خبرگزاری کار ایران

پدارم امینی‌ابیانه در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد:

نداشتن سبک برای هنرمند ابدا ضعف نیست/ قیمت یک ترانه خوب حداقل ۲۰ میلیون تومان است/ ​ارائه رایگان آلبوم در هیچ کجای دنیا مرسوم نیست/ «هارپاک» سرداری بود که بارها جان کوروش را نجات داد

نداشتن سبک برای هنرمند ابدا ضعف نیست/ قیمت یک ترانه خوب حداقل ۲۰ میلیون تومان است/ ​ارائه رایگان آلبوم در هیچ کجای دنیا مرسوم نیست/  «هارپاک» سرداری بود که بارها جان کوروش را نجات داد
کد خبر : ۱۰۵۴۴۹۳

آهنگساز آلبوم «شب‌های هارپاک» می‌گوید: هارپاک» سرداری اهل این روستاست که بر اساس اسناد و مدارک به جا مانده تاریخی بارها جان کوروش را نجات داده و به پاس زحماتش ۲۵۰۰ آتشکده ساخته شده که همه آن‌ها در گذر زمان از بین رفته‌اند و تنها یکی از آن‌ها باقی مانده که خوشبختانه همچنان پابرجاست.

به گزارش خبرنگار ایلنا، موسیقی بی‌کلام نسبت به دیگر سبک‌ها همواره با کمبود مخاطب مواجه بوده و این خلا در سال‌های اخیر با توجه به تعدد سبک‌ها و کثرت آثار مختلف وطنی و غیر وطنی بیشتر شده است. 

در این میان برخی نوازندگان یا آهنگسازان با وجود اینکه تولید اثر در شرایط کنونی درآمد و سود مادی ندارد و حتی مبلغ هزینه شده برای آن (که اتفاقا بسیار سرسام‌آور است) به سرمایه گذار بازنمی‌گردد، بازهم اقدام به تولید و انتشار آلبوم می‌کنند. از سویی دیگر تهیه‌کنندگان و موسسات فرهنگی هنری تمایلی به حمایت از آثار بی‌کلام ندارند و اگر اشتیاقی برای حمایت و تولید و نشر آثار باشد مربوط به آثار با کلام است؛ آنهم نه هر آلبومی! به طور معمول، علاوه بر آلبوم‌های بی‌کلام آثار کلاسیک و سنتی گونه‌های مهجوری هستند که اغلب با سرمایه‌های شخصی منتشر می‌شوند و آنچه مورد توجه تهیه کنندگان است آثاری پاپ گونه‌ای با مضامین و محتوای سطحی و گاه مبتذل است. 

بنا به همین دلایل تولید هر اثر فاخر با کلام یا بی‌کلام اتفاقی خوشایند است که گاه به گاه توسط نوازندگان و آهنگسازان رقم می‌خورد. 

پدارم امینی ابیانه (نوازنده گیتار، آهنگساز و مدرس موسیقی) یکی از افرادی است که همواره نسبت به ارتقای موسیقی و استفاده از متدهای آموزشی استاندارد و به روز دغدغه‌های بسیار داشته است. 

او که در زمینه سرعت و زمان نوازندگی پیوسته با بیست ساعت نوازندگی متوالی یکی از رکوردداران است و کتاب‌های «آموزش جامع فلامنکو»، «۳۰۰ نکته که خواننده‌ها باید بدانند» و «خودآموز گیتار پاپ» را به رشته تحریر درآورده طی گفتگو با ایلنا ضمن توضیح درباره سبک و سیاق نوازندگی و نحوه آموزشش در زمینه گیتار، درباره جزییات و ویژگی‌های آلبوم «شب‌های هارپاک» توضیحاتی داد. 

پدرام امینی ابیانه در بخشی از صحبت‌هایش با گلایه از مارکت بی‌نظم موسیقی در ایران گفت: هزینه تولید یک آلبوم به طور میانگین صد میلیون تومان هزینه دارد که اگر بنا به مقایسه باشد این مبلغ قیمت یک دستگاه ماشین پراید در دنیای امروز است. زمانی که اتومبیل کسی مورد سرقت قرار می‌گیرد ناراحت و آزرده می‌شویم، اما خودمان از فردی که دوستش داریم و آثارش را می‌پسندیم به راحتی دزدی می‌کنیم. فلشی را با خودمان به مغازه می‌بریم و به فروشنده می‌گوییم برایمان آهنگ بریز، در حالیکه هزینه خرید یک آلبوم شاید معادل یک پیتزا باشد اما با این وجود بازهم حاضر به خرید آلبوم که اثری هنریست، نیستیم. 

با توجه به اینکه سال هاست در زمینه موسیقی و تولید آلبوم فعال هستید، به طور کلی مخاطبان و علاقمندان موسیقی بی‌کلام شما را با چه آثاری می‌شناسند؟ 

اینطور بگویم که عامه مردم مرا با قطعات آتش ۱، آتش ۲ و آتش ۳ می‌شناسند. این آثار بارها از شبکه‌های مختاف رادیویی و تلویزیونی به سمع و نظر آن‌ها رسیده است. 

آلبوم‌های قبلی‌ام مقولاتی مانند سگ کشی، کودک آزاری و دیگر پدیده‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی مورد توجه بوده‌اند و در آلبوم «شب‌های هارپاک» نیز طبق همین روال عمل کرده‌ام

«شب‌های هارپاک» آخرین مجموعه منتشر شده شماست. به عنوان یک هنرمند چه عواملی شما را به تولید اثر و آلبوم وا می‌دارد؟ منظور این است که چه عوامل بیرونی شما را به تولید اثر ترغیب می‌کند. در حالی که به هرحال موسیقی بی‌کلام مقوله‌ای مهجور است و نسبت به دیگر سبک و سیاق‌ها مخاطبان کمتری دارد. 

آلبوم «شب‌های هارپاک» سی‌امین آلبوم من است. این اثر را نیز بر اساس علمکرد آثار قبلی‌ام منتشر کرده‌ام. معمولا هر موضوعی اجتماعی و پیرامونی مرا ناراحت کند آن آزردگی را در قالب موسیقی و با زبان گیتار بیان می‌کنم. به طور مثال در آلبوم‌های قبلی‌ام مقولاتی مانند سگ‌کشی، کودک آزاری و دیگر پدیده‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی مورد توجه بوده‌اند و در آلبوم «شب‌های هارپاک» نیز طبق همین روال عمل کرده‌ام. 

دلیل انتخاب «شب‌های هارپاک» برای آخرین آلبومتان چیست؟ به نظر این عنوان غیر فارسی است. 

من اهل روستای ابیانه هستم. «هارپاک» سرداری اهل این روستاست که بر اساس اسناد و مدارک به جا مانده تاریخی بارها جان کوروش را نجات داده و به پاس زحماتش ۲۵۰۰ آتشکده ساخته شده که همه آن‌ها در گذر زمان از بین رفته‌اند و تنها یکی از آن‌ها باقی مانده که خوشبختانه همچنان پابرجاست. با انتخاب نام «شب‌های هارپاک» هدفم این بود کنجکاوی مردم و مخاطبان را برانگیزم تا به دنبال معنای آن بروند و در ادامه با پیشینه ۶۰۰۰ساله روستای ابیانه آشنایی پیدا کنند. 

می‌دیدم عرب‌ها آهنگ «طیران صغور» به معنای پرواز گنجشک را دارند، به همین دلیل تصیم گرفتم قطعه «پرواز زنبور عسل» را ایرانی بنوازم و برای رسیدن به این هدف نت «لا» را دیز و بسیار تند اجرا کردم

آلبوم «شب‌های هارپاک» به لحاظ تکنیکی دارای چه ویژگی‌هایی است؟ 

تلاشم این بوده در قطعاتی که می‌نوازم تغییراتی ایجاد کنم. یکی از قطعات «آستوریاس» » یا «آستریاس» اثر مشهور آهنگساز اسپانیایی آیزاک آلبنیس است که آن را قبلا نیز نواخته‌ام، اما در آلبوم جدیدم تغییراتی در آن ایجاد کرده ام. مثلا چند گیتار و یک پرکاشن را به آن افزوده‌ام تا به روز‌تر و برای شنونده دوست داشتنی‌تر شود. و اینکه آهنگ مجاری «چارداش» اثر آهنگساز ایتالیایی ویتوریو مونتی یا «پرواز زنبورعسل» ساخته کورساکف را پانزده سال پیش نیز نواخته بودم. این آثار را با تغییراتی در آلبوم «شب‌های هارپاک» اجرا کردم. از طرفی می‌دیدم که عرب‌ها نیز آهنگ «طیران صغور» به معنای پرواز گنجشک را دارند، به همین دلیل تصیم گرفتم قطعه «پرواز زنبور عسل» را ایرانی بنوازم و برای رسیدن به این هدف نت «لا» را دیز و بسیار تند اجرا کردم. 

بله اجرای بسیار سریع قطعه «پرواز زنبور عسل» تعجب‌برانگیز است. اما به این موضوع فکر نکردید که شاید اجرای سریع آن باعث شود مخاطب برخی نت‌ها را نشنود یا به اصطلاح عامیانه، اجرایی بد از یک اثر فاخر باشد؟ 

ببینید گوش انسان به لحاظ فیزیولوژیکی بیش از سی نت را نخواهد شنید. برای اینکه متوجه شویم که تمامی نت‌ها به درستی نواخته شده‌اند یا خیر باید قطعه را توسط پلیر بشنویم و اثر را سی، چهل درصد کند کنیم. در این صورت است که می‌توانیم قضاوت کنیم که نت‌ها شنیده می‌شوند یا خیر. این را هم در نظر داشته باشید که تمامی قطعات فقط یک بار بر اساس احساسی لحظه‌ای نواخته شده اند. من سال گذشته دچار حادثه‌ای شدم که طی آن اتفاق پا و انگشتام دستم دچار شکستی شدند. پس از این حادثه بود که تصمیم گرفتم آلبومی ارائه دهم که همان «شب‌های هارپاک» است. 

شما در آثارتان چه سبکی از موسیقی را مد نظر دارید و بر اساس آن به تولید آلبوم می‌پردازید؟ 

من در گذشته سبک فلامنکو را مد نظر داشتم و آثاری را در این سبک تولید و اجرا می‌کردم اما در حال حاضر پس از گذشت سال‌ها فعالیت، سبک مشخصی ندارم. یعنی بر اساس تجربیاتی که طی سال‌ها و دهه‌ها کسب کرده ام، چشمهایم را می‌بندم و احساس لحظه‌ای ام را می‌نوازم. اگر به آثار سال‌های اخیرم توجه کنید متوجه این اتفاق خواهید شد. 

البته اینکه در حال حاضر با وجود توانمندنی‌های کسب شده به صورت بداهه و در لحظه احساس خود را در قالب یک اثر موسیقایی به گوش مخاطبان می‌رسانید اتفاق بسیار خوبی است که اغلب نوازنده‌ها فاقد آن هستند. اما در نهایت اینکه سبک مشخصی ندارید در دسته‌بندی آثارتان بر اساس یک ژانر، اختلال ایجاد نمی‌کند؟ واضح‌تر اینکه‌عدم وجود سبکی مشخص برای هنرمند (چه نویسنده، چه موزیسین و چه یک کارگردان فیلم و تئاتر) ضعف محسوب نمی‌شود؟ 

داشتن چنین روش و رویه‌ای ابدا ضعف نیست. حال که از هنرهای دیگر نام بردید بگذارید مثالی بزنم. شما توجه کنید وقتی که یک شاعر شروع به سرایش شعر می‌کند در قید و بند وزن و قافیه و صنایع ادبی نخواهد بود و آنچه برایش اهمیت دارد نگارش شعری است که در ذهن او شکل گرفته و حال باید روی کاغذ بیاید. در واقع شاعر احساس آن لحظه‌اش را در قالب کلمات بروز می‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود شاعری چون نیما یوشیج شعر نو را ابداع کند. این رویه در موسیقی با کلام نیز وجود دارد. همانطور که اجرای یک اثر شبیه فلان خواننده برای خواننده دیگر افتخار نیست، برای نوازنده هم افتخاری ندارد اگر مثلا مانند هنرمندی چون پاکو پنیا بنوازد؛ حتی اگر مخاطبان این نوازنده را نشناسند، البته همینطور هم هست و اغلب مردم موزیسینی چون پاکو پنیا و دیگر هنرمندان بزرگ را نمی‌شناسند که جای بسی تاسف است. می‌خواهم بگویم در نهایت همان احساس در لحظه است که منجر به خلق اثری ارزشمند و متفاوت خواهد شد. 

وقتی قطعه «آستوریاس» را می‌نواختم، صدابردار از من پرسید پس خواننده‌اش کی می‌آید؟! متاسفانه سواد موسیقایی حتی بین اهالی موسیقی نیز بسیار پایین است

حرفتان درباره ‌عدم شناخت عامه مردم نسبت به شناخت هنرمندان معاصر و کلاسیک درست است، اما واقعا چه لزومی دارد که مثلا مردم کوچه و بازار هنرمندی چون پاکو پنیا یا مثلا پاکو دلوچیا را بشناسند؟ 

این شناخت شاید برای مردمی که به صورت گذری شنونده موسیقی هستند، لزومی نداشته باشد، اما من از مسئول ضبط استودیو انتظار دارم که حداقل بهترین‌های موسیقی دنیا را بشناسد. این مثال را بیان کردم تا بگویم آثارم را در سه استودیو ضبط کردم و واقعا در این زمینه برخوردهای ناامید کننده‌ای با مسئولان و عوامل فنی استودیوها داشتم. مثلا وقتی قطعه «آستوریاس» را می‌نواختم، صدابردار از من پرسید پس خواننده‌اش کی می‌آید؟! متاسفانه سواد موسیقایی حتی بین اهالی موسیقی نیز بسیار پایین است. این‌عدم شناخت وعدم اطلاعات کافی در نهایت به نفع کلیت موسیقی با هر سبک و سیاق نیست. 

 موسیقی و پرداختن به مقولات فنی به امری موروثی تبدیل شده و افرادی در این زمینه مشغول به کار هستند که در واقع سنخیتی با موسیقی ندارند

دلیل اینکه آثارتان را در سه استودیوی متفاوت ضبط کردید چه بود؟ 

دلیلش این بود که به آن کوالیته‌ای که مدنظرم بود نرسیدم. متاسفانه هنر موسیقی چه به لحاظ فنی و چه از نظر محتوایی در حال افول است. تکنولوژی پیشرفت کرده، اما تکنیسن‌های ما به آن دانش و سواد لازم نرسیده اند. یعنی می‌توان گفت کار موسیقی و پرداختن به مقولات فنی به امری موروثی تبدیل شده و افرادی در این زمینه مشغول به کار هستند که در واقع سنخیتی با موسیقی ندارند. 

برایم جای تاسف بسیار است که عده‌ای فلان خواننده را دوست دارند اما حاضر نیستند برای خرید آلبومش هزینه‌ای بپردازند!

به نظرتان این مشکلات جدی، مهم و البته بسیار نامحسوس (عدم سواد و دانش اهالی موسیقی) در چه مسائلی ریشه دارد؟ 

به طور کلی مشکل ما در این زمینه فرهنگی است. البته ما در زمینه هنر و شاخه‌های مختلف آن مشکلات زیادی داریم که این مورد تنها یکی از آن‌هاست. مثلا اینکه برایم جای تاسف بسیار است که عده‌ای فلان خواننده را دوست دارند اما حاضر نیستند برای خرید آلبومش هزینه‌ای بپردازند! و مسئله دیگری که باعث ناراحتی‌ام می‌شود این است که عده‌ای از همکاران آلبوم و آثارشان را به صورت رایگان در سایت‌ها و پلتفرم‌ها قرار می‌دهند تا مخاطبان بدون پرداخت هزینه‌ای به آن‌ها دسترسی داشته باشند، در حالی که این کار در هیچ کجای دنیا مرسوم نیست. زمانی که آلبوم خواننده یا نوازنده مورد علاقه‌مان را رایگان دانلود می‌کنیم در واقع داریم از آن هنرمند دزدی می‌کنیم. شما حساب کنید هزینه تولید یک آلبوم به طور میانگین صد میلیون تومان هزینه دارد که اگر بنا به مقایسه باشد این مبلغ قیمت یک دستگاه ماشین پراید در دنیای امروز است. زمانی که اتومبیل کسی مورد سرقت قرار می‌گیرد ناراحت و آزرده می‌شویم، اما خودمان از فردی که دوستش داریم و آثارش را می‌پسندیم به راحتی دزدی می‌کنیم. فلشی را با خودمان به مغازه می‌بریم و به فروشنده می‌گوییم برایمان آهنگ بریز، در حالیکه هزینه خرید یک آلبوم شاید معادل یک پیتزا باشد اما با این وجود بازهم حاضر به خرید آلبوم که اثری هنریست، نیستیم. این را در نظر بگیرد که اگر جوانی بخواهد وارد عرصه موسیقی شود باید برای خریدن یک ترانه خوب حداقل بیست میلیون تومان بپردازد. خب زمانی که آن جوان جایی را برای فروش اثرش سراغ ندارد، چطور می‌تواند از جیب خود هزینه کند و در ادامه، کاری با کیفیت را به مردم ارائه دهد. همه این موارد باعث شده موسیقی‌ها و آثار دم دستی فراگیر شوند و روز به روز نیز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود. این رویه در ادامه گوش و سلیقه مخاطبان را تخریب خواهد کرد؛ هرچند که تا الان نیز این اتفاق افتاده است. 

یکی از اتفاقات در زمینه موسیقی این است که تولید آلبوم در دنیای امروز ریسکی بزرگ است که معمولا هیچ بازده مالی ندارد و خودتان نیز به نوعی این واقعیت را قبول دارید. با این حساب چرا بازهم به تولید و انتشار آلبوم می‌پردازید؟ و موضوع دیگری که احتمالا خودتان نیز بر آن واقف هستید، این است که موسیقی بی‌کلام مخاطبان چندانی ندارد. 

ببینید حرف‌های که می‌زنم فقط برای خودم و در مورد خودم و آثارم نیست. به هرحال من مخاطبان خودم را دارم و آثارم در بازار جهانی فروش خوبی دارند و در اینباره نگرانی ندارم. مشکل من سطح سواد و فرهنگ جامعه است. اتفاقا در یک برنامه تلویزیونی از من سوال شد که چرا سواد موسیقایی مردم تا این حد پایین است و در مقابل موسیقی‌های مبتذل و سطحی در حال بیشتر و بیشتر شدن هستند؟ من در پاسخ گفتم به این دلیل که در رسانه ملی (بزرگترین مرجع اطلاع‌رسانی کشور) نمایش دادن ساز غیر مجاز و ممنوع است. واقعا هم همینطور است. شما تصور کنید اگر در خانه هر فرد یک ساز وجود داشته باشد، چقدر در تلطیف فضای جامعه موثر خواهد بود و باعث فرهنگسازی خواهد شد. 

به عنوان موزیسین و نوازنده امروزی که در عرصه آموزش نیز فعال است، چگونه خودتان و دانش‌تان را به روز می‌کنید تا با استانداردهای جهانی به فعالیت ادامه دهید؟ 

اجداد من همگی معلم و مکتب دار بوده‌اند و می‌توانم به جرات بگویم روزی نیست که مطالعه نداشته باشم. از طرفی من به صورت شبانه روزی درگیر آموزش هستم و برای انجام بهتر این کار، کتابهای آموزشی روانشناسی می‌خوانم. شاید تعجب‌برانگیز باشد اما بعضی شبها از خواب بیدار می‌شوم و به این فکر می‌کنم که با چه شیوه‌ای می‌توانم فلان مبحث را بهتر از قبل به هنرجویانم آموزش دهم. معضلات آموزشی طی این سال‌ها را بررسی کرده‌ام و این رویه همچنان وجود دارد تا به این ترتیب بر اساس مطالعاتم بسیارم، بخشی از آن‌ها را مرتفع کنم. 

درباره وجه آموزشی آلبوم «شبهای هارپاک» بگویید. 

اتفاقا همین آلبوم «شب‌های هارپاک» نیز راهگشای بسیاری از معضلات آموزشی است. گاهی اوقات می‌شنوم هنرجویان می‌گویند فلان استاد نمی‌خواهد خوب تدریس کند، در حالیکه آن استاد در این زمینه تمام تلاشش را می‌کند، اما خب شیوه آموزش درست را بلد نیست. مثلا شاید بسیاری از ما زبان انگلیسی را به خوبی بلد باشیم اما نتوانیم استادان خوبی باشیم. 

همه اینها در حالی است که هنرمندان بسیار خوبی داریم که در زمینه تدریس ناموفق عمل می‌کنند. گویا این کاستی در هنر موسیقی نسبت به دیگر هنرها بیشتر است. 

مشکلی که به نظرم بسیار اساسی است، مقاومت ما در مقابل به روز شدن است. معمولا تصورمان این است که با همان متد و روش‌های قبلی می‌توان به نوازندگی ادامه داد. شخصا سعی کرده‌ام چنین فردی نباشم، لذا آزمون و خطا کرده‌ام و به ترجمه کتابهای مختلف پرداخته‌ام و نتیجه این روند را دیده ام. 

طی گفتگوهای قبلی‌تان با رسانه‌ها یکی از لذت‌های خود را آموزش به افراد کند ذهن عنوان کرده بودید. در اینباره توضیح دهید. 

بله. آموزش به افراد کند ذهن برایم لذت بخش و مایه خوشحالی است. این کار صبر و حوصله بسیار می‌طلبد و استمرار آن باعث صبوری بیشترم خواهد شد، که برایم خوشآیند است. بسیار مهم است که با صبر و حوصله به کشف آدم‌ها بپردازم. به هرحال هیچ دو فردی شبیه هم نیستند و به همین دلیل است که هر فرد باید به صورت جداگانه کشف شود و انجام این کار به شیوه‌های خاص نیاز دارد. خداوند نیز در قرآن اشاره کرده که صابرین را دوست دارد. 

به اشخاص بی‌سواد و کم‌سواد و حتی افرادی با بیماری اوتیسم نوازندگی گیتار را آموزش داده‌ام. حتی به هنرجویی که چند انگشتش قطع شده بود در عرض سه ماه به اندازه یک سال گیتار یاد داده‌ام. برای هرکدام از این افراد متد متفاوتی را به کار گرفته‌ام تا در نهایت خروجی خوبی داشته باشم

این توجه به افراد کند ذهن و استثنایی چه اتفاقات مثبتی را برایتان رقم زده است، در اینباره مثالی بیاورید. 

مثلا به اشخاص بی‌سواد و کم سواد و حتی افرادی با بیماری اوتیسم نوازندگی گیتار را آموزش داده‌ام. حتی به هنرجویی که چند انگشتش قطع شده بود در عرض سه ماه به اندازه یک سال گیتار یاد داده‌ام. برای هرکدام از این افراد متد متفاوتی را به کار گرفته‌ام تا در نهایت خروجی خوبی داشته باشم و همانطور که گفتم به نتایج مثبتی رسیده‌ام. معتقدم راز جاودانگی یک استاد این است که شاگردان خوبی تربیت کند و طی این روند ارائه و انتشار آلبوم بسیار کمک کننده خواهد بود. من در فضای مجازی هنرجویانی دارم که ساکن روستاهای بسیار محروم و دور افتاده‌اند. افرادی که در چنین اماکن محرومی زندگی می‌کنند، سرگرمی خاصی ندارند و زمانی که هنری را فرا می‌گیرند آن را به دیگر افراد نیز یاد می‌دهند. اینگونه است که یک هنر با ساختاری هرم گونه گسترش می‌یابد و فراگیر می‌شود. همین برای من کافی است. 

به عنوان نوازنده و مدرس پس از انتشار سی آلبوم و سابقه‌ای چهل‌ساله در امر هنر و موسیقی، در حال حاضر دغدغه‌تان چیست؟ 

مهم‌ترین کاری که در زندگی‌ام به آن توجه و تمرکز دارم کشف متدهای جدید آموزشی است. به نظرم تاکنون موفق عمل کرده‌ام و در زمینه آموزش گیتار تحولاتی را رقم زده‌ام.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز