حجتالاسلام بهمن اکبری مطرح کرد:
رویکرد کشور در قرن جدید به سوی ساخت تمدن نوین اسلامی معطوف شده/ برای ساخت یک تمدن نیازمند به رهبری و یک لیدر شیپ هستیم نه مدیریت
پژوهشگر ارشد مطالعات اسلام و حقوق بشر با تأکید بر اینکه ما رویکرد کشور را در قرن جدید به سوی ساخت تمدن نوین اسلامی معطوف کردیم، یادآور شد: در واقع ما معتقدیم که از ساخت نظریه به ساخت گفتمان و از ساخت گفتمان قالب به یک نظام رسیدیم و پس از ساخت نظام امروز میتوانیم از یک تمدن سخن بگوئیم، چون این نظرگاه و دیدگاه در مجامع علوم انسانی مطرح شده لازم است قدری از این منظر به تفاوتها و تغییرات پارادایمیکی که در آینده رخ خواهد داد بیندیشیم و بر روی آن تأمل کنیم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حجتالاسلام «بهمن اکبری» استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد مطالعات اسلام و حقوق بشر، عضو کمیته علمی کمیسیون حقوق بشر اسلامی، رایزن اسبق فرهنگی ایران در خارج کشور، رئیس اسبق مرکز ساماندهی ترجمه و نشر معارف اسلامی و علوم انسانی و پژوهشگر حقوق بشر اسلامی است، از آنجا که وی آثار، مقالات و سخنرانیهای فراوانی در حوزه همبستگی و همگرایی در گفتمان اسلامی، ظرفیتهای اندیشه اسلامی برای همگرایی و همبستگی جامعه بشری و مستندات قرآنی توصیهکننده به وحدت جامعه بشری دارد، در فرصت به دست آمده در خصوص موضوعاتی ازجمله تحولات و ویژگیهای قرن آینده و همچنین مهارتها و ویژگیهای لیدرشیپها در این قرن با ایشان به گفتوگو پرداختیم.
یک قرن رو به پایان است، به عقیده شما ایران قرن اخیر در نسبت با تاریخ پیش از آن دچار چه تحولاتی شده، آیا امروز ایران در قرن جدید میتواند نسبتی با گذشته خود برقرار کند یا خیر؟
این نسبت با گذشته و حال از موضوعات مهمی است که بحث نویی نیست، چراکه در گذشته هم به عنوان یکی از پرسشهای فلسفی انسان ذهن آدمی را درگیر کرده بود که نسبت بین گذشته و حال و نسبت حال به آینده چگونه خواهد بود؟ به طور طبیعی انسان همیشه در کنش و واکنش بین دو روند و فرآیند گذشته و آینده است، غالبا نسبت به گذشته دیدی انتقادی دارد و نسبت به آینده امیدوار است و یک سلسله پیشبینیها و پژوهشهای ذهنی را انجام میداده که به آن سمت حرکت میکند، پس به طور طبیعی این نسبتیابی گذشته و آینده از موضوعات فلسفی است که میشود از نگاه هستیشناسی و آنتولوژیک آن را تعریف کرد و همیشه ذهن انسان متفکر و متأمل را به خودش کشانده و انسان همیشه در معرض این پرسش قرار داشته است.
اما معمولا آغاز یک قرن آغاز جدیدی است شبیه آغاز هر سال که انسان دوست دارد که یک مقطعی را بازتعریف کند، گرچه زمان یک امر غیرواقعی است و یا به زبان فلسفی امری اعتباری است، چون ما اعتبار میکنیم که ساعت و زمان و روز و ماههای سال و آغاز قرن را چگونه تعریف کنیم، اما انسان با این اعتبارات زندگی میکند و در ادبیات دینی و فلسفی و حکمی هست که انسان باید خودش را هر روز محاسبه و بررسی کند و این حسابرسی و به حساب خویش رسیدن برای این است که انسان به تغییرات پیرامونی خودش بیشتر توجه داشته و نگاهش به آینده برای ساخت و اصلاح و قدم و گامی به جلو رفتن را تسهیل کند، گرچه این امور به مثابه یک امور اعتباری است و واقعیت خارجی ندارد ولی به هرحال ما برای زیست جمعی نیازمند به این تغییرات یا فصلبندی و زمانبندی هستیم، به ویژه در حال حاضر برای کسانی که تاریخشان به تاریخ هجری شمسی است و این گونه تاریخ خودشان را زمانبندی کردند، کوتاه مدتی باقی مانده تا اینکه قرن جدید آغاز شود، من در این زمینه به تغییرات مختلفی اشاره میکنم و طبیعی است که تغییرات مختلفی در زمینههای متفاوت برای ما رخ خواهد داد.
آیا قرن پیش رو برای شما واجد یک افق روشن است و اساسا برای این قرن چه ویژگیهای خاص و منحصر به فردی قائل هستید؟
ما رویکرد کشور را در قرن جدید به سوی ساخت تمدن نوین اسلامی معطوف کردیم، درواقع معتقدیم که از ساخت نظریه به ساخت گفتمان و از ساخت گفتمان قالب به یک نظام رسیدیم و پس از ساخت نظام امروز میتوانیم از یک تمدن سخن بگوئیم، چون این نظرگاه و دیدگاه در مجامع علوم انسانی مطرح شده من میخواهم قدری از این منظر به تفاوتها و تغییرات پارادایمیکی که در آینده رخ خواهد داد اشاره کنم. به نظر من برای ساخت یک تمدن بیش از همه چیز نیازمند به رهبری و یک لیدر شیپ هستیم، نه مدیریت، در اصل نیازمند به فهم یک رهبری نوین و پیدا کردن سطح ارتقای مفهوم رهبری در ساخت تمدن هستیم، آنچه که ذهن مرا به این بحث معطوف کرده این بود که شاید بتوانیم از ویژگیهای رهبران آینده و رهبران قرن جدید سخن بگوئیم. به طور طبیعی رهبری و رهبران در گذشته مفهوم دیگری داشته که به مدیریت مکانیکی نزدیکتر بوده، اما ما در آینده نه چندان دور با توجه به تغییراتی که در سطح بینالملل در سطح انسانی میبینیم میتوانیم از ویژگیهای رهبران آینده یا لیدرشیپها سخن بگوئیم.
آیا میتوانید این ویژگیها را تشریح کنید؟
من به این ویژگیها در دو بخش مبانی معرفتی و مبانی رفتاری یعنی مبانی معرفتشناختی و طرز فکر و تلقیها و نظرگاههای نظری را نخست به عنوان تغییرات اشاره میکنم و بعد از آن به مهارتها و رفتار رهبران جدید در قرن آینده میپردازم، چراکه در قرن آینده باید از یک تفکر محلی و منطقهای به یک تفکر جهانی معطوف شویم به این معنا که انسانی خواهیم بود که در سطح بینالمللی تعریف پیدا میکنیم و زیستگاه ما و وطن ما و جغرافیای کوچکی که در آن زندگی میکنیم و فهم این جغرافیا دیگر برای ما کافی نیست، بلکه باید به یک فهم جهانوطنی و یک فهم بینالمللی برسیم، مبنای معرفت رهبران آینده این خواهد بود که خود را به مثابه یک شهروند جهانی تلقی میکنند و میبینند. مقصود من این است که ذهنیت رهبران آینده باید به فرهنگهای متنوع، زبانهای متنوع و هرگونه تنوعی که در سطح بینالمللی شاهد آن هستیم باشد یعنی گذر کردن از اندیشه جغرافیای کوچک خود، یعنی وطن به سطح جهانی که همه جهان را در مدار انسانی ببینیم فارغ از جغرافیا.
ما تغییرات مهمی را در سطح بینالمللی میبینیم و این تغییرات در دوره آتی در حوزه لیدر شیپ و رهبری ما را به اینجا میرساند که در دو بخش باید تغییرات جدی را ملاحظه کنیم، تغییراتی در مبانی معرفتی که به آن میپردازم و تغییراتی در مبانی رفتاری و مهارتی، به زبان دیگر رهبران در قرن آینده ویژگیهای شناختی و مهارتی متفاوتی خواهند داشت، در حوزه تفاوتهای معرفتی و شناختی نخستین موضوعی که باید توجه شود این است که یک رهبر قرن آینده باید خودش را به مثابه یک شهروند جهانی تلقی کند و فارغ از جغرافیای سیاسی، طبیعی، مذهبی، زبانی و فرهنگی خودش را بخشی از مجموعه عموم بشری ببیند که همه انسانها در آن دامنه قرار دارند و آن مفهوم همبستگی جهانی را دقیقا یک رهبر آینده در نظرگاه خودش داشته باشد.
دومین مفهومی که باید به آن دقت کنیم تغییر ذهنی و یا تغییر شناختی است که رهبران آینده باید داشته باشند، همانطور که در انقلاب اسلامی به دقت این موضوع را داشتیم و رهبر فقید جمهوری اسلامی ما هم با این شروع کرد. لذا رهبری را باید به مثابه خدمت تلقی بکنیم، در واقع رهبران در آینده رهبران خدوم محورند و همانگونه که پیامبران بزرگ همیشه نقطههای عطف تاریخ بشری بودند و نقاط تحولی در زندگی بشر بودند و غالبا به سه خدمت؛ خدمت در حوزه گسترش دانش و معرفت، خدمت در زمینه گسترش عدالت و خدمت در زمینه گسترش مفهومی که به آن میگوئیم مهر و محبت و دوستی و ستیز با نفرت اینها انجام وظیفه میکردند. پیامبران همیشه خودشان را به مثابه خادمان تلقی میکردند لذا در قرن آینده رهبران جامعه انسانی باید رهبرانی باشند که از نظر معرفتی و شناختی خود را خادم تلقی بکنند و خدمتگزار ببینند، بنابراین اگر بخواهیم حوزههای خدمت را تعریف کنیم در حوزه اهداف راهبردی و اهداف پیامبران به گسترش عدالت، معرفت گسترش مهر و محبت اشاره کردم. اما لیدرشیپها و رهبران قرن آینده در حوزه خدمت باید فروتنی را تمرین بکنند و به چهار گروه خدمترسانی خواهند داشت، اگر مدیر مافوق دارند طبیعتا توجه خدمت به رهبران بالادستی، دوم خدمت به مخاطبان خودش و کسانی که به عنوان جامعه مخاطب آنها در نظر گرفته شده، خدمت به تیم خودشان و کسانی که در حوزه رهبری از آنها کمک میگیرند و در نهایت خدمتی که به خودشان میکنند، خودرهبری و خودخدمتی، که به این معناست که ما اساسا در چهار ساحت باید تمرین فروتنی کنیم در ذات خود رهبران باید فروتنی را آموزش ببینند، نسبت به مخاطبان و جامعه مخاطبان، نسبت به گروهی که با آنها همراهی میکنند و تیم خدمتگزار و کسانی که در این مسیر آنها را همراهی میکنند خدوم و فروتن باشند.
سومین تغییر در حوزه مبانی معرفتی که رهبران آینده باید داشته باشند در کنار اینکه خود را شهروند جهانی بدانند، خادم تلقی بکنند و تابع تئوری و دکترین خدمت باشند، این است که رهبر به مثابه کسی است که مجموعه مواد خام را تبدیل به یک محصول قابل تناول میکند، در واقع دو حوزه امکانی برای رهبر وجود دارد، یک حوزه مفاهیم انسانی و انسانیت و دوم حوزه فنآوری، یک رهبر باید بتواند حوزه تکنولوژی و فنآوری و حوزه مفاهیم انسانی و اصول انسانی را جمع کند و این بدان معنی است که فنآوری را میپذیریم و از این فنآوری و تکنولوژی در بهبود کارایی یک سازمان، یک کشور و یک فضای جهانی بهره میگیریم و در عین حال ما به مفاهیم انسانی، احساسات و مراقبت از کارمندان و مجموعه مفاهیمی که به او به مثابه یک امکان انسانی نگاه میکنیم نیز توجه داریم. یعنی توجه و ایجاد تعادل بین امکانات تکنولوژیک و امکانات انسانی، این یک کاری است که رهبر قرن جدید خواهد داشت ما از رهبران کاملا مکانیکی و فنآور خارج میشویم، کسانی که فقط و فقط به حوزه سختافزار جهان توجه داشته ولی به حوزه نرمافزار جهان توجه ندارند در قرن آینده رهبران شایستهای نیستند، لذا رهبری در آینده و در قرن جدید در مبانی معرفتی دچار دگردیسی خواهد شد و به این سمت میرود که خود را به مثابه یک تعادلبخش بین حوزه سختافزاری و نرمافزاری یا تکنولوژی و مفاهیم انسانی در حوزه رهبری میبیند و به یک طرف نگاه نمیکند.
چهارمین ویژگی این است که رهبران آینده تنها به یافتههای کهن بسنده نمیکنند و به مثابه کاوشگران دقیقی هستند که به موارد ناشناخته حوزه مدیریتی و رهبری خودشان توجه و تأمل میکنند، در واقع باید دل و ذهن و وجود رهبران آینده در قرن جدید به روی ایدههای جدید باز باشد، چراکه با تکامل پیرامون خودشان باید شاهد تغییراتی در ذهن و زبان خودشان هم باشند، یعنی درست مثل کاوشگرانی مدام در واکاوی و در واقع دریافتها و کشفهای جدیدی هستند، یک رهبر قرن آینده باید به دنبال کشف ناشناختهها باشد، این موضوع باید در ذات او قرار گیرد، یعنی مبنای معرفتی و ذهنی او این گونه ذهنیتی را در او شکل دهد که ما بدون کاوش، بدون دریافتهای جدید و توجه به ایدههای جدیدی راه به سوی تکامل نخواهیم داشت، شاید به طور خلاصه بتوان از این چهار ویژگی معرفتی و شناختی برای رهبران و لیدرشیپهای آینده سخن گفت؛ شهروند جهانی بودن، خدمتگزار بودن و توجه به سختافزار و نرمافزار جهان هر دو توأمان و متعادل و چهار ویژگی کاوشگری و قدرت کشف و اکتشاف و ذهنیت جستجوگری به عنوان ایدههای جدید و ویژگی ذهنی و زبانی.
به نظر شما این تغییرات در طرز عمل یا در ساحت مهارت و مبانی رفتاری چگونه تعریف میشود؟
در این خصوص مهمترین ویژگی این است که به موضوع آینده در حوزه مطالعات آیندهپژوهی و آیندهنگاری توجه کنند، در واقع نسبت به آینده اندیشیدن نه تنها در قالب مطالعات آینده است بلکه غیر از مطالعات آینده، نگارش آینده و تدوین آینده در ذهن و زبان آنها باید شکل بگیرد و به عنوان یک مهارت برای رهبران آینده مدنظر قرار گیرد. در واقع آیندهپژوهان برای رشد سازمان و محیط رهبری خودشان این فضا را ایجاد میکنند که حوادث و پدیدههای آینده مجموعه آن ساختار رهبری و مردم مخاطب یا جامعه مخاطب رهبری را متعجب نکرده و شوک بر آنها وارد نمیکند و برای آنها شگفتانگیز نیست، چراکه رهبر قرن آینده با آیندهپژوهی آینده را ترسیم کرده و نسبت به حوادث و رخدادهای آینده کاملا آشنایی و معرفت پیدا کرده، در واقع آیندهپژوهی و یا نگاه به آینده در شمار مهمترین مهارتهایی است که غالبا در پژوهشها و در نظرسنجیهایی که در مدیران انجام شده به آن اشاره شده، نگاه به آینده یعنی اینکه ما در زبان مدیریتی و با نگاه راهبردی باید بگوئیم که رهبر باید قادر باشد پارادایمهای آینده را پیشبینی کند، با فهم پارادایمهای آینده فرصتها و استراتژیهای نو را بنویسد، پارادایم یا گفتمان یا نظریهها که اینها در جایگاههای متفاوت قرار دارند به طور طبیعی یک مطالعاتی است که ما نسبت به تغییرات آینده و یا تغییراتی که در کومون رخ میدهد، پیدا میکنیم. در واقع همانگونه که در عالم فیزیک با تغییرات نظری یا به اصطلاح پارادیمها و شیفتهایی مواجه هستیم که با آنها از یک نظریه به نظریه دیگر از یک پارادایم به یک پارادایم، از یک گفتمان به گفتمان دیگر منتقل میشویم که نوع جهان ما را تغییر میدهد، مهمترین ویژگی رهبر آینده هم این است که در حوزه توانمندیها، پارادایمهای آینده را پیشبینی کرده و آیندهپژوه باشند، رهبران آینده برای حضور در یک ساحت قدرتمند در قرن جدید باید آیندهپژوهانه و آیندهنگرانه و در نقش یک سناریونویس ظهور پیدا کنند و این مهارت را در خودشان گسترش دهند، ما یک زمانی از دیپلماسیهای سنتی سخن میگفتیم ولی امروز میتوانیم از دیپلماسی در حوزه فرهنگ عمومی، رسانهای و یا دیپلماسیهای دیگری سخن بگوئیم این دیپلماسیهای متنوع به این لحاظ است که موقعیت انسان در عرصه بینالملل متغیر شده، ما در قرن جدید باید رهبرانی داشته باشیم که آینده را تعبیر و تفسیر کنند.
در ادامه باید تصریح کنم که رهبران آینده ظهور پارادایمهای نوین را پیش از اینکه ایجاد شود درک میکنند و به لحاظ کشف پارادایمهای جدید مجموعهای از فرصتها و قواعد جدید جهان را درک و دریافت میکنند و این فرصتها آن درونمایههای اصلی استراتژیها و راهبردهایی هستند که رهبران باید اتخاذ کنند که این درونمایههای استراتژیک طبیعی است که زائیده قوانین پارادایمهایی است که ما در آینده با آنها مواجه هستیم. تغییر پارادایمها فرصتهای جدیدی ایجاد میکند و محدودیتهای جدید، و وقتی ما فرصتها و محدودیتهای آینده را پیشبینی کردیم در قالب خلق پارادایم جدید میتوانیم قدم برداریم، یعنی ما نخست پارادایم آینده را درک میکنیم و در مقام دوم آفرینش و خلق پارادایمهای جدید را میبینیم که طبیعی است که خلق استراتژیهای نو حاصل یک ترکیب ذهنی و مهارتی است که باید رهبران آینده در قرن جدید به آن توجه کنند.
در ادامه ویژگیها و مهارتهایی که رهبران آینده باید داشته باشند بعد از مهارت آیندهپژوهی باید به این موضوع اشاره کنیم که رهبری در آینده به مثابه تربیت است، ما رهبران آینده را فقط به مثابه یک فرمانده تلقی نمیکنیم، آنها فرمانروا و فرمانده نیستند بلکه به مثابه مربیان جامعه هستند، البته این نوع نگاه را در ادبیات دینی هم داشتیم که پیامبر(ص) فرمود من و علی به مثابه پدران جامعه هستیم، رهبران جامعه رابطه پدری و فرزندی و یا رابطه تربیتی و مربیگرانه دارند، رهبران قرن آینده مربیان بزرگی هستند که ضمن اینکه از اعضای تیم فرماندهی خودشان مراقبت میکنند به یک وجهی الهامبخش بوده و سعی میکنند مجموعه کارمندان و کارگزاران تحت مسؤلیت رهبری خودشان را ارتقاء و رشد دهند، موفقیت رهبر معطوف به موفقیت مجموعه تیم رهبری است و رهبران باید از نظر ذهنی خودشان را خادم تلقی کرده و به دکترین خدمت توجه کنند، چون ما در ادبیات دینی داریم که رهبر و بزرگ یک قوم کسی است که خدمتگزار یک قوم است و معتقدیم دکترین خدمترسانی موجب سیادت و بزرگی و تحکیم رهبری میشود همان گونه که در ویژگیهای شناختی گفتیم رهبر آینده باید خودش را خادم تلقی کند و در حوزه مهارتها هم باید قدرت تربیت و مربیگری داشته باشد.
مهارت سوم برای رهبران قرن آینده پیروی کردن از تکنولوژیهای روزآمد است، قرن آینده قرن رهبری تکنولوژیک است، به این نحو که شما نمیتوانید یک رهبر کاریزماتیک و مقتدر باشید اما از تکنولوژی عقب بمانید، روزگاری بود که فیلسوفان، کنشگران بزرگ بودند و تکنولوژی و تکنوکراتها در پی فیلسوفان گام برمیداشتند، اما الان زمانی شده که تکنولوژیها جلو افتادند و تکنولوژی جهان جدیدی ایجاد کرده و موقعیت ایجاد کرده و ارتباطات نوین را فراهم کرده و این تغییرات در حوزه ارتباطات، در حوزه انتقال اطلاعات، سرعت دسترسی به اطلاعات جهانی آدمیان را در یک ساحت جدید قرار داده، لذا رهبران نمیتوانند از تکنولوژی عقب مانده و قادر به استفاده از تکنولوژی نباشند.
ویژگی چهارم در حوزه مهارتهای رهبران آینده این است که باید رهبران آینده چند گوش بیشتر برای شنیدن داشته باشند، کمتر سخن بگویند و بیشتر دیدگاههای جدید را با شنیدن به تحقق و ظهور برسانند، رهبران قرن جدید رهبرانی هستند که بیشتر گوش برای شنیدن هستند تا زبان برای گفتن و به زبان دیگر باید به مثابه ترجمه عمل کنند، باید مترجمان ایدههای متفاوت و مختلف باشند و پس از درک و فهم ایدههای پیشبرنده نو آنها را تبدیل به زبان مدیریت، زبان رهبری و زبان اجرا کنند، لذا باید به جای دو گوش و یک زبان، صد گوش و نیم زبان بود تا بتوان با شنیدن بیشتر و دریافتهای بیشتر، ایدهها را به تحقق نزدیک کرد، و در پایان باید اشاره کنم مهارت رهبران قرن آینده در این است که بین ایدههای متفاوت، نظرات و یافتهها و شنیدههای گوناگون همنوایی، ادغام و استحکام و یک همبستگی معنایی و مفهومی ایجاد کند، این رهبر میتواند یک صدای جدید را ارائه کند که محصول همه نواها و صداهایی است که او شنیده و جامعه را از تکسخنی به چندسخنی و شنیدن صداهای متنوع و متفاوت تبدیل کند، در حالیکه بین همه صداها یک هارمونی ایجاد کرده است.