نگاهی به کتاب «اصول شناخت» / نگاهی نو در عرصه معرفتشناسی و شناختشناسی
کتاب «اصول شناخت» اثر آیت الله شیخ ماجد کاظمی از فقهای برجسته استان خوزستان است که به همت انتشارات چتر دانش روانه بازار کتاب شده است.
به گزارش ایلنا، در مقدمه کتاب «اصول شناخت» اثر آیت الله شیخ ماجد کاظمی آمده است: «مسأله «شناخت» و موضوع «شناخت شناسی» معادل کلمه «معرفت» و «معرفت شناسی» در زبان عربی است و کاربردهای مختلفی دارد و عامترین مفهوم آن مساوی با مطلق «علم» و «آگاهی» و «اطلاع» است و گاهی به ادراکات جزئی اختصاص داده میشود و زمانی به معنای بازشناسی به کار میرود؛ چنانکه گاهی هم به معنای علم مطابق با واقع و یقینی استعمال میگردد، ممکن است به هر یک از معانی یاد شده یا جز آنها در نظر گرفته شود و در واقع تابع قرارداد است؛ ولی نظر به اینکه هدف از بررسی مسائل شناخت اختصاص به نوع خاصی از آن ندارد، بهتر این است که همان معنای اعم و مساوی با مطلق علم اراده شود.
علم «شناخت شناسی» را به این صورت میتوان تعریف کرد علمی است که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث میکند.
شاید اولین کسانی که زمینه را برای پیدایش مسألهای به نام «آگاهی» و «ارزش آگاهی ها» - ارزش معلومات - باز کردند سوفسطائیان در قرن پنجم میلادی بودند که ابتدا نتیجه گرفتند آگاهی و علم بشری پنداری بیش نیست. مثلا پروتاگوراس بزرگترین سوفیست میگفت: «انسان مقیاس و میزان همه چیز است» و گورگیاس سوفیست بزرگ دیگر مدعی بود که: «هیچ چیز وجود ندارد و اگر چیزی موجود باشد هیچ کس نمیتواند آن را بشناسد و اگر هم بشناسد این شناخت را نمیتوان به دیگران منتقل کرد.» و چون دیگران در مقابل سوفسطائیان ایستادند مسأله «آگاهی» و «ارزش معلومات» در محافل علمی و فکری مطرح گردید.
علاوه بر منشاء اصلی سفسطه که امور حقوقی بود، قضیهای که اندیشمندان را در یک نقطه با بن بست روبرو میکرد مسأله «اتحاد» بود.
برای متفکرین آن دوره بدیهی بود که اگر بتوانند میان واقعیت خارج و ذهن (میان جهان خارج و جهان ذهن) نقطه تماس عینی و نوعی «اتحاد» بیابند، به شبهات سوفسطائیان پاسخ داده میشود و به ارزش «آگاهی» افزوده میشود.
در این میان هر کدام از فلاسفه یونان من جمله سقراط و افلاطون ارسطو و نیز نو افلاطونیان (فلوطین و اتباع وی)، و پیروان آنان از جمله ابن سینا و ملاصدرا، و نیز فلاسفه متأخر غربی به شیوه خود در صدد اثبات «اتحاد» خارج با ذهن بر آمدند.
ملا صدرا به تبع برخی فلاسفه یونان همچون فرفریوس عقیده اتحاد عاقل و معقول را مطرح کرده است. توضیح آنکه پورفیریوس (فرفوریوس) - از اهالی شهر صور و شاگرد پلوتن (فلوطین بنیانگذار مکتب نوافلاطونیان) گویا در صدد ترمیم خلائی بود که از حذف اصل «مثل» افلاطون پیش آمده بود.
به نظر میرسد او فردی بوده که نمیتوانسته سلیقه استادش را در جانشین کردن «وحدت وجود» به جای مسأله «اتحاد» بپذیرد. فکر میکرده که مکتب آنان بدون حل مسأله اتحاد یک مشرب عرفانی میشود نه فلسفی و خصیصه استدلالی لازم را از دست میدهد. او کتابی مینویسد و «اتحاد عاقل و معقول» را در آن بحث میکند. به عقیده او رابطه «من» با «ذهن» مسلم است و اگر میان ذهن و خارج نیز رابطهای ثابت شود در حقیقت «آگاهی» از گزند سفسطه مصون میماند.
در این صورت او به جای ضروری و بدیهی دانستن مثل «من» را ضروری و بدیهی اعلام میکند آن گاه از من به ذهن میرسد و نتیجه میگیرد که ذهن یک واقعیت است. سپس میان ذهن و عین اتحاد را مییابد و نتیجه میگیرد که «آگاهی» یک واقعیت است نه سفسطه و خیال.
اما این کشف وی نه از طرف هم مکتبهای خودش بلکه از ناحیه بعضی از ارسطوییان مورد تقدیر قرار گرفت، سپس قرنها متروک ماند تا ملاصدرا در مقام تبیین و تکمیل آن برآمد.
اما اینکه در بحث فوق، یعنی رابطه عین و ذهن و یا به تعبیری منشأ معلومات بشری، دیدگاه اسلام و به طور خاص اهل بیت (ع) چیست، برخی محققین اینگونه بیان کرده اند:
به صورت شمارش اصول این مکتب، مسئله «عین و ذهن» را از دیدگاه این مکتب مشاهده میکنیم:
۱- شروع مسئله از تقابل «عین» و «ذهن»، درست نیست بلکه آغاز مسئله از تقابل میان «خود» و «عین» است.
۲۔ انسان در بدو تولد فاقد ذهن است.
۳- به وسیله تماس انسان با عین، ذهن ساخته میشود. در اینجا از میان ادله فراوان اشاره به یکی از آنها ضرورت دارد: «والله أخرجکم من بطون أمهاتکم لا تعلمون شیئا وجعل لکم السمع والأبصار والأفئدة لعلکم تشکرون»، خداوند شما را از شکم مادرانتان در آورد در آن حال چیزی نمیدانستید و قرار داد برای شما شنوایی و چشمها و حس ششم (فؤاد) شاید شما شکر گزار باشید.
۴- عین به دو بخش تقسیم میشود: عین درون و عین برون و عمل تماس (که در بالا گفته شد) در دو جهت انجام مییابد: الف: خودیابی (درون یابی) ب: برونیابیها
۵- در تماس انسان با «خود» (خودیابی به درون یابی) حواس پنجگانه نقشی ندارند. این کار حس دیگری است که قرآن «فؤاد» مینامد. در تماس انسان با عین برون (برون یابی)، نقش را حواس پنجگانه ایفا میکنند.
۶- بدن و دریافت اوضاع و حالات بدن، جزء جهان برون است. بدن جزء طبیعت است و بنابراین در ابتدا تقابل میان عین و ذهن مطرح نمیشود بلکه تقابل میان خود و عین مطرح میشود.
۷- «خود» به دو بخش میشود، یا از دو بخش تشکیل مییابد، یا بگوییم «خود» دارای دو «کانون» است:
الف: غریزه
ب: فطرت
۸- خودیابی و برونیابی به صورت دو جریان موازی که هرگز به هم نمیرسند، نیستند، بلکه میتوان آنها را به صورت دو خط زیگزاگی دانست که به طور مرتب با هم در تماس و «دادوستد» هستند.
۹- حرکت و فعالیت خود غریزی از نظر زمان جلوتر از حرکت و فعالیت خود فطری است. (کودک در بدو تولد عکس العملهای غریزی را دارد و لو به صورت ابتدایی).
۱۰- خودیابی در جهت غریزه و در جهت فطرت، باز به صورت دو خط موازی نیست بلکه بین این دو، حالت «تعاطی» و دیالکتیک نیز وجود دارد. غریزه در حرکتش به جایی میرسد که با افراط کاریاش یا با کوچکترین اشتباه و زیاده طلبیاش فطرت را تحریک میکند و در نتیجه فطرت فعال شده و «تعاطی» میان فطرت و غریزه شروع میگردد.
۱۱- تعریف غریزه: غریزه نیرویی است نهفته در وجود انسان که به همراه او از عالم جنینی میآید. این نیرو انگیزههای ناخودآگاه را برای حفظ «خود» (حفظ فرد) به کار میگیرد – (خود دوستی، خود خواهی). البته «خود در تقابل با عین» با «خود در تقابل با دیگران- جامعه» تفاوت دارد.
۱۲- تعریف فطرت: فطرت نیرویی است نهفته در وجود انسان
که به همراه او از عالم جنینی میآید، این نیرو انگیزههای ناخود آگاه را برای حفظ دیگران، (جامعه) به کار میگیرد. »
مولف این اثر در جمعبندی خود در مقدمه کتاب تأکید کرده است که با توجه به مطالب فوق شاید بتوان با دیدی باز و نگاهی نو به اصول شناخت نگریست.
این کتاب در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۲۲۵۰۰ تومان به علاقه مندان عرضه شده است.