خود در این زمینه بداند، به ویژه هنگامیکه مشاوران یا روانشناسان، یا دوستان و افرادی که به او در این زمینه همفکری یا مشاوره رساندهاند نیز چنین عملکردی را به او پیشنهاد داده باشند.
در واقع، بهرهگیری از علم فقر به قدری فراگیر است که در تمامی سطوح و طبقات اجتماعی، آگاهانه یا ناآگاهانه به کار گرفته شده و توصیه نیز میشود. با اینحال، ممکن است بگوییم که ما این عملکرد را به طور طبیعی در جهان پیرامون خود مشاهده و تجربه کرده، میکنیم و خواهیم کرد، و چه بسیار خود ما در این مذیقهها گرفتار شده و قربانی چنین فرایندها و استراتژیهایی شده باشیم و بهرهگیری ما از آن نه به دلخواه و از روی انتخاب آگاهانه، بلکه ناخواسته و ناخودآگاه است. چراکه فرهنگ و میراثهای فرهنگی پیرامون ما بیآنکه بخواهیم ما را به این سمت و سو سوق داده و میدهند.
هر چند که این نگاه میتواند در پارهای موارد صادق باشد، اما، باید ادعا کنم که علم فقر در جهان امروز به طرز چشمگیری از یک امر یا علم غریزی یا ناخوآگاه، به امری خودآگاه بدل شده و افراد آگاهانه و از روی انتخاب آن را در تعاملات اجتماعی خود برمیگزینند و حتی در بسیاری کتابها، جزوهها و محفلها، آموزش داده شده و میشود. از اینرو، هنگامیکه تکنیکهای علم فقر را نسبت به کسی اعمال میکنیم نباید تعجب کنیم که او نیز همین تکنیکها را در مقابل ما به کار گرفته و ما را در برابر همان آینهای قرار دهد که ما در برابر دیگری گرفتهایم. نتیجه این تعامل و مواجهه، تنهایی عظیم و بیکرانی است که انسان میتواند در اعماق وجود و هستی خود ادراک و تجربه کند.
از این منظر، شاید جامعه امروز را بتوان فقیرترین جامعه ثروتمند تمام دورانها دانست. چرا که در عین دسترسی به اندوختههای علمی، پژوهشی، تجربی، فرهنگی، عاطفی، انسانی و اقتصادی بیاندازه و بیشمار، از به کارگیری آنها در مواجهه با دیگران سر باز میزند، یا از دیگری دریغ کرده و محروم میسازد، و این اندوخته بیکران را اغلب اما نه همیشه، تنها برای خود میخواهد و میاندوزد. از این منظر، شاید بتوان انسان امروز را به فردی تشبیه کرد که سر بر بالشی بزرگ و انباشته از طلا و پول و ثروتهای مادی و غیر مادی میگذارد اما آرامش و صلح و خوشبختی را تجربه نکرده، نمیکند یا نخواهد کرد. مگر آنکه خود را و سر خود را از روی این بالش و خوابی که قصد رفتن به آن را دارد، بردارد و بیرون بکشد.
درست است، ثروت در مقابل فقر معنا پیدا میکند. برای آنکه انسان ثرتمندی وجود داشته باشد باید انسان فقیر نیز وجود داشته باشد. مکانیسم و ماهیت درونی علم فقر نیز همین است. به بیانی بهتر، بخشی فقیر، فقر زده، یا بردهوار و بردهجو میبایست پیرامون ما یا حتی در وجود و نگاه خود ما به حیات خود ادامه دهد.
شاید دلیل این گرایش یا انتخاب فرهنگی، این باشد که با دست گذاشتن روی نیاز افراد و محروم کردن آنها از یک چیز، پدیده یا یک حق، به ویژه آنجا که یک نیاز طبیعی مطرح باشد، آنها ناخودآگاه، ناآگاهانه و یا آسانتر در جهت مقاصد بردهدارانه و زندگی بردهوار گام خواهند گذاشت. از همین روست که افراد و جوامع مختلف، به منظور آنکه نیروها و امکانات موجود، سمت و سویی در جهت خواست و منافع آنها پیدا کند، از علم فقر، تکنیکها و استراتژیهای آن بهرههای بسیار میبرند و دروغ نخواهد بود اگر اضافه کنم، بنیاد و شالوده بسیاری از مناسبات اجتماعی و فرهنگی در جوامع مختلف بر چنین علمی استوار است.
ممکن است فردی بگوید علم فقر تاثیرات و جنبههای مثبت و مطلوب بیشماری دارد، و افراد را صبور، سختکوش، قدردان و استعدادها را بارور و شکوفا میسازد. مثل پدری که از در اختیار قرار دادن امکانات رفاهی و حتی روی خوش و توجه نشان دادن به فرزند خود امتناع میکند تا او بتواند روی پای خود بایستد و یا مثل استاد، پیر یا مراد که از گفتن حقایق به شاگرد و مرید خود سر باز میزند تا خود او به شکلی عمیق در تجربه زندگی به درک این حقایق نائل شود.
در عین حالیکه که انسان فقر زده، به شدت مستعد برده شدن و زندگی بردهوار است، در عین حال میتواند مستعد درندهخویی، خشونت و بیرحمی نیز باشد. افرادی که آگاهانه از علم فقر و تکنیکها و استراتژیهای آن بهرهمند میشوند، نباید فراموش کنند، همچنان که از اعمال عطش، فقر،گرسنگی، فقدان و کمبودها برای دستیابی به مقاصد، خواست و نیازهایشان بهرهمند میشوند، این امکان هست روزی فرا رسد، گرسنگی و عطشی که در افراد ایجاد کردهاند جنبهها و چهره نامطلوب و ناملایم خود را نیز نشان دهد و دندانهای این گرسنگی و فقر را در گوشت و استخوان خود نیز احساس کنند.