خبرگزاری کار ایران

نگاهی به نمایشنامه «پنگوئن‌های افسرده» به نویسندگی محمد میرعلی‌اکبری؛

روی تاریکی پشت سرت تمرکز نکن

روی تاریکی پشت سرت تمرکز نکن
کد خبر : ۱۰۸۲۵۹۸

سیدحسین رسولی در یادداشتی، به نمایشنامه جدید محمد میرعلی‌اکبری نگاهی داشته و می‌نویسد: میرعلی‌اکبری در «پنگوئن‌های افسرده» به خوبی به طبقات اجتماعی و زندگی روزمره آنان توجه و از ساختار روایی و شکل تعلیقی درستی استفاده کرده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «سیدحسین رسولی» در یادداشتی به نمایشنامه «پنگوئن‌های افسرده» به نویسندگی محمد میرعلی‌اکبری نگاهی داشته است که مشروح آن را می‌توانید در ادامه بخوانید:

به تازگی نمایشنامه «پنگوئن‌های افسرده» به نویسندگی محمد میرعلی‌اکبری، از سوی انتشارات «نمایش»، در ۱۲۸ صفحه و با قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است. این نمایشنامه، یک درام جنایی، پلیسی و گنگستری است که در بستر رئالیستی روایت می‌شود. ما در ایران کم‌تر با این ژانر مواجه می‌شویم و خواندن چنین کارهایی جذاب است. نویسنده در همان ابتدا نقل قولی از والتر وایت، شخصیت محوری سریال جنایی و گنگستری «بریکینگ بد» آورده است: «روی تاریکی پشت سرت تمرکز نکن! گذشته‌ها گذشته. هیچ‌چی نمی‌تونه کاری که کردیم رو تغییر بده!» میرعلی‌اکبری بیشتر از ۱۵ شخصیت را شکل داده و از مکان‌های فراوان و مختلفی هم استفاده کرده است. داستان از این قرار است که کبری خانم و مریدانش مثل بیت‌الله یک آشپزخانه تولید مواد مخدر دارند که در آن مشغول پخت و پز مواد هستند. آنان به تازگی با دکتری مرموز آشنا شده‌اند که فرمول مواد جدیدی به نام اژدهاک را به آنها داده است. این مواد به شدت گران‌قیمت است و تنها به دست بچه پولدارهای تهران می‌رسد ولی سه ماه پس از تولید و توزیع این مواد همه چیز دگرگون می‌شود زیرا هر کسی که از این مواد مصرف می‌کند جان خودش را به سرعت از دست می‌دهد. پس از این واقعه، دکتر به طور ناگهانی غیب می‌شود و بیشتر شخصیت‌ها در جستجوی او و هدف کارش هستند. یک شخصیت جالب توجه به نام کمیسر هم هست که عاشق فیلم و سریال است. او به آثار ورنر هرتسوک، کارگردان آلمانی اشاره می‌کند که در یکی از مستندهایش به قطب جنوب رفته و به پنگوئن‌های آنجا پرداخته است. هرتسوک نشان می‌دهد که پنگوئن‌های افسرده از جمع جدا می‌شوند و به مکانی دورافتاده می‌روند تا در تنهایی بمیرند.

میرعلی‌اکبری به خوبی به طبقات اجتماعی و زندگی روزمره آنان توجه کرده است. او در نوشتن «پنگوئن‌های افسرده» از ساختار روایی و شکل تعلیقی درستی استفاده کرده زیرا به عنوان خواننده دوست داشتم که تا انتهای متن را بخوانم. بعضی از شخصیت‌ها هم زنده و تاثیرگذار هستند مثل کبری خانم که پیرزنی لات و بد دهن است. با این وجود ایرادهایی هم به چشم می‌خورد. جالب است که اصلا ساختار دراماتیک یک نمایشنامه تئاتری رعایت نشده و همه چیز شبیه به ساختار یک فیلمنامه کوتاه شده است. حداقل ۳۷ صحنه در این کار وجود دارد که در آنها مکان کنش به طور مداوم تغییر می‌کند. این روش غیر معمولی در نمایشنامه‌نویسی است زیرا به قول ارسطو باید سه وحدت: مکان، زمان و کنش را رعایت کنیم. البته این وحدت‌های کلاسیک، شاید دست‌وپاگیر باشند و این روزها هم کامل رعایت نشوند اما مثلا می‌توانید به سریال «۲۴» نگاه کنید که چطور نویسندگان آن اندیشه ارسطو را درک و پیاده کرده‌اند. ماجرای این سریال در طول ۲۴ ساعت و در یک شهر روایت می‌شود و کنش دراماتیک هم روشن و ثابت است. اگر به نمایشنامه «اشباح» به نویسندگی هنریک ایبسن هم نگاه کنید تنها با خانه خانم آلوینگ روبرو می‌شوید. در نمایشنامه «مرگ فروشنده» به نویسندگی آرتور میلر هم بیشتر با خانه ویلی لومان طرف می‌شویم. برتولت برشت هم در نمایشنامه «زندگی گالیله» تلاش می‌کند تا بخش بزرگی از ماجرا را در خانه گالیله روایت کند. این وحدت مکان در ساختار نمایشنامه‌نویسی بسیار مهم است زیرا کار طراح‌ها را راحت‌ می‌کند و حتی باعث می‌شود کنش‌های محوری و دیالوگ‌های اصلی قوام کافی بیابند. نکته دیگر مربوط به موتور محرکه دراماتیک در ابتدای نمایشنامه می‌شود که باعث می‌شود کنش دراماتیک، حرکت خود را با جذابیت قدرتمند آغاز کند. نباید در این مسیر با تکرار و درجازدن بیش از حد مواجه شویم مگر اینکه منظور مشخصی در کار باشد. به نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته ساموئل بکت نگاه کنید که چطور بر اساس ضد پیرنگ شکل گرفته و مکان نمایش هم ثابت است. نویسنده از تکرار کنش‌ها و دیالوگ‌ها منظور روشنی دارد اما در نمایشنامه «پنگوئن‌های افسرده» با تکرار چند باره موقعیت‌ها و کنش‌ها مواجه می‌شویم. نکته بعدی مربوط به بستر رئالیستی متن می‌شود. شخصیت کمسیر با اینکه بامزه است ولی به شدت از فضای کار بیرون می‌زند و مونولوگ‌هایش به وحدت سبک و وحدت لحن ضربه می‌زند. استفاده از مونولوگ در کارهای رئالیستی یک آفت جدی است که به وفور در نمایشنامه‌نویسی امروز ما دیده می‌شود و مانند سدی در برابر دیالوگ قرار می‌گیرد. در واقع، مونولوگ، فضای رئالیستی را دچار اختلال می‌کند. فی‌المثل، برتولت برشت وقتی از مونولوگ‌ استفاده می‌کند که بخواهد فضای رئالیستی و کلیت تئاتر بورژوایی را به هم بریزد.‌ اصلا هر مونولوگی هم باید منطقی داشته باشد مثلا آنتون چخوف در مونولوگ «مضرات دخانیات» از ایده جالبی استفاده می‌کند: ایوان نیوخین، می‌خواهد برای حضار درباره مضرات دخانیات سخنرانی کند. این منطق درست و هوشمندانه‌ای است. بسیاری از نویسندگان ما به شخصیت‌پردازی و دیالوگ‌نویسی‌ به شکلی نگاه می‌کنند که به نظرم دراماتیک و رئالیستی نیست. تمام شخصیت‌ها در «پنگوئن‌های افسرده» لحنی مشابه دارند و مدام هم از ضرب‌المثل و اصطلاحات فرهنگ عامه استفاده می‌کنند. بر خلاف این رویه، نه رمان‌نویسانی مانند بالزاک و دیکنز این کار را می‌کنند نه نمایشنامه‌نویسانی چون ایبسن و چخوف.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز