خبرگزاری کار ایران

محمد سعید ذکایی:

بیشتر از آنکه با امر مدرن مواجه شویم، مصرف‌کننده و منفعل بوده‌ایم/ مدرنیته ما یک نوع تجدد محلی شده است/ باید بتوانیم قدرتی برای چانه‌زنی با دنیا تولید کنیم

بیشتر از آنکه با امر مدرن مواجه شویم، مصرف‌کننده و منفعل بوده‌ایم/ مدرنیته ما یک نوع تجدد محلی شده است/ باید بتوانیم قدرتی برای چانه‌زنی با دنیا تولید کنیم
کد خبر : ۱۰۴۸۸۴۷

عضو هیئت علمی گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به اینکه مدرنیته ما در واقع یک نوع تجدد محلی و تجدد موقعیتی است که این تجدد تشابهی با قالب‌های اصلی خودش دارد، یادآور شد: ما بدون اینکه متوجه باشیم بیشتر از آن که بخواهیم آگاهانه با آن امر مدرن مواجه شویم بیشتر مصرف‌کننده و منفعل بودیم.

«محمدسعید ذکایی» عضو هیئت علمی گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبائی، جامعه‌شناس و پژوهشگر، از آن دسته محققانی است که تا به حال فعالیت‌های اجرایی، آثار، تألیفات و مقالات فراوانی در حوزه مطالعات فرهنگی، اجتماعی، علوم انسانی، امنیت اجتماعی، معضلات و آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی، رسانه‌های اجتماعی و سازمانی و پژوهش‌های ارتباطی در حوزه ارتباطات و رسانه‌های نوین داشته است، از آنجا که دغدغه وی مطالعات جامعه‌شناختی است لذا در فرصت به دست آمده در خصوص تحولات و تغییرات قرنی که روزهای پایانی آن را می‌گذرانیم و هم چنین نسبت ما با مدرنیته با ایشان به گفتگو پرداختیم.      

 یک قرن رو به پایان است، به عقیده شما ایران قرن اخیر در نسبت با تاریخ پیش از آن دچار چه تحولاتی شده، آیا امروز ایران در قرن جدید می‌تواند نسبتی با گذشته خود برقرار کند یا خیر؟

 خوب قطعا در این مدت تغییرات بسیاری داشتیم، ما در این مدت به یک دولت - ملت تبدیل شدیم، از ابتدای قرن معاصر، مرزبندی‌های‌مان تثبیت شد، هویت ملی برای‌مان رقم خورد، شناسنامه‌دار شدیم، نهادها در کشور استقرار پیدا کردند، از آن وضعیت ایلی و قبیله‌ای و تنوع قدرت در گوشه و کنار کشور فاصله گرفتیم، عملا مهمترین اتفاقاتی که در این ۱۰۰ساله افتاده تلاشی بود که برای انقلاب مشروطه صورت گرفت و گرچه به شکست انجامید ولی در هر صورت حساسیت‌ها و تأکیداتی را برای آزادی، استقلال و حفظ تمامیت ارزی برای ما به همراه داشت و متناسب با آن واژه مدرنیزاسیون هم در کشور ما البته از بالا به پائین به شیوه مهندسی شده و نظم یافته رسوخ پیدا کرده و ما را به تدریج مدرن کرد.

در حوزه جغرافیای سیاسی هم گرچه به یک شکلی دولت - ملت یا هویت‌های ملی ممکن بود از دوره صفویه به بعد شکل گرفته باشند اما عملا از ابتدای قرن چهاردهم بود که طبیعتا یک مقدار این هویت تثبیت شد، با شرایطی که رقم خورد و عوام و همه گروه‌های قومی در یک چارچوب ملی به یک همزیستی تن دادند و سکون و آرامش نسبی برقرار شد، در عین حال یک پویایی‌های اجتماعی در این ۱۰۰ سال رقم خورد که به هر حال فرآیند همان تنش‌های مدرن و سنت و یا ارزش‌های دینی و ملی و متجددانه بوده که هنوز آثار و رسوباتش باقی است، سه‌گانه هویت‌ساز ما در این ۱۰۰ سال به هرحال آثار، کارکردها و تحولاتی هم داشته و نظم سیاسی و اجتماعی هم برقرار کرده، یا تنش بین سنت و مدرنیته در چارچوب بازگشت به ارزش‌های دینی یا بازگشت به ارزش‌ها و هویت‌های ایران باستان یا وام‌گیری از ارزش‌های غربی به تناسب صف‌بندی‌هایی را درست کرده و هم چارچوب‌های سیاسی و قدرت را تحت‌الشعاع قرار داده و هم در بطن جامعه و زندگی روزمره ما مشی‌ها و روش‌های رفتاری متنوعی را رقم زده و ترکیبی از همه این‌ها سازنده هویت ما شده است. همچنین ترکیبی از همین عناصر دینی، ملی و فردی آثار سیاسی خودش را به طور واضح در وقوع انقلاب اسلامی ۵۷ نشان داد که تحول مهمی محسوب می‌شد و زمینه‌ساز آن نیز عوامل مختلفی برگرفته از شرایط داخلی و هم برگرفته از شرایط خارجی بود.

متعاقب آن نیز تجربه ۴۳ سال انقلاب را داریم که آن هم فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است، بنابراین آن چیزی که موجز و مختصر می‌توان گفت این است که تداوم و تغییر را در این یک صد سال می‌بینیم، همزیستی، ثبات، تداوم و از طرفی تغییر را در این یک صد سال شاهد هستیم، آن چیزی که نامش را می‌توان قرن تغییر گذاشت، به این معنا که عناصر ثابتی در هویت ما وجود دارد و عادات و رویه‌های رفتاری که همچنان وارث آن هستیم، بخش‌هایی از آن بیگانه‌هراسی و بخش‌هایی هم شیفتگی به بیگانگان است، بحث توطئه‌هایی که این جا و آن جا ممکن است رقم بخورد، بحث ویژگی‌های عاطفه‌ای که در حافظه ما نقش بسته و گاهی فعال می‌شوند و نسبت به آنچه در گذشته داریم و تصویری که از گذشته طلایی و آرمانی ساخته شده و تخیلی که به تعبیری توسط پژوهشگران مطرح می‌شود، همه این‌ها عناصر ثابتی هستند که کمتر یا بیشتر در این مدت وجود داشته که البته این‌ها هم به این معنا نیست که تغییر نکند و بتوانیم یک صورت‌بندی واحد از آن‌ها بگیریم.

در امتداد همه این‌ها البته شاهد یک عناصر تغییر هم بودیم که همان طور که اشاره شد برگرفته از تجربیات کسب شده در پروسه نوسازی جامعه ایرانی بوده، برخی از آن‌ها برگرفته از تغییرات و تحولات خود بطن جامعه بوده از جمله شبکه‌های اجتماعی، شهرنشینی، صنعت و وجود زیست مناطق غیر شهری که باعث شده نسبت‌ها در این سال‌ها عوض شده و نسبت ۷۵ به ۲۵ که در ۳۰ سال گذشته به نفع روستائیان بود در فاصله ۴۰ سال عوض شده و به نحوی معکوس شود که این تغییر بزرگی است. خوب همه این‌ها آثار و فرآیندهایی را با خود به همراه آورده است، از طرفی به هر حال در این تغییر باید به تغییر در نظم سیاسی هم اشاره کرد، ساختار سیاسی و حاکمیتی کشور در این سال‌ها از نظام پادشاهی به نظام جمهوری دینی و چارچوب ایدئولوژیک هدایت شد، همچنین نظم سیاسی ما و روحیات جهان وطن‌تر و بازتر و گشودگی‌هایی در نسل‌ها در ارتباط با دستاوردهای تمدنی دنیا و غرب به طور اخص ایجاد شد، این به هر حال تصویر خیلی کلی و ساده شده از قصه یک صد سال اخیر در ایران است.

ایران امروز بعد از گذشت ۴۳ سال از انقلاب اساسا چه نسبتی با امر مدرن دارد، یعنی وضعیت امروز ایران در نسبت با مواجهه با تفکر، فرهنگ، هنر و هر آنچه که جهان مدرن ساخته به چه شکلی است، ما امروز پس از ۱۱۵ سال از انقلاب مشروطه در جمیع شئون چه نسبتی با امر مدرن برقرار کردیم؟

اساسا ما عمیقا در جهان مدرن درگیر هستیم و راه گریزی هم از آن نداریم، اگرچه نشانه‌هایی از رجعت، مقاومت و ایستادگی در برابر آنچه که مدرن است و بازگشت به قالب‌های سنتی‌تر طرفدارانی دارد و حرکت‌هایی هم موجب شده است اما من فکر می‌کنم این‌ها از قالب لفاظی بیشتر نرفته و ما حتی در قالب‌هایی که برای مبارزه با آنچه که عناصر مدرن همیشه به آن محکوم می‌شود هم باز داریم از همین ظرفیت‌ها و قالب‌های مدرن استفاده می‌کنیم، بنابراین در کلیت پاسخ روشن است که ما عملا درگیر این پروژه مدرن هستیم و این پروژه، پروژه محتوم برای ما هم هست و البته عرض کردم مدرنی که در قالب‌هایی که اشاره کردم از دیدگاه فرهنگ محلی، نگاه محلی و موقعیتی خاص ما عبور کرده، مدرنی که همه وجوه آن برگرفته از تقلید و یکسان‌سازی نیست و عناصر خاص ایرانی هم در آن هست، در واقع یک نوع تجدد محلی شده است، تجدد موقعیتی و محلی است که این تجدد تشابهی با قالب‌های اصلی خودش دارد، البته تفاوت‌هایی هم در این میان به واسطه آنچه که در نظم سیاسی پیوند می‌شود با آزمایش و خطا یا با تصویری متشتت و غیر یک دست همراه با رفتارهای پر فراز و نشیب و تغییر و تحولات وجود دارد که گاهی این روند را تسریع کرده، گاهی در مقابل آن ایستاده، گاهی گفتمان‌هایی با آن هم سوتر بوده و اتفاقا همان بخشی که به بدنه جامعه مدنی برمی‌گردد در آنجا به نظر می‌رسد که درگیری، مواجهه و یا مصرف کرد و یا اقبال با آنچه که دستاوردهای امروز خوانده می‌شود و باید از فیلتر محلی بگذرد بیشتر هم هست بنابراین ما داریم با ارزش‌های مدرن زندگی می‌کنیم.

 داشته‌های فرهنگی ما در مواجهه با تفکر و فرهنگ مدرن باید دچار چه تحولاتی شوند؟ آیا ما نیاز داریم که مدرنیته را از چارچوب فرهنگی خودمان بخوانیم و بعد نسبت‌مان را با آن تعریف کنیم یا این که باید این آثار را از مجرای فرهنگی مدرن بازخوانی کنیم؟ به نظر شما کدام پاسخگوی ماست؟

قطعا فرهنگ‌ها باید همواره مهر خودشان را هم داشته باشند و یک نشانی از خودشان را هم داشته باشند، مواجهه منفعلانه را هیچ کسی توصیه نمی‌کند و من بعید می‌دانم دولت و ملتی باشد که چنین چیزی را قبول کند حتی اگر کانتکس غربی را هم ببینید همان کشورها هم اجازه نمی‌دهند عوامل بیگانه عناصری مثل زبان، هنر و فرهنگ‌شان را در خودش ببلعد و کنار بگذارد، اما در این میدان رقابتی بحث عرضه و تقاضا هم مهم بوده و توصیه به این است که بتوانیم وضعیت محلی‌مان را در مواجهه و مصرف و انتخاب به کار بگیریم، اما در عین حال باید بتوانیم در موقعیت رقابتی هم دوام بیاوریم و بتوانیم دستاوردها و فرهنگ خودمان را هم به فراسوی مرزهای خودمان برسانیم. هر نوع رفتار و رویه و شخصیتی که ما به عنوان یک نسل پیدا می‌کنیم اگر در مرزهای ملی‌مان محدود شود شانسی برای دوام ندارد، ابتکار، دانش، تولید، علم، تکنولوژی و سایر دستاوردها هر چه که باشد فقط در یک شرایط تعاملی جهانی می‌شود و شانسی برای دوام و بقا خواهد داشت، به هر حال این نسبت فعلا به دلایلی که جای بحث آن نیست به هم خورده و ما چه در سطوح نهادین سیاسی و چه در سطح روزمره که با مردم سر و کار دارد بدون اینکه متوجه باشیم بیشتر از آن که بخواهیم آگاهانه با آن مواجه شویم بیشتر مصرف‌کننده و منفعل بودیم، اما به هر حال گفتمان بدیلش هم ایستادگی به معنای پناه بردن به دایره محلی و سنت بریده از مواجهه جهانی نیست، چون اساسا چنین راهی تضمینی برای بقایش نخواهد داشت، طبیعتا راه درست این است که ضمن اینکه ما ارتباط‌مان را با دنیا برقرار کرده و آن را حفظ می‌کنیم عملا بتوانیم قدرتی برای ایدئولوژی، روشنفکری، قدرتی برای چانه‌زنی تولید و اضافه کنیم که سرنوشت و فرجام‌مان نه به کنار کشیدن و انزوا و حاشیه‌نشینی ختم شود نه به هضم شدن و نه پذیرش بی‌چون و چرای این دستاوردها.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز